زرد آبی قرمز سفید مشکی
نمیدانم از کدام
رز...
برایت هدیه بیاورم تا در خاطرت بمانم
ای آنکه که
اشکهای
شبانه ام از آن توست...
نمایش نسخه قابل چاپ
زرد آبی قرمز سفید مشکی
نمیدانم از کدام
رز...
برایت هدیه بیاورم تا در خاطرت بمانم
ای آنکه که
اشکهای
شبانه ام از آن توست...
سکوتم را؛
بگذار به حساب سنگینی حرفهایی که ته نشین شده اند!
این روزها بیشتر با چشمهایم حرف می زنم...
می ترسم مضطربم …
و با آن که می ترسم و مضطربم …
باز با تو تا آخر دنیا هستم…
می آیم، کنار گفتگوئی ساده،
تمام رویاهایت را بیدار می کنم…
تعجب نکن اگر شعر تازه ای برای تو نمی نویسم ! هیچ مدادی ، وقتی خیس میشود … نمی نویسد . . .
با خیال تو بسر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه شب!
هيچ وقت نگو به آخر خط رسيدي!!هميشه به ياد بيارمعلمت راكه به آخرخط ميرسيدميگفت :نقطه.سر خط.......
آدم هـــا می آیند ، زندگی می کنند ..
می میرند و می روند !
اما فاجعه ي ِ زندگی ِ تو ؛
آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود ...
اما نمی میرد !!
می مانَد ...
و نبودنش در بودن ِ تو چنان ته نشین می شود ...
که تو می میری ،
در حالی که زنده اي ... !!!
دستهامو گرفتی!
من افتادم؛ تو بلند شدی!
احساس سوختن به تماشا نمي شود
آتش بگير تا که بداني چه مي کشم
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه ی هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه ی شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
و اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد