دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی
نمایش نسخه قابل چاپ
دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
تا غنچهء بشکفتهء اين باغ که بويد
هر کس به بهاني صفت حمد تو گويد