تا بهار دلنشین آآآمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سر من سایه فکن
نمایش نسخه قابل چاپ
تا بهار دلنشین آآآمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سر من سایه فکن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایــــــم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور[golrooz]
راز نهان دار و خمش ور خمشـی تلخ بود . . .
آنچه جگر سوزه شود باز جگر سازه شود . . .
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی / چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
دلت ای سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه
بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ وانکه این کار ندانست در انکار بماند
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی ...
یارب سببی سازکه یارم به سلامت
بازاید و برهاندم ازبند ملامت
تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند
انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم
وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها