-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
تو لیست دوستام خیلیا هستن البته تو دنیای مجازی اونقدر, سردن شایدم حوصله ندارن که گاهی میخوام دوباره بهشون پیغام دوستی بفرستم [taane]تو واقیتم همینطوره اونقدر طرف سرده که دلت میخواد دوباره بری خودتو بهش معرفی کنی تا شاید یادش بیفته دوست بودیم شاید دوباره همدیگرو بهتر بشناسیم ههههههههههههی خدا [afsoorde][afsoorde][afsoorde]خووووب منم انتظار ندارم هرکسی مشکل خودشو داره خوب این یه دردودل بود نمیدانم کدام بیشتر درد داشت فراموش شدن یا فراموش کردن ولی دیگه دارم فراموش میکنم که فراموش شدم [afsoorde][afsoorde][afsoorde][afsoorde]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز که رفتم بخیه دندونمو بکشم داشتم به این فکر میکردم که
دندون اگه به موقع دربیاد،شادی رو هم با خودش میاره.بچه کوچیکو همه خوششون میاد که دندون درآورده.دیگه میتونه غذا رو بجوه.
اما اگه بی موقع در بیاد،میشه عذاب،میشه سوهان روح،دیگه نمیشه هیچ غذایی خورد،
چرا؟
مگه همون دندون خوب نبود؟
مشکلش چیه پس؟
خدایا کمک کن که هیچی رو ازت بی موقع و بی وقت نخوایم...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تووت فرنگی
سلام خآنوم .
بله [shaad]
قطعاً این لطف شماست .
خیلی ازین اتفاق خوشحالم چون حس میکردم همه فقط کپی میکنند
منم شهامتشو پیدا کردم ی مطلب از خودم بزارم اگر چه افکار من خیلی منفیه ولی دوست دارم نظرتونو بدونم ادامه بدم یا نه /
گذشته هامان ب انتظار فردای روشن تلف شد
اکنون هم ک در برزخ دنیا گیر کرده ایم
آینده هم همچنان مجهول و دریغ از شعاعی نور در آن
و من گیج و مات این که...!!
پایان قصه چه خواهد شد ..؟
شاید هم من ب پایان رسیده باشم و بیخبرم...؟!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
b_r
خیلی ازین اتفاق خوشحالم چون حس میکردم همه فقط کپی میکنند
منم شهامتشو پیدا کردم ی مطلب از خودم بزارم اگر چه افکار من خیلی منفیه ولی دوست دارم نظرتونو بدونم ادامه بدم یا نه /
گذشته هامان ب انتظار فردای روشن تلف شد
اکنون هم ک در برزخ دنیا گیر کرده ایم
آینده هم همچنان مجهول و دریغ از شعاعی نور در آن
و من گیج و مات این که...!!
پایان قصه چه خواهد شد ..؟
شاید هم من ب پایان رسیده باشم و بیخبرم...؟!
به عقیده ام مهم نیست دیگران چه بگویند که منفی است یا نه ... مهم است با نوشتن حس خوبی به تو دست بدهد ...و خوشحال شوی ..
نوشتن خوب است ..
و هر کسی در اندازه خود می تواند بهترین باشد و زیباترین ها را قلم بزند ..
من در حدی نیستم که بخواهم نظری بدهم و تایید کنم زیرا خودم در انتظار این هستم که کارگاه های شعر بروم و ضعف هایم برطرف شود و اگر شما تازه شروع به نوشتن کرده اید خوب است ... و من حس کردم که نهایت حال خود را در این نوشته آورده اید ... و این تنها حس من از نوشته شما است ..
اگر خود متوجه شدید که خیلی مستعد نوشتن هستید ادامه دهید تا به اوج آرامش برسید .. نوشتن از هر چیزی بهتر است به خصوص وقتی از راه یادگیری طی شود .
موفق باشید خانوم.[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تووت فرنگی
به عقیده ام مهم نیست دیگران چه بگویند که منفی است یا نه ... مهم است با نوشتن حس خوبی به تو دست بدهد ...و خوشحال شوی ..
نوشتن خوب است ..
و هر کسی در اندازه خود می تواند بهترین باشد و زیباترین ها را قلم بزند ..
من در حدی نیستم که بخواهم نظری بدهم و تایید کنم زیرا خودم در انتظار این هستم که کارگاه های شعر بروم و ضعف هایم برطرف شود و اگر شما تازه شروع به نوشتن کرده اید خوب است ... و من حس کردم که نهایت حال خود را در این نوشته آورده اید ... و این تنها حس من از نوشته شما است ..
اگر خود متوجه شدید که خیلی مستعد نوشتن هستید ادامه دهید تا به اوج آرامش برسید .. نوشتن از هر چیزی بهتر است به خصوص وقتی از راه یادگیری طی شود .
موفق باشید خانوم.[shaad]
بله نوشتن رو دوست دارم
بیشتر یه دلنوشته ست تا شعر
ممنونم ک وقت گذاشتید[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
همه چیز مرموزه
حس نسبتا خوبی دارم خدا کنه همه چیز خوب پیش بره
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گربه ی مسکین... اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان بر داشتی
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
به نام الله
دیگه نوبت من شد...
بچه ها من لحظات واقعا خوبی رو داشتم اینجا و لحظاتی به همون مقدار سخت...
خب دیگه قسمت بود که من با بدترین حالت برم از اینجا و دوستم ندارم کسی ناراحت بشه
فقط از همه میخوام منو ببخشن
عمرا عمرا عمرا قسم میخورم اینجا نذارم پامو دیگه
اینجا....اینجا پیش داوری زیاده مسائل حاشیه ای زیاده اون جمع صمیمی که من عضوش بودم دیگه وجود نداره
واقعا تحت فشارم و عذر میخوام از همه اما دیگه نمیتونم
همتونو میسپارم دست خدای بزرگ
موفق باشید
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دست هایش را
در خواب
دیدم
پرواز از یادم برفت ..
من آغازی بر تنهایی زمین هستم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
قبلا این سایت پویایی بیشتری داشت...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mahtisa
قبلا این سایت پویایی بیشتری داشت...
قبلا؟[tafakor]
همیشه همینه.محیط های مجازی ذاتش همینطوره.همه مقطعی فعال هستند.گروهی هستند بعد از مدتی میروند و گروهی دیگر جای انها را میگریدند.
الان سایت در وضعیتی هست که گروهی جدید دارن پرو بال میگیرند.و به نظر من از نظر کیفی خوبه و مطالب بیشتر علمی هست و دیگه اثری از سرگرمی های فصل تابستان نیست.یکم دیگه بگذره این کاربران با هم اشنا میشن و بحث های جذاب کم کم شکل میگیره.بحث هایی که تکمیل کننده نقص اطلاعاتی تک تک ما و انها هست.همونطور که خودم توی این سایت توی بحث ها خیلی چیزا یاد گرفتم و در زندگی واقعیم بکار میگیرم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
و گاهی در چشم بر هم زدنی آن رفتن فرا می رسد
با کوله باری سرشار از خاطراتی خوب و بد
و همسفرانی که رهاورد این گذرگاهند ....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
آدم هایی که میدانند چه میخواهند را دوست دارم!
آدم هایی که مرز دارند،
که نه گفتن بلدند،
که میتوانند بگویند چه چیز را میخواهند و چه چیز را نمیخواهند.
آدم هایی که تو را در "هزارتوی ابهام" و "حدس بزن چه چیزی توی دلم دارم" گرفتار نمیکنند!
آدم هایی که...
آدم هایی که مرزشان مشخص است زندگی را راحت میکنند...
نگاه میکنی و میبینی همپوشانی مرزها بین تو و او چقدر است،
چیزی که میخواهد را میشود به او داد،
چیزی که میخواهی را میتوانی بگیری!
که اگر نشد نه کسی احساس قربانی بودن میکند....
نه حس فریب دارد،
نه بار دِین خویش را بر شانه دیگری می گذارد.....
آدم هایی که مرز دارند غنیمتند !
شفافیتشان شفافیت می آورد...
نه گفتنشان نه گفتن را آسان میکند...
خودشان هستند و میگذارند خودت باشی...
بی قضاوت،
بی دلخوری،
بی رنج....
آدم هایی که می دانند چه میخواهند،
دوستان خوبی میشوند...!!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
میخوام برای اولین بار میکس و مسترینگ وکال روی یک پروژه رو خودم به عهده بگیرم.....ترس و لرز....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سحر بیمار روانی....سحر خل...سحر چل....سحر و....
حالاع...نازنین خ....نازنین گ....
اون یکی پریسا ادامه دارد
کل کــــــــــــــــــــــــ ـــلاس...
دوستان تعجب نکنید....حس حسادت الان داره تو من مووووووووووووووووج میزنه......
اعصابم خط خطیه....بهم خبر بدن یکیشون مرده بندری میرم....
عجب رویی دارن بعضیا...بخصوص سحر....یه ذره مهربونی میکنی میان سوار ادم میشن....گاهی اوقات میخوام برم چاقو رو از تو ابدار خونه بردارم بکشمش....رو مخمهههههههههه.....
این همه بهشون سر امتحانا میرسونی طلب کارم هستن....اخ امروز سر امتحان شیمی افتادم رو برگم.....بدون رودربایسی...این نازنین تلاش فراوان میکرد نگاه کنه....خیلییییییییییییییییی ییییی کیف داد....حالش جا اومد!
به این نتیجه رسیدم به کسی نرسونم....خودم یه جا لنگم هیچکس نمیرسونه....عین خرا از اول سال به نازنین رسوندم....چی شد؟
من معدلم شد 18/80 اون شد 18/30....بعله بعله حسادتم داره....[sootzadan]بدون اینکه تکون به خودش بده این شد..اون وقت مننننننننننننن!!!!
اونوقت دوسال دیگه همین خانوم تو کنکور رتبه اش بالاتر میشه حرص میخورم.....
کلا همه...
تازه اینا اینقدر بی معرفت هستن.....من عین اسکلا یه جاهایی معرفت به خرج میدم....ولی دیگه عمرا....خوابشو ببین....از امروز اخلاقمو عین سگ میکنم....اینجوری بهتره...حرصم نمیخورم![shaad]
بچه ها...توروخدا منو نصیحت کنید....
از ترم دوم به بعد نمیتونم درس بخونم....دلم میخواد ولی نمیشه.....خستم....با خواب برطرف نمیشه...یه هیجانی توی زندگی میخوام...همه ی روزام شده تکراری...فقط درس...این درس تمومی نداره....من بریدم!
احساس پوچی میکنم....یه فرد اضافی توی جامعه.....داشتم فکر میکردم یکی مثل ارغوان واقعا درسش عالیه،تو کنکور کولاک میکنه....اون به اینش مینازه...یکی قیافه داره...یکی نقاشیش مثل مهدیه محشره ،فاطمه تو مسابقات ازمایشگاهی فیزیک رتبه اول کشوری شد...الهه نویسندگیش خوبه...یکی و......من چی؟کلا هیچی واسه ی خودم پیدا نکردم!
شانسم ندارم اخه....
ای خدا....فردا معلوم نیست امتحان ریاضی میان ترم دارم یا نه....حوصله ندارم بخونم...اونم مبحث حد...خیلی مزخرفه....
این ترم درس نمیخونم..استرسم دارم!
اصلا درس مهم نیست..به درک....کدوم مدرسه ای دوست داره معدل دپیلمش بیاد پایین؟خب الان اگه نخونمم مستمرارو بالا میدن[sootzadan]
چهارشنبه 3 تا امتحان دارم...اون چهارشنبه تعطیل بود این هفته بیچارمون کردن...
امتحان عربی دارم....امتحان زمین...وای روز به روز داره زمین برام سخت تر میشه....زبانم که امسال برام شده یه غول گنده....
ریدیینگارو باید حفظ کنیم...کلی کلمه.....تو کارنامم پایین تر نمره اختصاص داشت به زبان..چند سال از خدا عمر گرفتم رفتم کلاس زبان که اخرش این بشه...من به چی دلم خوش باشه؟!
سال 95 که کنکور دارم....باید بزنم تو سر خودم....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
عشق رو از دخترکی آموختم که زیر بارون با لحنی آروم به خدا می گفت:
خدا گریه نکن همه چیز درست می شه.........
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
با سلام خدمت همه دوستان و اعضای این انجمن
من خودم به شخصه موافقم که فعالیت باید همیشگی باشه ولی گاهی اوقات مسائلی پیش میاد که کنترل اونا از عهده ما خارجه با این حال خواهش میکنم تا جایی که میتونید به همدیگه کمک کنید
بدون هیچ نظر خاصی با تشکر از همگی.
دوستی و محبت را فقط با قلب و روح میتوان بدست آورد.[golrooz][golrooz][golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیشب عروسی داداشم . بدون حاشیه خوش گذشت . خداروشکر [nishkhand]
دیروز هیچ نخوندم.کلا ارایشگا پلاس بودم خخخ شب اینقد خفن شدم خودم باورم نمیشد این منم خخخخخ
امروزم ک تا الن همش جو عروسیه خخخ
بزودی میرم اتاق مطالعمو تمیز کنم .بچسبم به درس
دم خدا هم گرم که خیلی هوامو داره
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من امروز می خوام یه تست پزشکی برم خیلیم دودلم ومی ترسم لطفا برام دعا کنین ممنونم[entezar2]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم فکر می کنم چه گونه تیز هوشان قبولشم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
tarighi
دارم فکر می کنم چه گونه تیز هوشان قبولشم
با دو کلمه میتونی قبول بشی: "به سختی" [bamazegi]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
همونی شکستت میده که یه روزگاری تو رو پیروز کرد....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خوشبختی رو در همین لحظه باور کن
لحظه ای که دلی به یاد توست
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تووت فرنگی
دست هایش را
در خواب
دیدم
پرواز از یادم برفت ..
من آغازی بر تنهایی زمین هستم.
خوشبختی رو در همین لحظه باور کن
لحظه ای که دلی به یاد توست
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیروز صبح بعد از یه شب بیداری اومدم شرکت همکارا هر کدوم منو میدیدن کمی مکث میکردن... متوجه شدم که کمی سر درون پیداست[sootzadan]
یکیشون گفت مانتوت رو با چشمت ست کردی!؟ چه خبره؟
من[tafakor] هرچقدر فکر میکردم که منظورش چیه متوجه نشدم...بی حوصله هم بودم با لبخندی سر و ته صحبت رو هم اوردم...
دومین نفری که نتونست خودشو نگه داره و چشمام رو بهم متذکر شد...منو بر این داشت برم سمت آینه...[sootzadan]
چشمام وحشتناک قرمزززززززززززززززززززززز ..... خندم گرفته بود[nishkhand] همچین به چشم میومد..انگاری رنگ ریخته بودن تو چشمام[taajob] ... ورررررمممم...زیر چشمامم سیاه شده بود...
هیچی دیگه پشیمون شدم چرا اومدم سر کار !چرا اینه نگاه نکردم!!!![taajob] چرا از قضا این مانتو رو پوشیدم!... اما خدایی تنها دلیلم این بود که نای بستن دکمه های اون مانتو ها رو نداشتم گفتم اینو بپوشم سریع برم..
و اومدم خودمو دلداری بدم که عیبی نداره همکارا از خودمونن.... اما..
ازون جایی که شانس من زبانزد هست.....[sootzadan] دیروز عااااالم و ادم و تمام نماینده ها و خریدارا اومده بودن...یعنی در حدی بود که حدود یکساعتی خیلیا سرپا بودن...و جا برا نشستن نبود..تمام اتاقا هم پر....
همه هم با دیدن من ..... [sootzadan]دیگه نگم بهتره...
اینم از شانس من...sh_dokhtar15
ماه نشین دیر میگذره جوری که ذره ذره از وجودم کم میکنه... میدونم چیزی پشت این هست... چیزایی مرور میشه...فکرایی که یچیزی رو درونم فرو میریزه... اما سریع حواسمو پرت میکنمو و منتظر فردا میشم...
امروز روو تن تشنه ی این کویر بارون بارید...مطمئن بودم میباره.....بارون همیشه سریعترین پاسخ به این احساس منه..... خیلی حواسش بمن هست.....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یه چیزایی باید خیلی سریع عوض بشه.
کدوم طرفی بره مهم نیست.فقط باید ازین حالتش در بیاد.خیلی سریع.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
وای عاقا امروز خیلی خوب بود(کلا روزایی که خیلی امتحان دااریم بچه های کلاس از فشار زیاد خیلییییییییییییی شادن)...خوش گذشت....با اینکه سه تا امتحان داشتیم...دوتاش کنسل شد....بخاطر اینکه 7 تا غایب داشتیم...همه پیچونده بودن....دبیرام زرنگ، امتحانارو انداختن هفته ی دیگه...ولی هرکاری کردیم نتونستیم این زبانو کنسل کنیم....اون کلا به غایبا صفر میخواد بده!
زنگ اول زبان داشتیم....بجای اینکه امتحان ریدینگو زنگ اول بگیره انداخت اخر....منم که حافظم پوچ...اینو هی میخوندم یادم میرفت...خدا وکیلی انصافه ما باید ریدینگای کل کتابو حفط کنیم؟از هر مدرسه ای میپرسم شاخش در میاد!!!!
تازه تست ام نمیده...جای خالی میده[sootzadan]
اصلا تو عمرا دبیر عغده ای تر از دبیر زبانم ندیدم....موقع امتحاناش میبردمون نمازخونه به فاصله ی 100 کیلومتری از هم میشینم...
مواقعیم که تو کلاسیم.....کلا جابجامون میکنه...دستا و زیر جامیزارو کاملا چک میکنه!
من سر زنگ این (کلا همه)پاهام به اندازه ی دومتر از روی از زمین بلند میشه میره پایین..بلند میشه میره...[nishkhand]دستام که تکنو میره!
وحشتناکه....
خلاصه شد زنگ دوم....عربی....قرار بود امتحان داشته باشیم....برگشت گفت من حتمااااااااااااا حتی اگر 10 دقیقه مونده باشه به زنگ امتحان میگیرم.....ما گفتیم 10 مین؟!کلی التماسش کردم....نقبولید...
موقعش که شد...گفت یه برگه بذارید رو میز....اومد زیر میزارو دید....2 مین مکث کرد...برگشت گفت حالا برگه هارو بذارید تو کیفتون...یه شوقیییییییییییییییییییی کلاسو گرفت..الکی استرس وارد میکنه...[negaran]
منو نازنینم امروز کلا سرتامونو خودکاری کردیم..جنگ راه انداخته بودیم....کل کتابای من خط خطی شد[nadidan]روپوش مدرسم خاااااااااااکی...
چند روز پیشا منو نازنین داشتیم از طریق پنچره ی کنارمون با کلاس 304 ارتباط برقرار میکردیم..یهو معاون اومد گفت شما دوتا یه بار دیگه سرتون ببرید بیرون پنچره با اون وریا صحبت کنید میگم بیان کل این پنچره های اجر بکشن...
عاقا امروز وارد کلاس شدیم...دیدیم نرده زدن پنچره هارو....عین زندان....عین تیمارستان شده کلاسمون.....[sootzadan]
حیاط مدرسه کم بود....تو کلاسم این ریختی کردن...[tamaa]
دیروزم خوب بود....امتحان ریاضی میان ترم کنسل شد....اصلا منم که نخونده بودم...حال کردم...[nishkhand]
دبیر ریاضیمون امسال کتاب کار خیلی سبزو داده دستمون..کلا تدریسو رها کرده....دیروزم یه شیوه ی جدید از خودش در اورده بود ....گروه بندی کرد ،بعد گروهی اشکالای همو برطرف میکردیم....اونم فیلم میگرفت...راحته...به خودش تکونم نمیده....[nadanestan]ولی عوضش من الان تو کلاس علوی که میرم ریاضیم خیلی قوی تر از سایر بچه هاست.....[nishkhand](حالاع...درصورتی که توی مدرسه ی خودمون شاگرد متوسط رو به پایینم...[nishkhand]
)چه عجب یجا شد من ریاضیم از بقیه قوی تر باشه....من عاشق این خیلی سبزم....مجبورم کلشو برای امتحانای مدرسه بخونم......[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز رفتم با دوستام جایی ولی اصلا خوش نگذشت
آخه من عاشق تفریحای سریع و مانند ورزش هستم ولی دوستام نه
یه جا نشستن یا تکرار حوصله ام رو زود سر میبره
دلم تنوع میخواست.
این ترم هم خیلی پرمشغله هست با این که کارام زیاده ولی میام سایت و وقت تلفمیکنم
اینم هست روزگار بیهوده گذرونی من
ممنونم زندگی خیلی خوشحالم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز کوزت جان را با تمام وجود دریافتم! یک ژان واال ژان لازم میبود! اما ژانوال ژان کوجا بود http://www.pic4ever.com/images/voodoodoll_2.gifهمه اتاق کشت رو مجبور بودیم خودمون طی بکشیم و برق بندازیم اقا هی بساب مگه تمومی داره بچه ها گند زده بودن به آزمایشگاهhttp://www.pic4ever.com/images/2mo5pow.gif
دم پایی هاشو هم شستیم! http://www.pic4ever.com/images/bg2.gifو در آن حال بشور و بساب چه عکسای خوشگلی که توسط اعضا مافیا از ما گرفته نشدhttp://www.pic4ever.com/images/155fs853955.gifhttp://www.pic4ever.com/images/5yjbztv.gif
یه لنگه از دم پایی ها نبود! گم شد!http://www.pic4ever.com/images/bl8.gif همه هم گیر داده بودن به اون یه لنگه دم پایی آخرش که دیگه اعصابی نموند گفتم لنگه دم پایی هستا کارشم که میدونید چیه ! متفرق گشتن!http://www.pic4ever.com/images/parrot.gif
نتیجه خوب بود همه جا برق زد و آزمایشگاه تکونی اساسی برا عید انجام شد[labkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فردا اولین روزی هست که کارمند(سرباز جهادکشاورزی) میشم
دعا کنید زود تموم بشه [bihosele]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تووت فرنگی
...
[bihes]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعضی وقتا مثل الان از خودم بدم میاد
از اینکه جنس مونث هستم از خودم بدم میاد
از اینکه پسرا هر کاری در هر جایی کنند ومنی که دخترم این حق ندارم از خودم بدم میاد
از اینکه حقم خیلی جاها ضایع میش اذیت میشم
خدایا میگن ناشکری. اما ای کاش پسر بودم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعضی وقتا اینقد ذهنم هرزه میره که بهش میگم هیسسسس میخام درس بخونم !!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یه زمانایی نیاز هست که حضورت رو اعلام کنی تا بقیه حساب کار دستشون بیاد که چه چیزی رو کجا باید بگن.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این روزا خستم از ادمایی که میان وبدون خداحافظی میرن
ادمایی که قول میدن ولی منتظرت میزارن وهیچ خبری از خودشون بهت نمیدن
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم از همه ادما گرفته
خییلی ادما دروغگو ودورو شدن.
امام زمان ظهور کن. بی عدالتی وبی غیرتی داد میزنه