پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
من خدایی دارم،
که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند،
او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند
یاد او ذکر من است،
در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
دیگران می گویند :
آن کسانی که به ظاهر بنده خوب خدایند
به من می گویند :
مرد کافر شده ای!!
و چه هشدار که از آتش دوزخ دادند
باز هم می گویند:
که خدا اینجا نیست
و خدای آنها، غیر آنست که من می بینم،
می دانم
یک خدایی بی رحم
غرق در خودخواهی،
عاشق ظلم و ریا و همه در خشم و عذاب
آن خدایست که آنها گویند
بنده او باشیم
دیده را می بندم
در دلم می خندم
زیر لب می گویم :
پس خدا اینجا نیست !!!!
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
عزیز یکتای مهربان
هر کسی می آید و میرود.
و تو همچنان در کنارم هستی برای همیشه.
هر چه را از من بگیری، غمی ندارم ، خرمنم را گر باد ببرد چرا غم خورم که چون تو ماه منیری را دارم که صد چو منی را بی نیاز کند.
آری چگونه توانم از تو سیر شد که تو هر لحظه مرا فزونی بخشی و رشدی و کمالی سلسله وار و مستمر ارزانی داری.
من با دردها و رنجهایی که به من می دهی نیز شادم، چرا که زخمهایم را تو التیامی و دردهایم را تو درمان.شکر که هستی ..
سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
چند بزارد این دلم ، وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان
ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من
خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم
صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
http://dl.irmp3.ir/data/song/Farshad...P3.IR).mp3</a>
http://s6.picofile.com/file/81904536...61671478_n.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
عزیز یکتای مهربان
هر کسی می آید و میرود.
و تو همچنان در کنارم هستی برای همیشه.
هر چه را از من بگیری، غمی ندارم ، خرمنم را گر باد ببرد چرا غم خورم که چون تو ماه منیری را دارم که صد چو منی را بی نیاز کند.
آری چگونه توانم از تو سیر شد که تو هر لحظه مرا فزونی بخشی و رشدی و کمالی سلسله وار و مستمر ارزانی داری.
من با دردها و رنجهایی که به من می دهی نیز شادم، چرا که زخمهایم را تو التیامی و دردهایم را تو درمان.شکر که هستی ..
سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
چند بزارد این دلم ، وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان
ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من
خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم
صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
http://dl.irmp3.ir/data/song/Farshad....IRMP3.IR).mp3
http://s6.picofile.com/file/81904536...61671478_n.jpg
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
بخوان ما را منم پروردگارت
منم معشوق زیـبایت ، منم نزدیکتر از تو به تو ، اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را ، سوی ما بازآ ، منم پروردگار پاک و بیهمتا
منم زیبا که زیبا بندهام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید :
تو را در بیـکران دنیای تـنـهایان رهایت من نـخواهم کـــرد
بساط روزی خود را به من بـسپار ، رها کن غصه یک لـقـمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن عــزیزا ، من خــدایی خـوب میدانــــم
تـو دعـوت کن مرا بر خود به اشکی ، یا خدایی
مـیهمانم کن که من چشمان اشک آلودهات را دوست میدارم
طـلب کن خالق خود را
بجو ما را ، تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما
و عـاشق میشوم بر تو که وصل عاشـق و معشوق هـم ،
آهسته میگویم ، خدایی عالمی دارد
قـسم بر عاشقان پاکِ با ایمان ، قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عـصر روشن تـکیه کن بر من
قسم بر روز ، هـنـگامی که عالم را بگیرد نور ، قسم بر اختران روشن اما دور
رهایت من نخواهــــــم کـــرد
بـخوان ما را ، که میگـوید که تو خــواندن نمیدانی؟!
تو بـگـشا لب ، تو غیر از ما خدای دیگری داری؟!
رهـا کن غیر ما را
آشـتی کن با خــدای خود تو غـیر از ما چه میجویی؟!
تــو با هر کس بـجز با ما ، چه میگویی؟!
و تــو بی من چه داری؟ هیچ
بگو با ما چه کم داری عزیــزم؟! هیــــچ ...
هـزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خـورشید و گـیاه و نور و هـسـتی را
برای جلــــوه خود آفـریدم من ولی
وقتی تو را من آفـریدم بر خودم احـسـنت میگـفتم
تویی زیـباتر از خورشید زیــبایم
تویی والاترین مـهمان دنـیایم
که دنیا بیتو ، چیزی بیتو را کم داشت
تو ای مـحبوبترین میـهمان دنیایم
نمیخوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کـسی هم با خدایـش قهر میگردد؟
هزاران توبهات را گرچه بـشکستی ، بـبـیـنم من تو را از درگهام رانــدم؟؟
اگر در روز سـخـتـیـت خواندی مرا اما به روز شادیـت
یک لحظه هم یادم نکـردی ، به رویـت بنده ی من هیچ آوردم؟؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور ، آن نامهربان معبود ، آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مـهربانـت ، خالقت
اینک صدایم کــن مرا با قطره اشکی
پـیش آور دو دست خالی خود را ، با زبان بستهات کاری ندارم
لـیک غوغای دل بـشکستهات را میشنـیدم
غریبِ این زمین خاکیم ، آیا عـزیزم حاجـتی داری؟
بـبـیـنم چشمهای خـیست آیا گفتهای دارند؟
بخوان ما را بـگردان قبلهات را سوی ما
ایـنک وضویی کن
خـجالت مـیکشی از من؟ بگو ، جز من کسی دیگر نـمیفهمد
به نـجوایی صدایم کن بدان آغـوش من باز است
برای درک آغـوشم شروع کن
یک قـدم با تــو تمام گامهای ماندهاش با من ...
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
یا ذوالجلال والاکرام...
ترا بنده از من، بِه افتد بسی...
مرا چون تو دیگر نیفتد کسی...
سعدی
http://www.upsara.com/images/1z7g_garden-roses-097.jpg
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
به داده ها و نداده ها
به پستی ها بلندی ها
به شیرینی ها و تلخی ها
خدایا ! از ته قلبم شکرت...
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
نیومدم اینجا ازت به خاطر چیزهایی که بخاطرشون هر روز عذاب میکشم تشکر میکنم
فقط اومدم حالت رو بپرسم. چون مثل تو نیستم
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
پاسخ : خدا اينجاست ؛ برای شكرگزاری نفر بعدی كيه ؟
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه