یادمان باشد در این بحر دو رنگی وریا
دگر حتی طلب اب زدریا نکنیم
نمایش نسخه قابل چاپ
یادمان باشد در این بحر دو رنگی وریا
دگر حتی طلب اب زدریا نکنیم
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها[golrooz]
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
در غم عشقت فتــــــادم، كاشكى درمان نبــــودى من سر و سامان نجويم، كاشكى سامان نبودىزاده اسمـــــــــــاء را با جَنّةُ الْمَأوى چـــه كــــارى؟ در چــــمِ فردوس مى ماندم، اگر شيطان نبودى
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست / چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست
تاب بنفشه می برد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
وعــده وصـل ابـد دادی و دنـدان بـه جـگـر
پــا فــشــردم هــمـه تـا عـمـر بـه پـایـان آمـد
دیگه عکسامو بهت نشون نمی دم
جای نقاشیاتم تکون نمی دم
دیگه هرچقد کنار من نباشی
به خودم اجازه جنون نمی دم
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم[golrooz]