ولی همدرد ویاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
نمایش نسخه قابل چاپ
ولی همدرد ویاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است / خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی [golrooz]
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
[golrooz]در چمن آمد غزلی نغز خواند / رقص کنان بال و پری برافشاند [golrooz]
در این پاییز طولانی در این بی برگی ممتد
بهاری کاش می آمد دل ما را ورق میزد
دانی چمن از چیست چنین خرم و شاد [golrooz]
بهر آن است که دل هی حزین شاد کند [golrooz]
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد ------------- جز غم که هزار آفرین بر غم باد
در جهان نتوان اگر مردانه زیست / همچو مردان جان سپردن زندگیست
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هرشب