[delkhoori][asabani]
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
نمایش نسخه قابل چاپ
این روزهایم سختـ میگذرد..اما میگذرد..
یا قاضی الحاجات مهربان .. ای پناه این دل خسته .. پاسخم گو به نگاهی ..
نگاهت را از من نگیر که بی تو هیچم..
دلم آرامشی میخواد به دور ازاین دنیایی فانی ..
صبرم لبریز شده .. دستانم را رها نکن ..
یَا مَلْجَئِی عِنْدَ ضْطِرَارِی...یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی...
یا لطیف...
داشتم می خواندم این شعر مولانا را که
"آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد"
و رسیدم ...
به لحظه هایی که میان هوا و زمین دست هایم را گرفتی...
به آدم هایی که آمدند و رفتند...اما تو همیشه همدمِ دل کوچکم ماندی...
به لحظه هایی که راه ها را نزدیک کردی تا من زودتر برسم...
به سنگ هایی که از مسیر من دور کردی تا درد زمین خوردن به دلم زخم نزند...
به آرامشی که توی آسمان قلبم باراندی تا دلم قرص شود به ادامه راه...به رفتن...
به طعم مهربانی های بهشتی و بی بهانه ات که با همه مهربانی ها فرق دارد...
به لحظه هایی که همه چیز ِ آدم هیچ می شود...
و تازه می فهمد که بدونِ تو، تمام می شود ...
به زخم هایی که دیگران زدند و تو مرهم شدی...
به راههایی که گفتی نرو و رفتم...شکستم ...گم شدم...
آمدی دست های دلم را گرفتی بازم گرداندی بارهای بارها...
به امید هایی که به تو بستم و نا امیدم نکردی...
به الرحم الراحمینی ات که تمامی ندارد...
ﮔﺎﻫﯽ...!!
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ...
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی،
ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩای!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ...
ﺗﺎ ﺁنرا ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ:
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ نمیفهمد...
کاش میشد...
آدمی، گاهی...
فقط گاهی!!!
به اندازه نیاز بمیرد...
بعد بلند شود...
آهسته آهسته...
خاک هایش را بتکاند...!
اگر ...
دلش خواست!!
برگردد به
زندگی...
دلش نخواست
بخوابد تا ابد...
کاش میشد گاهی....
و شاید هزاران گاهیهایِ دیگر...
خداوندا، قضاوت با توست..........
وقتی که می رفتی ... بهار بود
تابستان که نیامدی ... پاییز شد
پاییز که برنگشتی ... پاییز ماند
زمستان که نیایی ... پاییز می ماند تو را به دل بهاری ات فصل ها را به هم نریز !
http://s5.picofile.com/file/81446506...04876288_n.jpg
چـــای دَم کـــن خســــته ام از "تلخـــیِ نســـکافــه هــا"
چـــای بــا عــــطر "هـــل" و "گـُــل هـــای" قــــوری بــــــهتر اســــت
http://axgig.com/images/42745671763464175777.jpg
سکوت...
دلم این روزها زیاد هوایش را میکند..
دل است دیگر..نمیفهمد او سرش شلوغ است و میان شلوغیها تورا به یاد نخواهد آورد..
دوباره دل دل کردم با خودم کلنجار رفتم که بیخیالش شو..
مگر نشنیده ای که دوری و دوستی .. آدمها اینگونه اند اگر زیاد محبت ببینند تورا نادیده میگیرند..
بخودم گفتم ارزان نفروش احساست را ..
دوستش دارم ..
دوستت دارم را زیاد گفته ام برایش نمیدانم باورش کرده یااااااا!!
دوباره حالش را شعر گونه پرسیدم .. جوابی شبیه خودم داد..
دلم نمیخواست زود تمام شود دلتنگش بودم چرا نمیفهمد..؟؟؟؟؟؟
دوباره واینبار برایش از دلتنگی گفتم .. تشکر کرد..
بس است دیگر ای دل که هرچه میکشم ازدست توست..
بیخیال دلم نشدم دوباره برایش شعر فرستادم ..
آن جانمی که گفت جانم را گرفت..
http://www.axgig.com/images/68689456634511436860.jpg
پرم از بغض و مانده ام عاجز ،
در میان گذشت و خودخواهی
مثل آن کودکی که میخواهد
ماهی اش را به رود بسپارد...
رویا_باقری
امروز چند روزی میشود که خبری از او ندارم..
بی خبری اما سخت میگذرد.. راستش را بخواهی هنوز دل کندن برایم سخت است گاهی یواشکی نگاه میکنم ببینم امروز بوده وقتی میبینم هست یا امده و رفته خیالم راحت میشود که خوب است که بی من بیشتر ارامش دارد..
کاش باور میکرد دوستش دارم واگر زیاد در دنیایش حضور دارم بخاطر علاقه ای ست که به او دارم..
کاش میفهمید بی خبری از او برایم سخت است..
کاش میدانستم جانم عزیزم گفتنهایش راست نبود تنها خاص لحظه ای بود که ادا میشد و چیزی در دل نداشت..
من اما وقتی میگفتم عزیزدلم با تمام وجودم اورا عزیز دلم صدا میکردم و دوستش داشتم
این روزها دارم کتابی میخوانم در مورد همین موجودات فضایی همین هایی که انگار زمینی نیستند که انگار درک ندارند که انگار نمیفهمند وقتی یک زن میگوید دوستت دارم یعنی چقدر دوستش دارد ..
مگر میشود کسی را دوست نداشت و گفت دوستت دارم مگر میشود کسی عزیز جانت نشود و عزیز دلم خطابش کرد..
دلم میخواست چند دقیقه یا لحظه ای از روزش را هم با من باشد ..
دوست داشتم بفهمم روزش را چطور گذارنده ..نه از سر کنجکاوی یا دخالت بلکه از روی علاقه ای که بود..
او اما دوست نداشت ..
نه من را ..
نه احساسم را ..
بارها گفته ام دل کندن از عزیزجانم برایم سخت است ..
دل نمیکنم جان میکنم ..
اما اینبار تصمیم گرفتم به هر جان کندنی هست رها شوم از کسی که دوستم ندارد ..
یا لااقل نمیخواهد دوستم داشته باشد..
یا میترسد دوستم داشته باشد..
هر روز تورا صدا میکنم خدای خوبم پس کمکم کن از این آزمون هم سربلند بیرون بیایم که نه کسی را آزار بدهم نه آزار ببینم..
دلم بازهم آرامشی میخواد از جنس مهربانیهای خودت ..
خدایا آرامم کن ..
http://www.xum.ir/images/2014/08/25/...1482291380.png