تو سکوت میکنی و فریاد زمانم را نمی شنوی !
یک روز ....
من سکوت خواهم کرد ؛
و تو آن روز ....
برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ... !!!
نمایش نسخه قابل چاپ
اشتباه از من بود...
من از كسي انتظار داشتم سكوتم را بفهمد...
كه حتي فريادهايم را نشنيد....
منو شکستی ...
غرورم رو ... اعتمادم رو ... وجودم رو ... احساسمو ... خنده هامو ... گریه هامو ...
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
توی شب هام شب سردی ندارم
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
واسه ی دیدن بارون اشکام ، دوباره خاطره هامو سوزوندم
ولی تو اینجا نبودی ببینی ، چجوری پای نگاه تو موندم
دلم گرفته از خودم
خودم اسیر غم شدم
شدم غریب غصه خودم
شب هایی که خوابم نمی برد ...
تورا در رویاهایم به آغوش می کشم تا آرام شوم ...
گرچه می دانم تو در آغوش دیگری
خواب هفت پادشاه را می بینی
از من نرنــــــــــج…
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…
فقط خســــته ام…
خسته از اعتــــــمادی بیــــجا…
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
خدایا
این لحظات خوش را تو به من ..به ما...هدیه کردی
این لحظات آرامش را ... این خوشیه بعد از سختی را
خدایا
نگاهت را دوست دارم
در آغوش بودنت را دوست دارم....آغوشت آرامشی دارد که به جداشدن از تمام دنیا می ارزد
خدایا مرا ...خانواده ام را...دوستانم را ...آشنایانم را... همیشه در آغوشت نگه دار.....
خدایا دیگر چیزی برای گفتن ندارم جز اینکه
خدایا... دوستت دارم.[golrooz][golrooz][golrooz]
اه که چه قدر فاصله ما دور است!
فکر می کنم هیچ وقت نرسی و من در کنار این دنیا تنها بمانم.
و تو همیشه منظره ی من باشی.
دکتر شریعتی
هرزگی فقط تن فروشی نیست ... آن گاه که کسی را دلبسته خود کنی و او را به حال خود رها کنی " هرزه " ای ....
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.
وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.
دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم.
دکتر شریعتی
لحظه های تلخ، ساعت های سنگین، روزهای خاکستری و شبهای دردناک.... گاهی دلتنگ و گاهی پرشور... گاهی خندان و گاهی میزبان بغض و گریه .... مهم نیست خیلی... اگه بدونی و به این باور برسی که این ثانیه ها در گذر هستند و نمی مونن... اگه باور کنی دنیا پر از این تضادهای زشت و زیباییه که ما رو در رسیدن به مقصد همراهی می کنه... می شکنیم... زخم می خوریم... عصبانی می شیم... قهر می کنیم... اما دوباره روزهای خوبی می رسه که می خندیم... شادیم... اعتماد می کنیم... آشتی می کنیم... دنیا با این تغییر ها خواستنی می شه... بهار میاد دلمون برای پاییز تنگ می شه... تابستون ها هم عطش زمستون می گیریم... اینجا زمینه ... خوب یا بد ... کسانی مثل ما اونو تعریف کردن... اگه بده ما بدترش نکنیم... اگه زشته رو صورتش یه زخم دیگه نزنیم.... میشه گرفتار بود ... عصبانی بود و غصه خورد ... اما دنیا رو بد نکرد... قطره قطره جمع شده اینقدر بد به چشم میاد... میشه قطره قطره ... ذره ذره... خوشگلش کنیم....دنیا رو تلاش جوونها می چرخه... از انرژی شون جون می گیره و من قول میدم که به آدم های کوشا افتخار می کنه.... دنیا به من ... تو ... ما.... شما.... به همه آدمهای خوب و دلنشین افتخار می کنه.... از رفتن نترس.... با همه تلخی و شیرینی... این روزها میگذرن و کوله بارمون پر میشه از خاطره... نکنه وقت سفر.. به آخر راه که رسیدیم کوله بارمون رو که باز کردیم هوای سراب خشم و نا امیدی از کوله بارمون بزنه بیرون و ....اوپس.....دیگه هیچی تو کوله بارمون پیدا نکنیم؟[golrooz]
از آدم های عاطفی بیشتر بترسید؛
آن ها قادرند یک مرتبه، دیگر گریه نکنند؛
دوست نداشته باشند؛
و قیدِ همه چیز را بزنند، حتّی زندگی !!
ترنم باران را نصار چشمانت میکنم نازنینم ، تا شبنمی شودبر سرخی گونه هایتو داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم و دستنوازشم را به موهایتهدیه میکنم ، که تا عمر داری مرا از خاطر نبری . . .
قصه ها تمام شدند
و رقص های پاییزی برگهای اشک
در خاطرات خشک و یخیمان فرسود شد
از تمام رودهای به دریای تنها
یکی از تو باغ می گذرد
پس من قایق پوسیده و آغشته به اندوهم را
در کدام رود به آب بیاندازم؟
ببین صدای مبهم تاریکیم را
چگونه بزاق مخیله یک انسان را به سر کشی وا می دارد
و از تمام خیالات بی پیکر یک تنهایی سهمگین باقی می گذارد
و اما
چیزی به جز یک واقعه بر جای نخواهد ماند
نامه هایم دردناک است
سخنانم سوز ناک
من تنهایم آری تنهایم انقدر تنهایم که کلمه تنهایی از قاموس لغاتم هیچگاه از بین نمی رود
می دانم من توانایی ندارم من به بن بست رسیده ام
به بن بستی بزرگ که از دو طرف بسته است و جایی برای خروج از تنهایی وجود ندارد
من آنقدر نا امیدم که امیدم بهم قهقهه می زند
اخه در تمام زندگی این جمله پیش رومه که من تنهایم تنها تر از تنها و حق یه تنها مرگ و بن بسته
روزگار عجیبی ست نازنین
آنگاه که سخن گفتن سخت و طاقت فرسا شده و می شود .
و آنگاه که صحبت کردنت را همه و همه باید بشنوند وگرنه به بیراهه می روند
و آنگاه که سخن گفتن تنها و تنها در سکوت بی پایان نگفتن خلاصه می شود
و آنگاه که فریادهای بر خاسته از عمق جانت را گوش شنوائی نیست
و آنگاه که کلمات در هم و برهم دوستت دارم بسختی بر زبان جاری می شود
و آنگاه که گفتن و شنیدن دوستت دارم گناهی بس بزرگ شمرده می شود
و آنگاه که نگاهت را باید از میان نگاه های دیگران که ذل زده تو را می نگرند دزدانه و با مشقت فراوان رد نموده و به تمنای دوستت دارم روانه کنی شود
و آنگاه که هزاران چشم را برای دیدن یک چشم باید در نوردید و سراسیمه و آنهم فقط لحظاتی و نه بیشتر نباید به تماشا بایستی .
و آنگاه که غصه های کهنه جایی غیر از دل پردرد را نمی یابند و باید در قلب رنجور و زخم خورده تا سالیان سال باقی بمانند
و آنگاه که همراهی را گناه نا بخشودنی و گمراهی نشان لیاقت می دهند
چگونه باید گفت من هستم
بگذارید باشم
و بگذارید کودکی کنم
و بگذارید زندگی کودکانه من رنگ عشق کودکانه بگیرد .
و بگذارید عروسک بازی کودکانه من به عروسی دخترکان زیبای محله پیوند بخورد
و بگذارید این عروسی کودکانه را فرجامی زیبا و خدا پسند پایان دهد
و بگذارید تارهای صوتی منجمد شده از سکوت سالیان درازم به حرکت هرچند آرامی در گفتن دوستت دارم به حرکت در آید
قلبم در حال از جا کنده شدن است و نمی توانم آنچه را در لاک وجودیم می گذرد بر زبان بیاورم و آرامشی را هر چند فقط یک لحظه بر خود مستولی گردانم
روزگار عجیبی ست نازنین
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر
ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند ،سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند، و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"
گذشته است؛
و
"آینده"
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.
لحظه "حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.
اندکی فکر کن ...
زندگي دفتري از خاطرهاست يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاكيك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختيهاستچشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همههمسفريم[gerye]
دل من!
نمی دانی که چه سبک باری و روشنایی است در نالیدن...
ای مغرور محروم،
حتی خدایان می نالند....
حتی گرگ صحرا می نالد!
دکتر شریعتی
و اينك باران بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيندو چشمانم را نوازش مي دهدتا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم[gerye]
یه جزیره ام که دورم
یه دریا سرابه....!
.
.
.
چقدر گریه کردم نفهمم سرابه
من آن رودم كه تنها آبدارم ، نگاهي خسته و بي تاب دارم من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصويري ازمهتاب دارم
اینم یهشعر زیبا به خاطر متن زیباتون
یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای/ به صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین غشق دلخون ام نکن/ من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم/ در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی/ من کنارت بودم و نشناختی
خیزشیخواهم کرد با بال های غمین
تنها بالا آبی باشد و زیر آبی
یکرنگ و شاید بی رنگ
يک روزي که خوشحال تر بودم يک نقاشي از پاييز ميگذارم, که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست زندگي پاييز هم مي شود, رنگارنگ, از همه رنگ, بخر و ببر!
يک روزي که خوشحال تر بودم...نذرم را ادا مي کنم...تا روزهايي مثل حالاکه خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است بخوانمشان و يادم بيايد که هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد و هيچ آسياب آرامي بي طوفان.(مهدي اخوان ثالث)
میگویم : سلامکسی جواب نمی دهدپس خدا نگه دار می گویمشاید از سر اتفاقکسی دست هایش تکان بخورد
دلـــــم که میگیرد
می آیم پشتِ صفحه ی مانیتـــورم
کامنت مینویســــم و صورتک میگذارم
صورتـــکی که میخندد و پشتش قایم میشوم
که فکر کنی میخندم و بخندی
اشکهایم می آیند و من با صورتکِ مجازی ام میخندم .
.
این روزهای من خلاصه میشه در :
اتاقم
اینترنت
دولت الکترونیک
کتاب...
کتاب اسرارالصلاة
خواب
امروز عکس تنهاييم را قاب گرفتم عکسي در ابعاد سه در بي نهايت …!
.
.
باز تکرار می کنم........
خدایا.......
«لا اله الا انت سبحانک اني کنت من الظالمين؛
زندگيِ من آرام مي گذشت.اتفاقي نمي افتاد..!تا اين که سکوتي تمامِ وجودم را دگرگون کرد!بي صدا آفتابي شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشيد!آري سکوت!سکوتي که مشحونِ تحمل هاست..سکوتي که از دنيا بريده است!کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شديدتر مي کند.آي..! اي سکوتي که بي رحمانه مرا غرقِ محبت مي کني!نمي خواهم.. محبت نمي خواهم!آي صداي آشنا!... بد آمدي..چند روزي جرقه زدي رفتي.تماشاي تو وقت مي خواست گوشِ من پاسخي نديد
لالایی بارون
کجایی عشق ؟؟؟
خیلیتنهام ...
ازتنهایی خسته شدم ...
منتظریه عشقم ...
یهعشق حقیقی ...
کاشیه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ...
کاشهمه ی عشقها واقعی بودن ...
مثلکویری که منتظر بارونه ...
کاش
مهربانی تا کــــــــــی؟؟؟؟؟ بگذار سخت باشم و سرد!!!!!!!!!
باران که بــــــــــارید......چتر بگیرم و چکــــــمه......
خورشید که تــــــــــابید......پنجره ببندم و تـــــــــاریک......
اشک که آمـــــــــد......دستمالی بردارم و خشــــــک.......
او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســــــــــوت..........
چه تراژدی بزرگی میشود
وقـــتی
نهنگ ِاقیانوس باشی
و
عاشق ِ ماهی ِ برکـــه شوی!!!!
براشبنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برنولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یکقلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس...[golrooz]