من توان این را دارم که شکست بخورم و پیروزمندانه لبخند بزنم
اما سکوت گوشهایم را کر میکند
مرد باش و قهقهه زنان یادآوری کن که دوباره باختم.
نیلوفر
90/5/25
نمایش نسخه قابل چاپ
من توان این را دارم که شکست بخورم و پیروزمندانه لبخند بزنم
اما سکوت گوشهایم را کر میکند
مرد باش و قهقهه زنان یادآوری کن که دوباره باختم.
نیلوفر
90/5/25
گفته بودی غرور ذوب شدنی نیست شکستنی است.
با احتیاط حملش کردم که نشکند.
اما گرمایت بالاخره ذوبش کرد.
نیلوفر
90/5/25
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که توباشی و مرا غم ببرد
وقتی گوش نمی کردی به زبان دیگری فریاد میزدم
حرصت میگرفت معذرت میخواستی و خواهش دوباره گفتن
من میخندیدم و دوباره میگفتم...
اما حالا که خودم نمیشنوم با کدام زبان فریاد بزنم؟
نیلوفر
90/5/25
بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن ها تعریف
کردید، خجل شوند
و اگر بد
گفتید، سکوت کنند.
◕‿◕
مهرناز
90/5/25
ایـنروزها که جرات دیوانــ گی کم است،
بگـذار بـاز هم به تـُـ و برگــردم
بگذار دسـتِ کم، گاهـی تـُــ و را به خواب ببینـم
بگذار در خیـالِ تـُــ و باشم
بگذار...
بـــ ـگذریــــ م!
"قیصر امین پور"
آزاده
12:55
90/05/26
حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمیزنه
تو لحظههای بیکسیش پرنده پر نمیزنه
با کوله بار خستگی ، تو جادههای خاطره
مسافر خسته من ، یه عمره که مسافره
آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛
مگر از شوق زياد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي
عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .
و به لبخند تو از خويش رها مي گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
كه دلت مي خواهد
کوچکتر که بودیم ایمانمان بزرگتر بود
بادبادک میساختیم
نمی ترسیدیم باد نباشد
آزاده
3:03
90/05/26
زندگی را نفسی ارزشِ غم خورن نیست ،
و دلم بس تنگ است ،
بی خیالِ سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ، آنقدر می خندم که غم از رو برود .
◕‿◕
مهرناز
4:04
90/5/26