من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو
عاقلان بیهده خندند بدیوانه تو
نمایش نسخه قابل چاپ
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو
عاقلان بیهده خندند بدیوانه تو
وفا نکردی و کردم جفا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم بردی و نبریدم
مبوس جز لب ساقی وجام می حافظ / که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت /متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال / مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
شـمع افــــروخــت و پــروانـــــه در آتش گل کرد
مـي توان ســـوخت اگــر امـر بفرمايد عشق
پيلـه ي عشق مـــن ابــــريشم تنهايي شد
شـمع حـق داشت، به پروانه نمي آيد عشق
شهریارم مولا شهریارم مولا /یا علی یا علی لافتا الا علی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم...
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم / جرس فریاد می دارد که بر بندید مهمل ها
ای که مهجوری عشاق روا میداری / عاشقان را زبر خویش جدا میداری