چه حس بدیه
وقتی کسی که با تمام وجود دوسش داری
حضورت رو درک نکنه
نمایش نسخه قابل چاپ
چه حس بدیه
وقتی کسی که با تمام وجود دوسش داری
حضورت رو درک نکنه
یادتان می آید کودکی چقدر شیرین بود ؟زندگی در دنیای خیالی دنیایی عروسکی سر شار از شور هیجان شوق آرزوهایمان چقدر کوچک بودیادم می آید بزرگ ترین آرزو ی من این بود که بزرگ شوم کودک که بودیم دنیا هم برای ما کوچک بود بزرگترین غم زندگیمان شکستن نوک مدادمان بود گاهی اوقات به بازی بچه ها نگاه میکنم دلم تنگ می شود برای کودکی هایم برای آن دنیای خیالی برای دنیایی که نمی فهمیدیم چگونه میگذرد راستی که چقدر زود گذشت
گاهي خدا اونقدر به خواستمون زود جواب ميده باورمون نميشه از طرف اون بوده
اينجاست كه ميگيم عجب شانسي اوردم...
دل تنگی حس نبودن توست
وقتهایی که به سراغم میاید
ارام اشک میریزم و کسی نیست تا
ارامم کند جز ایینه
کاش ....
افسوس که آن زمان باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم *** آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم
و بعد برا یانچه از دست رفته آه می کشیم
دلم را می پیچم لای پتو! شاید سرما نخورد از بس که رفتار این روزهایت سرد است.
حوصله ات که سرمی رود با دلم بازی نکن من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم ...
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمش فهمیدم گاهی هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است.
نقاشیش قشنگ نبود اما قشنگ راهش را کشیدو رفت
مرگ فرصت نداد تا بقیه آرزو هایم بر باد روند...
تنهایی قشنگترین حس دنیاست، چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچکـــــس نداری!
تنهایی یعنی اعصابت خورده میخوای بری گوشیتو خاموش کنی تا کسی بهت زنگ نزنه تازه یادت میاد که یه چند سالی هست که کسی بهت زنگ نزده...خودمو میگم..
تنهایی یعنی وقتی میری بیرون و گوشیت جا می مونه خونه با سرعت برق و باد نیای دنبالش... یکی مثل من
تنهایی یعنی گاهی وقتا دلت اینقدر بگیره که هیچکی نتونه حالتو خوب کنه ، خودتم دلیلشو ندونی ....
تنهایی قشنگترین حس دنیاست، چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچکـــــس نداری!
تنهایی را دوست میدارم و سکوت را نیز
.
.
اما کاش گاهی
طنین نفس هایت
تنهایی و سکوت مرا در هم می شکست........
چه جاي ماه ،
كه حتي شعاع فانوسيدرين سياهي جاويد كورسو نزندبه جز قدمهاي عابران ملولصداي پاي كسيسكوت مرتعش شهر را نمي شكند***به هيچ كوي و گذرصداي خنده مستانه اي نمي پيچد
***كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟چرا ميكده آفتاب خاموش است !
چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تنهایی و بی کس و محتاج....!!!
یکی بود یکی نبود..
هرکی بود غریبه بود...
از دلم خبر نداشت..
که تورو از دلم ربود..
هرکی بود هرچی که داشت..
قد من عاشق نبود..
واسه چشمای سیات..
بخدا لایق نبود..
گول نگاشو خوردم و..
دلم رو بستم به چشاش..
دیوونه بودم مثله شمع..
یه عمری آب شدم به پاش..
بعد یه عمر آزگار..
عشق منو گذاشت کنار..
رفت پی یه عشق دیگه..
اونم سپرد به روزگار..ا
ز اولش هیچکی نبود..
هیچکی به دادم نرسید..
قصه من به سر رسید..
دلم به عشقش نرسید
*/*/* می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه */*/*
*~*~* من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه *~*~*
*/*/* می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری*/*/*
*~*~* می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری *~*~*
*/*/* می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم */*/*/
*~*~* می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم *~*~*
**** می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی****
***** از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی*****
**** امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم ****
**** اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم****
**** امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم****
*/*/*/* برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم*/*/*/*
*~*~* امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم *~*~*
*/*/*/ اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم */*/*/
*~*~* می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه*~*~*
*/*/*/* به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه */*/*/*
*~*~*~ یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری *~*~*~
*/*/* بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری*/*/*
*~*~* یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه *~*~*
*/*/*/* فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه */*/*/*
***** اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن *****
***** آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن *****
**** راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر ****
*~*~* بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر *~*~*
*/*/*/ اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم*/*/*/
*~*~* اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم *~*~*
*/*/*/ حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه*/*/*
*~*~*~ چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه *~*~*~
*/*/*/* ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم */*/*/*
*~*~* شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم*~*~*
*/*/* ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم */*/*
*~*~*~ یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم*~*~*~
***** به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی *****
***** اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی*****
**** تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه ****
*/*/*/* هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه */*/*/*
*~*~* نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی*~*~*
*/*/* بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی*/*/*
*~*~* نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها *~*~*
**** اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها****
خدايا . . .
خواستم بگويم تنهايم
اما
نگاه خندان و مهربانت ،
مرا شرمگين کرد
چه کسي بهتر از تو ...
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
وقتی حضور آینه کمرنگ می شود
وقتی میانه ی بلوا سکوت دوست،
در جان گوشهای کَرَم زنگ می شود
گاهی که از پس تکرار بی سود لحظه ها،
نجوای کوچیدن از قفس آهنگ می شود
اینجا نه جای ماندن خوبان راستگوست
هرکس که دم زند ز حق آونگ می شود
نفرین بر این زمانه که در چرخ روزگار،
هر لحظه صد خیانت و نیرنگ می شود
در دستهای آلوده انسان قرن ما
برگ برگ تاریخ پر از ننگ می شود
وقتی که سخت غرقه ام در این سیر قهقراآری،
دلم برای خودم تنگ می شود….
[golrooz][golrooz][golrooz]
خدایا:
...........................مراقبم باش
.................................................. .بیشتر از دیروز و بیشتر از امروز
مي خواهم از زماني که برايم باقي مانده لذت ببرم
شاکر روزهايي که هر يک به هديه اي مي ماند
روياها و اميد هايي که هنوز امکان ممکن شدن دارند
و عشق ها و مهرباني هايي که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماست
يک روز ، روز آخر ما خواهد بود.
مارگوت بيکل
گوش کن.....
خاموش ها گویاترند........
در خموشی من فریادهاست..
هـیـچـکـس
سـرش شـُلـوغ نـیـسـت !
هـمـه چـیـز بـسـتـگـی بـه
" اولـویـت هـا " دارد ..
http://uploadtak.com/images/x432_okv...qnstzbv427.jpg
یادت هست نبودنم بی تابت میکرد؟
حال
بودنم را تاب نمی آوری
قَسَمت را به جان من خوردی
دلم قرص شد از حضورت
پشتم را که خالی کردی
یادم آمد
سَند قَسَمت منگوله دار نبود
شیطنت که میکردم
بانمکِ تو می شدم
حال خاطرات نمک میزنند
بر زخمم
(اینارو خودم نوشتم، چطورن؟)
عشق را نمیشود معنا کرد حتی نمیشود لبخند زد
گاهی بی درنگ مینشینم و مینویسم
اما
این نوشته های
بی گاهم تنها
باعث لبخندی محزون بر لبانم میشود همین
سلام برادر
چشم [taajob2]شما خودت ناراحت نکن
حتما بصیرت افزایی میکنم ...
در ضمن این جوانان طیب و پاک به عمق مطلبی که گذاشته میشه بیشتر توجه دارند
الان شما با این کارتون که از چند صفحه پیش کشیدید بیشتر جلب توجه نکردید ؟ این مطلب رو جور دیگه میتونستید عنوان کنید![bihes]
یکبار خدمتتون عرض کردم حرفتون متین.
هر کسی مسئول افکار خودشه
چرا نتونه افکارش کنترل کنه؟! تو هر شرایطی باید این قدرت رو داشته باشه.....
بنده خیلی بیشتر از شما از اخرت خودم میترسم نیاز ب یاداوری در این مورد نبود لطفا شما به فکر اخرت خودتون باشید
در ضمن بنده در جریان دوره بصیرت افزایی هستم
در شوق پریدن بودم که بالم را شکست
در اوج خندیدن اشکهایم را جاری کرد
در اوج زندگی
مرگ را تقدیم رویاهایم کرد
و حال
گاهی
بی تفاوت میشوم به زندگی
و دیگر برایم معنای زندگی بی مفهموم میشود
http://uploadtak.com/images/l2645_romanticdress.jpg
سانسور شد [nishkhand]
در دریای متلاطم زندگی
خویش گم شده ام
اما میدانم
دیگر
نمیتوانم
ادامه دهم
سردرگم شده ام
و میخواهم پرواز کنم همین
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی...
من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،
تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه
شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما
را کسی نیست جز خدایمان
از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ،
تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی
کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ،
خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار،
آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،
آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم
امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،
بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ،
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
و تو را بدرقه کردم...
بعضي آدمها يهو ميان...
يهوزندگيتوقشنگ ميكنن...
يهوميشن همه دلخوشيت...
يهوميشن دليل خنده هات...
يهوميشن دليل نفس كشيدنت...
بعد همينجوري يهوميرن...
يهوگند ميزنن به آرزوهات...
يهوميشن دليل همه ي غصه هات و همه ي اشكات...
يهو ميشن سبب بالا نيومدن نفست...
می دونی تازگیها دوری تو سخته برام
اینم از کار زمونهآخه محتاج دل من , دیگه طاقت نداره طفلگی خیلی جوونهمیدونی تازگیها در به در کوچه به کوچه سر راه من نشستهاین روز ها هرجا که میرم یکی با سنگ دوروئی زده قلبم و شکستهدل پوسیده من قلت میزنه تو خاک و خون تو دیگه نده فریبمتوی غرقابه غربت منو از خودت نرون من به عشق تو شریفممیدونی شب که لالائی میگم واسه دل بلکه خواب تو ببینهمیدونی عاشقته, رفته به سرحد جنون غصه منم همینهدل پروانه من باکی نداره از شعله تو دل به فانوس تو بستهتوی این داغ ولایت, دم به دم, هر صبح و هر شب سر راه تو نشستهدل پوسیده من قلت میزنه تو خاک و خون توی غرقابه غربت منو از خودت نروندم تو گرم که چقدر ساده ای ناز مهربون من تو این دنیا غریبمآب چشمت چه تمیزه , چه زلاله, چه روون من مثل خودت نجیبم
داریوش اقبالی
بیا دلبر که من بی تابم امشب
تو جان بینی چنین بی خوابم امشب
اگر امشب نیازی بر سراغم
چنان از چشم خود در آبم امشب
بیا تا جان به گرمی روی دلبر
بتابد صورتت مهتابم امشب
مکن دوری بیا ای نازنینم
بیا گوهر که دل نایابم امشب
پرستاری کنی افشان بیدل
بیا جانان غزل در نابم امشب
خدا بنگر به من دل مانده تنها
پریشان خاطرم بی تابم امشب
باران برایت مجلس ترحیم میگیرد حال و هوای سینه ام را بیم میگیرد
اینجا غروبی خسته و غمگین سراغت را
از برگهای اخر تقویم میگیرد
تو ان بت سرخی که دراین شعر اخر
چشمت تبر از دست ابراهیم میگیرد
روزی ازین زندان خود را میرهانم
حیف کبری شعر من فقط تصمیم میگیرد!!!
وقتی قفس با اسمان فرقی ندارد
امروز و فردا بیگمان فرقی ندارن
وقتی غروری نیست تا اتش بگیرد
خاموش یا آتشفشان فرقی ندارد
اینجا وآنجا وهر کجا باشی همین است
هر جا که باشی اسمان فرقی ندارد
وقتی که این کشتی ندارد ناخدایی
بی بادبان با بادبان فرقی ندارد
در ذهن مردم یاسمن بی شاخه زیباست
هیزم شکن با باغبان فرقی ندارد
وقتی برای مرده بودن زنده هستیم
گهواره با تابوتمان فرقی ندارد!
هی فلانی!دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت بازهم آرام نگیرد