نفس بر آمد و کام از تو بر نمی اید
فغان که بخت من از خواب در نمی اید
نمایش نسخه قابل چاپ
نفس بر آمد و کام از تو بر نمی اید
فغان که بخت من از خواب در نمی اید
دمي با غم به سر بردن جهان يكسر نمي ارزد
به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد
دمــــی که روح در آدم دمیــــدنـد
ز جا بر خاست آدم، یا علی گفت
چقدر سخته ... شعری که با ه شروع بشه خیلی کمه ....
هر چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
مهندس فلكي راه دير شش جهتي
چنان ببست كه ره نيست زير دام مغاك
كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ
كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ
شناور باشيم
من از روييدن خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نمي گردد از اين بالا نشيني ها
ای گدایان خرابات خدا یارشماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند