با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
نمایش نسخه قابل چاپ
با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه لیلی نشست
تو آنی کزان یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سرپنجه ای[golrooz]
یار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا / یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
الهی سینه ای درد آشنا ده
غم از هر دل که بستانی به ما ده
هرآنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون جامی که می بخشد سمرقند و بخارا را[golrooz]
اگر گرگی ، اگر شیری ، اگر کور /آخر عمرت بباشد در ته گور
رو که در خانه ی خودبسته ایم
نیست کمی کار بسی خسته ایم
من مستم و مدهوشم
شبگرد قدح نوشم!
می کوش که هرچه گوید استاد /گیری همه را به چابکی یاد