تا قوم زبون شده بگریانم
قومی که زبون کند بخندانم
نمایش نسخه قابل چاپ
تا قوم زبون شده بگریانم
قومی که زبون کند بخندانم
من که ملول گشتمی.از نفس فرشتگان / قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
و این زندگانی فانی ، جوانی ،خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا ، نیرزد ...
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
دیشب تورا ز خوبی تشبیه ماه کردم / تو بهتر از ماهی من اشتباه کردم
مرا به رندي و عشق آن فضولي عيب كند
كه اعتراض بر سر اسرار علم غيب كند
دیگر از گندم نمای جو فروش / با ردای عجب عیبت را نپوش
شد از بروج ريا حين چون آسمان روشن
زمين بر اختر ميمون و طالع مسعود
درخت تو گر بار دانش بگیرد/به زیر آوری چرخ نیلوفری را