تیر و تبر ببر به بر پیر تیزگر / گو تیر تیز کن تبر از تیر تیز تر
نمایش نسخه قابل چاپ
تیر و تبر ببر به بر پیر تیزگر / گو تیر تیز کن تبر از تیر تیز تر
رو كه در خانه ي خود بسته ايم
نيست كمي كار بسي خسته ايم[tafakor][soal][tafakor]
من ازآن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
از خدا جویم توفق ادب / بی ادب محروم ماند از لطف رب
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دوصد گفته چون نیم کردار نیست
تو را دانش و دين رهاند درست
در رستگاري ببايد جست
تنی درد آلود لبریز غم دارم /ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
مولانا
من از اين طالع شوريده به رنجم ور نه
بهره مند از سر كويت دگري نيست كه نيست
تورا توش هنر می باید اندوخت /حدیث زندگی می باید آموخت
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست