-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
(آيه 20)
در اين آيه به مقايسه اين دو گروه (گروه مؤمنان با تقوا، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشكاران خدا كه گرفتار خود فراموشى شدهاند) پرداخته، مىگويد: «هرگز دوزخيان و بهشتيان يكسان نيستند» (لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة).
نه در اين دنيا، نه در معارف، نه در نحوه تفكّر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى، خط اين دو گروه در همه جا، و همه چيز، از هم جداست، يكى به ياد خدا و قيامت و احياى ارزشهاى والاى انسانى، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاويدان است، و ديگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چيز و اسير بند هوى و هوس.
و به اين ترتيب انسان بر سر دو راهى قرار دارد يا بايد به گروه اول بپيوندد يا به گروه دوم و راه سومى در پيش نيست.
و در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مىفرمايد: «اصحاب بهشت رستگار و پيروزند» (اصحاب الجنة هم الفائزون).
نه تنها در قيامت رستگار و پيروزند كه در اين دنيا نيز پيروزى و آرامش و نجات از آن آنهاست، و شكست در هر دو جهان نصيب فراموشكاران است.
(آيه 21)
اگر قرآن بر كوهها نازل مىشد از هم مىشكافتند! در تعقيب آيات گذشته كه از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانها استفاده مىكرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زندهترين صورتش بيان نمود در اين آيه كه ناظر به همه آيات قرآن مجيد است پرده از روى اين حقيقت بر مىدارد كه نفوذ قرآن بقدرى عميق است كه اگر بر كوهها نازل مىشد آنها را تكان مىداد، اما عجب از اين انسان سنگدل كه گاه مىشنود و تكان نمىخورد! نخست مىفرمايد: «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مىكرديم مىديدى در برابر آن خاشع مىشود، و از خوف خدا مىشكافد» (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله).
«و اينها مثالهائى است كه براى مردم مىزنيم شايد در آن بينديشيد» (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون).
بعضى اين آيه را بر ظاهرش حمل كردهاند و گفتهاند: تمام موجودات اين جهان، از جمله كوهها، براى خود نوعى درك و شعور دارند و اگر اين آيات بر آنها نازل مىشد به راستى از هم متلاشى مىشدند، گواه اين معنى را آيه 74 سوره بقره مىدانند كه در توصيف گروهى از يهود مىگويد: «سپس دلهاى شما بعد از اين ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و يا سختتر! چرا كه پارهاى از سنگها مىشكافد و از آنها نهرها جارى مىشود، و پارهاى از آنها شكاف بر مىدارد و آب از آن تراوش مىكند و پارهاى از خوف خدا به زير مىافتد»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
(آيه 22)
در آيات بعد به ذكر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا- كه توجه به هر يك در تربيت نفوس و تهذيب قلوب تأثير عميق دارد- مىپردازد، و ضمن سه آيه پانزده صفت و به تعبير ديگر هجده صفت از اوصاف عظيم او را بر مىشمرد و هر آيه با بيان توحيد الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مىشود كه انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق رهنمون مىگردد.
مىفرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است و او رحمان و رحيم است» (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم).
در اينجا قبل از هر چيز روى مسأله توحيد كه خميرمايه همه اوصاف جمال و جلال و ريشه اصلى معرفت الهى است تكيه مىكند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غيب و شهود.
سپس روى رحمت عامه او كه همه خلايق را شامل مىشود «رحمن» و رحمت خاصهاش كه ويژه مؤمنان است «رحيم» تكيه شده، تا به انسان اميد بخشد. و او را در راه طولانى تكامل و سير الى اللّه كه در پيش دارد يارى دهد.
(آيه 23)
در اين آيه علاوه بر تأكيد روى مسأله توحيد هشت وصف ديگر ذكر كرده، مىفرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست» (هو الله الذى لا اله الا هو).
«حاكم و مالك اصلى اوست» (الملك).
«از هر عيب منزه است» (القدوس).
«به كسى ستم نمىكند» و همه از ناحيه او در سلامتند (السلام).
سپس مىافزايد: او براى دوستانش «امنيت بخش است» (المؤمن).
او حافظ و نگاهدارنده و «مراقب (همه چيز) است» (المهيمن).
«او قدرتمندى شكست ناپذير است» (العزيز).
«كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مىكند» (الجبار).
سپس مىافزايد: «و شايسته عظمت است» و چيزى برتر و بالاتر از او نيست (المتكبر).
از آنجا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خداست اين واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به كار مىرود و هر گاه در غير مورد او به كار رود به معنى مذموم است.
و در پايان آيه، بار ديگر روى مسأله توحيد كه سخن با آن آغاز شده بود تكيه كرده، مىفرمايد: «خداوند منزه است از آنچه شريك براى او قرار مىدهند» (سبحان الله عما يشركون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
(آيه 24)
و در آخرين آيه سوره در تكميل اين صفات به شش وصف ديگر اشاره كرده، چنين مىفرمايد: «او خداوندى است خالق» (هو الله الخالق).
«آفرينندهاى بىسابقه» (البارى).
«و صورتگرى» بىنظير (المصور).
و سپس از آنجا كه اوصاف خداوند منحصر به اين اوصاف نيست، بلكه اوصافش همچون ذاتش بىپايان است، مىافزايد: «براى او نامهاى نيك است» (له الاسماء الحسنى).
و به همين دليل از هرگونه عيب و نقص، منزه و مبراست، «و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مىگويند» و او را از هر عيب و نقصى پاك مىشمرند (يسبح له ما فى السماوات و الارض).
و سر انجام براى تأكيد بيشتر، روى موضوع نظام آفرينش به دو وصف ديگر از اوصافش كه يكى از آنها قبلا آمد، اشاره كرده، مىفرمايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).
اولى نشانه كمال قدرت او بر همه چيز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرينش و تنظيم برنامه دقيق در امر خلقت و تدبير است.
و به اين ترتيب در مجموع اين آيات سه گانه علاوه بر مسأله توحيد- كه دو بار تكرار شده- هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدين ترتيب:
عالم الغيب و الشهاده- رحمان- رحيم- ملك- قدّوس- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبّار- متكبّر- خالق- بارئ- مصوّر- حكيم- داراى اسماء الحسنى- كسى كه همه موجودات عالم تسبيح او مىگويند.
و به اين ترتيب، اين آيات دست پويندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پيش مىبرد، از ذات پاك او شروع مىكند، و بعد به عالم خلقت مىآورد، و باز در اين سير الى اللّه از مخلوق نيز به سوى خالق مىبرد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مركز انوار ربانى مىكند و در لابلاى اين معارف و انوار، او را مىسازد و تربيت مىنمايد شكوفههاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لايق قرب جوارش مىكند.
آيات آخر اين سوره آياتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آينده او بخشوده مىشود»!
«پايان سوره حشر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
سوره ممتحنه [60]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 13 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل مىگردد:
بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشركان سخن مىگويد، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (ع) دعوت مىكند، و خصوصيات ديگرى را در اين زمينه بر مىشمرد. اين معنى در پايان سوره نيز تكرار و تأكيد شده است.
بخش دوم پيرامون زنان مهاجر و آزمايش و امتحان آنها و احكام ديگرى در اين رابطه بحث مىكند.
انتخاب نام «ممتحنه» براى اين سوره نيز به خاطر مسأله آزمايش و امتحان مىباشد كه در آيه 10 آمده است.
نام ديگرى براى سوره ذكر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشركان در نخستين آيه سوره.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس سوره ممتحنه را قرائت كند تمام مؤمنين و مؤمنات، شفيعان او در روز قيامت خواهند بود».
ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار از آن كسانى است كه تنها به تلاوت بىروح و فاقد علم و عمل قناعت نكنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شأن نزول:
اين آيه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.
جريان چنين بود كه: زنى به نام «ساره» كه وابسته به يكى از قبائل «مكّه» بود از مكّه به مدينه خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آيا مسلمان شدهاى و به اينجا آمدهاى؟
عرض كرد: نه.
فرمود: پس چرا آمدى؟
عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، و سرپرستان من همه رفتند، و من شديدا، محتاج شدم نزد شما آمدهام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد.
فرمود: پس جوانان مكّه چه شدند؟ (اشاره به اين كه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مىكرد.)
گفت: بعد از واقعه بدر، هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد- و اين نشان مىدهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشركان مكّه سنگين بود- حضرت دستور داد، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آماده فتح مكّه مىشد.
در اين موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود) نزد «ساره» آمد و نامهاى نوشت و گفت: آن را به اهل مكّه بده و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد.
«حاطب» در نامه به اهل مكّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد! جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد، رسول خدا، على عليه السّلام و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه به سوى مكّه حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مىرسيد كه حامل نامهاى به مشركين مكّه است، نامه را از او بگيريد.
آنها در همان مكان كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده بود به او رسيدند، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامهاى نزد او نيست، ولى على عليه السّلام فرمود: نه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مىگوئيم، شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور، و الا به خدا سوگند گردنت را مىزنم! «ساره» كه نامه را در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد، آنها نامه را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند.
حضرت صلّى اللّه عليه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: اين نامه را مىشناسى؟
عرض كرد: بلى، فرمود: چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى؟
عرض كرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفتهام لحظهاى كافر نشدهام، ولى مسأله اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكّه دارند ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مىدانستم خداوند سر انجام آنها را گرفتار شكست مىكند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عذرش را پذيرفت- اينجا بود كه آيه نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.
تفسير:
سر انجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانكه در شأن نزول دانستيم حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هر چند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مىشد، لذا آيه به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اين گونه كارها در آينده بپرهيزند.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء).
يعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند، با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مىكنيد؟! سپس مىافزايد: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مىكنيد در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) كافر شدهاند، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مىرانند» (تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم).
آنها هم در عقيده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاستهاند، و كارى را كه بزرگترين افتخار شماست، يعنى ايمان به پروردگار، براى شما بزرگترين جرم و گناه شمردهاند، با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد.
سپس براى توضيح بيشتر مىافزايد: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كردهايد» پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد (ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى).
اگر به راستى دم از دوستى خدا مىزنيد و به خاطر او از شهر و ديار خود هجرت كردهايد، و طالب جهاد فى سبيل اللّه و جلب رضاى او هستيد اين مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نيست.
باز براى توضيح بيشتر مىافزايد: «شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىكنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مىسازيد از همه داناترم»! (تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم).
بنابر اين مخفى كارى چه فايدهاى دارد با علم خداوند به غيب و شهود.
و در پايان آيه، به عنوان يك تهديد قاطع، مىفرمايد: «و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است» (و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل).
هم از راه معرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مىماند، و هم از راه ايمان و اخلاص و تقوا كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته و هم تيشه به ريشه زندگانى خود زده است كه دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و اين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سر چشمه ايمان دست دهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
(آيه 2)
در اين آيه، براى تأكيد و توضيح بيشتر، مىافزايد: شما براى چه طرح دوستى با آنها مىريزيد؟ با اين كه: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى كردن به شما مىگشايند» (ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء).
شما براى آنها دلسوزى مىكنيد در حالى كه عداوتشان با شما آن چنان ريشهدار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذار نمىكنند.
و از همه بدتر اين است كه: «دوست دارند شما (از اسلام) به كفر بازگرديد» و بزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد (و ودوا لو تكفرون).
(آيه 3)
و در اين آيه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، كه در جواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از اين طريق خويشاوندان و بستگانم را حفظ كنم! مىفرمايد: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم).
چرا كه اگر اولاد و بستگان بىايمان باشند نه آبرو و سرمايهاى براى اين دنيا خواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت.
سپس مىافزايد: خداوند روز قيامت «ميان شما جدائى مىافكند» (يوم القيامة يفصل بينكم).
اهل ايمان به سوى بهشت مىروند، و اهل كفر به سوى دوزخ.
و در پايان آيه، بار ديگر به همگان هشدار مىدهد كه: «خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (و الله بما تعملون بصير).
هم از نيّات شما آگاه است، و هم از اعمالى كه بطور سرّى انجام مىدهيد، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمىكند روى مصالحى است، نه اين كه نداند و آگاه نباشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
پاسخ : صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه
(آيه 4)
ابراهيم براى همه شما اسوه بود! از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد، براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مىآورد، در اينجا نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (ع) و برنامه اوج به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مىآورد.
مىفرمايد: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه).
منظور از تعبير «و الذين معه» (آنها كه با ابراهيم بودند) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مىكردند، هر چند قليل و اندك بودند.
سپس در توضيح اين معنى مىافزايد: «در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منكم و مما تعبدون من دون الله).
ما نه شما را قبول داريم، و نه آئين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بىارزشتان متنفريم.
و باز براى تأكيد افزودند: «ما نسبت به شما كافريم» (كفرنا بكم).
البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است.
و سوّمين بار براى تأكيد بيشتر افزودند: «و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است» (و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا).
و اين وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد» (حتى تؤمنوا بالله وحده).
و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خدا كردند، و تصريح نمودند كه اين جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند.
ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته، به دنبال آن مىفرمايد: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبتآميزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [- عمويش آزر] گفت: (وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مىكنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم» و اختيارى ندارم (الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شىء).
ابراهيم (ع) به اين وعده خود عمل كرد ولى آزر ايمان نياورد، و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و هرگز ايمان نمىآورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تأسى است.
و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه مىافزايد: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشتيم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html
-
صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
[golrooz] صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَآ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(5)
پروردگارا! ما را مايه گمراهي كافران قرار مده، و ما را ببخش، اي پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمي!»(5)
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا۟ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْءَاخِرَ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(6)
(آري) براي شما در زندگي آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكويي) بود، براي كساني كه اميد به خدا و روز قيامت دارند؛ و هر كس سرپيچي كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بينياز و شايسته ستايش است!(6)
۞ عَسَي اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(7)
اميد است خدا ميان شما و كساني از مشركين كه با شما دشمني كردند (از راه اسلام) پيوند محبّت برقرار كند؛ خداوند تواناست و خداوند آمرزنده و مهربان است(7)
لَّا يَنْهَيٰكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَٰتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوٓا۟ إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(8)
خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نميكند؛ چرا كه خداوند عدالتپيشگان را دوست دارد(8)
إِنَّمَا يَنْهَيٰكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَٰتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمْ وَظَٰهَرُوا۟ عَلَيٰٓ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(9)
تنها شما را از دوستي و رابطه با كساني نهي ميكند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرونراندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستي داشته باشد ظالم و ستمگر است!(9)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا جَآءَكُمُ الْمُؤْمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَٰتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَي الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا۟ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا۟ بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسَْٔلُوا۟ مَآ أَنفَقْتُمْ وَلْيَسَْٔلُوا۟ مَآ أَنفَقُوا۟ ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(10)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه زنان باايمان بعنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را آزمايش كنيد -خداوند به ايمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را بسوي كفّار بازنگردانيد؛ نه آنها براي كفّار حلالند و نه كفّار براي آنها حلال؛ و آنچه را همسران آنها (براي ازدواج با اين زنان) پرداختهاند به آنان بپردازيد؛ و گناهي بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هرگاه مَهرشان را به آنان بدهيد و هرگز زنان كافر را در همسري خود نگه نداريد (و اگر كسي از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد،) حق داريد مَهري را كه پرداختهايد مطالبه كنيد همانگونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شدهاند) از شما مطالبه كنند؛ اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم ميكند، و خداوند دانا و حكيم است!(10)
وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَٰجِكُمْ إِلَي الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فََٔاتُوا۟ الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَٰجُهُم مِّثْلَ مَآ أَنفَقُوا۟ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ الَّذِيٓ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ(11)
و اگر بعضي از همسران شما از دستتان بروند (و به سوي كفار بازگردند) و شما در جنگي بر آنان پيروز شديد و غنايمي گرفتيد، به كساني كه همسرانشان رفتهاند، همانند مهري را كه پرداختهاند بدهيد؛ و از (مخالفت) خداوندي كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد!(11)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ الْمُؤْمِنَٰتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَيٰٓ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَئًْا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَٰنٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(12)
اي پيامبر! هنگامي كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزي را شريك خدا قرار ندهند، دزدي و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايي پيش دست و پاي خود نياورند و در هيچ كار شايستهاي مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براي آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است!(12)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَوَلَّوْا۟ قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا۟ مِنَ الْءَاخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَٰبِ الْقُبُورِ(13)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! با قومي كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستي نكنيد؛ آنان از آخرت مأيوسند همانگونه كه كفار مدفون در قبرها مأيوس ميباشند!(13)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 5)
در اين آيه به يكى ديگر از درخواستهاى ابراهيم و يارانش كه در اين زمينه، حساس و چشمگير است اشاره كرده، مىگويد: «پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذين كفروا).
اين تعبير ممكن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد كه گاهى از افراد بىخبر سر مىزند و كارى مىكنند كه سبب تقويت گمراهان مىگردد در حالى كه گمان مىكنند كار خلافى نكردهاند.
و در پايان آيه مىافزايد: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).
«چرا كه تو عزيز و حكيمى» (انك انت العزيز الحكيم). قدرتت شكست ناپذير است و حكمتت نافذ در همه چيز.
(آيه 6)
در اين آيه بار ديگر روى همان مطلبى تكيه مىكند كه در نخستين آيه تكيه شده بود، مىفرمايد: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكوئى) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند» (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر).
نه تنها برائت و بيزاريشان از بت پرستان و خط كفر، بلكه دعاهاى آنها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا نيز براى همه مسلمانان سرمشق است.
بدون شك اين تأسى و پيروى نفعش قبل از هر كس به خود مسلمانان باز مىگردد لذا در پايان مىافزايد: «و هر كس سرپيچى كند (به خويشتن ضرر زده است) زيرا خداوند بىنياز و شايسته ستايش است» (و من يتول فان الله هو الغنى الحميد).
زيرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقويت مىكند، و قوت آنها باعث شكست خود شماست.
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است، به همين دليل، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مىدادند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522.html
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 7)
محبت به كفارى كه سر جنگ ندارند: در اينجا همچنان بحث پيرامون قطع رابطه با مشركان ادامه مىيابد، و از آنجا كه اين قطع رابطه يك نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ايجاد مىكرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع اين كمبود به آنها بشارت داده، مىفرمايد: «اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركين كه با شما دشمنى كردند (از راه اسلام) پيوند محبت برقرار كند» (عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة).
و اين امر سر انجام تحقق يافت، سال هشتم هجرى فرا رسيد و مكّه فتح شد و اهل مكّه به مصداق (يدخلون فى دين الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ايمان با گرمى محبت و دوستى تابيدن گرفت.
به هر حال اگر كسانى كه مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مكتبى آنان جدا شوند نبايد از بازگشت آنها مأيوس شد، چرا كه خداوند بر همه چيز قادر است، اوست كه مىتواند دلها را دگرگون سازد، و اوست كه گناهان و خطاهاى بندگانش را مىبخشد، لذا در پايان آيه مىافزايد: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدير و الله غفور رحيم).
(آيه 8)
اين آيه شرح و توضيحى است بر مسأله ترك رابطه دوستى با مشركان، مىفرمايد: «خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما در امر دين پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمىكند» (لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم).
«چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد» (ان الله يحب المقسطين).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522.html
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 9)
«تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مىكند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندند يا به بيرون راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون).
از دو آيه فوق يك اصل كلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مىشود، نه تنها براى آن زمان كه براى امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اين كه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشورى كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را يارى دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستى را با آنها قطع كنند. اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بىطرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مىتوانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.
البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 10)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد آمده است كه:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در «حديبيه» با مشركان مكّه پيمانى امضا كرد يكى از موارد پيمان اين بود كه هر كس از اهل مكّه به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند، اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرده به مكّه بازگردد مىتوانند او را برنگردانند.
در اين هنگام زنى به نام «سبيعه» اسلام را پذيرفت، و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست، همسرش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا كه اين يكى از مواد پيمان ماست، و هنوز مركب آن خشك نشده.
آيه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنيد.
ابن عباس مىگويد: امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد كنند هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است.
آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است در اينجا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مهريهاى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينههائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:
طبق اين ماده قرارداد تنها مردان را باز مىگرداند نه زنان را.
تفسير:
جبران زيانهاى مسلمين و كفار- در آيات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پيوند با دشمنان خدا بود، اما در اينجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پيوند با كسانى است كه از كفر جدا مىشوند و به ايمان مىپيوندند.
نخست از زنان مهاجر، سخن مىگويد، و جمعا هفت دستور در اين آيه وارد شده كه عمدتا در باره زنان مهاجر، و قسمتى نيز در باره زنان كافر است.
1- نخستين دستور در باره آزمايش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان كرده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را (از خود نرانيد، بلكه) آزمايش كنيد» (يا أيها الذين آمنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).
نحوه امتحان چنين بود كه آنها را سوگند به خدا مىدادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و يا با پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيعت كنند كه راه شرك نپويند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و كشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسليم فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باشند.
البته ممكن است كسانى در آن سوگند و اين بيعت نيز خلاف بگويند اما مقيّد بودن بسيارى از (مردم) حتّى مشركان در آن زمان به مسأله بيعت و سوگند به خدا سبب مىشد كه افراد كمتر دروغ بگويند.
لذا در جمله بعد مىافزايد: «خداوند به (درون دل آنها و) ايمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بايمانهن).
2- در دستور بعد مىفرمايد: «هرگاه (از عهده اين امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن يافتيد، آنها را به سوى كفّار بازنگردانيد» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الكفار).
- در سومين مرحله كه در حقيقت دليلى است براى حكم قبل اضافه مىكند: «نه آنها بر كفار حلالند، و نه كفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن).
چرا كه ايمان و كفر در يك جا جمع نمىشود، و پيمان مقدس ازدواج نمىتواند رابطه در ميان مؤمن و كافر برقرار سازد.
4- از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلا مىپرداختند در چهارمين دستور مىافزايد: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداختهاند به آنان بپردازيد» (و آتوهم ما انفقوا).
درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ايجاب مىكند كه خسارات همسرش پرداخت شود.
البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه در حديبيه يا غير آن امضا كرده بودند.
5- حكم ديگر كه به دنبال احكام فوق آمده اين است كه مىفرمايد: «و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهرشان را به آنان بدهيد» (و لا جناح عليكم ان تنكحوهن اذا آتيتموهن اجورهن).
بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مىشود، ولى بايد عدّه نگهدارد.
6- اما هرگاه قضيه بر عكس باشد يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم مىخورد و نكاح فسخ مىشود، چنانكه در ادامه همين آيه مىفرمايد: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» (و لا تمسكوا بعصم الكوافر).
7- در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا شوند و به اهل كفر بپيوندند، مىفرمايد اگر كسى از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد «حق داريد مهرى را كه پرداختهايد مطالبه كنيد همان گونه كه آنها حق دارند مهر (زنانشان را كه از آنان جدا شدهاند) از شما مطالبه كنند» (و سئلوا ما انفقتم و ليسئلوا ما انفقوا).
و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.
و در پايان آيه به عنوان تأكيد بر آنچه گذشت، مىفرمايد: «اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مىكند و خداوند دانا و حكيم است» (ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم).
احكامى است كه همه از علم الهى سر چشمه گرفته، و آميخته با حكمت است، و توجه به اين حقيقت كه همه از سوى خداست بزرگترين ضمانت اجرائى براى اين احكام محسوب مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 11)
در اين آيه در ادامه همين سخن مىفرمايد: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها كرده به كفّار پيوستند) و شما در جنگى بر آنها پيروز شديد و غنائمى به دست گرفتيد، به كسانى كه همسرانشان رفتهاند همانند مهرى را كه پرداختهاند (از غنائم) بدهيد» (و ان فاتكم شىء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فآتوا الذين ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا).
و در پايان آيه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت كرده، مىفرمايد: «و از (مخالفت) خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).
دستور به تقوا در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه معمولا در تشخيص مقدار مهريه به گفته همسران اعتماد مىشود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امكان دارد وسوسههاى شيطانى سبب شود كه بيش از مقدار واقعى ادّعا كنند، لذا آنها را توصيه به تقوا مىنمايد.
(آيه 12)
شرايط بيعت زنان: در تعقيب آيات گذشته كه احكام زنان مهاجر را بيان مىكرد در اين آيه حكم بيعت زنان را با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرح مىدهد.
بطورى كه مفسران نوشتهاند اين آيه روز فتح مكّه نازل شد، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر كوه صفا قرار گرفته بود از مردان بيعت گرفت، زنان مكّه كه ايمان آورده بودند براى بيعت خدمتش آمدند، آيه نازل شد و كيفيت بيعت با آنان را شرح داد.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند تهمت و افترائى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار شايستهاى مخالفت و نافرمانى تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم).
در مورد چگونگى بيعت بعضى نوشته اند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد ظرف آبى آوردند، و دست خود را در آن ظرف آب گذارد و زنان هم دست خود را در طرف ديگر ظرف مىگذاردند، و بعضى گفتهاند: پيامبر از روى لباس با آنها بيعت مىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه
(آيه 13)
چنانكه ديديم اين سوره با مسأله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و با همين امر نيز پايان مىگيرد، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم).
شما نبايد آنها را به دوستى برگزينيد و اسرار خود را در اختيار آنها بگذاريد.
تعبير «قوما غضب اللّه عليهم» مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه همه كفار و مشركين را شامل مىشود، و تعبير به «غضب» در قرآن مجيد منحصر به «يهود» نيست، بلكه در مورد منافقان نيز آمده است (فتح/ 6).
سپس به ذكر مطلبى مىپردازد كه در حكم دليل بر اين نهى است، مىفرمايد:
«آنان از (نجات در) آخرت مأيوسند همان گونه كه كافران مدفون در قبرها مأيوس مىباشند» (قد يئسوا من الآخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور).
زيرا مردگان كفار در جهان برزخ نتائج كار خود را مىبينند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بكلى مأيوسند، اين گروه از زندگان نيز به قدرى آلوده گناهند كه هرگز اميدى به نجات خويش ندارند، درست همانند مردگان از كفار.
«پايان سوره ممتحنه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html
-
صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
[golrooz] صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه تسبيح خدا ميگويند؛ و او شكستناپذير و حكيم است!(1)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(2)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! چرا سخني ميگوييد كه عمل نميكنيد؟!(2)
كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا۟ مَا لَا تَفْعَلُونَ(3)
نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نميكنيد!(3)
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَٰنٌ مَّرْصُوصٌ(4)
خداوند كساني را دوست ميدارد كه در راه او پيكار ميكنند گوئي بنايي آهنيناند!(4)
وَإِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِقَوْمِهِ يَٰقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوٓا۟ أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَٰسِقِينَ(5)
(به ياد آوريد) هنگامي را كه موسي به قومش گفت: «اي قوم من! چرا مرا آزار ميدهيد با اينكه ميدانيد من فرستاده خدا به سوي شما هستم؟!» هنگامي كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدايت نميكند!(5)
وَإِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَيٰةِ وَمُبَشِّرًۢا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَآءَهُم بِالْبَيِّنَٰتِ قَالُوا۟ هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(6)
و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديقكننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده [= تورات] ميباشم، و بشارتدهنده به رسولي كه بعد از من ميآيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او [= احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري است آشكار»!(6)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَيٰٓ إِلَي الْإِسْلَٰمِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(7)
چه كسي ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته در حالي كه دعوت به اسلام ميشود؟! خداوند گروه ستمكاران را هدايت نميكند!(7)
يُرِيدُونَ لِيُطْفُِٔوا۟ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَٰهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَٰفِرُونَ(8)
آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولي خدا نور خود را كامل ميكند هر چند كافران خوش نداشته باشند!(8)
هُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَيٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(9)
او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!(9)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَيٰ تِجَٰرَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(10)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتي راهنمائي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي ميبخشد؟!(10)
تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَٰلِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(11)
به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براي شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد!(11)
يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّٰتِ عَدْنٍ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12)
(اگر چنين كنيد) گناهانتان را ميبخشد و شما را در باغهايي از بهشت داخل ميكند كه نهرها از زير درختانش جاري است و در مسكنهاي پاكيزه در بهشت جاويدان جاي ميدهد؛ و اين پيروزي عظيم است!(12)
وَأُخْرَيٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(13)
و (نعمت) ديگري كه آن را دوست داريد به شما ميبخشد، و آن ياري خداوند و پيروزي نزديك است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزي بزرگ)!(13)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ كُونُوٓا۟ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّۦنَ مَنْ أَنصَارِيٓ إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََٔامَنَت طَّآئِفَةٌ مِّنۢ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ عَلَيٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا۟ ظَٰهِرِينَ(14)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! ياوران خدا باشيد همانگونه كه عيسي بن مريم به حواريون گفت: «چه كساني در راه خدا ياوران من هستند؟!» حواريون گفتند: «ما ياوران خدائيم» در اين هنگام گروهي از بني اسرائيل ايمان آوردند و گروهي كافر شدند؛ ما كساني را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم و سرانجام بر آنان پيروز شدند!(14)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
سوره صف [61]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 14 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مىزند:
يكى برترى اسلام بر تمام آئينهاى آسمانى، و تضمين بقاء و جاودانگى آن از سوى خداوند، و ديگر لزوم جهاد در طريق حفظ و پيشرفت اين آئين.
اما در يك نظر مىتوان به سه بخش ديگر نيز اشاره كرد.
1- دعوت به هماهنگى گفتار و كردار و پرهيز از سخنان بىعمل.
2- يادآورى از پيمان شكنى بنى اسرائيل و بشارت مسيح به ظهور اسلام.
3- اشاره فشردهاى به زندگى حواريين مسيح و الهام از آنها.
انتخاب نام «صف» براى سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه چهارم اين سوره آمده، گاهى نيز به عنوان سوره «عيسى» و يا سوره «حواريين» ناميده شده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«هر كس سوره عيسى (سوره صف) را بخواند حضرت مسيح بر او درود مىفرستد و تا در دنيا زنده است براى او استغفار مىكند و در قيامت رفيق او است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
آغاز اين سوره نيز تسبيح خداوند است و به همين جهت آن را جزء سورههاى «مسبّحات» (سورههائى كه با تسبيح خدا شروع مىشود) شمردهاند.
مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه تسبيح خدا مىگويند» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).
چرا تسبيح او نگويند و از هر عيب و نقصى منزهش نشمرند با اين كه «او شكست ناپذير، و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).
(آيه 2)
شأن نزول:
جمعى از مؤمنان پيش از آنكه حكم جهاد نازل شود مىگفتند: اى كاش خداوند بهترين اعمال را به ما نشان مىداد تا عمل كنيم، چيزى نگذشت كه خداوند به آنها خبر داد كه «افضل اعمال، ايمان خالص و جهاد است» اما اين خبر آنها را ناخوشايند آمد و تعلل ورزيدند، آيه نازل شد و آنها را ملامت كرد.
تفسير:
اين آيه به عنوان ملامت و سرزنش از كسانى كه به گفتههاى خود عمل نمىكنند، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوئيد كه عمل نمىكنيد»؟! (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون).
(آيه 3)
سپس در ادامه همين سخن مىافزايد: «نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوئيد كه عمل نمىكنيد» (كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون).
آيه فوق هرگونه تخلف از عهد و پيمان و وعده، و حتى به گفته بعضى نذر را نيز شامل مىشود.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «وعده مؤمن به برادرش نوعى نذر است، هر چند كفاره ندارد، و هر كس تخلف وعده كند با خدا مخالفت كرده، و خويش را در معرض خشم او قرار داده، و اين همان است كه قرآن مىگويد: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
(آيه 4)
در اين آيه مسأله اصلى را كه مسأله جهاد است پيش كشيده، مىفرمايد: «خداوند كسانى را دوست مىدارد كه در راه او پيكار مىكنند گوئى بنائى آهنيناند» (ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص).
بنابر اين نفس پيكار مطرح نيست، آنچه مهم است اين كه پيكار «فى سبيل اللّه» باشد و آن هم با اتحاد و انسجام كامل همانند سدّى فولادين.
از مهمترين عوامل پيروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پيوستگى صفوف در ميدان نبرد است، نه تنها در نبردهاى نظامى كه در نبرد سياسى و اقتصادى نيز جز از طريق وحدت كارى ساخته نيست.
(آيه 5)
در تعقيب دو دستورى كه در آيات قبل در باره «هماهنگى گفتار و كردار» و «وحدت صفوف» آمده بود در اين آيه براى تكميل اين معنى به گوشهاى از زندگى دو پيامبر موسى و عيسى عليهما السّلام اشاره مىكند كه متأسفانه نمونههاى روشنى از «جدائى گفتار و عمل» و «عدم انسجام صفوف» در زندگى پيروان آن دو ديده مىشود، با سرنوشت شومى كه به دنبال آن پيدا كردند.
نخست مىفرمايد: «به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مىدهيد با اين كه مىدانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم»؟! (و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم).
اين آزار اشاره به نسبتهاى ناروائى است كه به موسى مىدادند و خداوند موسى را از آن مبرا ساخت، در آيه 69 سوره احزاب مىخوانيم: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مىگفتند) مبرا ساخت».
ولى اين عمل بدون مجازات نماند چنانكه در پايان آيه مورد بحث مىخوانيم: «هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدايت نمىكند» (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدى القوم الفاسقين).
از اين تعبير استفاده مىشود كه هدايت و ضلالت، هر چند از ناحيه خداوند است اما زمينهها و مقدمات و عوامل آن، از ناحيه خود انسان است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
(آيه 6)
من بشارت ظهور «احمد» را آوردهام! در اين آيه به مسأله رسالت حضرت عيسى (ع) و كارشكنى و تكذيب بنى اسرائيل در مقابل او اشاره كرده، مىافزايد «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، اين در حالى است كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [- تورات] مىباشم» (و اذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة).
«و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مىآيد و نام او احمد است» (و مبشرا برسول يأتى من بعدى اسمه احمد).
بنابر اين من حلقه اتّصالى هستم كه امت موسى و كتاب او را به امت پيامبر آينده (پيامبر اسلام) و كتاب او، پيوند مىدهم.
گرچه جمعى از بنى اسرائيل به اين پيامبر موعود ايمان آوردند، اما گروه عظيمى سرسختانه در برابر او ايستادند، و حتّى معجزات آشكار او را انكار كردند و لذا در پايان آيه مىافزايد: «هنگامى كه او [- احمد] با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: اين سحرى است آشكار»! (فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين).
عجب اين كه: طايفه يهود، قبل از مشركان عرب، اين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شناخته بودند، اما با اين همه بسيارى از بتپرستان، ايمان آوردند ولى بسيارى از يهود بر لجاج و عناد و انكار باقى ماندند.
(آيه 7)
در آيه قبل خوانديم كه چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پيامبر پيشين حضرت مسيح (ع) در باره ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و على رغم توأم بودن دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با «بينات» و دلائل روشن و معجزات، چگونه به مقابله و انكار برخاستند، در اينجا عاقبت كار اين افراد، و سرنوشت آنها را تشريح مىكند.
نخست مىفرمايد: «چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته در حالى كه دعوت به اسلام مىشود» (و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام).
آرى! چنين كسى كه دعوت پيامبر الهى را دروغ، معجزه او را سحر و آئين او را باطل مىشمرد ستمكارترين مردم است، چرا كه راه هدايت و نجات را به روى خود و ساير بندگان خدا مىبندد.
در پايان آيه مى افزايد: «و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند» (و الله لا يهدى القوم الظالمين)
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
(آيه 8)
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند! سپس براى اين كه نشان دهد دشمنان حق قادر نيستند آئين او را برچينند ضمن تشبيه جالبى مىفرمايد: «آنان مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را كامل مىكند هر چند كافران خوش نداشته باشند»! (يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون).
آرى! همان گونه كه خداوند اراده كرده بود اين نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان نسبت به گذشته وسيعتر مىشود، و آمارها نشان مىدهد كه جمعيت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترك «صهيونيستها»، «صليبيها» و ديگر دشمنان اسلام رو به افزايش است.
(آيه 9)
در اين آيه براى تأكيد بيشتر با صراحت مىگويد: «او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا او را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون).
و سر انجام اسلام هم از نظر منطق، و هم از نظر پيشرفت عملى بر مذاهب ديگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسيعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اكنون نيز در حال پيشروى است.
البته مرحله نهائى اين پيشروى به عقيده ما با ظهور حضرت مهدى- عج- تحقق مىيابد كه اين آيات خود دليلى بر آن ظهور عظيم است.
(آيه 10)
تجارتى پرسود و بىنظير! يكى از اهداف مهم اين سوره، دعوت به ايمان و جهاد است، اين آيه و سه آيه بعد نيز تأكيدى است به اين دو اصل، با مثال لطيفى كه انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مىآورد.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهائى مىبخشد»؟ (يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
(آيه 11)
سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته، مىافزايد: «و آن اين كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد» (تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم).
بدون شك خدا نيازى به اين تجارت پرسود ندارد، بلكه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مىگيرد، لذا در پايان آيه مىفرمايد: «اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد» (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون).
ايمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از ايمان به خدا جدا نيست، همان گونه كه جهاد با جان، از جهاد با مال نمىتواند جدا باشد، و اگر مىبينيم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است كه از جهاد با جان مهمتر مىباشد، بلكه به خاطر اين است كه مقدمه آن محسوب
مىشود چرا كه ابزار جهاد از طريق كمكهاى مالى فراهم مىگردد.
(آيه 12)
تا اينجا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ مشخص شد «خريدار» خداست و «فروشنده» انسانهاى با ايمان، «و متاع» جانها و اموالشان، اكنون نوبت به ركن چهارم مىرسد كه بهاى اين معامله عظيم است.
مىفرمايد: اگر چنين كنيد «گناهانتان را مىبخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مىدهد، و اين پيروزى عظيم است» (يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم).
در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مىرود چرا كه بيشترين ناراحتى فكر انسان از گناهان خويش است، همچنين اين تعبير نشان مىدهد كه نخستين هديه الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان را مىبخشد.
(آيه 13)
در اين آيه به دو شاخه از مواهب الهى در دنيا نيز اشاره كرده، مىفرمايد: «و (نعمت) ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مىبخشد، و آن يارى خداوند، و پيروزى نزديك است» (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب).
چه تجارت پرسود و پربركتى؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت و رحمت است.
سپس به همين دليل به مؤمنان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مىگويد و مىافزايد: «و مؤمنان را بشارت ده» به اين پيروزى بزرگ (و بشر المؤمنين).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
پاسخ : صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف
(آيه 14)
همچون حواريون باشيد! در اين آيه كه آخرين آيه سوره صف مىباشد باز تكيه و تأكيد روى امر «جهاد» است كه محور اصلى سوره را تشكيل مىدهد، منتهى از طريقى ديگر اين مسأله را تعقيب مىكند، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ياوران خدا باشيد» (يا ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله).
خدائى كه تمام قدرتها از او سر چشمه مىگيرد و به او باز مىگردد.
سپس به يك نمونه تاريخى اشاره مىكند تا بدانند اين راه بدون رهرو نبوده و نيست، مىافزايد: «همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند»؟! (كما قال عيسى ابن مريم للحواريين من انصارى الى الله).
و «حواريون (در پاسخ با نهايت افتخار) گفتند: ما ياوران خدائيم» (قال الحواريون نحن انصار الله).
و در همين مسير با دشمنان حق به مبارزه برخاستند «در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند (و به حواريون پيوستند) و گروهى كافر شدند» (فآمنت طائفة من بنى اسرائيل و كفرت طائفة).
اينجا بود كه نصرت و يارى ما به كمك آنها شتافت «ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم، و سر انجام بر آنان پيروز شدند» (فايدنا الذين آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين).
شما نيز حواريون محمد صلّى اللّه عليه و آله هستيد، و به اين افتخار مفتخريد كه ياوران اللّه و رسول خدا مىباشيد، و همان گونه كه حواريون بر دشمنان غلبه كردند شما نيز پيروز خواهيد شد.
حواريّون كيانند؟
در قرآن مجيد پنج بار از حواريون مسيح (ع) ياد شده كه دو بار در همين سوره است، اين تعبير اشاره به دوازده نفر از ياران خاص حضرت مسيح است كه نام آنها در انجيلهاى كنونى (انجيل متّى و لوقا باب 6) ذكر شده است.
در حديثى آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه در «عقبه» با جمعى از اهل مدينه كه براى بيعت آمده بودند رو به رو شد فرمود: دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى كنيد كه اينها نماينده قوم خود باشند، همان گونه كه حواريون نسبت به عيسى بن مريم بودهاند و اين نيز اهميت مقام آن بزرگواران را نشان مىدهد.
«پايان سوره صف»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html
-
صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
[golrooz] صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَافِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِالْحَكِيمِ(1)
آنچه در آسمانها و آنچهدر زمين است همواره تسبيح خدا ميگويند، خداوندي كه مالك و حاكم است و از هر عيب ونقصي مبرا، و عزيز و حكيم است!(1)
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِيالْأُمِّيِّۦنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِهِ وَيُزَكِّيهِمْوَيُعَلِّمُ هُمُ الْكِتَٰبَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا۟ مِن قَبْلُ لَفِيضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(2)
و كسي است كه در ميانجمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها ميخواند و آنهارا تزكيه ميكند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت ميآموزد هر چند پيش از آن درگمراهي آشكاري بودند!(2)
وَءَاخَرِينَ مِنْهُمْلَمَّا يَلْحَقُوا۟ بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(3)
و (همچنين) رسول است برگروه ديگري كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند؛ و او عزيز و حكيم است!(3)
ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِيُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(4)
اين فضل خداست كه به هركس بخواهد (و شايسته بداند) ميبخشد؛ و خداوند صاحب فضل عظيم است!(4)
مَثَلُ الَّذِينَحُمِّلُوا۟ التَّوْرَيٰةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُأَسْفَارًۢا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِوَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(5)
كساني كه مكلف به توراتشدند ولي حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشي هستند كه كتابهايي حمل ميكند، (آنرا بر دوش ميكشد اما چيزي از آن نميفهمد)! گروهي كه آيات خدا را انكار كردندمثال بدي دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نميكند!(5)
قُلْ يَٰٓأَيُّهَاالَّذِينَ هَادُوٓا۟ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِالنَّاسِ فَتَمَنَّوُا۟ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(6)
بگو: «اي يهوديان! اگرگمان ميكنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگرراست ميگوييد (تا به لقاي محبوبتان برسيد)!»(6)
وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُأَبَدًۢا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِالظَّٰلِمِينَ(7)
ولي آنان هرگز تمناي مرگنميكنند بخاطر اعمالي كه از پيش فرستادهاند؛ و خداوند ظالمان را بخوبي ميشناسد!(7)
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَالَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَٰقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَيٰعَٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
بگو: «اين مرگي كه از آنفرار ميكنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد؛ سپس به سوي كسي كه داناي پنهان وآشكار است بازگردانده ميشويد؛ آنگاه شما را از آنچه انجام ميداديد خبر ميدهد!»(8)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَءَامَنُوٓا۟ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا۟إِلَيٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا۟ الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْتَعْلَمُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آوردهايد!هنگامي كه براي نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوي ذكر خدا بشتابيد و خريد وفروش را رها كنيد كه اين براي شما بهتر است اگر ميدانستيد!(9)
فَإِذَا قُضِيَتِالصَّلَوٰةُ فَانتَشِرُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا۟ مِن فَضْلِ اللَّهِوَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(10)
و هنگامي كه نماز پايانگرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار يادكنيد شايد رستگار شويد!(10)
وَإِذَا رَأَوْا۟تِجَٰرَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوٓا۟ إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمًا قُلْ مَاعِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَٰرَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(11)
هنگامي كه آنها تجارت ياسرگرمي و لهوي را ببينند پراكنده ميشوند و به سوي آن مي روند و تو را ايستاده بهحال خود رها ميكنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوندبهترين روزيدهندگان است(11)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
سوره جمعه [62]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 11 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مىزند:
نخست توجه به توحيد و صفات خدا و هدف از بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مسأله معاد، و ديگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصيات اين عبادت بزرگ.
فضيلت تلاوت سوره:
در فضيلت تلاوت اين سوره- چه مستقلا و يا در ضمن نمازهاى يوميه- روايات بسيارى وارد شده است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه در نماز جمعه شركت مىكنند و كسانى كه شركت نمىكنند در تمام بلاد مسلمين به او ده حسنه مىبخشد».
قابل ذكر است، با اين كه عدول از سوره توحيد و «قل يا ايها الكافرون» به سورههاى ديگر در قرائت نماز جائز نيست اين مسأله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره «جمعه» و «منافقون» جايز بلكه مستحب شمرده شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره نيز با تسبيح و تقديس پروردگار شروع مىشود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مىكند كه در حقيقت مقدمهاى است براى بحثهاى آينده.
مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مىگويند» و با زبان حال و قال او را از تمام نقايص و عيوب پاك مىشمرند (يسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).
خداوندى كه «مالك و حاكم است، و از هر عيب و نقصى مبرّاست» (الملك القدوس).
خداوندى كه «عزيز و حكيم است» (العزيز الحكيم).
و به اين ترتيب نخست بر «مالكيت و حاكميت» و سپس «منزه بودن او از هر گونه ظلم و ستم و نقص» تأكيد مىكند، زيرا با توجه به مظالم بىحساب ملوك و شاهان واژه «ملك» تداعى معانى نامقدسى مىكند كه با كلمه «قدّوس» همه شستشو مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 2)
بعد از اين اشاره كوتاه و پر معنى به مسأله توحيد و صفات خدا، به مسأله بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و هدف از اين رسالت بزرگ كه در ارتباط با عزيز و حكيم و قدوس بودن خداوند است پرداخته، مىگويد: «او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مىخواند» (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته).
و در پرتو اين تلاوت، «آنها را تزكيه مىكند، و به آنها كتاب (قرآن) و حكمت مىآموزد» (و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة).
«هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند» (و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين).
پيامبر اسلام از ميان همين گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، كتابى مثل قرآن با اين محتواى عميق و عظيم، محال است زائيده فكر بشر باشد آن هم بشرى كه نه خود درس خوانده، و نه در محيط علم و دانش پرورش يافته است، اين نورى است كه از ظلمت برخاسته، و اين خود معجزهاى است آشكار و سندى است روشن بر حقّانيت او.
در آيه فوق هدف اين بعثت را در سه امر خلاصه كرده كه يكى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آيات الهى است، و دو قسمت ديگر يعنى «تهذيب و تزكيه نفوس» و «تعليم كتاب و حكمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشكيل مىدهد.
آرى! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه انسانها را هم در زمينه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز كنند، و مسير الى اللّه را پيش گيرند، و به مقام قرب او نائل شوند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 3)
ولى از آنجا كه پيامبر اسلام تنها مبعوث به اين قوم «امى» نبود، بلكه دعوتش همه جهانيان را در بر مىگرفت در اين آيه، مىافزايد: «و رسول است بر گروه ديگرى (از مؤمنان) كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند» (و آخرين منهم لما يلحقوا بهم).
به اين ترتيب آيه فوق تمام اقوامى را كه بعد از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مىشود.
و از آنجا كه همه اين امور از قدرت و حكمت خداوند سر چشمه مىگيرد، در پايان آيه مىافزايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).
(آيه 4)
سپس به اين نعمت بزرگ يعنى، بعثت پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و برنامه تعليم و تربيت او اشاره كرده، مىافزايد: «اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد، و خداوند صاحب فضل عظيم است» (ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم).
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 5)
چارپائى بر او كتابى چند! در بعضى از روايات آمده است كه يهود مىگفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست، لذا به آنها گوشزد مىكند كه اگر كتب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مىكرديد اين سخن را نمىگفتيد، چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در آن آمده است.
مىفرمايد: «كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند مانند درازگوشى هستند كه كتابهائى حمل مىكند» آن را بر دوش مىكشد اما چيزى از آن نمىفهمد (مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا).
اين قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند، بىآنكه انديشه در محتواى آن داشته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.
سپس در ادامه اين مثل مىافزايد: «گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذين كذبوا بآيات الله).
و در پايان آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى مىفرمايد: «و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند»؟ (و الله لا يهدى القوم الظالمين).
درست است كه هدايت كار خداست، اما زمينه لازم دارد، و زمينه آن كه روح حق طلبى و حق جوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از اين مرحله دورند.
در روايات اسلامى در نكوهش عالمان بىعمل تعبيرات تكان دهندهاى آمده است: از جمله، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «هر كس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش نيفزايد، اين علم، جز دورى از خدا، براى او حاصلى ندارد».
و بدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى، بزرگترين بلا براى يك جامعه محسوب مىشود و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد، سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر عرب:
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 6)
گفتيم يهود خود را امتى برگزيده، و به اصطلاح تافتهاى جدا بافته مىدانستند، حتى گاهى ادعا مىكردند كه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مىكردند، چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است.
قرآن در مقابل اين بلند پروازيهاى بىدليل، آن هم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مىگويد: به آنها «بگو: اى يهوديان! اگر گمان مىكنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوئيد» تا به لقاى محبوبتان برسيد (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين).
چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است، و مىدانيم كه لقاى معنوى پروردگار در قيامت رخ مىدهد. اگر شما راست مىگوئى پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيدهايد؟ چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟
(آيه 7)
سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده، مىافزايد:
«ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمىكنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستادهاند» (و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم).
«و خداوند ظالمان را به خوبى مىشناسد» (و الله عليم بالظالمين).
در حقيقت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است: يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد، و مرگ را هيولاى فنا و نيستى مىپندارد، و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد.
و يا اين كه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه و خالى از حسنات مىبيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است. و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 8)
ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمىكند مرگ، شترى است كه بر در خانه همه خوابيده است لذا قرآن مىگويد: اى پيامبر! به آنها «بگو: اين مرگى كه از آن فرار مىكنيد سر انجام با شما ملاقات خواهد كرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم).
«سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مىشويد آنگاه شما را از آنچه انجام مىداديد خبر مىدهد» (ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون).
قانون مرگ از عمومىترين و گستردهترين قوانين اين عالم است، انبيا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مىميرند، و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمىماند، «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام».
(الرحمن/ 26 و 27) هم مرگ از قوانين مسلم اين عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است.
بنابر اين تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت، پاكسازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مىباشد كه هر كس حسابش پاك است از محاسبهاش چه باك.
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 9)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و سه آيه بعد يا خصوص آخرين آيه اين سوره روايات مختلفى نقل شده و همه آنها از اين معنى خبر مىدهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند «دحيه» با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.
طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تأمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند- آيه نازل شد و آنها را سخت مذمّت كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اگر اين گروه اندك هم مىرفتند از آسمان سنگ بر آنها مىباريد.»
تفسير:
بزرگترين اجتماع عبادى- سياسى هفته در آيات گذشته بحثهاى فشردهاى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنيا پرست آمده بود در اينجا به گفتگو پيرامون يكى از مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايههاى ايمان تأثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مىدهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مىپردازد.
نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مىشود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مىدانستيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون).
به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مىشود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خداست بشتابند.
البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مىشود.
منظور از «ذكر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مىدانيم خطبههاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خداست، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر اين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.
(آيه 10)
در اين آيه مىافزايد: «و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد» (فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html
-
پاسخ : صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه
(آيه 11)
در آخرين آيه سوره كسانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد ملامت قرار داده، مىگويد: «هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به سوى آن مىروند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مىخوانى) به حال خود رها مىكنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما).
ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين).
ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مىشود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست، و اگر از اين مىترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مىكنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است.
تعبير «لهو» اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازهاى به مدينه مىزدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيلهاى براى سرگرمى و تبليغ كالا.
نكتهها:
1- نخستين نماز جمعه در اسلام:
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه، پيش از آن كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مىكنند (روز شنبه) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را به جا آوريم، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان «يوم العروبه» ناميده مىشد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (يكى از بزرگان مدينه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود.
و اين نخستين جمعهاى بود كه در اسلام تشكيل شد.
اما اولين جمعهاى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و اين اولين جمعهاى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در اسلام به جا آورد، خطبهاى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود.
2- اهميت نماز جمعه:
بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مىدهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گويند.
در احاديث اسلامى نيز تأكيدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبهاى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل كردهاند آمده:
«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مىكند، و به كار او بركت نمىدهد، بدانيد نماز او قبول نمىشود، بدانيد زكات او قبول نمىشود، بدانيد حج او قبول نمىشود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند»! البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد.
3- فلسفه نماز عبادى- سياسى جمعه:
نماز جمعه، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را كه تلطيف روح و جان، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مىباشد در بردارد.
و اما از نظر اجتماعى و سياسى، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترين كنگره اسلامى مىباشد، و به همين دليل در روايتى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه: «جمعه حجّ كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حجّ نيستند.»
در حقيقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهميت مىدهد:
اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مىشود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حجّ كه در كنار خانه خدا هر سال يك بار انجام مىگيرد.
نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اين كه يكى از برنامههاى خطيب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است.
«پايان سوره جمعه»
-
صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
[golrooz] صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا جَآءَكَ الْمُنَٰفِقُونَ قَالُوا۟ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ(1)
هنگامي كه منافقان نزد تو آيند ميگويند: «ما شهادت ميدهيم كه يقيناً تو رسول خدايي!» خداوند ميداند كه تو رسول او هستي، ولي خداوند شهادت ميدهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ايمان ندارند)(1)
اتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(2)
آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و كارهاي بسيار بدي انجام ميدهند!(2)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ ثُمَّ كَفَرُوا۟ فَطُبِعَ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ(3)
اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاي آنان مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نميكنند!(3)
۞ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا۟ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَٰتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّيٰ يُؤْفَكُونَ(4)
هنگامي كه آنها را ميبيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو ميبرد؛ و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا ميدهي؛ اما گويي چوبهاي خشكي هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود ميپندارند؛ آنها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف ميشوند؟!(4)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا۟ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا۟ رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ(5)
هنگامي كه به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند!»، سرهاي خود را (از روي استهزا و كبر و غرور) تكان ميدهند؛ و آنها را ميبيني كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر ميورزند!(5)
سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَٰسِقِينَ(6)
براي آنها تفاوت نميكند، خواه استغفار برايشان كني يا نكني، هرگز خداوند آنان را نميبخشد؛ زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نميكند!(6)
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا۟ عَلَيٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّيٰ يَنفَضُّوا۟ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ(7)
آنها كساني هستند كه ميگويند: «به افرادي كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند!» (غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست، ولي منافقان نميفهمند!(7)
يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَآ إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(8)
آنها ميگويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون ميكنند!» در حالي كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولي منافقان نميدانند!(8)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَٰلُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند! و كساني كه چنين كنند، زيانكارانند!(9)
وَأَنفِقُوا۟ مِن مَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَآ أَخَّرْتَنِيٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(10)
از آنچه به شما روزي دادهايم انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ يكي از شما فرا رسد و بگويد: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمي به تأخير نينداختي تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!»(10)
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)
خداوند هرگز مرگ كسي را هنگامي كه اجلش فرا رسد به تأخير نمياندازد، و خداوند به آنچه انجام ميدهيد آگاه است(11)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
سوره منافقون [63]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 11 آيه است.
محتواى سوره:
سوره منافقون از سورههاى پر محتواست كه محور اصلى بحثهاى آن را مىتوان در چهار بخش خلاصه كرد:
1- نشانههاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است.
2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئههاى منافقان.
3- هشدار به مؤمنان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند.
4- توصيه به انفاق در راه خدا، و بهرهگيرى از اموال، پيش از آن كه مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بيفتد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاك مىشود».
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقين را ...» سپس افزود: «هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».
مكرر گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمىتواند تنها نتيجه تلاوت خالى از انديشه و عمل باشد، چرا كه هرگز خواندن اين سوره بىآنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمىبرد.
سر چشمه نفاق و نشانههاى منافقان! قبل از ورود در تفسير اين سوره ذكر مقدمهاى لازم به نظر مىرسد و آن اين كه مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمود و پايههاى اسلام قوى، و پيروزى آن آشكار شد، و گر نه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت. زيرا اظهار مخالفت بطور آشكار مشكل، و گاه غير ممكن بود، و لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامههاى تخريبى خود تغيير چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوهگر مىشوند، و از اينجاست كه مىتوان فهميد چرا اين همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده نه در مكّه.
اين نكته نيز قابل توجه است كه مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نبود، بلكه هر جامعهاى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن رو برو هستند، به همين دليل بايد تحليلهاى قرآن را روى اين مسأله به عنوان يك مسأله مورد نياز فعلى، مورد بررسى دقيق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.
نكته مهم ديگر اين كه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضا جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد.
به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سختترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
نخستين سخنى را كه قرآن در اينجا در باره منافقان مطرح مىكند همان اظهار ايمان دروغين آنهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مىدهد، مىفرمايد: «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند، ما شهادت مىدهيم كه حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله).
سپس مىافزايد: «خداوند مىداند كه تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ايمان ندارند (و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون). چرا كه آنها نمىخواستند، خبر از رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدهند، بلكه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در اين خبر دروغگو بودند.
و از اينجا نخستين نشانه نفاق، روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكّدا اظهار ايمان مىكنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست، اين دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مىدهد.
(آيه 2)
اين آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته، چنين مىگويد: «آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله).
«آنها كارهاى بسيار بدى انجام مىدهند» (انهم ساء ما كانوا يعملون).
چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق، ايجاد مانع مىنمايند، و چه عملى از اين بدتر و زشتتر است؟
تعبير «جنّه» (سپر) نشان مىدهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند، و هرگز نبايد فريب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 3)
اين آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته، مىافزايد: «اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمىكنند» (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون).
منافقان دو گروهند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشتهاند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفتهاند، ظاهر آيه مورد بحث گروه دوم را مىگويد.
و اين سومين نشانه از نشانههاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبا محرومند.
(آيه 4)
اين آيه نشانههاى بيشترى را از منافقين ارائه داده، مىگويد:
«هنگامى كه آنها را مىبينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد» (و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم). ظاهرى آراسته و قيافههائى جالب دارند.
علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مىگويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مىدهى»! (و إن يقولوا تسمع لقولهم).
جائى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهرا تحت تأثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است.
اين از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند» (كانهم خشب مسندة).
اجسامى بىروح، و صورتهائى بىمعنى و هيكلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار! سپس مىافزايد: آنها چنان تو خالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مىپندارند» (يحسبون كل صيحة عليهم).
ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست، و يك حالت سوء ظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.
و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد كه «اينها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).
سپس مىگويد: «خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مىشوند»؟! (قاتلهم الله انى يؤفكون).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 5)
شأن نزول:
براى اين آيه و سه آيه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده كه خلاصه آن چنين است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين «قديد» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه انصار و ديگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، «عبد اللّه بن ابى» كه از سركردههاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد» و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران، سپس رو به اطرافيانش كرد و گفت: اين نتيجه كارى است كه شما به سر خودتان آورديد، اين گروه را در شهر خود جاى داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد: هرگاه باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمىداديد برگردن شما سوار نمىشدند.
در اينجا «زيد بن ارقم» كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» كرد و گفت به خدا سوگند ذليل و قليل توئى! و محمّد صلّى اللّه عليه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمين است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو بايد بازى كنى اى كودك! زيد بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و ماجرا را نقل كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: اين چيست كه براى من نقل كردهاند؟
عبد اللّه گفت: به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده من چيزى نگفتم! و «زيد» دروغ مىگويد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند، سر انجام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد مدينه شد.
زيد بن ارقم مىگويد: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بيرون نيامدم.
در اين هنگام سوره منافقين نازل شد، و زيد را تصديق، و عبد اللّه را تكذيب كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گوش زيد را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصديق كرد خداوند آياتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.
هنگامى كه اين آيات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:
خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برو تا براى تو استغفار كند، عبد اللّه سرش را تكان داد و سخنان ناروائى گفت. در اينجا آيه (و اذا قيل لهم تعالوا) نازل گرديد.
تفسير:
نشانههاى ديگرى از منافقان- اين آيه و آيات بعد از آن همچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانههاى گوناگون آنهاست، مىفرمايد: «هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و كبر و غرور) تكان مىدهند و آنها را مىبينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مىورزند» (و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤسهم و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون).
روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم است، به همين دليل يكى از نشانههاى منافقان، بلكه يكى از انگيزههاى نفاق را همين خود خواهى و خود برتربينى و غرور مىتوان شمرد.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 6)
در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه، مىافزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر اين «براى آنها تفاوت نمىكند كه، خواه استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنان را نمىبخشد»! (سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم).
دليل آن هم اين است كه: «خداوند قوم فاسق را هدايت نمىكند» (ان الله لا يهدى القوم الفاسقين). چرا كه در گناه اصرار مىورزند و در برابر حق مستكبرند.
استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تنها در صورتى اثر مىگذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند، استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت.
(آيه 7)
سپس به يكى از گفتههاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد) تا پراكنده شوند» (هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا).
غافل از اين كه «خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لكن المنافقين لا يفقهون).
اين بينواها نمىدانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مىتوانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده، نه تنها نبايد منتى بگذارند، بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 8)
سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، مىافزايد: «آنها مىگويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مىكنند»! (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل).
اين همان گفتارى است كه از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مهاجر را بيرون مىكنيم.
سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده، مىگويد: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون).
تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در «مكّه» مىگفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكّه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!
امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مىگويند ملتهائى را كه در برابر ما تسليم نمىشوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند! اين كوردلان خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد مىرود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مىگردد.
(آيه 9)
اموال و فرزندان، شما را از ياد خدا غافل نكنند! از آنجا كه يكى از عوامل مهم نفاق حبّ دنيا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اينجا مؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مىدارد، مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند»! (يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله).
«و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند» (و من يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون).
درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براى نيل به سعادت كمك گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مىشوند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html
-
پاسخ : صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون
(آيه 10)
سپس به دنبال اين اخطار شديد به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده، مىفرمايد: «و از آنچه به شما روزى دادهايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمى به تأخير نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناكم من قبل ان يأتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين).
در ذيل آيه مىگويد: «من انفاق كنم و از صالحان شوم» اين تعبير بيانگر تأثير عميق انفاق در صالح بودن انسان است.
بسيارند كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مىكنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آستانه قيامت مىبينند، و پردههاى غفلت و بىخبرى از جلو چشمان آنها كنار مىرود، و مىبينند بايد اموال و سرمايهها را بگذارند و بروند پشيمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مىكنند تا جبران كنند ولى دست ردّ بر سينه آنها گذارده مىشود، چرا كه سنّت الهى است كه اين راه، بازگشت ندارد!
(آيه 11)
در آخرين آيه با قاطعيت تمام، مىافزايد: «و خداوند هرگز (مرگ) كسى را، هنگامى كه اجلش فرا رسد، به تأخير نمىاندازد»! (و لن يؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).
چنانكه در آيه 34 سوره اعراف مىخوانيم: «هنگامى كه مرگ آنها فرا رسد، نه يك ساعت پيش مىگيرند نه يك ساعت، تأخير مىكنند».
و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (و الله خبير بما تعملون).
و همه آنها را براى پاداش و كيفر، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزا مىدهد.
«پايان سوره منافقون»
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html