منم که شهره شهرم ب عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام ب بد دیدن
نمایش نسخه قابل چاپ
منم که شهره شهرم ب عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام ب بد دیدن
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف انچه تو اندیشی حکم انجه تو فرمایی
یـک روز بــه شیــدایی در زلــف تو آویـزم
زان دو لـب شیرینـت صــد شور بــرانگیزم
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم
کم خور دو سه پیمانه
[nadidan][nishkhand]
همه جا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه تو ام راهنمايي[nishkhand]
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟برايش صادقانه مي نويسم
براي آنکه بايد باشد و نيست
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است / ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
من مستم و مدهوشم شب گرد قدح نوشم!
افسانه گوی بی خبرانم دیوانه ی با نام و نشانم!
می باش به عمر خود سحر خیز وز خوابه سحرگهان بپرهیز/ با مادر خویش مهربان باش آماده خدمتش به جان باش