آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
نمایش نسخه قابل چاپ
آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم/محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
ایدل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی
یارم چو قدح بدست گیرد بازار بتان شکست گیرد / هرکس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
یا اگر ننشست باما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
گفتا تو از کجایی کاشفته می نمایی /گفتم منم غریبی از شهر بی نوایی
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوی را
آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام روی زآهن چکنم