زندگی میدانی ست
وندرین میدان نیکی و بدی رو در رو
ما به هر حال و به هر کار و به هر جا باشیم
یا قوی گردد از ما نیکی
یا بدی گیرد از ما نیرو
نمایش نسخه قابل چاپ
زندگی میدانی ست
وندرین میدان نیکی و بدی رو در رو
ما به هر حال و به هر کار و به هر جا باشیم
یا قوی گردد از ما نیکی
یا بدی گیرد از ما نیرو
دهقــــان ِ فــــــداکــــــــــار !. . .
تــو در روزگــــــــــاري بزرگ شــدي ،كه مــردي برهنه شد !
تــا زنــان و كــودكان زنــده بــمانــنــد . . .
امـّــا مــــن در روزگـــــــار تلــخــي نــفــس ميــكــشــم ،
كــه زنــي بــرهــنه ميشود !
تا كــودكش از گــرسنــگــي نمــيــرد . . . !!
گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...
شاعر : خسرو سینائی
از خدا پرسیدم ,
خدایا چه چیزی تو را ناراحت میکند ؟
خداوند گفت :هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهایش گوش میدهم که گویی به جز او بنده ی دیگری ندارم
اما او چنان سخن میگوید که من خدای همه هستم جز او........................
تمام غصه ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
اندازه می گیری !
حساب و کتاب می کنی !
مقایسه می کنی !
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ،
که زیادتر دل داده ای ،
که زیادتر گذشته ای ،
که زیادتر بخشیده ای ،
به قدر یک ذره ،
یک نقطه ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم ...
چند روزیست دلتنگه بارانم
تا بشوید ذهنه آشفته ام را
تا زیره دانه های باران از یاد برم خود را
تا چتر ببندمو رو به آسمان فریاد گونه بگویم ببار
ای آسمان ببار که دلم که بد جور هوای طوفانی شدن دارد
ای کاش زودتر باران ببارد
هی لعنتی اون طوریم که فکر میکنی نیست شاید عاشقت بودم ًروزی...ولی ببین بی تو هم زنده ام هم زندگی میکنم... فقط گاهی در این میان یادت زهر میکند به کامم زندگی را همین...
کاش وقتی میرفتی یه جواب واسم میزاشتی... فقط یه جوابه ناقابل... که وقتی ازم میپرسن عشقت کجاست زبونم بند نیاد!
- - - به روز رسانی شده - - -
من مانده ام و۱۶جلد لغت نامه که هیچکدام ازواژه هایشان مترادف دلتنگی هانمیشود! کاش دهخدا میدانست دلتنگی درد دارد.... نه معنا
به سرم اگر شلیک کنند،
جای خون،
فکر "تو" می پاشد به دیوار...
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
اصلا!
انگار نباید تو را دید
ولی این روز ها فکر میکنم دیگر وقت ملاقات منه
زندانیست؟!
زندانی ساخته ای از مهر برای عاشقی که از تب تو می سوزه
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشاندرد می کندمن ولی تمام استخوان بودنملحظه های ساده ی سرودنمدرد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
این روزها
عجیب دلم بچگی می خواهد ...
" خسته ام "
فقط یک قلم لطفاً ...
میخواهم خودم را خط خطی کنم !
http://uc-njavan.ir/images/4rpxwg4ulofr688487.jpg
اين سر آغوش ميخواهد نه سنگ
هيچ تيتري براش پيدا نكردم
ولي واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
]http://uc-njavan.ir/images/74p2su0ww801c7kqt0u.jpg
درد میــکشـم
وقتـــی دستـان سنگیـــن هـــــوایـت
بــه سرم میزنـــد
- - - به روز رسانی شده - - -
نگرانم
نگران لحظه ای که میرسد
و تو دیگر قادر نیستی بگویی :
جـــبران میکنم
دلتنگــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــم...
همین...
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریمیاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنمتو نگرانم نشو !!همه چيز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !تو نگرانم نشو !!همه چيز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...که چگونه.....!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمی خواهم که هيچ وقت یاد بگیرم ....تو نگرانم نشو !!
فراموش کردنت" را هيچ وقت یاد نخواهم گرفت
این روزها عجیب دلتنگم!!!
نمیدانم از دوستانم جا مانده ام یا از...خدا.....
خدایا
سراسر وجودم ندا می دهد نام پر برکتت را
قسم به تک تک قطره های جاری از آسمان
قسم به دانه دانه های سپید برف
قسم به غنچه غنچه های شکوفه های بهاری
و قسم به برگ برگ طلایی وسبز درختان
قسمت می دهم ای آفریدگار این بنده حقیر و ناچیز
لحظه ای تنهایم مگذار...
shiny
دست مرا بگیر که طوفان گرفته است
با من بمان که غربت من جان گرفته است
شالی برای سوز پریشانی ام بباف
این فصل سبز رنگ زمستان گرفته است
آواره نگاه تو مانده است سالها
این دل که راه کوه وبیابان گرفته است
يك عمر زیر سقف نگاه تو بوده ایم
امشب خبر رسید که باران گرفته است
باورمکن اگرچه ببینی به چشم خویش
دل-دوره گرد چشم تو- سامان گرفته است
این آسمان که تکیه به لبخند داده است
از ما ستاره های فراوان گرفته است
جاریست خون رگ رگ من در رگ غزل
این بودن من است که پایان گرفته است
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …
زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …
زیاد که باشی ، زیادی می شوی
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
من دلـم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم !!
عاری از عاطفـه ها…
تهی از موج و سراب…
دورتر از رفــقا…
خالی از هر چه فراق..!!
من نه عاشــق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…
من دلـم تنگ خودم گشته و بس...!!!
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند.....
دست می برد بطری آب را بر می دارد
....
کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند : " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند: پسر کوچک اش چقدر بزرگ شده است....
خدا!!خدا!!
چرا نصیبم تنهاییست!!!
چرا وجودم پر از محبت و عشقیست که مال هیچکس نیست؟؟
چرا در سرم هوای مهر و دل بستن و در مقابلم صحرایی خشک و خالیست؟؟
چرا نگاهم خیس و نمناک از ترنم عشق اما دست کسی گرمی دستانم نیست؟؟
چرا وجودم نبض قلب پر تشویش و ملتهبیست و آغوشی نگه دارم نیست؟؟
خدا!!خدا!!
چرا دنیایم پر از تنهاییست؟؟
shiny
اگر عاشق را بر عکس کنی ...
می شود قشاع؟!
دهخدا را میشناسی؟!
فرهنگ لغتش را خواندم نوشته بود!
قشاع: دردی که انسان از درمان آن ناامید شده باشد!؟!
افسوس که آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم
آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم
و بعد برای آنچه از دست رفته آه میکشیم...
فلک آخر سبویم را شکستی نحال گفتگویم را شکستی الاهی ای فلک چرخت نگردد که چرخ آرزویم را شکستی...
شب ها زغم دوری تو خواب ندارم
رحمی به دلم کن که دگر تاب ندارم
از بس زغم دوری تو گریه نمودم
چشمم به زبان آمد گفت اشک ندارم...
ساعت نشدم پشت به دیوار کنم
خود را به دقیقه ها گرفتار کنم
ساعت شده ام دوستت دارم را
هر ثانیه در گوش تو تکرار کنم
گفت خیلی دوستت دارم هر چی گشتم مثل تو پیدا نکردم:
گفتم خوب گشتی: گفت خوب
آره، اگه دوستم داشتی هیچوقت نمیگشتی...
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمش فهمیدم گاهی هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است...[golrooz]
خدایا مراچه طعمی آفریدی......
که همه ازمن زودسیرمی شوند.
خوابهایم
گاهی....
زیباتراززندگی ام می شوند......
کاش گاهی....
برای همیشه خواب می ماندم......!
آنقدر عاشقانه زندگی کن که اگر روزی رازهایت فاش شد بغض دنیا بترکد...
اگر میتوانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی...
نازنینم! خوبم!
خبرم مپرس از من چو مقابل من ایی و رخ تو را ببینم زخودم خبر نباشد......................
تو بگو !من چگونه به تو گویم عاشق ام
من و دلم زشوق رویت هوس دگر ندارد[golrooz]
خدا به انسان می گوید:
شفایت می دهم از این رو که اسیبت میرسانم
دوستت دارم از این رو که مکافاتت می کنم
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر!
پر سوزترین گدازه از عشق بگیر!
در هر نفسی که می تپی
ای دل من!
یادت نرود اجازه از عشق بگیر.