نسیم عصر از میان دالان
به سردی میگذرد
سازی همراه رقص تو نغمه میخواند
و امواج تیره اسراحت می کنند
و اهنگی گم میشود
فروغ فرخزاد[golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
نسیم عصر از میان دالان
به سردی میگذرد
سازی همراه رقص تو نغمه میخواند
و امواج تیره اسراحت می کنند
و اهنگی گم میشود
فروغ فرخزاد[golrooz]
دلی دارم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای
تو پرده غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
وه چه نیرنگ و چه افسون داشت او
که مرا با جلوه مفتون داشت او
وان شبان,بیم زده,دل نگران
شد پی بره نوزاد دوان
کبک در دامن خاری اویخت
مار پیچید وبه سوراخ گریخت
تاجری در کشور هندوستان
طوطئی زیبا خرید از دوستان
نمانده است در هیچ کس مردمی
گریزان شده ادم از ادمی
یکی خوب کردار و خوش خوی بود
که بصیرتان را نکو گوی بود
در این درگه که هرگه که که و که که شود ناگه
مشو غره ز امروزت که از فردا نه ای آگه
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد