-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
سوره نجم [53]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 62 آیه دارد
محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سورهاى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مىپردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مىتوان خلاصه کرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مىگوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مىسازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مىکند.
2- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشههائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مىکند.
3- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مىکند، و از پرستش آنها برحذر مىدارد.
4- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مىکند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مىدهد، و تأکید مىکند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد.
5- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشههائى از مسأله «معاد» را منعکس مىسازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مىکند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مىکند.
7- و سر انجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مىبخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر کس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر یک از کسانى که به پیامبر ایمان آوردند و کسانى که او را انکار کردند ده حسنه به او عطا مىکند».
مسلما چنین پاداشهاى عظیمى از آن کسانى است که تلاوت این سوره را وسیلهاى براى اندیشیدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعلیمات مختلف این سوره در زندگى آنها پرتوافکن شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مىشود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مىفرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مىکند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مىکند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانههاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مىکند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مىباشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستاره پرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.
(آیه 2)
اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مىدهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى). او همیشه در مسیر حق گام برمىدارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.
(آیه 3)
سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مىگوید از سوى خداست، مىافزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سر چشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.
(آیه 4)
سپس با صراحت تمام مىگوید: «آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى).
او از خودش چیزى نمىگوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مىدهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخواندهاى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهامبخش مغزهاى متفکران است، و مىتواند پایهاى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مىشود چرا که این آیه با صراحت مىگوید: او از روى هوى سخن نمىگوید هر چه مىگوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
«سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مىکند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانههائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مىشد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابو بکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بىنظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیر مؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مىدهد که نه تنها گفتههاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.
(آیه 5)
نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىگفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مىفرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى).
(آیه 6)
باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى).
(آیه 7)
این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
-
صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
[golrooz] صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّيٰ(8)
سپس نزديكتر و نزديكتر شد(8)
فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَيٰ(9)
تا آنكه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود؛(9)
فَأَوْحَيٰٓ إِلَيٰ عَبْدِهِ مَآ أَوْحَيٰ(10)
در اينجا خداوند آنچه را وحي كردني بود به بندهاش وحي نمود(10)
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَيٰٓ(11)
قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت(11)
أَفَتُمَٰرُونَهُ عَلَيٰ مَا يَرَيٰ(12)
آيا با او درباره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله ميكنيد؟!(12)
وَلَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَيٰ(13)
و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد،(13)
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَيٰ(14)
نزد «سدرة المنتهي»،(14)
عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَيٰٓ(15)
كه «جنت المأوي» در آنجاست!(15)
إِذْ يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَيٰ(16)
در آن هنگام كه چيزي [= نور خيرهكنندهاي] سدرة المنتهي را پوشانده بود،(16)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَيٰ(17)
چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد واقعيّت بود)!(17)
لَقَدْ رَأَيٰ مِنْ ءَايَٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَيٰٓ(18)
او پارهاي از آيات و نشانههاي بزرگ پروردگارش را ديد!(18)
أَفَرَءَيْتُمُ اللَّٰتَ وَالْعُزَّيٰ(19)
به من خبر دهيد آيا بتهاي «لات» و «عزّي»(19)
وَمَنَوٰةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَيٰٓ(20)
و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند)؟!(20)
أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَيٰ(21)
آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالي كه بزعم شما دختران كم ارزشترند!)(21)
تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَيٰٓ(22)
در اين صورت اين تقسيمي ناعادلانه است!(22)
إِنْ هِيَ إِلَّآ أَسْمَآءٌ سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَي الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَيٰٓ(23)
اينها فقط نامهايي است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد (نامهايي بيمحتوا و اسمهايي بي مسمّا)، و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده؛ آنان فقط از گمانهاي بياساس و هواي نفس پيروي ميكنند در حالي كه هدايت از سوي پروردگارشان براي آنها آمده است!(23)
أَمْ لِلْإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّيٰ(24)
يا آنچه انسان تمنّا دارد به آن ميرسد؟!(24)
فَلِلَّهِ الْءَاخِرَةُ وَالْأُولَيٰ(25)
در حالي كه آخرت و دنيا از آن خداست!(25)
۞ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ لَا تُغْنِي شَفَٰعَتُهُمْ شَئًْا إِلَّا مِنۢ بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرْضَيٰٓ(26)
و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها سودي نميبخشد مگر پس از آنكه خدا براي هر كس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!(26)
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَٰٓئِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَيٰ(27)
كساني كه به آخرت ايمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاري ميكنند!(27)
وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَئًْا(28)
آنها هرگز به اين سخن دانشي ندارند، تنها از گمان بيپايه پيروي ميكنند با اينكه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بينياز نميكند!(28)
فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّيٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا(29)
حال كه چنين است از كسي كه از ياد ما روي ميگرداند و جز زندگي مادي دنيا را نميطلبد، اعراض كن!(29)
ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَيٰ(30)
اين آخرين حدّ آگاهي آنهاست؛ پروردگار تو كساني را كه از راه او گمراه شدهاند بهتر ميشناسد، و (همچنين) هدايتيافتگان را از همه بهتر ميشناسد!(30)
وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَُٰٓٔوا۟ بِمَا عَمِلُوا۟ وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ بِالْحُسْنَي(31)
و براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به كيفر كارهاي بدشان برساند و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد!(31)
الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَٰحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوٓا۟ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَيٰٓ(32)
همانها كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوري ميكنند، جز گناهان صغيره (كه گاه آلوده آن ميشوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است؛ او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد و در آن موقع كه بصورت جنينهايي در شكم مادرانتان بوديد؛ پس خودستايي نكنيد، او پرهيزگاران را بهتر ميشناسد!(32)
أَفَرَءَيْتَ الَّذِي تَوَلَّيٰ(33)
آيا ديدي آن كس را كه (از اسلام -يا انفاق-) روي گردان شد؟!(33)
وَأَعْطَيٰ قَلِيلًا وَأَكْدَيٰٓ(34)
و كمي عطا كرد، و از بيشتر امساك نمود!(34)
أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَيٰٓ(35)
آيا نزد او علم غيب است و ميبيند (كه ديگران ميتوانند گناهان او را بر دوش گيرند)؟!(35)
أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَيٰ(36)
يا از آنچه در كتب موسي نازل گرديده با خبر نشده است؟!(36)
وَإِبْرَٰهِيمَ الَّذِي وَفَّيٰٓ(37)
و در كتب ابراهيم، همان كسي كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد،(37)
أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ(38)
كه هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نميگيرد،(38)
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَيٰ(39)
و اينكه براي انسان بهرهاي جز سعي و كوشش او نيست،(39)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 8)
«سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).
(آیه 9)
«تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى).
(آیه 10)
«در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بندهاش وحى نمود»! (فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى).
(آیه 11)
«قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى).
(آیه 12)
«آیا با او در باره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مىکنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مىدهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بندهاش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مىآمد تأکید مىکند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیدهام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیدهاى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمىبینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».
(آیه 13)
دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته در باره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مىفرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانههاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.
(آیه 14)
و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى).
در باره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مىدهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مىبینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مىکنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.
(آیه 15)
همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مىروند.
(آیه 16)
«در آن هنگام که چیزى [نور خیره کنندهاى] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى).
(آیه 17)
اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
-
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 18)
«او پارهاى از آیات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى).
نکته ها:
1- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى» و هم در آیه 1 سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهامبخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
2- گوشهاى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشههائى از آن را در اینجا مىآوریم.
در آغاز حدیث مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کردهام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مىکنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مىدهند مغرور مىشوند، و همه چیز را به دست فراموشى مىسپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست».
فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مىفرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مىکند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مىخورند، و زیاد مىخندند و مىخوابند، و خشم مىگیرند، و کمتر خشنود مىشوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مىخواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مىپذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمىرسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقهمند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مىآورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام ندادهاند ستایش مىکنند، و چیزى را مطالبه مىکنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مىگویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مىسازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموختهاند تواضع نمىکنند، و خود را عاقل برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 583
مىدانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مىدهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مىافکنند، چشمهایشان به خواب مىرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مىگرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مىشوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مىگویند، و در پایان شکر او را به جا مىآورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مىمیرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مىمیرند (و حیات نوین مىیابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مىایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزهاى مىبخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مىکنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مىگشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مىزنم، و دستور مىدهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مىدانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه»
فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظهاى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بىخبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مىدهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مىبخشم! چشم و گوش و قلب او را مىگشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سر انجام این حدیث نورانى با این جملههاى بیدار کننده پایان مىگیرد:
«اى احمد! اگر بندهاى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذرهاى دنیاپرستى یا ریاستطلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مىکنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مىبرد، و در معراج الهى سیر مىدهد و به آستانه عشق و شهود مىکشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.
(آیه 19)
این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مىپردازد.
مىفرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).
(آیه 20)
«و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مىباشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.
(آیه 21)
«آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مىشنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مىشوید!
(آیه 22)
«اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى). چرا که سهم خدا را پستتر از سهم خود مىدانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مىگیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مىکنید و عیب و ننگ مىدانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مىدانید، نه تنها خودشان را مىپرستید که مجسمههاى بىروح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مىشود که حد اقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مىشد به زعم آنها مجسمههاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مىدانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مىپنداشتند.
از اینجا معلوم مىشود که قرآن هرگز نمىخواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مىخواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.
(آیه 23)
در این آیه، قرآن با قاطعیت مىگوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید (نامهائى بىمحتوا و اسمهائى بىمسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مىافزاید: «آنها فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى).
اما چشم مىبندند و به آن پشت مىکنند، و در ظلمات این اوهام غوطهور مىشوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سر چشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بتپرستى است.
(آیه 24)
قرآن همچنان خرافه بتپرستى را تعقیب و محکوم مىکند.
نخست به آرزوهاى بىاساس بتپرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مىگوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بىروح و بىارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟
(آیه 25)
«در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى).
عالم اسباب بر محور اراده او مىچرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مىکند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مىگیرد زیرا هر گاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مىگیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مىگیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مىکند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سر آمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مىشود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بىخبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمىرود مگر به آن برسد».
(آیه 26)
شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مىافزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمىبخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بىشعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348
-
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 27)
قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مىفرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مىکنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى).
آرى! این سخن زشت و شرمآور تنها از کسانى سر مىزند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمىگفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مىدهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.
(آیه 28)
سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مىافزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بىپایه پیروى مىکنند با اینکه گمان هرگز انسان را بىنیاز از حق نمىکند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمىگوید، و نسبتى را به کسى بىدلیل نمىدهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بىعقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مىباشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.
(آیه 29)
سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطهور ساخته، مىافزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مىگرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمىطلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گستردهاى دارد که هر گونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مىگردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حد اقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.
(آیه 30)
در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مىافزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مىگوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شدهاند بهتر مىشناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مىشناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مىتواند اشاره به خرافاتى همچون بتپرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کردهاند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مىخوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مىشناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مىسازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.
(آیه 31)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایتیافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مىافزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامههاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مىفرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
-
پاسخ : صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم
(آیه 32)
سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مىکنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مىشوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مىدهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مىزند، سپس متوجه مىشود و آن را ترک مىگوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مىگوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بىآنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هر حال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مىشوند و از خدا تقاضاى بخشش مىکنند.
در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بىپایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مىگیرد سخن مىگوید.
مىفرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیببندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پردههاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بىخبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمهاى است براى سخن بعد که مىفرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مىشناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مىشناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مىشود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مىشود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مىشناسد».
(آیه 33)
شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مىترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مىگیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مىدهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مىشود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هر کس فقط به خود او باز مىگردد تشریح مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).
(آیه 34)
«و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مىتواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى قَلِیلًا وَ أَکْدى).
(آیه 35)
«آیا نزد او علم غیب است و مىبیند» که دیگران مىتوانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مىتوانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!
(آیه 36)
بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مىگوید: کسى که با این وعدههاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مىخواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى).
(آیه 37)
«و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.
(آیه 38)
آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىگیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
(آیه 39)
سپس براى توضیح بیشتر مىافزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
-
صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
[golrooz] صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ(40)
و اينكه تلاش او بزودي ديده ميشود،(40)
ثُمَّ يُجْزَيٰهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَيٰ(41)
سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد!(41)
وَأَنَّ إِلَيٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَيٰ(42)
(و آيا از كتب پيشين انبيا به او نرسيده است) كه همه امور به پروردگارت منتهي ميگردد؟!(42)
وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَيٰ(43)
و اينكه اوست كه خنداند و گرياند،(43)
وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا(44)
و اوست كه ميراند و زنده كرد،(44)
وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَيٰ(45)
و اوست كه دو زوج نر و مادّه را آفريد(45)
مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَيٰ(46)
از نطفهاي هنگامي كه خارج ميشود (و در رحم ميريزد)،(46)
وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَيٰ(47)
و اينكه بر خداست ايجاد عالم ديگر (تا عدالت اجرا گردد)،(47)
وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَيٰ وَأَقْنَيٰ(48)
و اينكه اوست كه بينياز كرد و سرمايه باقي بخشيد،(48)
وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَيٰ(49)
و اينكه اوست پروردگار ستاره «شعرا»!(49)
وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَيٰ(50)
(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياي پيشين آمده) كه خداوند قوم «عاد نخستين» را هلاك كرد؟!(50)
وَثَمُودَا۟ فَمَآ أَبْقَيٰ(51)
و همچنين قوم «ثمود» را، و كسي از آنان را باقي نگذارد!(51)
وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَيٰ(52)
و نيز قوم نوح را پيش از آنها، چرا كه آنان از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند!(52)
وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَيٰ(53)
و نيز شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) را فرو كوبيد،(53)
فَغَشَّيٰهَا مَا غَشَّيٰ(54)
سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد!(54)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكَ تَتَمَارَيٰ(55)
(بگو:) در كدام يك از نعمتهاي پروردگارت ترديد داري؟!(55)
هَٰذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَيٰٓ(56)
اين (پيامبر) بيمدهندهاي از بيمدهندگان پيشين است!(56)
أَزِفَتِ الْءَازِفَةُ(57)
آنچه بايد نزديك شود، نزديك شده است (و قيامت فراميرسد)،(57)
لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ(58)
و هيچ كس جز خدا نميتواند سختيهاي آن را برطرف سازد!(58)
أَفَمِنْ هَٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ(59)
آيا از اين سخن تعجّب ميكنيد،(59)
وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ(60)
و ميخنديد و نميگرييد،(60)
وَأَنتُمْ سَٰمِدُونَ(61)
و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر ميبريد؟!(61)
فَاسْجُدُوا۟ لِلَّهِ وَاعْبُدُوا۟ ۩(62)
حال كه چنين است همه براي خدا سجده كنيد و او را بپرستيد!(62)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ(1)
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت!(1)
وَإِن يَرَوْا۟ ءَايَةً يُعْرِضُوا۟ وَيَقُولُوا۟ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ(2)
و هرگاه نشانه و معجزهاي را ببينند روي گردانده، ميگويند: «اين سحري مستمر است»!(2)
وَكَذَّبُوا۟ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ(3)
آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند؛ و هر امري قرارگاهي دارد!(3)
وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّنَ الْأَنۢبَآءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ(4)
به اندازه كافي براي بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امّتهاي پيشين) به آنان رسيده است!(4)
حِكْمَةٌۢ بَٰلِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ(5)
اين آيات، حكمت بالغه الهي است؛ امّا انذارها (براي افراد لجوج) فايده نميدهد!(5)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَيٰ شَيْءٍ نُّكُرٍ(6)
بنابر اين از آنها روي بگردان، و روزي را به ياد آور كه دعوت كننده الهي مردم را به امر وحشتناكي دعوت ميكند (دعوت به حساب اعمال)!(6)
خُشَّعًا أَبْصَٰرُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ(7)
آنان در حالي كه چشمهايشان از شدّت وحشت به زير افتاده، همچون ملخهاي پراكنده از قبرها خارج ميشوند،(7)
مُّهْطِعِينَ إِلَي الدَّاعِ يَقُولُ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوْمٌ عَسِرٌ(8)
در حالي كه (بر اثر وحشت و اضطراب) بسوي اين دعوت كننده گردن ميكشند؛ كافران ميگويند: «امروز روز سخت و دردناكي است!»(8)
۞ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا۟ عَبْدَنَا وَقَالُوا۟ مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ(9)
پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند، (آري) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: «او ديوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد(9)
فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ(10)
او به درگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شدهام، انتقام مرا از آنها بگير!»(10)
فَفَتَحْنَآ أَبْوَٰبَ السَّمَآءِ بِمَآءٍ مُّنْهَمِرٍ(11)
در اين هنگام درهاي آسمان را با آبي فراوان و پيدرپي گشوديم؛(11)
وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَي الْمَآءُ عَلَيٰٓ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ(12)
و زمين را شكافتيم و چشمههاي زيادي بيرون فرستاديم؛ و اين دو آب به اندازه مقدّر با هم درآميختند (و درياي وحشتناكي شد)!(12)
وَحَمَلْنَٰهُ عَلَيٰ ذَاتِ أَلْوَٰحٍ وَدُسُرٍ(13)
و او را بر مركبي از الواح و ميخهايي ساخته شده سوار كرديم؛(13)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 40)
و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مىشود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى).
نه تنها نتیجه هاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مىشود، همان گونه که در آیه 30 سوره آل عمران مىفرماید: «روزى که هر کس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مىبیند».
(آیه 41)
«سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هر کس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مىدهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مىکشد.
(آیه 42)
تمام خطوط به او منتهى مىشود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مىگردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مىگیرد، و بالاخره تکیهگاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مىرسد سکوت کنید».
یعنى در باره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمىرسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مىتواند در معنى آیه جمع باشد.
(آیه 43)
سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مىافزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى).
(آیه 44)
«و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 45)
«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).
(آیه 46)
«از نطفه اى هنگامى که خارج مىشود» و در رحم مىریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى).
چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مىگوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحیه اوست، او مىگریاند یا مىخنداند، مىمیراند یا زنده مىکند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مىگردد.
در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مىگوید: «خداوند آسمان را با باران مىگریاند، و زمین را با گیاهان مىخنداند»!
(آیه 47)
بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
(آیه 48)
سپس مىافزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بىنیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش بر طرف ساخته، سرمایههاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
(آیه 49)
سر انجام در این آیه مىفرماید: آیا انسان نمىداند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشندهترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مىشود و کاملا جلب توجه مىکند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مىپرستیدند، قرآن مىگوید: چرا شعرا را مىپرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.
(آیه 50)
این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مىباشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مىکنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.
نخست مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى).
توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشتهاند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.
(آیه 51)
سپس مىافزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى).
(آیه 52)
سپس در باره قوم نوح مىفرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ).
«چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بتپرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العادهاى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.
(آیه 53)
قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى).
در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.
(آیه 54)
سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.
(آیه 55)
در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مىفرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى).
آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمىکند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟
درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 56)
به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مىگفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهندهاى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى).
این که مىگوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بى سابقه اى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟
(آیه 57)
آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مىافزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مىرسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).
نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مىخوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هر کس مىمیرد، قیامت صغرایش برپا مىشود.
(آیه 58)
سپس مىافزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمىتواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).
حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مىخواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مىطلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.
(آیه 59)
در این آیه مىافزاید: «آیا از این سخن تعجب مىکنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که در باره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.
(آیه 60)
سپس مىگوید: «و مىخندید و نمىگریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).
(آیه 61)
«و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبرید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ).
در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بىخبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.
(آیه 62)
همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مىگوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا) «این آیه سجده واجب دارد».
اگر مىخواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مىگردد سجده کنید، و اگر مىخواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.
جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.
و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مىگذارد و آنها را بىاختیار مجذوب خود مىکند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» «ترجمه: "اگر آنها روى گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود مىترسانم!" فصّلت/ 13» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونهاى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.
«پایان سوره نجم»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
سوره قمر [54]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است
محتواى سوره:
این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.
و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مىکند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.
و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مىتوان خلاصه کرد:
1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مىگوید.
2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشردهاى بحث مىکند.
3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مىدهد.
4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.
5- سپس به سراغ قوم «لوط» مىرود، و ضمن اشاره گویا و فشردهاى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مىکند.
6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
7- و در آخرین بخش مقایسهاى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مىکند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مىدهد.
نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مىکند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مىخوانیم: «هر کس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مىشود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هر کس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».
مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سر آغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.
و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانهاى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.
مىفرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جملههائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مىشود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مىشود.
ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانههاى نزدیکى قیامت است.
از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مىدهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مىریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مىشود.
طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کردهاند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مىگوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مىآورید؟
عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مىزد و مىفرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.
(آیه 2)
سپس قرآن مىافزاید: «و هرگاه نشانه و معجزهاى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مىگویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مىکردند، و آن را «سحرى مستمر» مىپنداشتند، هر چند این تهمت بهانهاى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.
(آیه 3)
در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مىافزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سر چشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.
جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمىرود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مىماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمىگذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مىگردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.
(آیه 4)
به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزهاى سر تسلیم فرود نمىآوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى در باره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.
نخست مىفرماید: چنان نیست که این گروه بىخبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابر این کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بىاندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.
(آیه 5)
سپس مىافزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمىدهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).
(آیه 6)
در این آیه مىفرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مىکند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350
-
پاسخ : صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر
(آیه 7)
در این آیه به توضیح بیشترى در همین زمینه پرداخته مىگوید:
«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مىشوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمىگیرند و به زیر مىاندازند.
و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مىکنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مىشوند که مانند مستها بىتوجه به هر طرف رو مىآورند و به یکدیگر مىخورند.
(آیه 8)
سپس مىافزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مىشوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مىکشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).
اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مىگیرد، لذا در دنباله آیه مىافزاید: «کافران مىگویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).
و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه 26 سوره فرقان مىفرماید: وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مىکند.
ولى از این تعبیر استفاده مىشود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!
(آیه 9)
ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مىکند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مىکند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.
مىفرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مىگفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مىکنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مىفشردند که بىهوش به زمین مىافتاد، اما هنگامى که به هوش مىآمد مىگفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمىدانند».
(آیه 10)
سپس مىافزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شدهام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکردهاند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.
(آیه 11)
سپس اشاره گویا و تکان دهندهاى به کیفیت عذاب آنها کرده، مىفرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مىرود، همان گونه که در فارسى نیز مىگوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مىبارد.
(آیه 12)
نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمههاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).
«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمهها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.
(آیه 13)
در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جمله هاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مىفرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351
-
صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
[golrooz] صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَآءً لِّمَن كَانَ كُفِرَ(14)
مركبي كه زير نظر ما حركت ميكرد! اين كيفري بود براي كساني كه (به او) كافر شده بودند!(14)
وَلَقَد تَّرَكْنَٰهَآ ءَايَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(15)
ما اين ماجرا را بعنوان نشانهاي در ميان امّتها باقي گذارديم؛ آيا كسي هست كه پند گيرد؟!(15)
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(16)
(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(16)
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(17)
ما قرآن را براي تذكّر آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(17)
كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(18)
قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند؛ پس (ببينيد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(18)
إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ(19)
ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم(19)
تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ(20)
كه مردم را همچون تنههاي نخل ريشهكن شده از جا برميكند!(20)
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(21)
پس (ببينيد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(21)
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(22)
ما قرآن را براي تذكّر آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود!(22)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ(23)
طايفه ثمود (نيز) انذارهاي الهي را تكذيب كردند،(23)
فَقَالُوٓا۟ أَبَشَرًا مِّنَّا وَٰحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّآ إِذًا لَّفِي ضَلَٰلٍ وَسُعُرٍ(24)
و گفتند: «آيا ما از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! اگر چنين كنيم در گمراهي و جنون خواهيم بود!(24)
أَءُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنۢ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ(25)
آيا از ميان ما تنها بر او وحي نازل شده؟! نه، او آدم بسيار دروغگوي هوسبازي است!(25)
سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ(26)
ولي فردا ميفهمند چه كسي دروغگوي هوسباز است!(26)
إِنَّا مُرْسِلُوا۟ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ(27)
ما «ناقه» را براي آزمايش آنها ميفرستيم؛ در انتظار پايان كار آنان باش و صبر كن!(27)
وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَآءَ قِسْمَةٌۢ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ(28)
و به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميانشان تقسيم شود، (يك روز سهم ناقه، و يك روز براي آنها) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شوند!(28)
فَنَادَوْا۟ صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَيٰ فَعَقَرَ(29)
آنها يكي از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را)پي كرد!(29)
فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(30)
پس (بنگريد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(30)
إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَكَانُوا۟ كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ(31)
ما فقط يك صيحه [= صاعقه عظيم] بر آنها فرستاديم و بدنبال آن همگي بصورت گياه خشكي درآمدند كه صاحب چهارپايان (در آغل) جمعآوري ميكند!(31)
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(32)
ما قرآن را براي يادآوري آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(32)
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍۭ بِالنُّذُرِ(33)
قوم لوط انذارها(ي پيدرپي پيامبرشان) را تكذيب كردند؛(33)
إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٍ نَّجَّيْنَٰهُم بِسَحَرٍ(34)
ما بر آنها تندبادي كه ريگها را به حركت درميآورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!(34)
نِّعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَٰلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ(35)
اين نعمتي بود از ناحيه ما؛ اين گونه هر كسي را كه شكر كند پاداش ميدهيم!(35)
وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا۟ بِالنُّذُرِ(36)
او آنها را از مجازات ما بيم داد، ولي بر آنها اصرار بر مجادله و القاي شكّ داشتند!(36)
وَلَقَدْ رَٰوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَآ أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا۟ عَذَابِي وَنُذُرِ(37)
آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد؛ ولي ما چشمانشان را نابينا و محو كرديم (و گفتيم:) بچشيد عذاب و انذارهاي مرا!(37)
وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ(38)
سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابي پايدار و ثابت به سراغشان آمد!(38)
فَذُوقُوا۟ عَذَابِي وَنُذُرِ(39)
(و گفتيم:) پس بچشيد عذاب و انذارهاي مرا!(39)
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(40)
ما قرآن را براي يادآوري آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(40)
وَلَقَدْ جَآءَ ءَالَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ(41)
و (همچنين) انذارها و هشدارها (يكي پس از ديگري) به سراغ آل فرعون آمد،(41)
كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَٰهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ(42)
امّا آنها همه آيات ما را تكذيب كردند، و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم، گرفتن شخصي قدرتمند و توانا!(42)
أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُو۟لَٰٓئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَآءَةٌ فِي الزُّبُرِ(43)
آيا كفّار شما بهتر از آنانند يا براي شما اماننامهاي در كتب آسماني نازل شده است؟!(43)
أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ(44)
يا ميگويند: «ما جماعتي متحّد و نيرومند و پيروزيم»؟!(44)
سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ(45)
(ولي بدانند) كه بزودي جمعشان شكست ميخورد و پا به فرارميگذارند!(45)
بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَيٰ وَأَمَرُّ(46)
(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنهاست، و مجازات قيامت هولناكتر و تلختر است!(46)
إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَٰلٍ وَسُعُرٍ(47)
مجرمان در گمراهي و شعلههاي آتشند،(47)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
(آیه 14)
سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مىفرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مىکرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).
سپس مىافزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بىخبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.
(آیه 15)
سپس به عنوان نتیجه گیرى از این ماجراى عظیم مىفرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانهاى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مىفهمد.
(آیه 16)
و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پر معنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مىسپرند مىگوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!
(آیه 17)
و سر انجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مىکند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پر معنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مىشود و در طول تاریخ اسلام نمونههاى عجیب و شگفتانگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مىشود، که شاهد گویاى این امر است.
(آیه 18)
سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مىگوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مىافزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مىکرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مىافزودند، و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.
سر انجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سر بسته مىفرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
(آیه 19)
سپس به شرح این اجمال پرداخته، مىافزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).
(آیه 20)
سپس در توصیف این تندباد مىفرماید: «مردم را همچون تنههاى نخل ریشه کن شده از جا بر مىکند» و به هر سو پرتاب مىنمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بىشاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مىگشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351
-
پاسخ : صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
(آیه 21)
سپس قرآن به عنوان هشدار مىگوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما در باره خود چه مىاندیشید که راه آنها را ادامه مىدهید؟
(آیه 22)
و باز در پایان این ماجرا مىافزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.
آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناکتر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مىباشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مىشود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مىخوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مىتوانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.
(آیه 23)
سر انجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.
نخست مىفرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).
(آیه 24)
سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مىافزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مىگفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمىتوانند پیامبر الهى باشند.
(آیه 25)
سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناستر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مىشود.
در حقیقت گفتههاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفتههاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مىکردند: «چرا این پیامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پایان آیه مىگوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مىخواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.
(آیه 26)
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «ولى فردا مىفهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مىفهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!
(آیه 27)
سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مىافزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مىفرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
«ناقه» یعنى همان شتر مادهاى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العادهاى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخره اى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351
-
پاسخ : صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
(آیه 28)
روشن است که قوم ثمود در اینجا در برابر آزمایش بزرگى قرار گرفتند، لذا در این آیه مىافزاید: «و (به صالح گفتیم) به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میان آنها تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
گرچه قرآن در این زمینه توضیحى بیش از این نداده، ولى بسیارى از مفسران گفتهاند: ناقه صالح روزى که نوبت او بود تمام آب را مىنوشید.
ولى بعضى دیگر گفتهاند: وضع و هیئت آن طورى بود که وقتى کنار آب مىآمد حیوانات دیگر فرار مىکردند و نزدیک نمىشدند، و لذا چارهاى جز این نبود که یک روز آب را در اختیار ناقه قرار دهند، و روز دیگر را در اختیار خودشان.
(آیه 29)
به هر حال این قوم سرکش و خود خواه و لجوج تصمیم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى که «صالح» به آنها اخطار کرده بود که اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله کوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به این امر) یکى از یاران خود را صدا زدند، و او به سراغ این کار آمد، (و ناقه را) پى کرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ).
(آیه 30)
این آیه به عنوان مقدمهاى براى ذکر عذاب وحشتناک این قوم سرکش مىگوید: «پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
(آیه 31)
و سپس مىافزاید: «ما فقط یک صیحه [- صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم، و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (براى حیوانات خود در آغل) جمعآورى مىکند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ).
تعبیرى که در این آیه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پر معنى است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوشخراش، یک موج عظیم انفجار- که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم کوبید و خرد کرد- کار آنها را ساخت! درک این معنى براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى و خرد مىکند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مىشود که این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره سر آورد؟
(آیه 32)
در این آیه و پایان این سرگذشت دردناک و عبرت انگیز بار دیگر مىفرماید: «ما قرآن را براى تذکر و بیدارى انسانها آسان نمودیم آیا پند گیرندهاى پیدا مىشود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
تعبیراتش زنده و روشن، داستانهایش گویا، و انذارها و تهدیدهایش تکان دهنده و بیدارگر است.
(آیه 33)
قوم لوط به سرنوشت شومترى مبتلا شدند! در اینجا اشارات کوتاه و تکان دهندهاى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مىشود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.
نخست مىگوید: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).
(آیه 34)
سپس در یک جمله کوتاه به گوشهاى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره کرده، مىگوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مىآورد فرستادیم» و همه را هلاک کردیم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).
«جز خاندان لوط را که سحرگاهان از (آن سرزمین بلا) رهائى بخشیدیم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ).
در آیات دیگر قرآن نیز هنگامى که عذاب قوم لوط را مىشمرد علاوه بر زلزلهاى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد سخن از باران سنگ مىگوید، چنانکه در آیه 82 سوره هود مىخوانیم: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آن نازل نمودیم».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352
-
پاسخ : صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
(آیه 35)
در این آیه براى تأکید مىفرماید: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکر کند پاداش مىدهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).
(آیه 36)
و در این آیه این حقیقت را بازگو مىکند که لوط قبلا اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).
(آیه 37)
آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند بلکه در زشتکارى و وقاحت و بىشرمى کار را به جائى رسانیدند، که وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه لوط شدند این قوم بىشرم به سراغ آنها آمدند و چنانکه آیه مورد بحث مىگوید: «آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).
«لوط» به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت و مصرا از آنها خواهش کرد دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از این اعمال) درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بىشرم و بىایمان و فاقد همه چیز نشان مىدهد.
ولى چیزى نگذشت که این گروه مهاجم نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنانکه خداوند در دنباله همین آیه مىفرماید: «ولى چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).
آرى! اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد و به گفته بعضى به جبرئیل فرمان داد که گوشهاى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فورا همگى نابینا شدند، و حتى گفته مىشود که جاى چشم آنها بکلى صاف و همانند صورتشان شد!
(آیه 38)
عاقبت عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزلهاى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى آن سرزمین را تکان داد شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانههاى آنها را نیز محو کرد! چنانکه آیه مورد بحث به صورت سر بسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مىگوید: «سر انجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).
آرى! در لحظاتى کوتاه همه چیز پایان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.
(آیه 39)
سپس در این آیه مىافزاید، بار دیگر به آنها گفته شد: «پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ). تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.
(آیه 40)
و بالاخره در این آیه براى چهارمین بار در این سوره این جمله پر معنى و بیدارگر را تکرار مىکند: «ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم، آیا کسى هست که (پند گیرد و) متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند از شنیدن این آیات قرآن به خود مىآیند و پشیمان مىشوند و توبه مىکنند؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352
-
پاسخ : صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر
(آیه 41)
آیا شما از اقوام گذشته برترید؟! پنجمین و آخرین قومى که در این سلسله آیات به آنان اشاره مىشود قوم فرعون است، ولى از آنجا که سرگذشت این قوم بطور مشروح در سورههاى مختلف قرآن آمده در اینجا تنها اشاره کوتاه و فشردهاى به داستان عبرت انگیز آنها شده است.
مىفرماید: «و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکى پس از دیگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).
منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نیست، بلکه پیروان او را بطور عموم شامل مىشود.
(آیه 42)
این آیه از واکنش «آل فرعون» در برابر دو پیامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مىگوید: «آنها تمام آیات ما را تکذیب کردند» (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها).
آرى! این مغروران خود خواه، و این جباران خود کامه و بیدادگر، همه آیات الهى را بدون استثنا انکار کردند، همه را دروغ یا سحر یا حوادث اتفاقى شمردند!
انسان اگر حقیقتجو باشد دیدن یکى از این معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسیله دعاى پیامبر خدا براى او کافى است، ولى هنگامى که انسان بر سر دنده لجاجت قرار مىگیرد اگر تمام آسمان و زمین آیت خدا شود مؤثر نیست تنها عذاب الهى باید فرا رسد و مغزهائى را که پر از باد غرور است درهم بکوبد.
چنانکه در پایان آیه مىخوانیم: «و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصى (که هرگز مغلوب نمىشود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ).
تعبیرى که در ذیل این داستان آمده، در سرگذشتهاى دیگر نظیر ندارد این به خاطر آن است که فرعونیان بیش از همه به قدرت و عزت خود مىبالیدند، و همه جا سخن از نیروى حکومت آنها بود، اما خداوند مىگوید: ما آنها را گرفتیم، گرفتن عزیز مقتدر تا معلوم شود، این قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هیچ و پوچ است، و عجب این که همان رود عظیم نیل که سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجیبتر این که قبل از آن موجودات کوچکى همچون ملخ، قورباغه، قمل (یک نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بیچاره کرد.
(آیه 43)
بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امتهاى سرکش و مجرم، در این آیه مشرکان مکّه را مخاطب ساخته مىگوید: «آیا کفار شما بهتر از آنانند یا براى شما امان نامهاى در کتب آسمانى نازل شده است» (أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ).
میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزلهها و صاعقهها شدند چه دلیلى دارد که شما به چنین سرنوشتى مبتلا نشوید؟!
(آیه 44)
«یا مىگویند: ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروز هستیم» و از مخالفانمان انتقام مىگیریم (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).
(آیه 45)
سپس به عنوان یک پیشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مىافزاید آنها بدانند: «به زودى جمعشان شکست مىخورد و پا به فرار مىگذارند» (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).
این پیشگوئى در میدان بدر و سایر جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشید، و سر انجام جمعیت قدرتمند کفار متلاشى شدند و فرار کردند.
(آیه 46)
در این آیه مىافزاید: تنها شکست و ناکامى در دنیا بهره آنها نیست «بلکه رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناکتر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ).
و به این ترتیب آنها باید هم در انتظار شکست تلخى در این دنیا باشند، و هم شکست تلختر و وحشتانگیزتر در آخرت.
(آیه 47)
این آیه همچنان ادامه بحث آیات قبل پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آیه قبل این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت میعاد آنهاست و آن روز مصیبتبار و تلخى است.
این آیه به بیان علت این امر پرداخته، مىگوید: «مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352
-
صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
[golrooz] صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَيٰ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا۟ مَسَّ سَقَرَ(48)
در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده ميشوند (و به آنها گفته ميشود:) بچشيد آتش دوزخ را!(48)
إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَٰهُ بِقَدَرٍ(49)
البته ما هر چيز را به اندازه آفريديم!(49)
وَمَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٌ كَلَمْحٍۭ بِالْبَصَرِ(50)
و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن!(50)
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَآ أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(51)
ما كساني را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم؛ آيا كسي هست كه پند گيرد؟!(51)
وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ(52)
و هر كاري را انجام دادند در نامههاي اعمالشان ثبت است،(52)
وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُّسْتَطَرٌ(53)
و هر كار كوچك و بزرگي نوشته شده است(53)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَنَهَرٍ(54)
يقيناً پرهيزگاران در باغها و نهرهاي بهشتي جاي دارند،(54)
فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍۭ(55)
در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر!(55)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الرَّحْمَٰنُ(1)
خداوند رحمان،(1)
عَلَّمَ الْقُرْءَانَ(2)
قرآن را تعليم فرمود،(2)
خَلَقَ الْإِنسَٰنَ(3)
انسان را آفريد،(3)
عَلَّمَهُ الْبَيَانَ(4)
و به او «بيان» را آموخت(4)
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ(5)
خورشيد و ماه با حساب منظّمي ميگردند،(5)
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ(6)
و گياه و درخت براي او سجده ميكنند!(6)
وَالسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ(7)
و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون (در آن) گذاشت،(7)
أَلَّا تَطْغَوْا۟ فِي الْمِيزَانِ(8)
تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد)،(8)
وَأَقِيمُوا۟ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا۟ الْمِيزَانَ(9)
و وزن را بر اساس عدل برپا داريد و ميزان را كم نگذاريد!(9)
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ(10)
زمين را براي خلايق آفريد،(10)
فِيهَا فَٰكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ(11)
كه در آن ميوهها و نخلهاي پرشكوفه است،(11)
وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ(12)
و دانههايي كه همراه با ساقه و برگي است كه بصورت كاه درميآيد، و گياهان خوشبو!(12)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(13)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب ميكنيد (شما اي گروه جنّ و انس)؟!(13)
خَلَقَ الْإِنسَٰنَ مِن صَلْصَٰلٍ كَالْفَخَّارِ(14)
انسان را از گِل خشكيدهاي همچون سفال آفريد،(14)
وَخَلَقَ الْجَآنَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ(15)
و جنّ را از شعلههاي مختلط و متحرّك آتش خلق كرد!(15)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(16)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(16)
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ(17)
او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است!(17)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(18)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(18)
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ(19)
دو درياي مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در كنار هم قرار داد، در حالي كه با هم تماس دارند؛(19)
بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ(20)
در ميان آن دو برزخي است كه يكي بر ديگري غلبه نميكند (و به هم نميآميزند)!(20)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(21)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(21)
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ(22)
از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج ميشود(22)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(23)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(23)
وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشََٔاتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَٰمِ(24)
و براي اوست كشتيهاي ساخته شده كه در دريا به حركت درميآيند و همچون كوهي هستند!(24)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(25)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(25)
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ(26)
همه كساني كه روي آن [= زمين] هستند فاني ميشوند،(26)
وَيَبْقَيٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَٰلِ وَالْإِكْرَامِ(27)
و تنها ذات ذوالجلال و گرامي پروردگارت باقي ميماند!(27)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(28)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(28)
يَسَْٔلُهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ(29)
تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا ميكنند، و او هر روز در شأن و كاري است!(29)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(30)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(30)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 48)
«در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مىشود (و به آنها گفته مىشود:) بچشيد آتش دوزخ را» دوزخى كه پيوسته آن را انكار مىكرديد و دروغ و افسانه مىپنداشتيد (يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).
در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّهاى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است، و هر گاه نفس بكشد دوزخ را مىسوزاند»!
(آيه 49)
و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست، در اين آيه مىافزايد: «ما هر چيز را به اندازه آفريديم» (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).
آرى! هم عذابهاى دردناك آنها در اين دنيا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حساب شده اى است.
(آيه 50)
سپس مىفرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است، بلكه توأم با نهايت قدرت و قاطعيت نيز مىباشد، زيرا «فرمان ما يك امر بيش نيست (و چنان با سرعت انجام مىگيرد) همچون يك چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ).
بنابر اين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مىكنيم با يك چشم بر هم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مىگيرد، و حيات نوين در كالبدها دميده مىشود.
همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقهها و صيحههاى آسمانى يا زمين لرزهها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشتر لازم نيست.
توجه به اين نكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم بر هم زدن نيز سريعتر مىباشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه با توجه به سنّت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت، زمان به خود مىپذيرد.
(آيه 51)
اين آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پيشين معطوف مىدارد، مىگويد: «ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم، آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مىكند كه وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها يكى است، دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشيد، بيدار شويد و پند گيريد.
(آيه 52)
سپس به اين اصل اساسى اشاره مىكند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد، بلكه «هر كارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است» (وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ).
همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مىشود، و براى يوم الحساب محفوظ است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread508-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 53)
سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است» (وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ).
بنابر اين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است، چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مىشود «فرياد بر مىآورند: كه اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده»! (كهف/ 49)
(آيه 54)
و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان و نيكان و بدان را در مقايسه با يكديگر معرفى مىكند، چرا كه در مقايسه تفاوتها چشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده، مىفرمايد:
«پرهيزكاران در باغها و نهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند) جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ).
(آيه 55)
اين آيه كه آخرين آيه سوره «قمر» است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده، چنين مىگويد: «در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر» قرار دارند (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ).
چه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است.
نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعدههاى خداوند در باره بهشت در آنجا عينيت پيدا مىكند، و صدق آنها آشكار مىشود.
ديگر اين كه: در جوار و قرب خداست، همان چيزى كه از كلمه «عند» (نزد) استفاده مىشود كه اشاره به نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر، هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست، و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد، و تنها خودش مىداند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.
در اين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست از مواهب مادى آنها كه باغهاى وسيع و نهرهاى جارى است سخن مىگويد، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده كند، و روح او را به پرواز درآورد.
آغاز و پايان سوره قمر: قابل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق در نزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مىگيرد، و چنين است راه و رسم تربيت كه از اضطراب و وحشت شروع مىشود، و به آرامش كامل منتهى مىگردد، افكار پريشان را جمع مىكند، هوسهاى سركش را رام مىنمايد، خوف و اضطراب درونى از عوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مىسازد و در جوار ابديت پروردگار و در پيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مىكند.
و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بىمنازع و حاكم بىمانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به اين كه او مقتدر است و قدرتش در همه چيز نافذ است به انسان آرامش بىنظيرى مىبخشد.
«پايان سوره قمر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread508-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
سوره الرّحمن [55]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 78 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره بطور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانى داشته، و آنها را غرق در آن ساخته است بطورى كه مىتوان نام اين سوره را «سوره رحمت» يا «سوره نعمت» گذارد، و به همين دليل با نام مبارك «الرّحمن» كه رحمت واسعه الهى را بازگو مىكند آغاز شده، و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است، و 31 بار جمله «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مىگيرد در آن ذكر شده.
مىتوان محتواى اين سوره را به چند بخش تقسيم كرد:
بخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت، تعليم و تربيت، حساب و ميزان، وسائل رفاهى انسان، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مىگويد.
بخش دوم توضيحى است بر مسأله چگونگى آفرينش انس و جنّ.
بخش سوم بيانگر نشانهها و آيات خداوند در زمين و آسمان است.
در بخش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته، سخن از نعمتهاى جهان ديگر است كه نعمتهاى بهشتى اعم از باغها، چشمهها، ميوهها، همسران زيبا و با وفا، و انواع لباسها، توضيح داده شده است.
و بالاخره در بخش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است.
تكرار آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» آن هم در مقطعهاى كوتاه جاذبه خيره كنندهاى به سوره داده، لذا جاى تعجب نيست كه در حديثى از پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: لكلّ شىء عروس و عروس القرآن سورة الرّحمن جلّ ذكره براى هر چيز عروسى است، و عروس قرآن سوره الرّحمن است».
فضيلت تلاوت سوره:
از آنجا كه اين سوره حس شكرگزارى را در انسانها به عاليترين وجهى برمىانگيزد، فضيلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روايات آمده است، البته تلاوتى كه در اعماق روح انسان نفوذ كند و مبدأ حركت گردد نه مجرد لقلقه زبان.
از جمله در حديثى از رسول خدا مىخوانيم: «هر كس سوره الرّحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شكر نعمتها) رحم مىكند، و حق شكر نعمتهايى را كه با او ارزانى داشته خودش ادا مىكند».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره الرّحمن را بخواند و هنگامى كه به آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» مىرسد بگويد: «لا بشىء من آلائك ربّ اكذّب خداوندا! هيچ يك از نعمتهاى تو را انكار نمىكنم» اگر اين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد شهيد خواهد بود، و اگر در روز باشد و در همان روز بميرد نيز شهيد خواهد بود»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
سر آغاز نعمتهاى الهى: از آنجا كه اين سوره بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس «رحمن» كه رمزى از رحمت واسعه اوست آغاز مىشود، چرا كه اگر صفت «رحمانيت» او نبود اين چنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمىگستراند.
لذا مىفرمايد: «خداوند رحمان» (الرَّحْمنُ).
(آيه 2)
«قرآن را تعليم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).
و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان «تعليم قرآن» بيان مىكند.
و جالب اين كه نعمت «تعليم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت انسان» و «تعليم بيان» ذكر كرده، در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مسأله آفرينش انسان، و بعد نعمت تعليم بيان، و سپس نعمت تعليم قرآن شود، اما عظمت قرآن ايجاب كرده كه بر خلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد.
اين آيه در ضمن پاسخى است به مشركان عرب كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نام «رحمن» را بيان كرد و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ رحمن چيست»؟ (فرقان/ 60).
قرآن مىگويد خداوند رحمن كسى است كه قرآن را تعليم فرموده، انسان را آفريده، و تعليم بيان به او كرده است.
به هر حال نام «رحمن» بعد از نام «اللّه» گستردهترين مفهوم را در ميان نامهاى پروردگار دارد، زيرا مىدانيم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص» نام «رحمن» اشاره به «رحمت عام» اوست كه همگان را شامل مىشود، و نام «رحيم» اشاره به «رحمت خاص» اوست كه مخصوص اهل ايمان و طاعت است، و شايد به همين دليل نام «رحمن» بر غير خدا هرگز اطلاق نمىشود- مگر اين كه با كلمه «عبد» همراه باشد- ولى وصف «رحيم» به ديگران نيز گفته مىشود، چرا كه هيچ كس داراى رحمت عام جز او نيست، اما رحمت خاص هر چند به صورت ضعيف در ميان انسانها و موجودات ديگر نيز وجود دارد.
در اين كه خداوند قرآن را به چه كسى تعليم كرده؟ از آنجا كه اين سوره بيانگر رحمتهاى الهى به جن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذكر بخشهايى از اين نعمتها از آنها سؤال مىكند «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد» مناسب است كه بگوئيم خدا اين قرآن را به وسيله پيامبر بزرگش محمد صلّى اللّه عليه و آله به جن و انس تعليم فرمود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 3)
بعد از ذكر نعمت بىمثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعد پرداخته، مىفرمايد: «انسان را آفريد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ).
مسلما منظور از «انسان» در اينجا نوع انسان است نه حضرت «آدم» و گستردگى نعمت «بيان» كه بعد از آن مىآيد نيز شاهدى بر عموميت معنى انسان است.
ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است، چرا كه قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوين است، و انسان خلاصه اين اسرار به صورت تكوين است، و هر كدام نسخهاى از اين عالم بزرگ و پهناور!
(آيه 4)
اين آيه به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان، اشاره كرده، مىافزايد: «به او بيان را آموخت» (عَلَّمَهُ الْبَيانَ).
«بيان» از نظر مفهوم لغت معنى گستردهاى دارد، و به هر چيزى گفته مىشود كه مبين و آشكار كننده چيزى باشد، بنابر اين نه فقط نطق و سخن را شامل مىشود كه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف و پيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است، هر چند شاخص اين مجموعه همان «سخن گفتن» است.
اگر نقش «بيان» را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها، و پيدايش و ترقى تمدنها در نظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمىتوانست تجربيات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل ديگر منتقل سازد، و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخلاق گردد، و اگر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قهقرا را پيش خواهد گرفت، و هر گاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرها مىشود تفسير كنيم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مىگردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 5)
سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته، مىگويد: «خورشيد و ماه با حساب منظمى مىگردند» (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ).
اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است، چرا كه بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غير ممكن است، نمو و رشد گياهان و تمام مواد غذائى، بارش بارانها، وزش بادها، همه به بركت اين موهبت الهى است.
ماه نيز به سهم خودش نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مىكند، علاوه بر اين كه چراغ شبهاى تاريك اوست، جاذبه آن كه سر چشمه جزر و مد در اقيانوسهاست عاملى است براى بقاء حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى از سواحل كه رودخانهها در مجاورت آن به دريا مىريزند.
و افزون بر همه اينها نظام ثابت حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دور خورشيد كه سبب پيدايش منظم شب و روز سال و ماه و فصول مختلف است، سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمىيافت.
نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد، بلكه مقدار جرم و جاذبه آنها و فاصلهاى كه از زمين، و از يكديگر دارند همه روى حساب و «حسبان» است، و بطور قطع هر كدام از اين امور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مىدهد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه خورشيد هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثابت مانده است، ولى نبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كهكشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى (ستاره معروف وگا) در حركت است و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 6)
در پنجمين موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مىافكند، و مىفرمايد: «و گياه و درخت براى او سجده مىكنند» (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ).
«نجم» گاه به معنى ستاره مىآيد، و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجا به قرينه «شجر» (درخت) منظور معنى دوم يعنى گياهان بدون ساقه است.
مىدانيم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مىشود، با اين تفاوت كه قسمتى را انسان مستقيما مصرف مىكند، و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مىشود كه جزء مواد غذائى انسانهاست، اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است، زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كوچكى تغذيه مىكنند كه ميليونها ميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مىرويد و در لابلاى امواج در حركت است.
به اين ترتيب «نجم» انواع گياهان كوچك و خزنده مانند بوته كدو، خيار و امثال آنها و «شجر» انواع گياهان ساقهدار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن را شامل مىشود.
و تعبير «يسجدان» (اين دو سجده مىكنند) اشاره به تسليم بىقيد و شرط آنها در برابر قوانين آفرينش، و در مسير منافع انسانهاست.
در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست، چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.
(آيه 7)
آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد! اين آيه به ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده، مىفرمايد: «و (خداوند) آسمان را برافراشت» (وَ السَّماءَ رَفَعَها).
«آسمان» در اين آيه خواه به معنى «جهت بالا» باشد يا «كواكب آسمانى» و يا «جو زمين» هر كدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بىنظير، چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص.
آرى! نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مىآيد، باران از طريق آسمان مىبارد، و نزول وحى نيز از آسمان است.
سپس به سراغ نعمت هفتم رفته، مىفرمايد: «و (خداوند) ميزان و قانون (در آن) گذاشت» (وَ وَضَعَ الْمِيزانَ).
«ميزان» به معنى هر گونه وسيله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى.
«ميزان» هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مىشود، چرا كه همه وسيله سنجشند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 8)
در اين آيه نتيجهگيرى جالبى از اين موضوع كرده، مىافزايد هدف از قرار دادن ميزان در عالم هستى اين است: «تا در ميزان طغيان نكنيد» و از مسير عدالت منحرف نشويد (أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ).
چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مىشود، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان و عالم صغير هماهنگ مىشمرد، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است.
(آيه 9)
بار ديگر روى مسأله عدالت و وزن تكيه كرده، مىگويد: «و وزن را بر اساس عدالت برپا داريد و ميزان را كم نكنيد» (وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ).
اين آيه روى مسأله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده، و دستور مىدهد كه در سنجش و وزن اشيا به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند.
اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هر گاه همين مصداق محدود و كوچكش يعنى «ترازو» را يك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشياء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرجها، دعوا و نزاعها خواهيم شد.
از آنچه گفتيم روشن مىشود اين كه در بعضى از روايات «ميزان» به وجود «امام» عليه السّلام تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيلهاى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق، و عامل مؤثرى است براى هدايت.
همچنين تفسير ميزان به «قرآن مجيد» نيز ناظر به همين معنى است.
(آيه 10)
سپس از آسمان به زمين مىآيد و با اشاره به هشتمين نعمت، مىفرمايد: «زمين را براى خلايق آفريد» (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ).
قرائن موجود و خطاب هاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مىدهد كه منظور از «انام» در اينجا همان انس و جن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 11)
در اين آيه به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مىدهد رفته، مىگويد: «در آن (زمين) ميوهها و نخلهاى پرشكوفه است» (فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ).
(آيه 12)
و سر انجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدين گونه سخن مىگويد: «و دانههائى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه در مىآيد و (همچنين) گياهان خوشبو» (وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ).
دانه هاى غذائى خوراك انسان، و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان، و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مىگيرد، و به اين ترتيب چيزى از آن بىفايده و دور ريختنى نيست.
و از سوى ديگر گياهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم و جان را معطر مىكند، و روح را آرامش و نشاط مىبخشد، و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است.
(آيه 13)
پس از ذكر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در اين آيه جن و انس را مخاطب ساخته، مىگويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
نعمتهائى كه هر يك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است، چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟! اين استفهام، استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار گرفتن مىآورند، و لذا در روايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم: «لا بشىء من آلائك ربّ اكذّب پروردگارا! ما هيچ يك از نعمتهاى تو را تكذيب نمىكنيم».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 14)
آفرينش انسان از خاكى همچون سفال! خداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سر بسته، در اينجا نخست به شرحى پيرامون آفرينش انس و جن مىپردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بر دارد.
مىفرمايد: «انسان را از گل خشكيدهاى همچون سفال آفريد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ).
از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه در باره مبدأ آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مىشود كه انسان در آغاز خاك بوده (حج/ 5) سپس با آب آميخته شده، و به صورت گل درآمده (انعام/ 2) و بعد به صورت «گل بدبو» (لجن) درآمد (حجر/ 28) سپس حالت «چسبندگى» پيدا كرد (صافات/ 11) و بعدا به صورت «خشكيده» درآمد، و حالت «صلصال كالفخّار» به خود گرفت- آيه مورد بحث.
اين مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحلهاى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينها مسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است، و تنها خدا مىداند و بس.
(آيه 15)
سپس به آفرينش «جنّ» پرداخته، مىگويد: «و جنّ را از شعلههاى مختلط و متحرك آتش آفريد» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).
باز در اينجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش «جن» از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق وحى صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمىدهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم، بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نيابد «1».
(آيه 16)
باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جمله را تكرار مىكند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
__________________________________________________
(1) به خواست خدا شرح بيشتر در باره آفرينش «جن» و خصوصيات اين مخلوق در تفسير سوره جن خواهد آمد
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 17)
در اين آيه به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته، مىگويد: «او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است» (رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ).
درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطهاى طلوع و درنقطهاى غروب مىكند، و به اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد، ولى با توجه به حد اكثر «ميل شمالى» آفتاب، و «ميل جنوبى» آن، در حقيقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقيه در ميان اين دو مىباشد.
اين نظام كه مبدأ پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است در حقيقت تأكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده، آنجا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است، و همچنين سخن از وجود ميزان در آفرينش آسمانها، و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد مىباشد، و هم اشارهاى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايد انسان مىشود.
(آيه 18)
به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مىگويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 19)
درياها با ذخائر گرانبهايشان! در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مىآورد، اما نه همه درياها بلكه كيفيت خاصى در پارهاى از درياها كه هم پديدهاى است عجيب و نشانهاى است از قدرت بىپايان حق، و هم وسيلهاى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.
مىفرمايد: «دو درياى مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در كنار هم قرار داد در حالى كه با هم تماس دارند» (مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 20)
در ميان آن دو، برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمىكند» و به هم نمىآميزند (بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ).
منظور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب «شيرين» و «شور» است، آنجا كه مىفرمايد: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ، و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند».
رودخانههاى عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مىريزند معمولا دريائى از آب شيرين در كنار ساحل تشكيل مىدهند آب شور را به عقب مىرانند و عجب اين كه تا مدت زيادى اين دو آب شيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمىشوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مىپيمايند.
(آيه 21)
بار ديگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنها سؤال كرده، مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 22)
سپس در ادامه همين سخن مىافزايد: «از آن دو (دريا) لؤلؤ و مرجان خارج مىشود»! (يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ).
(آيه 23)
«پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
«لؤلؤ» مرواريد دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مىيابد، و هر قدر درشتتر باشد گرانبهاتر است.
و «مرجان» موجود زندهاى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مىرويد، و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى «گياه» مى پنداشتند، ولى بعدا روشن شد كه نوعى حيوان است.
بهترين نوع مرجان زينتى «مرجان سرخ رنگ» است و هر قدر سرختر باشد قيمتى تر است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 24)
باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مسأله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده، مىفرمايد: «و براى اوست كشتيهاى ساخته شده كه در دريا به حركت در مىآيند و همچون كوهى هستند»! (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ).
جالب اين كه در عين تعبير به «منشئات» كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مىكند مىفرمايد «و له» (از براى خداست) اشاره به اين كه مخترعان و سازندگان كشتى از خواص خداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيها به كار مىرود استفاده مىكنند همچنين از خاصيت سيّال بودن آب درياها، و نيروى وزش بادها بهره مىگيرند، و خداست كه در آن مواد، و در دريا و باد اين خواص و آثار را آفريده.
(آيه 25)
و بار ديگر اين سؤال پر معنى را تكرار كرده، مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 26)
ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مىافزايد: «همه كسانى كه روى آن [- زمين] هستند فانى مىشوند» (كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ).
اما چگونه «مسأله فنا» مىتواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست، بلكه دريچهاى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبور از آن است.
و يا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنيا و انواع خوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى را هوارش گردد، لذا يادآورى مىكند كه اين دنيا جاى بقا نيست، و اين تذكر خود نعمتى است بزرگ.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html
-
پاسخ : صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن
(آيه 27)
در اين آيه مىافزايد «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند» (وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ).
«وجه» از نظر لغت به معنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و رو برو مىشويم، ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مىرود منظور ذات پاك او است.
اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» كه توصيفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زيرا ذو الجلال از صفاتى خبر مىدهد كه خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبيه) و «اكرام» به صفاتى اشاره مىكند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مىسازد و آن «صفات ثبوتيه» خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست.
بنابر اين معنى آيه روى هم رفته چنين مىشود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مىماند.
(آيه 28)
بار ديگر خلايق را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 29)
محتواى اين آيه در واقع نتيجهاى است از آيات قبل، زيرا مىفرمايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از او تقاضا مىكنند» (يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا چنين نباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظهاى نظر لطفش را از كائنات برگيرد «فرو ريزند قالبها»! با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟! سپس مىافزايد: «و او (خداوند) هر روز در شأن و كارى است» (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ).
آرى! خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان و نيازمندان نيز چنين است، و هر روز و هر زمان طرح تازهاى ابداع مىكند.
يك روز اقوامى را قدرت مىدهد، روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مىنشاند، يك روز سلامت و جوانى مىبخشد، روز ديگر ضعف و ناتوانى مىدهد، يك روز غم و اندوه را از دل مىزدايد، روز ديگر مايه اندوهى مىآفريند، خلاصه هر روز طبق حكمت و نظام احسن، پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد.
توجه به اين حقيقت، از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مىكند، و از سوى ديگر پردههاى يأس و نوميدى را از دل كنار مىزند.
و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مىشكند.
(آيه 30)
و باز به دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مىكند كه «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ)
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html
-
صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن
[golrooz] صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ(31)
بزودي به حساب شما ميپردازيم اي دو گروه انس و جنّ!(31)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(32)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(32)
يَٰمَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا۟ مِنْ أَقْطَارِ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا۟ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَٰنٍ(33)
اي گروه جنّ و انس! اگر ميتوانيد از مرزهاي آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولي هرگز نميتوانيد، مگر با نيرويي (فوق العاده)!(33)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(34)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(34)
يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ(35)
شعلههايي از آتش بيدود، و دودهايي متراكم بر شما فرستاده ميشود؛ و نميتوانيد از كسي ياري بطلبيد!(35)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(36)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(36)
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَآءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ(37)
در آن هنگام كه آسمان شكافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكي رخ ميدهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت)!(37)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(38)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(38)
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسَْٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٌ وَلَا جَآنٌّ(39)
در آن روز هيچ كس از انس و جنّ از گناهش سؤال نميشود (و همه چيز روشن است)!(39)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(40)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(40)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَٰهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَٰصِي وَالْأَقْدَامِ(41)
مجرمان از چهرههايشان شناخته ميشوند؛ و آنگاه آنها را از موهاي پيش سر، و پاهايشان ميگيرند (و به دوزخ ميافكنند)!(41)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(42)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(42)
هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ(43)
اين همان دوزخي است كه مجرمان آن را انكار ميكردند!(43)
يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ(44)
امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند!(44)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(45)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(45)
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ(46)
و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتي است!(46)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(47)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(47)
ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ(48)
(آن دو باغ بهشتي) داراي انواع نعمتها و درختان پرطراوت است!(48)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(49)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(49)
فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ(50)
در آنها دو چشمه هميشه جاري است!(50)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(51)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(51)
فِيهِمَا مِن كُلِّ فَٰكِهَةٍ زَوْجَانِ(52)
در آن دو، از هر ميوهاي دو نوع وجود دارد (هر يك از ديگري بهتر)!(52)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(53)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(53)
مُتَّكِِٔينَ عَلَيٰ فُرُشٍۭ بَطَآئِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَي الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ(54)
اين در حالي است كه آنها بر فرشهايي تكيه كردهاند با آسترهائي از ديبا و ابريشم، و ميوههاي رسيده آن دو باغ بهشتي در دسترس است!(54)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(55)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(55)
فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَآنٌّ(56)
در آن باغهاي بهشتي زناني هستند كه جز به همسران خود عشق نميورزند؛ و هيچ انس و جنّ پيش از اينها با آنان تماس نگرفته است(56)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(57)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(57)
كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ(58)
آنها همچون ياقوت و مرجانند!(58)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(59)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(59)
هَلْ جَزَآءُ الْإِحْسَٰنِ إِلَّا الْإِحْسَٰنُ(60)
آيا جزاي نيكي جز نيكي است؟!(60)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(61)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(61)
وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ(62)
و پايين تر از آنها، دو باغ بهشتي ديگر است(62)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(63)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(63)
مُدْهَآمَّتَانِ(64)
هر دو خرّم و سرسبزند!(64)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(65)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(65)
فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ(66)
در آنها دو چشمه جوشنده است!(66)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(67)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(67)
فِيهِمَا فَٰكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ(68)
در آنها ميوههاي فراوان و درخت خرما و انار است!(68)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(69)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(69)
فِيهِنَّ خَيْرَٰتٌ حِسَانٌ(70)
و در آن باغهاي بهشتي زناني نيكو خلق و زيبايند!(70)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(71)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(71)
حُورٌ مَّقْصُورَٰتٌ فِي الْخِيَامِ(72)
حورياني كه در خيمههاي بهشتي مستورند!(72)
فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(73)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟!(73)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن
(آيه 31)
نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است، ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مىگويد كه در عين تهديد بودن براى مجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است، و به همين جهت نعمت محسوب مىشود، لذا بعد از ذكر هر كدام همان سؤال را كه در باره نعمتهاست تكرار مىكند.
نخست مىفرمايد: «به زودى به حساب شما مىپردازيم اى دو گروه انس و جن»! (سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ).
آرى! در آن روز خداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده، و كيفر و پاداش مناسب را براى آنها تعيين مىكند.
(آيه 32)
بعد از ذكر اين معنى باز اين سؤال را تكرار مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 33)
در تعقيب آيه قبل كه از مسأله حساب دقيق الهى سخن مىگفت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى گروه جن و انس! (هر گاه به راستى مىخواهيد از مجازات و كيفر الهى بر كنار مانيد) اگر مىتوانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پس بگذريد ولى هرگز نمىتوانيد مگر با نيروئى» الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شما نيست (يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ).
به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن را نداريد، هر جا برويد ملك خداست، و هر كجا باشيد محل حكومت اوست، آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مىتواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همان گونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در دعاى روح پرور كميل عرضه مىدارد:
«و لا يمكن الفرار من حكومتك پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست»!
البته به نظر مىرسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد، و مؤيد آن بعضى از اخبار است كه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «روز قيامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مىكند و به فرشتگان آسمان پائين وحى مىفرستد فرود آييد، آنها- كه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستند- فرود مىآيند، سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مىباشند فرود مىآيند، و به همين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مىآيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جن را احاطه مىكنند، اينجاست كه منادى صدا مىزند: اى جمعيت جن و انس اگر مىتوانيد از اقطار آسمانها و زمين بگذريد، اما هرگز نمىتوانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مىبينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفتهاند- و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست.»
(آيه 34)
باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته، مىگويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
درست است كه تهديد فوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است، ولى از آنجا كه ذكر آن هشدارى است به همه انسانها، و عاملى است براى اصطلاح و تربيت، طبعا لطف و نعمتى محسوب مىشود، و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!
(آيه 35)
اين آيه براى تأكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده، مىافزايد: «شعلههائى از آتش بىدود، و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مىشود (و آن چنان شما را از هر سو احاطه مىكنند كه راهى براى فرار نيست) و نمىتوانيد از كسى يارى بطلبيد» (يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ).
از يكسو فرشتگان شما را احاطه كردهاند و از سوى ديگر شعلههاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مىگيرد و راهى براى گريز نيست.
(آيه 36)
باز مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد.
(آيه 37)
در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مىكرد، در اينجا همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت، و چگونگى حساب، و مجازات، و كيفر است.
نخست مىفرمايد: «در آن هنگام كه آسمان شكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد» حوادث هولناكى رخ مىدهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ).
از مجموع آيات «قيامت» به خوبى استفاده مىشود كه در آن روز نظام كنونى جهان بكلى در هم مىريزد، و حوادث بسيار هولناكى در سرتاسر عالم رخ مىدهد، كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگرگون مىشوند، و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مىگردد، از جمله چيزى است كه در آيه فوق آمده كه كرات آسمانى از هم مىشكافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مىآيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن
(آيه 38)
و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت، و يا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤمنان، و لطفى است از الطاف الهى، بعد از آن، همان جمله سابق را تكرار فرموده، مىگويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 39)
در اين آيه از حوادث تكوينى قيامت، به وضع انسان گنهكار در آن روز، پرداخته، مىافزايد: «در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمىشود» (فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ).
چرا سؤال نمىكنند؟ براى اين كه همه چيز روشن است، و در چهره انسانها همه چيز خوانده مىشود.
قيامت يك روز بسيار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد، در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمىشود.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مىشود و اعضاى بدن به شهادت بر مىخيزند. و در بعضى، از انسانها دقيقا پرسش مىشود.
خلاصه هر صحنهاى شرايطى دارد.
(آيه 40)
و باز در تعقيب آن همگان را مخاطب ساخته، مىگويد «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 41)
آرى در آن روز سؤال نمىشود، بلكه «مجرمان از چهرههايشان شناخته مىشوند» (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ).
گروهى داراى چهرههاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست، و گروهى ديگر صورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست، چنانكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مىخوانيم: «در آن روز چهرههائى درخشان و نورانيند، و چهرههائى تاريك، كه سياهى مخصوصى آن را پوشانيده».
سپس مىافزايد: «و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر، و پاهايشان مىگيرند» و به دوزخ مىافكنند! (فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ).
گرفتن مجرمان با موى پيش سر، و پاها، ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه مأموران عذاب اين دو را مىگيرند و آنها را از زمين برداشته، با نهايت ذلت به دوزخ مىافكنند، و يا كنايه از نهايت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال مأموران عذاب الهى است، كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مىبرند، و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن
(آيه 42)
باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مىافزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 43)
در اين آيه مىفرمايد: «اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آن را انكار مىكردند» (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 44)
باز در توصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مىافزايد: مجرمان «امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند» (يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ).
آنها از يكسو در ميان شعلههاى سوزان جهنم مىسوزند و تشنه مىشوند و تمناى آن مىكنند و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مىدهند (يا بر آنها مىريزند) و اين مجازاتى است دردناك.
از آيات 71 و 72 سوره مؤمن استفاده مىشود كه چشمه سوزان حميم در كنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مىبرند و سپس در آتش دوزخ مىافكنند.
(آيه 45)
باز به دنبال اين هشدار و اخطار شديد بيدار كننده كه لطفى است از ناحيه خداوند، مىفرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 46)
اين دو بهشت در انتظار خائفان است! در اينجا دوزخيان را به حال خود رها كرده، به سراغ بهشتيان مىرود، و از نعمتهاى دلپذير و بىنظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را بر مىشمرد، تا در مقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هر كدام روشنتر گردد.
مىفرمايد: «براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است» (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ).
خوف از پروردگار سر چشمههاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاك و افكار آلوده است، و گاه براى مقربان، به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنهاست، و گاه بدون همه اينها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بىانتها را مىكنند در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مىدهد، اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مىشود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html
-
پاسخ : صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن
(آيه 47)
باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته، مىگويد:
«پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 48)
سپس در توصيف اين دو بهشت مىافزايد: «داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است» (ذَواتا أَفْنانٍ).
(آيه 49)
و به دنبال اين نعمت باز همان سؤال تكرار مىشود كه: «كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 50)
از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرّم و پرطراوت، علاوه بر درختان، بايد چشمههاى آب جارى داشته باشد در اين آيه مىافزايد: «در آن دو (بهشت) دو چشمه هميشه جارى است» (فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ).
(آيه 51)
باز در برابر اين نعمت همان سؤال مطرح مىشود: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
(آيه 52)
در اين آيه كه نوبت به ميوههاى اين دو باغ بهشتى مىرسد، مىفرمايد: «در آن دو از هر ميوهاى دو نوع وجود دارد» هر يك از ديگرى بهتر (فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ).
نوعى كه در دنيا نمونه آن را ديدهايد، و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آن را در اين جهان نديدهايد.
(آيه 53)
باز مىافزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html