من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
نمایش نسخه قابل چاپ
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
در آن بيابان هاى سوزان
بر خاك ميخفت
غم هاى بى پايان خود را
تنهاى تنها ، با شتر ، با باد ميگفت
تو آنی کز آن یک مگس رنجه ای
که امروز سالار و سرپنجه ای[golrooz]
یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دورویان جهان یک سو باش
[golrooz]شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد[golrooz]
در این درگه که هر کَه کُه و کُه کَه شود ناگه
مشو غره ز امروزت که از فردا نهی آگه
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان
- - - به روز رسانی شده - - -
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را