-
پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
(آیه 10)
در این آیه براى تأکید این امر و بیان علت آن مىافزاید: «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ).
و از آنجا که در بسیارى از اوقات «روابط» در این گونه مسائل جانشین «ضوابط» مىشود، بار دیگر هشدار داده و در پایان آیه مىافزاید: «و تقواى الهى پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
و به این ترتیب یکى از مهمترین مسؤولیتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر یکدیگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مىشود.
اهمیت اخوت اسلامى:
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» که در آیات فوق آمده، یکى از شعارهاى اساسى و ریشهدار اسلامى است.
روى این اصل مهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله، و داراى هر زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق برادرى مىکنند، هر چند یکى در شرق جهان زندگى کند، و دیگرى در غرب.
در مراسم «حج» که مسلمین از همه نقاط جهان در آن کانون توحید جمع مىشوند این علاقه و پیوند و همبستگى نزدیک کاملا محسوس است و صحنهاى است از تحقق عینى این قانون مهم اسلامى.
به تعبیر دیگر اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده مىداند، و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهاى متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامى نیز روى این مسأله تأکید فراوان شده، به عنوان نمونه از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در باره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده که فرمود:
«مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمىکند مگر به اداى این حقوق یا عفو کردن برادر مسلمان او:
لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتیها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیر خواه او باشد، دوستى او را پاسدارى کند، پیمان او را رعایت کند، در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شکر گوید، در یارى او بکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را برآورد، براى خواستهاش شفاعت کند، و عطسه اش را تحیت گوید.
گمشده اش را راهنمائى کند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نیکو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نکند، در یارى او بکوشد خواه ظالم باشد یا مظلوم: اما یارى او در حالى که ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد، و در حالى که مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند.
او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نیکیها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بدیها براى خود نمىخواهد براى او نخواهد».
(آیه 11)
شأن نزول:
مفسران نقل کردهاند: جمله «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار دست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مىشکافت و مىگفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، اما خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مىبردند یاد کرد.
آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت.
آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد.
و گفتهاند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
تفسیر:
استهزا، عیبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اینجا به شرح قسمتى از ریشههاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد.
در این آیه در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حکم اسلامى به ترتیب عدم سخریه، ترک عیبجوئى و تنابز به القاب اشاره کرده، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه این که «شاید آنها (که مورد سخریه قرار گرفتهاند) از اینها بهتر باشند» (عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ).
همچنین «و نه زنانى زنان دیگر را (نباید مسخره کنند) شاید آنان بهتر از اینان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ).
در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مىدهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سر چشمه استهزا و سخریه همان حسن خود برتر بینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده.
سپس در دومین مرحله مىفرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم مىافزاید: «و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسیارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده.
در حدیثى آمده است که روزى «صفیّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آمد) روزى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمد در حالى که اشک مىریخت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش مىکند و مىگوید: «اى یهودى زاده»! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!» در اینجا بود که این آیه نازل شد.
به همین جهت در پایان آیه مىافزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفر آمیز بگذارید» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بدتر که انسان با سخنان نیشدار، و تحقیر و عیبجوئى، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338
-
صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
[golrooz]صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اجْتَنِبُوا۟ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا۟ وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(12)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! از بسياري از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است؛ و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد؛ و هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد؛ تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند توبهپذير و مهربان است!(12)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَٰكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَيٰ وَجَعَلْنَٰكُمْ شُعُوبًا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا۟ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيٰكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(13)
اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!(13)
۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا۟ وَلَٰكِن قُولُوٓا۟ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا۟ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَٰلِكُمْ شَئًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(14)
عربهاي باديهنشين گفتند: «ايمان آوردهايم» بگو: «شما ايمان نياوردهايد، ولي بگوييد اسلام آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزي از پاداش كارهاي شما را فروگذار نميكند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»(14)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الصَّٰدِقُونَ(15)
مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شكّ و ترديدي به خود راه نداده و با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد كردهاند؛ آنها راستگويانند(15)
قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(16)
بگو: «آيا خدا را از ايمان خود با خبر ميسازيد؟! او تمام آنچه را در آسمانها و زمين است ميداند؛ و خداوند از همه چيز آگاه است!»(16)
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا۟ قُل لَّا تَمُنُّوا۟ عَلَيَّ إِسْلَٰمَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَيٰكُمْ لِلْإِيمَٰنِ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(17)
آنها بر تو منّت مينهند كه اسلام آوردهاند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد، بلكه خداوند بر شما منّت مينهد كه شما را به سوي ايمان هدايت كرده است، اگر (در ادّعاي ايمان) راستگو هستيد!(17)
إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(18)
خداوند غيبت آسمانها و زمين را ميداند و نسبت به آنچه انجام ميدهيد بيناست!»(18)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قٓ وَالْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ(1)
ق، سوگند به قرآن مجيد (كه قيامت و رستاخيز حقّ است)!(1)
بَلْ عَجِبُوٓا۟ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ(2)
آنها تعجّب كردند كه پيامبري انذارگر از ميان خودشان آمده؛ و كافران گفتند: «اين چيز عجيبي است!(2)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَٰلِكَ رَجْعٌۢ بَعِيدٌ(3)
آيا هنگامي كه مُرديم و خاك شديم (دوباره به زندگي بازميگرديم)؟! اين بازگشتي بعيد است!»(3)
قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَٰبٌ حَفِيظٌۢ(4)
ولي ما ميدانيم آنچه را زمين از بدن آنها ميكاهد؛ و نزد ما كتابي است كه همه چيز در آن محفوظ است!(4)
بَلْ كَذَّبُوا۟ بِالْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمْ فَهُمْ فِيٓ أَمْرٍ مَّرِيجٍ(5)
آنها حقّ را هنگامي كه به سراغشان آمد تكذيب كردند؛ از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند!(5)
أَفَلَمْ يَنظُرُوٓا۟ إِلَي السَّمَآءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ(6)
آيا آنان به آسمان بالاي سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كردهايم، و چگونه آن را (بوسيله ستارگان) زينت بخشيدهايم و هيچ شكاف و شكستي در آن نيست؟!(6)
وَالْأَرْضَ مَدَدْنَٰهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍۭ بَهِيجٍ(7)
و زمين را گسترش داديم و در آن كوههائي عظيم و استوار افكنديم و از هر نوع گياه بهجتانگيز در آن رويانديم،(7)
تَبْصِرَةً وَذِكْرَيٰ لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ(8)
تا وسيله بينايي و يادآوري براي هر بنده توبه كاري باشد!(8)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 12)
شأن نزول:
مفسران نقل کردهاند: جمله «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله است که رفیقشان «سلمان» را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زید» که مسؤول «بیت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چیزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غیبت کردند و گفتند:
او بخل ورزیده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه (که چاه پر آبى بود) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بیایند، و در باره موضوع کار خود تجسس کنند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مىبینم.
عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخوردهایم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مىخوردید.
آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.
تفسیر:
در این آیه نیز در زمینه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حکم اسلامى به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت، بیان شده است.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است. یعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایى به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام که مىتوانى محمل نیکى براى آن بیابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح کرده، مىفرماید:
«و (هرگز در کار دیگران) تجسس نکنید» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومین و آخرین دستور- که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است- مىفرماید: «و هیچ یکى از شما دیگرى را غیبت نکند» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مىشود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
سپس براى این که قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مىگوید: «آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
به یقین «همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبیر به «میتا» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت مىگیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوانمردانهترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.
و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران برآیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مىفرماید: «و تقواى الهى، پیشه کنید (و از خدا بترسید) که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نکتهها:
1- امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانهاى که در دو آیه فوق مطرح شده هر گاه بطور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مىکند.
انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مىدهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلکه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مىخواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمىکند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله در حدیثى مىفرماید: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد در باره او بردن».
2- تجسس نکنید!
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مىدهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مىدهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تأثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مىکند مسأله شکل دیگرى به خود مىگیرد، لذا شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر مىشود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مىتواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گستردهاى براى گرد آورى اطلاعات تأسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مىرود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانهاى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنیت» به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامههاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بىوقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه این که مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.
3- غیبت از بزرگترین گناهان است:
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت اوست، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مىشود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگینتر است.
یکى از فلسفههاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند.
نکته دیگر این که غیبت، بد بینى مىآفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مىکند، سرمایه اعتماد را از بین مىبرد، و پایههاى تعاون و همکارى را متزلزل مىسازد.
از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها مىپاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مىگردد.
در حدیثى آمده است: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: «اى گروهى که به زبان ایمان آوردهاید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مىسازد، و درون خانهاش رسوایش مىکند»! و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسى است که وارد دوزخ مىگردد»! و نیز در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است»! تمام این تأکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العادهاى است که اسلام براى حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نیز به خاطر تأثیر مخربى است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 13)
تقوا بزرگترین ارزش انسانى! در آیات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى که یک «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مىسازد بازگو کرد و از آن نهى فرمود.
در حالى که در آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانى است و مهمترین اصلى را که ضامن نظم و ثبات است بیان مىکند، و میزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى کاذب و دروغین مشخص مىسازد.
مىفرماید: «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید» اینها ملاک امتیاز نیست (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر این چون همه از ریشه واحدى هستند معنى ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند براى هر قبیله و طائفهاى ویژگیهایى آفریده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسایى افراد نظم در جامعه انسانى حکمفرما نمىشود.
به هر حال قرآن مجید بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى یعنى نسب و قبیله را از کار مىاندازد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مىافزاید: «گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ).
به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا و پرهیزکارى و خدا ترسى مىدهد، و مىگوید: براى تقرب به خدا و نزدیکى به ساحت مقدس او هیچ امتیازى جز تقوا مؤثر نیست.
و از آنجا که تقوا یک صفت روحانى و باطنى است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه مىافزاید: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
پرهیزکاران را به خوبى مىشناسد، و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مىدارد و پاداش مىدهد مدعیان دروغین را نیز مىشناسد و کیفر مىدهد.
نکتهها:
1- ارزشهاى راستین و ارزشهاى کاذب!
بدون شک هر انسانى فطرتا خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش براى کسب ارزشها تلاش مىکند.
ولى شناخت معیار ارزش، با تفاوت فرهنگها کاملا متفاوت است، و گاه ارزشهاى کاذب جاى ارزشهاى راستین را مىگیرد.
گروهى ارزش واقعى خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبرى مىدانند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل، رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهاى خود را «قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مىشمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه دیگرى مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش مىدانند.
و به همین ترتیب هر گروهى در مسیرى گام بر مىدارند و به ارزشى دل مىبندند و آن را معیار مىشمرند.
اما از آنجا که این امور همه امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زود گذر، یک آئین آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روى همه آنها کشیده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او مخصوصا تقوا و پرهیزکارى و تعهد و پاکى او مىشمرد حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى، قرار نگیرد اهمیت قائل نیست.
در کتاب «آداب النفوس» طبرى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین «منى» در حالى که بر شترى سوار بود رو به سوى مردم کرد و فرمود: «اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟
همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»!
2- حقیقت تقوا:
از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که «تقوا» همان احساس مسؤولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مىشود و او را از «فجور» و گناه باز مىدارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مىکند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مىشوید.
بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شدهاند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىکند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 14)
شأن نزول:
بسیارى از مفسران شأن نزولى براى این آیه و آیه بعد ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سالهاى قحطى و خشکسالى وارد مدینه شدند، و به امید گرفتن کمکى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شهادتین بر زبان جارى کردند، و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق مىخواستند بر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله منت بگذارند.
این آیه و آیه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است، و ایمان در اعماق قلبشان نیست.
تفسیر:
فرق «اسلام» و «ایمان»: در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنى «تقوا» در میان بود، و از آنجا که «تقوا» ثمره شجره «ایمان» است، آن هم ایمانى که در اعماق جان نفوذ کند، در اینجا به بیان حقیقت «ایمان» پرداخته، چنین مىگوید: «عربهاى بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم! به آنها بگو: شما ایمان نیاوردهاید ولى بگوئید اسلام آوردهایم، ولى هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ).
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مىشود، و احکام اسلام بر او جارى مىگردد.
ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
این همان چیزى است که در عبارت گویائى در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» مىگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم فرمود: «ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مىشود».
سپس در ادامه آیه مىافزاید: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل مىدهد) و چیزى از پاداش کارهاى شما را فرو گذار نمىکند» (وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً).
چرا که «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
جملههاى اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال «ایمان» است، مىگوید: اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داشته باشید- که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مىیابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مىپذیرد، و پاداش مىدهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مىبخشد که او غفور و رحیم است.
(آیه 15)
و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست در این آیه به ذکر نشانههاى آن مىپردازد، نشانههائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را پذیرفتهاند، از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مىکنند جدا مىسازد.
مىفرماید: «مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آرى! نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پایان آیه مىافزاید: «چنین کسانى راستگویانند» و روح ایمان در وجودشان موج مىزند (أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
این معیار را که قرآن براى شناخت «مؤمنان راستین» از «دروغگویان متظاهر به اسلام» بیان کرده، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مىزنند و خود را طلبکار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىدانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمىشود.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 16)
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفتهاند که: بعد از نزول آیات گذشته گروهى از اعراب خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعاى ایمان صادقند، و ظاهر و باطن آنها یکى است، آیه نازل شد (و به آنها اخطار کرد که نیازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مىداند).
تفسیر:
منت نگذارید که مسلمان شدهاید! در آیات گذشته نشانههاى مؤمنان راستین بیان شده بود و چنانکه در شأن نزول ذکر شد جمعى از مدعیان اصرار داشتند که حقیقت ایمان در قلب آنها مستقر است، قرآن به آنها و به تمام کسانى که همانند آنها هستند اعلام مىکند که نیازى به اصرار و سوگند نیست، در مسأله «ایمان» و «کفر» سر و کار شما با خدائى است که از همه چیز با خبر است.
مخصوصا با لحنى عتاب آمیز در آیه مورد بحث مىگوید: به آنها «بگو: آیا خدا را از ایمان خود با خبر مىسازید؟ در حالى که خداوند تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند» (قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و براى تأکید بیشتر مىافزاید: «و خداوند از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
ذات مقدس او عین علم است، و علمش عین ذات اوست، و به همین دلیل علمش ازلى و ابدى است.
(آیه 17)
سپس به گفتگوى اعراب بادیه نشین باز مىگردد که اسلام خود را به رخ پیامبر مىکشیدند، و مىگفتند: ما با تو از در تسلیم آمدیم در حالى که بسیارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «آنها بر تو منت مىنهند که اسلام آوردهاند»! (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذارید» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ).
«بلکه خداوند بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد اگر (در ادعاى ایمان) راستگو هستید»! (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّتهاى الهى از این قبیل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد، مانند منت بسیارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.
«ایمان» قبل از هر چیز درک تازهاى از عالم هستى به انسان مىدهد، حجابها پردههاى خود خواهى و غرور را کنار مىزند، افق دید انسان را مىگشاید، و شکوه و عظمت بىمانند آفرینش را در نظر او مجسم مىکند.
اینجاست که انسان باید هر صبح و شام شکر نعمت ایمان را به جا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد، و خدا را بر این همه توفیق سپاس گوید.
(آیه 18)
در این آیه که آخرین آیه سوره حجرات است باز هم آنچه را در آیه قبل آمده تأکید کرده، مىفرماید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مىداند، و نسبت به آنچه انجام مىدهید بیناست» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
اصرار نداشته باشید که حتما مؤمن هستید، و نیازى به سوگند نیست، او در زوایاى قلب شما حضور دارد، و از آنچه در آن مىگذرد کاملا با خبر است. او از تمام اسرار اعماق زمین و غیب آسمانها آگاه است، بنابر این چگونه ممکن است از درون دل شما بىخبر باشد؟
«پایان سوره حجرات»
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
سوره ق [50]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و داراى 45 آیه است
محتواى سوره:
محور بحثهاى این سوره مسأله «معاد» است و در مسائل مربوط به معاد انگشت روى امور زیر مىگذارد.
1- انکار و تعجب کافران از مسأله معاد (معاد جسمانى).
2- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به نظام آفرینش، و مخصوصا احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران.
3- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به خلقت نخستین.
4- اشاره به مسأله ثبت اعمال و اقوال براى «یوم الحساب».
5- مسائل مربوط به مرگ و انتقال از این جهان به سراى دیگر.
6- گوشهاى از حوادث روز قیامت و اوصاف بهشت و دوزخ.
7- اشاره به حوادث تکان دهنده پایان جهان.
در این میان اشاراتى کوتاه و مؤثر به وضع اقوام طغیانگر پیشین و سرنوشت دردناک و شوم آنها- مانند قوم فرعون، عاد، لوط، شعیب، و تبع- نیز دستوراتى براى توجه به خدا و ذکر او به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله داده شده است. و اشاره کوتاهى به عظمت قرآن در آغاز و پایان سوره به چشم مىخورد.
فضیلت تلاوت سوره:
از روایات اسلامى استفاده مىشود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اهمیت فراوانى براى این سوره قائل بود، تا آنجا که هر روز جمعه آن را در خطبه نماز جمعه قرائت مىفرمود.
و نیز در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که پیوسته در نمازهاى فریضه و نافله سوره «ق» را بخواند خداوند روزى او را گسترده مىکند، و نامه اعمالش را به دست راستش مىدهد، و حساب او را در قیامت آسان مىسازد».
نیاز به یاد آورى ندارد که این همه افتخار و فضیلت تنها با خواندن الفاظ حاصل نمىشود، بلکه خواندن الفاظ سر آغازى است براى بیدارى اندیشهها و آن نیز وسیلهاى است براى عمل صالح و هماهنگى با محتواى سوره.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
در اینجا بار دیگر در آغاز این سوره به بعضى از «حروف مقطعه» برخورد مىکنیم و آن حرف «قاف» (ق). است.
چنانکه قبلا نیز گفتهایم یکى از تفسیرهاى قابل توجه «حروف مقطعه» این است که «قرآن» با آن همه عظمت از مواد سادهاى همچون حروف «الفبا» تشکیل یافته، و این نشان مىدهد که ابداعگر و نازل کننده قرآن مجید علم و قدرت بىپایان داشته که از چنین ابزار سادهاى چنان ترکیب عالى آفریده است.
برخى از مفسران نیز «ق» را اشاره به بعضى از اسماء اللّه مانند «قادر» و «قیوم» دانستهاند.
از جمله امورى که گواهى مىدهد ذکر این حرف از حروف مقطعه براى بیان عظمت قرآن است این که بلافاصله بعد از آن مىفرماید: «سوگند به قرآن مجید» که قیامت و رستاخیز حق است (وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ).
«مجید» از ماده «مجد» به معنى «شرافت گسترده» است قرآن عظمت و شرافتى بىپایان دارد ظاهرش زیبا، محتوایش عظیم، دستوراتش عالى، و برنامههایش آموزنده و حیاتبخش است.
(آیه 2)
سپس به بیان پارهاى از ایرادهاى بىاساس کفار و مشرکان عرب پرداخته، از میان آنها به دو ایراد اشاره کرده، نخست مىگوید: «آنها تعجب کردند که پیامبرى انذارگر، از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیبى است»؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ).
این ایرادى است که قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره کرده، و تکرار آن نشان مىدهد که از ایرادهاى اصلى کفار بوده که همواره آن را تکرار مىکردند.
(آیه 3)
بعد از این ایراد به رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و اینکه چگونه از جنس بشر است؟ ایراد دیگرى به محتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مسألهاى مىگذاردند که براى آنها از هر نظر عجیب و غریب بود.
آنها مىگفتند: «آیا هنگامى که مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز مىگردیم) این بازگشتى بعید است»! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).
(آیه 4)
تنها در اینجا نیست که این ایراد را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنیدند و باز هم از روى لجاجت تکرار کردند.
به هر حال قرآن مجید در اینجا از چند راه به آنها پاسخ مىگوید:
نخست: به علم بىپایان خداوند اشاره کرده، مىفرماید: «ما مىدانیم آنچه را زمین از بدن آنها مىکاهد و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است» (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ).
اگر اشکال و ایراد شما به خاطر این است که استخوانهاى آدمى مىپوسد، و گوشت او خاک مىشود، و جزء زمین مىگردد و ذراتى از آن نیز تبدیل به بخار و گازهاى پراکنده در هوا مىگردد، چه کسى مىتواند آنها را جمع آورى کند؟ و اصلا چه کسى از آنها با خبر است؟
پاسخش معلوم است: خداوندى که علم او به تمام اشیاء احاطه دارد تمام این ذرات را مىشناسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مىکند، همان گونه که ذرات پراکنده آهن را در میان تلى از غبار با یک قطعه آهنربا مىتوان جمع آورى کرد، جمع آورى ذرات پراکنده هر انسان براى خدا از این هم آسانتر است.
و اگر ایراد آنها این است که حساب اعمال انسان را چه کسى براى معاد و رستاخیز نگه مىدارد پاسخش این است که همه اینها در لوح محفوظ ثبت است، اصولا چیزى در این عالم گم نمىشود، حتى اعمال شما باقى مىماند، هر چند تغییر شکل مىدهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
-
پاسخ : صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق
(آیه 5)
سپس به پاسخ دیگرى مىپردازد که بیشتر جنبه روانى دارد، مىگوید: «بلکه آنها حق را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
یعنى آنها آگاهانه منکر حق شدهاند، و گر نه گرد و غبارى بر چهره حق نیست، و چنانکه در آیات بعد مىآید آنها صحنه معاد را با چشم خود مکرر در این دنیا مىبینند و جاى شک و تردید ندارد.
لذا در پایان آیه مىافزاید: «از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیرند» (فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ).
گاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مجنون مىخوانند، گاه کاهن، و گاه شاعر.
گاه مىگویند: «بشرى به او تعلیم مىدهد»! و ....
این پراکنده گوئیها نشان مىدهد که حق را دریافتهاند، و به دنبال بهانه جوئى هستند و لذا هرگز روى یک حرف نمىایستند.
(آیه 6)
لحظه اى به آسمان بنگرید! قرآن همچنان بحث «دلائل معاد» را دنبال مىکند، گاه از طریق قدرت بىانتهاى حق و گاه از وجود صحنههاى معاد در همین دنیا کمک مىگیرد.
نخست توجه منکران را به آفرینش آسمانها جلب کرده، مىگوید: «آیا به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم (بىآنکه ستون و پایهاى داشته باشد) و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم، و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست»! (أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ).
منظور از نگاه کردن در اینجا نگاهى توأم با اندیشه و تفکر است که انسان را به قدرت عظیم خالق این آسمان پهناور و شگفتیهایش آشنا سازد.
(آیه 7)
سپس به عظمت آفرینش زمین پرداخته، مىافزاید: «و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههائى عظیم و استوار افکندیم، و از هر نوع گیاه بهجت انگیز در آن رویاندیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
آرى! آفرینش زمین از یک سو، گسترش آن (بیرون آمدن از زیر آب) از سوى دیگر، پیدایش کوهها که ریشههاى آن به هم پیوسته و همچون زرهى زمین را در برابر فشارهاى درونى و برونى و جزر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشید حفظ مىکند، از سوى سوم، و پیدایش انواع گیاهان با آن همه عجائب و زیبائیها از سوى چهارم همگى دلیل بر قدرت بىپایان اوست.
(آیه 8)
در این آیه نتیجه گیرى کرده، مىگوید: همه اینها را آفریدیم «تا وسیله بینائى و یاد آورى براى هر بنده توبه کارى باشد»! (تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
آرى! کسى که قدرت بر آفرینش آسمانها با آن همه عظمت و زیبائى، و زمین با این همه نعمت و جمال و نظم و حساب دارد، چگونه نمىتواند مردگان را بار دیگر لباس حیات بپوشاند، و قیامتى بر پا کند؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
-
صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
[golrooz]صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً مُّبَٰرَكًا فَأَنۢبَتْنَا بِهِ جَنَّٰتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ(9)
و از آسمان، آبي پربركت نازل كرديم، و بوسيله آن باغها و دانههايي را كه درو ميكند رويانديم،(9)
وَالنَّخْلَ بَاسِقَٰتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ(10)
و نخلهاي بلندقامت كه ميوههاي متراكم دارند؛(10)
رِّزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ(11)
همه اينها براي روزيبخشيدن به بندگان است و بوسيله باران سرزمين مرده را زنده كرديم؛ (آري) زندهشدن مُردگان نيز همين گونه است!(11)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَٰبُ الرَّسِّ وَثَمُودُ(12)
پيش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرسّ» [= قومي كه در يمامه زندگي ميكردند و پيامبري به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند،(12)
وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَٰنُ لُوطٍ(13)
و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط،(13)
وَأَصْحَٰبُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ(14)
و «اصحاب الايكه» [= قوم شعيب] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگي ميكردند)، هر يك از آنها فرستادگان الهي را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت!(14)
أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(15)
آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم)؟! ولي آنها (با اين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند!(15)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(16)
ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!(16)
إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ(17)
(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند اعمال او را دريافت ميدارند؛(17)
مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(18)
انسان هيچ سخني را بر زبان نميآورد مگر اينكه همان دم، فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام مأموريت (و ضبط آن) است!(18)
وَجَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ(19)
و سرانجام، سكرات (و بيخودي در آستانه) مرگ بحق فراميرسد (و به انسان گفته ميشود:) اين همان چيزي است كه تو از آن ميگريختي!(19)
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ(20)
و در «صور» دميده ميشود؛ آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است!(20)
وَجَآءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَآئِقٌ وَشَهِيدٌ(21)
هر انساني وارد محشر ميگردد در حالي كه همراه او حركت دهنده و گواهي است!(21)
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ(22)
(به او خطاب ميشود:) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملاً تيزبين است!(22)
وَقَالَ قَرِينُهُ هَٰذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ(23)
فرشته همنشين او ميگويد: «اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است!»(23)
أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ(24)
(خداوند فرمان ميدهد:) هر كافر متكبّر لجوج را در جهنّم افكنيد!(24)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(25)
آن كسي كه به شدّت مانع خير و متجاوز و در شكّ و ترديد است (حتي ديگران را به ترديد مي افكند)؛(25)
الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ(26)
همان كسي كه معبود ديگري با خدا قرار داده، (آري) او را در عذاب شديد بيفكنيد!(26)
۞ قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَآ أَطْغَيْتُهُ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(27)
و همنشينش (از شياطين) ميگويد: «پروردگارا! من او را به طغيان وانداشتم، لكن او خود در گمراهي دور و درازي بود!»(27)
قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا۟ لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ(28)
(خداوند) ميگويد: «نزد من جدال و مخاصمه نكنيد؛ من پيشتر به شما هشدار دادهام (و اتمام حجّت كردهام)!(28)
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(29)
سخن من تغيير ناپذير است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم كرد!»(29)
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(30)
(به خاطر بياوريد) روزي را كه به جهنّم ميگوييم: «آيا پر شدهاي؟» و او ميگويد: «آيا افزون بر اين هم هست؟!»(30)
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ(31)
(در آن روز) بهشت را به پرهيزگاران نزديك ميكنند، و فاصلهاي از آنان ندارد!(31)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(32)
اين چيزي است كه به شما وعده داده ميشود، و براي كساني است كه بسوي خدا بازميگردند و پيمانها و احكام او را حفظ ميكنند،(32)
مَّنْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(33)
آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبي پرانابه در محضر او حاضر شود!(33)
ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ(34)
(به آنان گفته ميشود:) بسلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانگي است!(34)
لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ(35)
هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست، و نزد ما نعمتهاي بيشتري است (كه به فكر هيچ كس نميرسد)!(35)
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشًا فَنَقَّبُوا۟ فِي الْبِلَٰدِ هَلْ مِن مَّحِيصٍ(36)
چه بسيار اقوامي را كه پيش از آنها هلاك كرديم، اقوامي كه از آنان قويتر بودند و شهرها (و كشورها) را گشودند؛ آيا راه فراري (از عذاب الهي) وجود دارد!(36)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
(آیه 9)
در این آیه پایه استدلال دیگرى را مىنهد و مىگوید: «و از آسمان آبى پر برکت نازل کردیم و به وسیله آن باغها و دانههایى را که درو مىکنند رویاندیم» (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ).
(آیه 10)
سپس مىافزاید: «و (همچنین) نخلهاى بلند قامت که میوههاى متراکم دارند» (وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ).
(آیه 11)
در پایان این بخش مىگوید: «همه اینها براى روزى بخشیدن به بندگان است، و به وسیله باران زمین مرده را زنده کردیم (آرى) زنده شدن مردگان (و خروج آنها از قبرها) نیز همین گونه است»! (رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ).
و به این ترتیب ضمن یاد آورى نعمتهاى عظیمش به بندگان، و تحریک حس شکر گزارى آنها در مسیر شناخت او، به آنها یادآور مىشود که شما نمونه معاد را همه سال در برابر چشمان خود در همین جهان مىبینید، زمینهاى مرده و خشک و خالى از هر گونه آثار زندگى بر اثر نزول قطرات باران به حرکت در مىآیند، و غوغاى رستاخیز را سر مىدهند، از هر گوشه که گیاهى مىروید «وحده لا شریک له» مىگوید! این جنبش عظیم و حرکت به سوى حیات و زندگى در عالم گیاهان بیانگر این واقعیت است که آفریدگار عالم مىتواند موجودات مرده را بار دیگر حیات بخشد چرا که «وقوع» چیزى اقوى دلیل بر «امکان» آن است.
(آیه 12)
تنها تو نیستى که گرفتار دشمنى! قرآن همچنان ادامه بحثهاى مربوط به معاد از دریچههاى مختلف را دنبال مىکند، نخست براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىفرماید: فقط تو نیستى که این گروه کافر تو و محتواى دعوتت را- خصوصا در باره معاد- تکذیب کردند «پیش از آنان قوم نوح و اصحاب الرّاس و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ).
«قوم ثمود» همان قوم صالح پیامبر بزرگ خداست، که در سرزمین «حجر» در شما حجاز زندگى داشتند، و در مورد «اصحاب الرّسّ»، بسیارى عقیده دارند که آنها طائفه اى بودند که در سرزمین «یمامه» مىزیستند و پیامبرى به نام «حنظله» داشتند که او را تکذیب کردند و سر انجام در چاهش افکندند.
(آیه 13)
سپس مىافزاید: «و هم چنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط» (وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ).
منظور از برادران «لوط» همان قوم لوط است چرا که قرآن از این پیامبران بزرگ به عنوان برادر یاد کرده است.
(آیه 14)
«و نیز اصحاب الایکه [قوم شعیب] و قوم تبّع» که در سرزمین یمن زندگى مىکردند (وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ).
«ایکه» به معنى درختان فراوان و درهم پیچیده، و یا به تعبیر دیگر بیشه مانند است، و اصحاب الایکه گروهى از قوم شعیب هستند که در غیر شهر «مدین» زندگى مىکردند، شهرى که داراى درختان بسیار بود.
سپس به تمام این اقوام هشت گانه اشاره کرده، مىگوید: «هر یک از آنها فرستادگان الهى را تکذیب کردند، و وعده عذاب من در باره آنها تحقق یافت» (کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ).
این اقوام هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم مسأله توحید و معاد را، و سر انجام به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند، بعضى گرفتار طوفان شدند، بعضى سیلاب، بعضى دیگر صاعقه، و بعضى زلزله، و یا غیر آن و سر انجام میوه تلخ تکذیب را چشیدند.
(آیه 15)
در این آیه به ذکر یکى دیگر از دلائل امکان رستاخیز پرداخته، مىگوید: «آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم» که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم؟! (أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ).
سپس مىافزاید: آنها در آفرینش نخستین تردید ندارند، زیرا خالق انسانها را خدا مىدانند «ولى آنها (با این همه دلائل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ).
در حقیقت آنها بر اثر هواى نفس و تعصب و لجاجت گرفتار تناقضند، از یکسو خالق انسانها را در آغاز خداوند مىدانند که همه را از خاک آفریده، اما از سوى دیگر وقتى به مسأله آفرینش مجدد انسانها از خاک مىرسند آن را مطلبى عجیب و باور ناکردنى مىشمرند، در حالى که هر دو مثل یکدیگرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340
-
پاسخ : صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
(آیه 16)
کمترین سخنان شما را هم مىنویسند! در اینجا بخش دیگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مىشود و آن مسأله ثبت و ضبط اعمال انسانها براى روز حساب است.
نخست از علم بىپایان خدا و احاطه علمى او به انسانها سخن گفته، مىفرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدانیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).
منظور از کلمه «توسوس» در اینجا این است که وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسههاى زود گذرى که از فکر آنها مىگذرد آگاه است مسلما از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها با خبر مىباشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مىدارد.
آرى! او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جمیع حالات وابسته به وجود او هستیم، با این حال چگونه ممکن است او از ظاهر و باطن ما بىخبر باشد؟! و در ذیل آیه براى روشنتر ساختن مطلب مىافزاید: «و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).
این همان است که در جاى دیگر مىگوید: «بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مىشود، و همه شما نزد او در قیامت جمع خواهید شد». (انفال/ 24) البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمىشود.
توجه به این واقعیت انسان را بیدار مىکند، و به مسؤولیت سنگین و پرونده دقیق او در دادگاه عدل الهى آشنا مىسازد، و از انسان بىخبر و بىتفاوت، موجودى هوشیار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مىآورد.
(آیه 17)
در این آیه مىافزاید: به خاطر بیاورید «هنگامى را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت مىدارند» (إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ).
یعنى علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نیز مأمور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اویند که از طرف راست و چپ از او مراقبت مىکنند، پیوسته با او هستند و لحظهاى جدا نمىشوند، تا از این طریق اتمام حجت بیشترى شود، و تأکیدى باشد بر مسأله نگاهدارى حساب اعمال.
در روایات اسلامى آمده است که: «فرشته سمت راست، نویسنده حسنات است، و فرشته سمت چپ نویسنده سیئات، و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است، هنگامى که انسان عمل نیکى انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر مىنویسد، و هنگامى که عمل بدى از او سر زند، و فرشته سمت چپ مىخواهد آن را بنویسد، فرشته اول مىگوید: عجله مکن. لذا او هفت ساعت به تأخیر مىاندازد، اگر پشیمان شد و توبه کرد چیزى نمىنویسد، و اگر توبه نکرد تنها یک گناه براى او مىنویسد».
(آیه 18)
این آیه باز روى مسأله فرشتگان ثبت اعمال تکیه کرده، مىگوید:
«انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر این که همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (و ضبط آن) است» (ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).
در آیه گذشته سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود، و در این آیه روى خصوص الفاظ و سخنان او تکیه مىکند، و این به خاطر اهمیت فوق العاده و نقش مؤثرى است که گفتار در زندگى انسانها دارد، تا آنجا که گاهى یک جمله مسیر اجتماعى آنها را به سوى خیر یا شر تغییر مىدهد.
(آیه 19)
قیامت و چشمهاى تیز بین! در اینجا باز صحنههاى دیگرى از مسائل مربوط به «معاد» منعکس است: صحنه «مرگ» صحنه «نفخ صور» و صحنه «حضور در محشر».
نخست مىفرماید: «و سر انجام سکرات (و بیخودى در آستانه) مرگ به حق فرا مىرسد» (وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).
«سکره مرگ» حالتى است شبیه به «مستى» که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العادهاى به انسان دست مىدهد، و گاه بر عقل او چیره مىگردد، و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مىبرد. چرا که روح سالیان دراز با این تن خو گرفته و پیوند داشته است.
على علیه السّلام ترسیم زنده و گویائى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد، مىفرماید:
«سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مىآورد، اعضاى بدنشان سست مىگردد، و رنگ از صورتهایشان مىپرد کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مىافکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مىبیند و با گوشش مىشنود و عقل و هوشش سالم است، اما نمىتواند سخن بگوید! در این مىاندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروتهائى مىافتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده، و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده، و تبعات و مسؤولیت گرد آورى آن را بر دوش مىکشد، در حالى که هنگام جدائى و فراق از آنها رسیده است او به دست بازماندگان مىافتد، آنها از آن متنعم مىشوند و بهره مىگیرند اما مسؤولیت و حسابش بر اوست»؟
سپس قرآن ادامه مىدهد: به کسى که در حال سکرات مرگ است گفته مىشود: «این همان چیزى است که تو از آن مىگریختى»! (ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ).
آرى! مرگ واقعیتى است که غالب افراد از آن مىگریزند، به خاطر این که آن را «فنا» مىدانند، نه دریچهاى به عالم «بقاء» یا به خاطر علائق و پیوندهاى شدیدى که با دنیا و مواهب مادى دارند و نمىتوانند از آن دل بر کنند، و یا به خاطر تاریکى نامه اعمالشان! هر چه هست از آن گریزانند، اما چه سود که این سرنوشتى است که در انتظار همگان است، و احدى را توان فرار از آن نیست.
(آیه 20)
سپس به مسأله نفخ صور پرداخته، مىفرماید: «و در صور دمیده مىشود و آن روز روز تحقق وعده وحشتناک است» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ).
منظور از «نفخ صور» در اینجا همان نفخ دوم است که نفخه «قیام» و «جمع» و «حضور» است، نفخهاى است که در آغاز «رستاخیز» انجام مىگیرد، و با آن، همه انسانها زنده مىشوند، و از قبرها برخاسته، براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مىشوند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341
-
پاسخ : صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
(آیه 21)
در این آیه وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنین بیان مىکند: «و (در آن روز) هر انسان وارد محشر مىشود، در حالى که همراه او حرکت دهنده و گواهى است» (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ).
درست همچون دادگاههاى این جهان که مأمورى همراه شخص متهم است و شاهدى بر اعمال او، شهادت مىدهد.
(آیه 22)
در اینجا به مجرمان، یا به همه انسانها، خطاب مىشود که: «تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملا تیز بین است»! (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ).
آرى! پردههاى جهان ماده: آمال و آرزوها، عشق و علاقه به دنیا، زن و فرزند و مال و مقام، هوسهاى سرکش و حسادتها، تعصب و جهل و لجاجت به تو اجازه نمىداد که امروز را از همان زمان بنگرى، با این که نشانههاى معاد و رستاخیز روشن بود و دلائل آن آشکار! امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته، حجابهاى جهل و تعصب و لجاج کنار رفته، پردههاى شهوات و آمال و آرزوها دریده شده، حتى آنچه در پرده غیب مستور بوده ظاهر گشته است.
(آیه 23)
همنشینان انسان از فرشتگان و شیاطین: باز در اینجا صحنه دیگرى از معاد ترسیم شده، صحنه تکان دهندهاى که فرشته قرین انسان، محکومیت او را بر ملا مىسازد، و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مىشود.
نخست مىفرماید: «فرشته همنشین او مىگوید: این نامه اعمال اوست که نزد من حاضر و آماده است» و از تمام کارهاى کوچک و بزرگ او در سراسر عمر پرده بر مىدارد (وَ قالَ قَرِینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ).
منظور از «قرین» در اینجا فرشتهاى است که در دنیا همراه انسان و مأمور ضبط اعمال اوست، و در دادگاه عدل الهى گواهى مىدهد.
(آیه 24)
سپس خداوند دو فرشته مأمور ثبت اعمال را مخاطب ساخته، فرمان مىدهد: «هر کافر متکبر لجوج را در جهنم افکنید» (أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ).
(آیه 25)
در این آیه به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم این کافران عنید اشاره کرده، مىگوید: «همان کسى که به شدت مانع خیر است و متجاوز، و در شک و تردید است» حتى دیگران را به تردید مىافکند (مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ).
(آیه 26)
باز در ادامه اوصاف این گروه عنید مىافزاید: «همان کسى که معبود دیگرى با خدا قرار داده» و راه شرک و دو گانگى را پیش گرفته است (الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
آرى «او را در عذاب شدید بیفکنید» (فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ).
(آیه 27)
این آیه پرده از روى ماجراى دیگرى از سرنوشت این گروه کافر لجوج بر مىدارد، و آن مخاصمه و بحثى است که با شیطان در قیامت دارند، آنها تمام گناهان خویش را به گردن شیاطین اغواگر مىافکنند، مىفرماید: «و همنشینش (از شیاطین) مىگوید: پروردگارا! من او را به طغیان وا نداشتم (و به اجبار در این راه نیاوردم او خودش با میل و اراده خویش این راه را برگزید) و او در گمراهى دور و درازى بود» (قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
(آیه 28)
گر چه در این آیات تنها سخن از دفاع شیطان به میان آمده و سخنى از اعتراض کفار بر شیطان دیده نمىشود، ولى به قرینه سایر آیات قرآن که آنها در قیامت با هم جر و بحث مىکنند و به قرینه آیه مورد بحث گفتار طرفین اجمالا روشن مىشود، زیرا در این آیه مىخوانیم: خدا «فرمود: نزد من جدال و مخاصمه نکنید، من پیشتر به شما هشدار داده ام» و اتمام حجت کردهام (قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ).
(آیه 29)
سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم کرد» (ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
این آیات دلیل بر اختیار و آزادى اراده بندگان است، نه شیطان مجبور است شیطنت کند، و نه کافران مجبورند راه کفر و عناد و راه شیطان را پیش گیرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى کسى مقرر شده است.
(آیه 30)
در این آیه به فراز کوتاه و تکان دهندهاى از حوادث قیامت اشاره کرده، مىگوید: به خاطر بیاورید «روزى را که به جهنم مىگوئیم: آیا پر شدهاى؟! و او مىگوید: آیا افزون بر این هم هست»! (یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ).
این آیه به خوبى نشان مىدهد که دوزخیان بسیارند و جهنم منظره هولناک و وحشتناکى دارد و تهدید الهى جدى است، و به گونهاى است که فکر در باره آن لرزه بر اندام هر انسانى مىافکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341
-
پاسخ : صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
(آیه 31)
با توجه به این که بحثهاى این سوره غالبا بر محور مسأله معاد و امورى که در ارتباط با آن است دور مىزند و با توجه به این که در آیات گذشته از چگونگى افکندن کفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى که آنها را به دوزخ مىکشد سخن به میان آمد، در اینجا صحنه دیگرى را ترسیم مىکند، صحنه داخل شدن پرهیزکاران به بهشت با احترام کامل، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى و صفاتى که انسان را در صف بهشتیان قرار مىدهد، تا در مقایسه با یکدیگر حقایق روشنتر گردد.
نخست مىفرماید: «و در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىکنند و فاصلهاى از آنان ندارد»! (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ).
(آیه 32)
سپس در شرح اوصاف بهشتیان مىگوید: «این چیزى است که به شما وعده داده مىشوید و براى کسانى است که به سوى خدا باز مىگردند، و پیمانها و احکام او را حفظ مىکنند» (هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ).
(آیه 33)
در ادامه این اوصاف در این آیه به دو وصف دیگر آنها اشاره مىکند- که در حقیقت توضیح و تفسیرى است براى اوصاف گذشته- مىفرماید:
«آن کسى که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پر انابه در محضر او حاضر شود» (مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ).
آنها نه فقط در حضور جمع که در تنهائى و خلوت نیز مرتکب گناهى نمىشوند.
این خوف و خشیت سبب مىشود که قلب آنها «منیب» باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال کند، و از هر گناه و لغزشى توبه نماید، و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد.
(آیه 34)
سپس مىافزاید: کسانى که داراى این چهار صفتند هنگامى که بهشت به آنها نزدیک مىشود، فرشتگان الهى به عنوان احترام و اکرام به آنها مىگویند: «به سلامت وارد بهشت شوید» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ). سلامت از هر گونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و کیفر و عذاب، سلامت کامل از نظر جسم و جان.
سپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مىکند: «امروز، روز جاودانگى است» جاودانى نعمتها، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش (ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ).
(آیه 35)
و به دنبال این دو موهبت- بشارت سلامت، و بشارت جاودانگى در بهشت- خداوند منان دو بشارت دیگر به آنها مىدهد که مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى که آنها داشتند، مىفرماید: «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها).
و علاوه بر آن «نزد ما نعمتهاى بیشترى است» که به فکر هیچ کس نمىرسد (وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ).
تعبیرى از این زنده تر و رساتر و دل انگیزتر تصور نمىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341
-
پاسخ : صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق
(آیه 36)
بعد از پایان گرفتن گفتگو پیرامون بهشت و دوزخ، صفات بهشتیان و دوزخیان، و درجات و درکات آنها، براى نتیجه گیرى کامل از این بحث، مجرمان را مورد توجه قرار داده، مىفرماید: «چه بسیار اقوامى را که پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که از آنها قویتر بودند، و شهرها (و کشورها) را گشودند» اما بر اثر کفر و ظلم و بیدادگرى و گناه نابود شدند (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ).
«آیا هیچ راه فرارى (از عذاب الهى براى این گونه افراد) وجود دارد»؟ (هَلْ مِنْ مَحِیصٍ).
آیه به کفّار لجوج معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله هشدار مىدهد که سرى به تاریخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاریخ و صفحه روى زمین بنگرند، ببینند خداوند با اقوام سرکشى که پیش از آنها بودند چه کرد؟ اقوامى که از آنها پر جمعیتتر و با قدرتتر بودند، آنگاه به آینده خود بیندیشند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342
-
صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
[golrooz] صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَيٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ(37)
در اين تذكّري است براي آن كس كه عقل دارد، يا گوش دل فرادهد در حالي كه حاضر باشد!(37)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ(38)
ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز [= شش دوران] آفريديم، و هيچ گونه رنج و سختي به ما نرسيد! (با اين حال چگونه زندهكردن مُردگان براي ما مشكل است؟!)(38)
فَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ(39)
در برابر آنچه آنها ميگويند شكيبا باش، و پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور،(39)
وَمِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَٰرَ السُّجُودِ(40)
و در بخشي از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجدهها!(40)
وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ(41)
و گوش فرا ده و منتظر روزي باش كه منادي از مكاني نزديك ندا ميدهد،(41)
يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ(42)
روزي كه همگان صيحه رستاخيز را بحق ميشنوند؛ آن روز، روز خروج (از قبرها) است!(42)
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ(43)
ماييم كه زنده ميكنيم و ميميرانيم، و بازگشت تنها بسوي ماست!(43)
يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَٰلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ(44)
روزي كه زمين به سرعت از روي آنها شكافته ميشود و (از قبرها) خارج ميگردند؛ و اين جمع كردن براي ما آسان است!(44)
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ(45)
ما به آنچه آنها ميگويند آگاهتريم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستي؛ پس بوسيله قرآن، كساني را كه از عذاب من ميترسند متذكّر ساز (وظيفه تو همين است)!(45)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
وَالذَّٰرِيَٰتِ ذَرْوًا(1)
سوگند به بادهايي كه (ابرها را) به حركت درميآورند،(1)
فَالْحَٰمِلَٰتِ وِقْرًا(2)
سوگند به آن ابرها كه بار سنگيني (از باران را) با خود حمل ميكنند،(2)
فَالْجَٰرِيَٰتِ يُسْرًا(3)
و سوگند به كشتيهايي كه به آساني به حركت درميآيند،(3)
فَالْمُقَسِّمَٰتِ أَمْرًا(4)
و سوگند به فرشتگاني كه كارها را تقسيم ميكنند،(4)
إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ(5)
(آري سوگند به همه اينها) كه آنچه به شما وعده شده قطعاً راست است؛(5)
وَإِنَّ الدِّينَ لَوَٰقِعٌ(6)
و بيشكّ (رستاخيز) و جزاي اعمال واقعشدني است!(6)
وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْحُبُكِ(7)
قسم به آسمان كه داراي چين و شكنهاي زيباست،(7)
إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ(8)
كه شما (درباره قيامت) در گفتاري مختلف و گوناگونيد!(8)
يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ(9)
(تنها) كسي از ايمان به آن منحرف ميشود كه از قبول حقّ سرباز ميزند!(9)
قُتِلَ الْخَرَّٰصُونَ(10)
كشته باد دروغگويان (و مرگ بر آنها)!(10)
الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ(11)
همانها كه در جهل و غفلت فرو رفتهاند،(11)
يَسَْٔلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ(12)
و پيوسته سؤال ميكنند: «روز جزا چه موقع است؟!»(12)
يَوْمَ هُمْ عَلَي النَّارِ يُفْتَنُونَ(13)
(آري) همان روزي است كه آنها را بر آتش ميسوزانند!(13)
ذُوقُوا۟ فِتْنَتَكُمْ هَٰذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ(14)
(و گفته ميشود:) بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزي است كه براي آن شتاب داشتيد!(14)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(15)
به يقين، پرهيزگاران در باغهاي بهشت و در ميان چشمهها قرار دارند،(15)
ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَيٰهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ(16)
و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت ميدارند، زيرا پيش از آن (در سراي دنيا) از نيكوكاران بودند!(16)
كَانُوا۟ قَلِيلًا مِّنَ الَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ(17)
آنها كمي از شب را ميخوابيدند،(17)
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ(18)
و در سحرگاهان استغفار ميكردند،(18)
وَفِيٓ أَمْوَٰلِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّآئِلِ وَالْمَحْرُومِ(19)
و در اموال آنها حقّي براي سائل و محروم بود!(19)
وَفِي الْأَرْضِ ءَايَٰتٌ لِّلْمُوقِنِينَ(20)
و در زمين آياتي براي جويندگان يقين است،(20)
وَفِيٓ أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(21)
و در وجود خود شما (نيز آياتي است)؛ آيا نميبينيد؟!(21)
وَفِي السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ(22)
و روزي شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده ميشود!(22)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
(آیه 37)
در این آیه براى تأکید بیشتر مىافزاید: «قطعا در این (سرگذشت پیشینیان) تذکر است، براى آن کس که عقل دارد، یا گوش فرا دهد در حالى که حاضر باشد»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ).
منظور از «قلب» در اینجا و در دیگر آیات قرآن که بحث از درک مسائل مىکند همان «عقل» و شعور و ادراک است.
مجموع آیه چنین معنى مىدهد، دو گروه مىتوانند از این مواعظ، پند و اندرز گیرند، نخست آنها که داراى ذکاوت و عقل و هوشند، و خود مستقلا مىتوانند مسائل را تحلیل کنند، و دیگر کسانى که در این حد نیستند اما مىتوانند «مستمع» خوبى براى دانشمندان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقایق را از طریق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گیرند.
(آیه 38)
آفریدگار آسمانها و زمین قادر بر احیاى مردگان است در تعقیب آیات گذشته و دلائل مختلفى که در باره معاد در آن آمده بود، در اینجا به یکى دیگر از دلائل امکان معاد اشاره کرده و بعد از آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور صبر و شکیبائى و تسبیح و حمد پروردگار مىدهد، تا کار شکنیهاى مخالفان را از این طریق تحمل و خنثى کند.
نخست مىفرماید: «و ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن است در شش روز [شش دوران] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختى به ما نرسید»! (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ).
بدیهى است کسى که قدرتش محدود است اگر بخواهد کارى انجام دهد که بیش از توان او باشد خسته و درمانده و وامانده مىشود، ولى در مورد وجودى که قدرتش نامحدود و توانائیش بىنهایت است این امور مفهومى ندارد.
بنابر این چنین کسى توانائى دارد که انسان را بعد از مردن بار دیگر به حیات باز گرداند.
(آیه 39)
بعد از ذکر دلائل مختلف معاد و ترسیم صحنههاى مختلفى از قیامت چون به هر حال گروهى تسلیم حق نیستند و لجاجت و پا فشارى بر باطل دارند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب قرار داده، مىگوید: «در برابر آنچه آنها مىگویند شکیبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ).
چرا که تنها با نیروى صبر و استقامت مىتوان بر این مشکلات پیروز شد، و توطئههاى دشمن را درهم شکست، و نسبتهاى نارواى آنها را در مسیر حق تحمل کرد.
و از آنجا که صبر و استقامت نیاز به پشتوانهاى دارد، و بهترین پشتوانه یاد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرین است در دنبال این دستور مىافزاید:
«و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ).
(آیه 40)
همچنین «در بخشى از شب او را تسبیح کن و بعد از سجدهها» (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ).
این یاد مداوم و تسبیح مستمر همچون قطرههاى حیاتبخش باران بر سرزمین قلب و جان تو مىریزد، و آن را سیراب مىکند، دائما به تو نشاط و حیات مىبخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مىکند.
تسبیح خداوند در این مواقع چهار گانه اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پر فضیلت است، به این ترتیب که «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» اشاره به نماز صبح است، زیرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مىباشد.
«وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ» اشاره به نماز ظهر و عصر است، چرا که آخر وقت هر دو غروب آفتاب است.
«وَ مِنَ اللَّیْلِ» نماز مغرب و عشا را بیان مىکند، «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» نظر به نافله هاى مغرب دارد که بعد از مغرب به جا آورده مىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
(آیه 41)
با صیحه رستاخیز همه زنده مىشوند: در این آیه همانند سایر آیات این سوره تکیه بر مسأله معاد و رستاخیز شده و باز گوشه دیگرى از آن را مطرح مىکند، و آن مسأله نفخ صور و خروج مردگان از قبر است.
مىفرماید: «و گوش فرا ده و منتظر روزى باش که منادى از مکانى نزدیک ندا مىدهد» (وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ).
یعنى این صدا آن چنان در فضا پخش مىشود که گویى بیخ گوش همه است.
(آیه 42)
- «روزى که همگان صیحه رستاخیز را به حق مىشنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها) است»! (یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ).
مخاطب در «و استمع» (گوش فرا ده) گر چه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.
و منظور از «گوش فرادادن» یا انتظار کشیدن است، زیرا کسانى که در انتظار حادثهاى به سر مىبرند که با صداى وحشتناکى شروع مىشود دائما گوش فرا مىدهند، و منتظرند. و یا منظور گوش فرا دادن به این سخن الهى است، و معنى چنین مىشود: «این سخن را بشنو که پروردگارت در باره صیحه رستاخیز مىگوید».
این منادى همان «اسرافیل» است که در «صور» مىدمد، و در آیات قرآن نه با نام بلکه با تعبیرات دیگرى به او اشاره شده است.
(آیه 43)
و براى این که روشن شود حاکم در این دادگاه بزرگ کیست؟
مىافزاید: «مائیم که زنده مىکنیم و مىمیرانیم و بازگشت تنها به سوى ماست» (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ).
(آیه 44)
سپس براى توضیح بیشتر در باره بازگشت مردم به سوى خداوند مىفرماید: «روزى که زمین بسرعت از روى آنها شکافته مىشود و (از قبرها) خارج مىگردند» (یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً).
و در پایان آیه مىافزاید: «و این جمع کردن (مردم در قیامت) براى ما آسان است» (ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ).
روشن است خداوندى که آفریننده آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است حشر و نشور مردگان براى او کار سادهاى مىباشد.
(آیه 45)
و در این آیه که آخرین آیه این سوره است بار دیگر به پیامبرش در مقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مىدهد و مىفرماید: «ما به آنچه آنها مىگویند آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ).
«و تو مأمور اجبار آنها (به ایمان) نیستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است «پس به وسیله قرآن، کسانى را که از عذاب من مىترسند متذکر ساز» (فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ).
اشاره به این که قرآن براى انذار و بیدار ساختن افراد مؤمن کافى است هر صفحهاى از آن یاد آور قیامت، و آیات مختلفش بازگو کننده سرنوشت پیشینیان و توصیفهایش از مواهب بهشتى و عذابهاى دوزخى و حوادثى که در آستانه رستاخیز و در دادگاه عدل الهى واقع مىشود بهترین پند و اندرز براى همگان است.
«پایان سوره ق»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
سوره ذاریات [51]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 60 آیه است
محتواى سوره:
محور بحث در این سوره در درجه اول، مسائل مربوط به معاد و رستاخیز و پاداش و کیفر مؤمنان و مجرمان است، و بطور کلى مىتوان گفت مباحث این سوره بر پنج محور زیر دور مىزند:
1- قسمت مهمى از آن را مباحث معاد تشکیل مىدهد یعنى آغاز و پایان سوره با معاد است.
2- بخش دیگرى از این سوره ناظر به مسأله توحید و آیات و نشانههاى خدا در نظام آفرینش است که طبعا بحثهاى معاد را تکمیل مىکند.
3- در بخش دیگر، از داستان فرشتگانى که میهمان ابراهیم (ع) شدند و مأمور درهم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مىکند.
4- آیات دیگرى از این سوره اشارات کوتاهى به داستان موسى (ع) و قوم عاد و ثمود و قوم نوح دارد.
5- و بالاخره قسمت دیگرى از این سوره، مبارزه اقوام متعصب و لجوج را با انبیاء گذشته بازگو کرده، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را که در برابر مخالفین سر سخت قرار داشت از این طریق دلدارى مىدهد، و دعوت به استقامت مىکند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره ذاریات را در روز یا شب بخواند خداوند وضع زندگى و معیشت او را اصلاح مىکند، روزى وسیعى به او مىدهد، و قبر او را با چراغى روشن مىسازد که تا روز قیامت مىدرخشد»! کرارا گفتهایم تنها لقلقه زبان براى رسیدن به این همه پاداش عظیم کافى نیست بلکه هدف تلاوتى است اندیشه برانگیز، و اندیشهاى عمل آفرین! ضمنا نامگذارى سوره به «ذاریات» به تناسب نخستین آیه این سوره است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا! بعد از سوره «و الصّافات» این دومین سورهاى است که با سوگندهاى مکرّر آغاز مىشود، سوگندهائى پر معنى و تفکر آفرین، سوگندهائى بیدار کننده و آگاهىبخش.
جالب این که محتواى این سوگندها ربط خاصى با مباحث رستاخیز دارد، و با ظرافت و زیبائى مخصوصى این بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقیب مىکند.
حقیقت این است که سوگندهاى قرآن که تعداد آن زیاد است یکى از چهرههاى اعجاز این کتاب آسمانى و از زیباترین و درخشندهترین فرازهاى آن است که شرح هر کدام در جاى خود خواهد آمد.
در آغاز این سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند یاد کرده است.
نخست مىفرماید: «سوگند به بادهائى که (ابرها را) به حرکت در مىآورند» (وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً). و گرد و غبارها و بذر گیاهان و نطفههاى گلها را در روى زمین به هر سو مىپراکنند.
(آیه 2)
سپس مىافزاید: «سوگند به آن ابرها که بار سنگینى (از باران را) با خود حمل مىکنند» (فَالْحامِلاتِ وِقْراً).
(آیه 3)
«و سوگند به کشتی هائى که (بر رودخانههاى عظیم و صفحه دریاها) به آسانى به حرکت در مىآیند» (فَالْجارِیاتِ یُسْراً).
(آیه 4)
«و سوگند به فرشتگانى که کارها را تقسیم مىکنند» (فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً).
به این ترتیب سخن از بادها، سپس ابرها، و بعد از آن نهرها، و سر انجام روئیدن گیاهان است که تناسب نزدیکى با مسأله معاد که بعد از آن آمده دارد، زیرا مىدانیم که یکى از دلائل امکان معاد مسأله زنده کردن زمینهاى مرده به وسیله نزول باران است که بارها در قرآن با عبارات مختلف ذکر شده است.
(آیه 5)
بعد از ذکر این چهار سوگند- که همه بیانگر اهمیت مطلبى است که بعد از آن مىآید- مىفرماید: «آنچه به شما وعده داده شده قطعا راست است» (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ).
(آیه 6)
و بار دیگر به عنوان تأکید مىافزاید: «و بىشک (رستاخیز و) جزاى اعمال واقع شدنى است» (وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ).
«دین» در اینجا به معنى جزاست، و اصولا یکى از نامهاى قیامت «یوم الدّین» (روز جزا) است و از آن روشن مىشود که منظور از وعدههاى واقع شدنى در اینجا وعدههاى مربوط به قیامت و حساب و پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ و سایر امور مربوط به معاد است، بنابر این جمله اول تمام وعدههاى قیامت را شامل مىشود، و جمله دوم تأکیدى است بر مسأله جزا.
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
(آیه 7)
سوگند به آسمان و چین و شکنهاى زیبایش! این آیه همچون آیات گذشته با سوگند شروع مىشود، نخست مىفرماید:
«سوگند به آسمان که داراى چین و شکنهاى زیباست» (وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ).
(آیه 8)
این آیه به جواب قسم یعنى مطلبى که به خاطر آن سوگند یاد شده است پرداخته، مىافزاید: «همه شما (در باره قیامت) در گفتارى مختلف و گوناگون هستید» (إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ). پیوسته ضد و نقیض مىگوئید، و همین تناقض گوئى دلیل بر بىپایه بودن سخنان شماست.
در مورد معاد، گاه مىگوئید: ما اصلا باور نمىکنیم که استخوانهاى پوسیده زنده شوند. و گاه مىافزایید: پدران و نیاکان ما را بیاورید تا گواهى دهند بعد از مرگ قیامت و رستاخیزى در کار است تا قبول کنیم! و در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه مىگوئید: دیوانه است، گاه شاعرش مىخوانید، گاه ساحرش مىنامید.
همچنین در مورد قرآن گاه آن را «اساطیر الاولین» (افسانهها و خرافات پیشینیان) مىنامید گاهى شعرش مىخوانید، و گاه سحر، و گاه دروغ! این تعبیر در حقیقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحید و معاد و پیامبر و قرآن- هر چند تکیه اصلى این آیات به قرینه آیاتى که بعدا مىآید روى مسأله معاد است.
(آیه 9)
در این آیه علت این انحراف از حق را بیان کرده، مىفرماید:
« (تنها) کسى از ایمان به آن منحرف مىشود که از قبول حق، سرباز مىزند» و گر نه دلائل زندگى بعد از مرگ آشکار است (یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ).
با توجه به این که در آیات قبل سخن از رستاخیز در میان بود معلوم است که منظور اصلى انحراف از این عقیده است، و نیز از آنجا که در آیه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نقیض کافران در میان بود معلوم مىشود منظور در اینجا کسانى است که از منطق و دلیل روشن منحرف مىشوند.
بنابر این مجموع آیه چنین معنى مىدهد: کسانى از ایمان به معاد منحرف مىشوند که از مسیر دلیل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشتهاند.
(آیه 10)
در این آیه دروغگویان و دروغ پردازان را شدیدا مورد مذمت و تهدید قرار داده، مىگوید: «کشته باد دروغگویان» و مرگ بر آنها! (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ).
منظور از «خرّاصون» کسانى هستند که غرق جهل و نادانى خویشند، و براى فرار از زیر بار حق هر روز بهانه و سخن بىاساسى را عنوان مىکنند.
اصولا قضاوتهائى که مدرک روشنى ندارند و بر پایه حدس و تخمین و گمانهاى بىاساس است کارى است گمراهکننده و مستحق نفرین و عذاب.
(آیه 11)
سپس به معرفى این دروغگویان پرداخته، مىافزاید: «همانها که در جهل و غفلت فرو رفتهاند» (الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ ساهُونَ).
(آیه 12)
«و (از این رو) پیوسته سؤال مىکنند: روز جزا چه موقع است» و قیامت کى خواهد آمد؟ (یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ).
این سخن به آن مىماند که بیمارى از طبیب مرتبا سؤال کند پایان عمر من چه روزى خواهد بود؟
هر کس این سؤال را بىاساس مىداند، و مىگوید مهم این است که بدانى مرگ حق است تا خود را درمان کنى مبادا گرفتار «مرگ زودرس» شوى.
(آیه 13)
ولى با این حال قرآن به آنها پاسخ کوبنده اى داده، مىگوید:
(آرى) همان روزى است که آنها را بر آتش مىسوزانند»! (یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ).
(آیه 14)
و به آنها گفته مىشود: «بچشید عذاب خود را، این همان چیزى است که براى آن شتاب داشتید» (ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343
-
پاسخ : صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات
(آیه 15)
پاداش سحر خیزان نیکو کار! در تعقیب آیات گذشته که سخن از دروغگویان جاهل و منکران قیامت و رستاخیز و عذاب آنها در میان بود، در اینجا از مؤمنان پرهیزکار و اوصاف و پاداش آنها سخن مىگوید، تا در مقایسه با یکدیگر- آن چنان که روش قرآن است- حقائق روشنتر شود.
مىفرماید: «به یقین پرهیز کاران در باغهاى بهشت و در میان چشمهها قرار دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
درست است که باغ طبیعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در این است که چشمهها از درون خود باغ بجوشد، و درختان را دائما مشروب کند، این امتیازى است که باغهاى بهشت دارد، نه یک نوع چشمه که انواع مختلفى از چشمهها در آن موجود است.
(آیه 16)
سپس به نعمتهاى دیگر بهشتى اشاره کرده و به صورت سر بسته مىگوید: «و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت مىدارند» (آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
یعنى آنها با نهایت میل و اشتیاق و کمال رضا و رغبت و خشنودى این مواهب الهى را پذیرا مىشوند.
و در دنبال آیه مىافزاید: این پاداشهاى عظیم بىجهت نیست «زیرا آنها پیش از آن (در سراى دنیا) از نیکو کاران بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ).
احسان و نیکو کارى که در اینجا آمده معنى وسیعى دارد که هم اطاعت خدا را شامل مىشود و هم انواع نیکیها به خلق خدا.
(آیه 17)
از این به بعد به توضیح چگونگى نیکو کار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از میان اوصاف آنها بیان مىکند.
نخست این که: «آنها کمى از شب را مىخوابیدند» (کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ).
یعنى همه شب، بخشى را بیدار بودند و به عبادت و نماز شب مىپرداختند و شبهائى را که تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها بکلى فوت شود کم بوده است.
(آیه 18)
دومین وصف آنها را چنین بیان مىکند: «و در سحرگاهان استغفار مىکردند» (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).
در آخر شب که چشم غافلان در خواب است، و محیط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است بر مىخیزند، و به درگاه خدا مىروند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز مىپردازند، نماز مىخوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مىکنند.
(آیه 19)
سپس به سومین وصف پرهیز کاران بهشتى اشاره کرده، مىافزاید:
«و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود» (وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).
تعبیر به «حقّ» در اینجا یا به خاطر این است که خداوند بر آنها لازم شمرده است- مانند زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعى- و یا آنها خود بر خویشتن الزام کردهاند و تعهد نمودهاند و مىتوان گفت که فرق نیکو کاران با دیگران آن است که آنها این حقوق را ادا مىکنند در حالى که دیگران مقید به آن نیستند.
در روایاتى که از منابع اهل بیت علیهم السّلام رسیده تأکید شده که منظور از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات واجب است.
در فرق میان «سائل» و «محروم» جمعى گفتهاند: «سائل» کسى است که از مردم تقاضاى کمک مىکند، ولى «محروم» شخص آبرومندى است که براى معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج مىدهد اما دستش به جائى نمىرسد و کسب و کار و زندگیش به هم پیچیده است و با این حال خویشتندارى کرده، از کسى تقاضاى کمک نمىکند.
به هر حال این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز منتظر ننشینید نیازمندان نزد شما آیند و تقاضاى کمک کنند، بر شماست که جستجو کنید و افراد آبرومند محروم را پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گره مشکلاتشان را بگشائید و آبرویشان را حفظ نمایید.
(آیه 20)
نشانه هاى خدا در وجود شماست آیا نمىبینید؟
در تعقیب آیات پیشین که پیرامون مسأله معاد و صفات دوزخیان و بهشتیان سخن مىگفت در اینجا سخن از نشانههاى خدا در زمین و در وجود خود انسان است، تا از یکسو به مسأله توحید و شناخت خدا و صفات او که مبدأ حرکت به سوى همه خیرات است آشنا شوند، و از سوى دیگر به قدرت او بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ، چرا که خالق حیات در روى زمین و این همه عجائب و شگفتیها قادر بر تجدید حیات نیز مىباشد.
نخست مىفرماید: «و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است» (وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ).
به راستى نشانههاى حق و قدرت بىپایان و علم و حکمت نا محدود خدا در همین کره خاکى آنقدر فراوان است که عمر هیچ انسانى براى شناخت همه آنها کافى نیست.
بد نیست در اینجا به گوشهاى از سخنان یکى از دانشمندان معروف جهان که در این زمینه مطالعات زیادى دارد گوش فرا دهیم.
کرسى موریسین مىگوید: «در تنظیم عوامل طبیعى منتهاى دقت و ریزه کارى به کار رفته است، مثلا اگر قشر خارجى کره زمین ده پا ضخیمتر از آنچه هست مىبود اکسیژن- یعنى ماده اصلى حیات- وجود پیدا نمىکرد، یا هر گاه عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلى بود آن وقت کلیه اکسیژن و کربن زمین جذب مىشد و دیگر امکان هیچ گونه زندگى نباتى و یا حیوانى در سطح خاک باقى نمىماند».
و در جاى دیگر مىگوید: «تنها بیست و یک در صد از هواى اطراف زمین اکسیژن است ... اگر مقدار اکسیژن موجود در هوا به جاى بیست و یک در صد پنجاه در صد بود تمام مواد سوختنى این عالم محترق مىشد، و اگر جرقهاى به درختى در جنگلى مىرسید، تمام جنگل بطور کامل مىسوخت»!
(آیه 21)
در این آیه مىافزاید: «و در وجود خود شما» نیز آیاتى است (وَ فِی أَنْفُسِکُمْ).
«آیا (چشم باز نمىکنید و این همه آیات و نشانهاى آشکار حق را) نمىبینید»؟! (أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
بدون شک انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم کبیر است در این عالم صغیر نیز وجود دارد، بلکه عجایبى در آن است که در هیچ جاى جهان نیست.
دستگاههائى که در بدن انسان است مانند قلب و کلیه و ریه و مخصوصا دهها هزار کیلو متر! رگهاى درشت و باریک و حتى مویرگهائى که با چشم دیده نمىشود، و مسؤول آبرسانى و تغذیه و تهویه «ده میلیون میلیارد» سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بینائى و شنوائى و حواس دیگر هر کدام آیتى عظیم از آیات اوست.
و از همه مهمتر معماى «حیات» که اسرار آن همچنان ناشناخته مانده، و ساختمان روح و عقل انسان است که عقول همه انسانها از درک آن عاجز است.
و لذا پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «کسى که خویش را بشناسد خداى خویش را شناخته است».
(آیه 22)
در این آیه به سومین بخش از نشانههاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد اشاره کرده، مىفرماید: «و روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مىشود» (وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ).
مفهوم «رزق» هم باران را شامل مىشود، هم نور آفتاب را که از آسمان به سوى ما مىآید و نقش آن در حیات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنین هوا را که مایه حیات همه موجودات زنده است.
چیزى که مانع بصیرت آدمى مىشود، همان حرص براى روزى است خداوند در این آیه به انسان اطمینان مىدهد که روزى او تضمین شده است، تا بتواند با خیال راحت به شگفتیهاى جهان هستى بنگرد.
به هر حال سه آیه فوق ترتیب لطیفى دارد: آیه نخست از عوامل وجود انسان در کره زمین سخن مىگوید، و آیه دوم از خود وجود انسان، و آیه سوم از عوامل دوام و بقاء او.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343
-
صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
[golrooz] صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَوَرَبِّ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَآ أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ(23)
سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حقّ است همان گونه كه شما سخن ميگوييد!(23)
هَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَٰهِيمَ الْمُكْرَمِينَ(24)
آيا خبر مهمانهاي بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟(24)
إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَقَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ سَلَٰمٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ(25)
در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: «سلام بر شما كه جمعيّتي ناشناختهايد!»(25)
فَرَاغَ إِلَيٰٓ أَهْلِهِ فَجَآءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ(26)
سپس پنهاني به سوي خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريان شدهاي را براي آنها) آورد،(26)
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ(27)
و نزديك آنها گذارد، (ولي با تعجّب ديد دست بسوي غذا نميبرند) گفت: «آيا شما غذا نميخوريد؟!»(27)
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٍ(28)
و از آنها احساس وحشت كرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توايم)!» و او را بشارت به تولّد پسري دانا دادند(28)
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ(29)
در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالي كه (از خوشحالي و تعجّب) فرياد ميكشيد به صورت خود زد و گفت: «(آيا پسري خواهم آورد در حالي كه) پيرزني نازا هستم؟!»(29)
قَالُوا۟ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ(30)
گفتند: «پروردگارت چنين گفته است، و او حكيم و داناست!»(30)
۞ قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ(31)
(ابراهيم) گفت: «مأموريت شما چيست اي فرستادگان (خدا)؟»(31)
قَالُوٓا۟ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَيٰ قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ(32)
گفتند: «ما به سوي قوم مجرمي فرستاده شدهايم(32)
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ(33)
تا باراني از «سنگ - گِل» بر آنها بفرستيم؛(33)
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ(34)
سنگهايي كه از ناحيه پروردگارت براي اسرافكاران نشان گذاشته شده است!»(34)
فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(35)
ما مؤمناني را كه در آن شهرها(ي قوم لوط) زندگي ميكردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم،(35)
فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ(36)
ولي جز يك خانواده باايمان در تمام آنها نيافتيم!(36)
وَتَرَكْنَا فِيهَآ ءَايَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ(37)
و در آن (شهرهاي بلا ديده) نشانهاي روشن براي كساني كه از عذاب دردناك ميترسند به جاي گذارديم(37)
وَفِي مُوسَيٰٓ إِذْ أَرْسَلْنَٰهُ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(38)
و در (زندگي) موسي نيز (نشانه و درس عبرتي بود) هنگامي كه او را با دليلي آشكار به سوي فرعون فرستاديم؛(38)
فَتَوَلَّيٰ بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ(39)
امّا او با تمام وجودش از وي روي برتافت و گفت: «اين مرد يا ساحر است يا ديوانه!»(39)
فَأَخَذْنَٰهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَٰهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ(40)
از اين رو ما او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم در حالي كه در خور سرزنش بود!(40)
وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ(41)
و (همچنين) در سرگذشت «عاد» (آيتي است) در آن هنگام كه تندبادي بيباران بر آنها فرستاديم،(41)
مَا تَذَرُ مِن شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ(42)
كه بر هيچ چيز نميگذشت مگر اينكه آن را همچون استخوانهاي پوسيده ميساخت(42)
وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا۟ حَتَّيٰ حِينٍ(43)
و نيز در سرگذشت قوم «ثمود» عبرتي است در آن هنگام كه به آنان گفته شد: «مدّتي كوتاه بهرهمند باشيد (و سپس منتظر عذاب)!»(43)
فَعَتَوْا۟ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّٰعِقَةُ وَهُمْ يَنظُرُونَ(44)
آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و صاعقه آنان را فراگرفت در حالي كه (خيره خيره) نگاه ميكردند (بيآنكه قدرت دفاع داشته باشند)!(44)
فَمَا اسْتَطَٰعُوا۟ مِن قِيَامٍ وَمَا كَانُوا۟ مُنتَصِرِينَ(45)
چنان بر زمين افتادند كه توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسي ياري طلبند!(45)
وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(46)
همچنين قوم نوح را پيش از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقي بودند!(46)
وَالسَّمَآءَ بَنَيْنَٰهَا بِأَيْي۟دٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ(47)
و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و همواره آن را وسعت ميبخشيم!(47)
وَالْأَرْضَ فَرَشْنَٰهَا فَنِعْمَ الْمَٰهِدُونَ(48)
و زمين را گسترديم، و چه خوب گسترانندهاي هستيم!(48)
وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(49)
و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!(49)
فَفِرُّوٓا۟ إِلَي اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(50)
پس به سوي خدا بگريزيد، كه من از سوي او براي شما بيمدهندهاي آشكارم!(50)
وَلَا تَجْعَلُوا۟ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(51)
و با خدا معبود ديگري قرار ندهيد، كه من براي شما از سوي او بيمدهندهاي آشكارم!(51)
كَذَٰلِكَ مَآ أَتَي الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا۟ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ(52)
اين گونه است كه هيچ پيامبري قبل از اينها بسوي قومي فرستاده نشد مگر اينكه گفتند: «او ساحر است يا ديوانه!»(52)
أَتَوَاصَوْا۟ بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ(53)
آيا يكديگر را به آن سفارش ميكردند (كه همه چنين تهمتي بزنند)؟! نه، بلكه آنها قومي طغيانگرند(53)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٍ(54)
حال كه چنين است از آنها روي بگردان كه هرگز در خور ملامت نخواهي بود؛(54)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
(آیه 23)
لذا براى تأکید مطلب در این آیه سوگند یاد کرده، مىگوید:
«سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است، همان گونه که شما سخن مىگوئید» (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ).
کار به جائى رسیده است که خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمینان دادن به بندگان شکاک و دیر باور و ضعیف النفس و حریص سوگند یاد مىکند که آنچه به شما در زمینه رزق و روزى و وعدههاى ثواب و عقاب قیامت وعده داده شده همه حق است، و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.
(آیه 24)
میهمانان ابراهیم (ع): از این به بعد گوشههائى از سرگذشت انبیا و اقوام پیشین براى تأکید و تأیید مطالب گذشته مطرح مىشود، و نخستین فراز آن سرگذشت فرشتگانى است که براى عذاب قوم لوط در شکل آدمیان بر ابراهیم (ع) ظاهر شدند، و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با این که ابراهیم به سن پیرى رسیده بود و همسرش نیز مسن و نازا بود.
از یکسو عطا کردن این فرزند برومند در این سن و سال به این پدر و مادر پیر و فرتوت تأکیدى است براى آنچه در باره مقدر بودن سایر روزیها که در آیات گذشته آمد.
و از سوى دیگر دلیلى است بر قدر و توانائى حق، و آیتى است از آیات خدا شناسى که در آیات گذشته از آن بحث شده است.
و از سوى سوم بشارتى است براى اقوام با ایمان که مشمول حمایت حق هستند، همان گونه که آیات بعد که سخن از عذاب هولناک قوم لوط مىگوید هشدار و تهدیدى است براى مجرمان بىایمان.
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مىفرماید: «آیا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است»؟! (هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ).
(آیه 25)
سپس به شرح حال آنها پرداخته، مىگوید: «در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما که جمعیتى نا شناختهاید»! (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
(آیه 26)
به هر حال ابراهیم میهمان نواز و پر سخاوت، براى پذیرائى میهمانان خود فورا دست به کار شد، «پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شدهاى را براى آنها) آورد» (فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ).
چرا ابراهیم چنین کرد؟ براى این که ممکن بود اگر میهمانان متوجه شوند مانع از چنین پذیرائى پر هزینهاى گردند.
اما چرا ابراهیم براى میهمانهاى معدود که به گفته بعضى سه نفر و حد اکثر دوازده نفر بودند غذاى فراوان و مفصل تهیه کرد، این به خاطر آن است که معمولا اشخاص سخاوتمند هر گاه میهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه میهمانان غذا تهیه نمىکنند، بلکه غذائى فراهم مىسازند که علاوه بر میهمانان تمام کسانى که براى آنان کار مىکنند در آن شریک و سهیم باشند، و حتى همسایگان و نزدیکان و اطرافیان دیگر را هم در نظر مىگیرند.
(آیه 27)
ابراهیم شخصا این غذا را براى میهمانان آورد «و نزدیک آنها گذارد» (فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ).
ولى با تعجب دید که آنها دست به سوى غذا نمىبرند «گفت: آیا شما غذا نمىخورید»؟! (قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).
(آیه 28)
ابراهیم تصور مىکرد آنها از جنس بشرند و هنگامى که دید دست به سوى غذا نمىبرند «از آنان احساس وحشت کرد» (فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).
زیرا در آن زمان و امروز هم در میان بسیارى از اقوام- که پایبند به اخلاق سنتى هستند- هر گاه کسى از غذاى دیگرى بخورد به او آزارى نمىرساند و خیانتى نمىکند. و اگر میهمان دست به غذا نبرد این گمان پیدا مىشد که او براى کار خطرناکى آمده است.
در اینجا میهمانان- همان گونه که در آیه 70 سوره هود آمده است- «به او گفتند: نترس» ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم (قالُوا لا تَخَفْ).
سپس مىافزاید: «و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند» (وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).
بدیهى است فرزند به هنگام تولد «عالم» نیست، اما ممکن است استعدادى در او باشد که در آینده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اینجا همین است.
و مشهور این است که این فرزند «اسحاق» بوده است.
(آیه 29)
«در این هنگام همسرش جلو آمد در حالى که (از خوشحالى و تعجب) فریاد مىکشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسرى خواهم آورد در حالى که) پیر زنى نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ).
(آیه 30)
ولى قرآن در این آیه پاسخ فرشتگان را به او نقل مىکند: «گفتند: پروردگارت چنین گفته است و او حکیم و داناست» (قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
گر چه تو پیر زن فرتوتى هستى و شوهرت نیز چنین است، اما هنگامى که فرمان پروردگار تو صادر شود و ارادهاش به چیزى تعلق گیرد بدون تردید تحقق مىیابد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343
-
پاسخ : صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
(آیه 31)
شهرهاى بلا دیده قوم لوط آیت و عبرتى است: در تعقیب ماجراى ورود فرشتگان بر ابراهیم و بشارت دادن به او در باره تولد اسحاق بحث از گفتگویى است که میان «ابراهیم» و «فرشتگان» در باره قوم «لوط» در گرفت.
توضیح این که: ابراهیم پس از تبعید به شام، به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستى ادامه مىداد، حضرت «لوط» که از پیامبران بزرگ بود در عصر او مىزیست و احتمالا از سوى او مأموریت یافت که براى تبلیغ و هدایت گمراهان به یکى از مناطق شام (یعنى شهرهاى سدوم) سفر کند، او در میان قوم گنهکارى آمد که آلوده به شرک و گناهان بسیارى بودند، و از همه زشتتر گناه همجنس بازى و لواط بود سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاک این قوم شدند اما قبلا نزد ابراهیم آمدند.
ابراهیم از وضع میهمانان فهمید اینها به دنبال کار مهمى مىروند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نیامدهاند، چرا که براى چنین بشارتى یک نفر کافى بود، و یا به خاطر عجلهاى که در حرکت داشتند احساس کرد مأموریت مهمى دارند.
لذا در آیه مورد بحث مىگوید: ابراهیم «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان» خدا؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
(آیه 32)
فرشتگان پرده از روى مأموریت خود برداشته، و به ابراهیم «گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شدهایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ). قومى که علاوه بر فساد عقیده گرفتار انواع آلودگیها و گناهان مختلف زشت و ننگینى هستند.
(آیه 33)
سپس افزودند: ما مأموریت داریم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستیم» (لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ).
تعبیر به «حِجارَةً مِنْ طِینٍ» (سنگى از گل) همان چیزى است که در آیه 82 سوره هود به جاى آن «سجّیل» آمده است، و در مجموع شاید اشاره به این معنى است که براى نابود کردن این قوم مجرم حتى نیازى به نازل کردن صخرههاى عظیم از آسمان نبود، بلکه بارانى از ریگهاى کوچک و نه چندان محکم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو بارید.
(آیه 34)
سپس افزودند: «سنگهائى که از ناحیه پروردگارت براى اسرافکاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ).
(آیه 35)
قرآن در اینجا دنباله ماجراى این رسولان پروردگار را- که نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان میهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان این که آنها جوانانى زیبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابینا شد- رها کرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىکند.
مىفرماید: «ما مؤمنانى را که در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىکردند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 36)
«ولى (در تمام این مناطق) جز یک خانواده با ایمان نیافتیم»! (فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
آرى! ما هرگز خشک و تر را با هم نمىسوزانیم و عدالت ما اجازه نمىدهد مؤمن را گرفتار سرنوشت کافر کنیم، حتى اگر در میان میلیونها نفر بىایمان و مجرم، یک فرد با ایمان و پاک باشد نجاتش مىدهیم.
این همان مطلبى است که در سوره حجر آیه 59 و 60 به این صورت آمده:
«مگر خاندان لوط که همگى آنها را نجات خواهیم داد، به جز همسرش که مقدّر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد»!
البته این بخش از ماجراى قوم لوط در سورههاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بیان شده که همه آنها یک حقیقت را بازگو مىکند، ولى از آنجا که ممکن است به یک حادثه از زوایاى مختلف نگاه کرد و در هر نگاه بعدى از آن را مشاهده نمود، در قرآن مجید نیز حوادث تاریخى غالبا به همین صورت مطرح و تکرار شده است، و در مقام تربیت گاه لازم مىشود که روى یک مسأله مهم بارها تکیه شود، تا تأثیر عمیق در ذهن خواننده بگذارد.
به هر حال خداوند شهرهاى این قوم آلوده را با زمین لرزهاى سخت و ویرانگر زیر و رو کرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارید و اثرى از آنها نماند، حتى جسدهاى پلیدشان زیر آوارها و سنگهاى آسمانى مدفون گشت، تا عبرتى باشد براى آیندگان و براى همه افراد بىایمان و مجرمان آلوده.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344
-
پاسخ : صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
(آیه 37)
و لذا در این آیه مىافزاید: «و در آن (شهرهاى بلا دیده) نشانهاى روشن براى کسانى که از عذاب دردناک مىترسند به جاى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که از این آیات و نشانههاى خدا تنها کسانى پند مىگیرند که آمادگى پذیرش در وجودشان باشد، و احساس مسؤولیت کنند.
(آیه 38)
این همه درس عبرت در تاریخ پیشینیان: قرآن در اینجا در تعقیب داستان قوم لوط و عاقبت دردناکى که بر اثر گناهان بسیار زشت و ننگین پیدا کردند اشاره به سرگذشت چند قوم دیگر از اقوام پیشین مىکند.
نخست مىفرماید: «و در (زندگى) موسى نیز (نشانه و درس عبرتى بود) در آن هنگامى که او را به دلیلى آشکار به سوى فرعون فرستادیم» (وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
«سلطان» چیزى است که مایه تسلط گردد، و منظور در اینجا معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلى یا هر دو است که «موسى» (ع) در برابر فرعون از آن استفاده کرد.
(آیه 39)
اما فرعون نه تسلیم معجزات بزرگ موسى (ع) که گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظیم فرود آورد، بلکه به خاطر غرور و تکبرى که داشت «با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: (این مرد) یا ساحر است یا دیوانه»! (فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
جالب این که جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغین که به انبیاء بزرگ مىدادند گرفتار سر در گمى و تناقض گوئى عجیبى بودند، گاه آنها را ساحر مىخواندند، و گاه مجنون، با این که «ساحر» باید انسان هوشیارى باشد که با استفاده از ریزه کاریها و مسائل روانى و خواص مختلف اشیا کارهاى اعجاب انگیزى را انجام دهد و مردم
را اغفال نماید، در حالى که مجنون نقطه مقابل آن است.
(آیه 40)
اما قرآن از نتیجه کار فرعون جبار و اعوانش چنین خبر مىدهد:
«از این رو ما او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم، در حالى که در خور سرزنش بود»َأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
(آیه 41)
سپس به سرنوشت اجمالى قوم «عاد» پرداخته، چنین مىگوید:
«در سرگذشت قوم عاد نیز (آیتى است) در آن هنگام که تند بادى بىباران بر آنها فرستادیم» (وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ).
عقیم بودن بادها زمانى است که ابرهاى بارانزا با خود حمل نکند، گیاهان را تلقیح ننماید، و فایده و برکتى نداشته باشد، و جز هلاکت و نابودى چیزى همراه نیاورد.
(آیه 42)
سپس به توصیف تند بادى که بر قوم عاد مسلط شد پرداخته، مىافزاید: «بر هیچ چیز نمىگذشت مگر این که آن را همچون استخوانهاى پوسیده مىساخت» (ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ).
این تعبیر نشان مىدهد که تند باد قوم عاد یک تند باد معمولى نبود، بلکه علاوه بر تخریب و درهم کوبیدن و به اصطلاح فشارهاى فیزیکى، داراى سوزندگى و مسمومیتى بود که اشیاء گوناگون را مىپوساند.
این بود اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نیرومند و ثروتمند «عاد» که در سرزمین «احقاف» (منطقهاى میان عمان و حضر موت) مىزیستند.
(آیه 43)
بعد از آنها نوبت به قوم «ثمود» مىرسد و در باره آنها مىفرماید:
«و نیز در سرگذشت قوم ثمود (عبرتى است) در آن هنگام که به آنها گفته شد:
مدتى کوتاه بهرهمند باشید» و سپس منتظر عذاب (وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ).
منظور از «حَتَّى حِینٍ» همان سه روز مهلتى است که در آیه 65 سوره هود به آن اشاره شده است: «آنها شترى را که به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند و پیامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانه هایتان بهره گیرید (و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشید) این وعده اى است تخلف ناپذیر».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344
-
پاسخ : صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
(آیه 44)
آرى «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان را فرا گرفت، در حالى که (خیره خیره) نگاه مىکردند» بىآنکه قدرت دفاع داشته باشند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).
این جمله اشاره به تمام سرپیچیهائى است که آنها در طول دعوت صالح داشتند، مانند بتپرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقهاى که معجزه «صالح» بود، نه فقط سرپیچی هایى که در طول این سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.
(آیه 45)
سر انجام آخرین جملهاى که در باره این قوم سرکش مىفرماید این است که: «چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسى یارى طلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ).
آرى! صاعقه چنان آنها را غافلگیر کرد و بر زمین کوبید که نه خود یاراى برخاستن و دفاع از خویشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فریاد و کمک طلبیدن، و در همین حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى دیگران شد.
(آیه 46)
در این آیه اشاره کوتاهى به سرنوشت پنجمین قوم یعنى قوم نوح کرده، مىفرماید: «همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
«فاسق» به کسى مىگویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد، و آلوده به فکر و ظلم یا سایر گناهان شود.
(آیه 47)
پیوسته آسمانها را گسترش مىدهیم! قرآن بار دیگر به مسأله آیات عظمت خداوند در عالم آفرینش مىپردازد و در حقیقت بحثهائى را که در آیات 20 و 21 همین سوره در باره آیات او در زمین و وجود انسان گذشت تکمیل مىکند، و در ضمن دلیلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است. نخست مىفرماید: «و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت مىبخشیم» (وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ).
(آیه 48)
«و زمین را گستردیم و چه خوب گسترانندهاى هستیم»! (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ).
نشانه هاى این قدرت عظیم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى که بر آنها حاکم است به خوبى آشکار مىباشد.
با توجه به کشفیات اخیر دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» معناى آیه روشن است و آن این که خداوند آسمانها را آفریده و دائما گسترش مىدهد.
علم امروز مىگوید: نه تنها کره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانى تدریجا فربه و سنگینتر مىشود، بلکه آسمانها نیز در گسترشند، یعنى ستارگانى که در یک کهکشان قرار دارند بسرعت از مرکز کهکشان دور مىشوند، حتى سرعت این گسترش را در بسیارى از مواقع اندازه گیرى کرده اند.
(آیه 49)
بعد از آفرینش آسمانها و زمین نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمین و انواع گیاهان و حیوانات مىرسد آیه مورد بحث مىفرماید:
«و از هر چیز دو جفت آفریدیم شاید متذکر شوید» (وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
«مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» (از هر چیزى) مىتواند اشاره به این حقیقت باشد که تمام اشیاى جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امروز از نظر علمى مسلم است که «اتمها» از اجزاء مختلفى تشکیل یافتهاند، از جمله اجزائى که داراى بار الکتریسته منفى هستند، و «الکترون» نامیده مىشوند، و اجزائى که داراى بار الکتریسته مثبت هستند و «پروتون» نام دارد.
(آیه 50)
در این آیه به عنوان یک نتیجهگیرى از بحثهاى توحیدى گذشته مىافزاید: «پس به سوى خدا بگریزید که من از سوى او براى شما بیم دهندهاى آشکارم» (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تعبیر به «فرار» در اینجا تعبیر جالب و لطیفى است، معمولا «فرار» در جائى گفته مىشود که انسان از یک سو با موجود یا حادثه وحشتناکى رو برو شده، و از سوى دیگر پناهگاهى در نقطهاى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور مىشود و به نقطه امن و امان روى مىآورد، شما نیز از شرک و بتپرستى که عقیده وحشتناکى است بگریزید و به توحید خالص که منطقه امن و امان واقعى است روى آرید.
از زشتیها، بدیها، بىایمانى، تاریکى جهل، و عذاب جاویدان بگریزید، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاویدان قرار گیرید.
(آیه 51)
باز براى تأکید بیشتر، روى مسأله یکتاپرستى تکیه کرده، مىفرماید: «و با خدا معبود دیگرى قرار ندهید که من براى شما از سوى او بیم دهندهاى آشکارم» (وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344
-
پاسخ : صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات
(آیه 52)
در آیه 39 همین سوره خواندیم که فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او «ساحر» یا «مجنون» است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز داده مىشد براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود، و روح پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را آزرده مىساخت.
آیه براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مىگوید: تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفتهاى «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر این که گفتند: او ساحر است یا دیوانه» (کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مىخواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مىکردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمىآوردند.
(آیه 53)
سپس مىافزاید: «آیا (این قوم کافر و معاند) یکدیگر را به آن سفارش مىکردند» که همه چنین تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و یکنواخت عمل مىکنند که گوئى همگى در ماوراء تاریخ مجلسى تشکیل داده، و به مشاوره نشسته، و به یکدیگر توصیه نمودهاند که انبیاء را عموما متهم به سحر و جنون کنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم کاسته شود.
سپس مىافزاید: «بلکه آنها قومى طغیانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این اثر روح طغیانگرى است که براى بیرون کردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مىشوند.
(آیه 54)
باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید:
«اکنون (که این قوم طاغى و سرکش حاضر به شنیدن حق نیستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش که تو وظیفه خود را بطور کامل انجام دادهاى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذیرند غم مخور که دلهاى شایستهاى در انتظار آن است.
این جمله در حقیقت یادآور آیات دیگرى است که نشان مىدهد پیامبر آن قدر دلسوز بود که گاه از عدم ایمان آنها نزدیک بود دق کند، چنانکه در آیه 6 سوره کهف مىخوانیم: «گوئى مىخواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى چرا که آنها به این قرآن ایمان نیاوردهاند».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
-
صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
[golrooz] صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَيٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(55)
و پيوسته تذكّر ده، زيرا تذكّر مؤمنان را سود ميبخشد(55)
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ(56)
من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)!(56)
مَآ أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ(57)
هرگز از آنها روزي نميخواهم، و نميخواهم مرا اطعام كنند!(57)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ(58)
خداوند روزيدهنده و صاحب قوّت و قدرت است!(58)
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ ذَنُوبًا مِّثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَٰبِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ(59)
و براي كساني كه ستم كردند، سهم بزرگي از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقوام ستمگر پيشين)؛ بنابر اين عجله نكنند!(59)
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ(60)
پس واي بر كساني كه كافر شدند از روزي كه به آنها وعده داده ميشود!(60)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
وَالطُّورِ(1)
سوگند به كوه طور،(1)
وَكِتَٰبٍ مَّسْطُورٍ(2)
و كتابي كه نوشته شده،(2)
فِي رَقٍّ مَّنشُورٍ(3)
در صفحهاي گسترده،(3)
وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ(4)
و سوگند به «بيت المعمور»،(4)
وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ(5)
و سقف برافراشته،(5)
وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ(6)
و درياي مملوّ و برافروخته،(6)
إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٌ(7)
كه عذاب پروردگارت واقع ميشود،(7)
مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ(8)
و چيزي از آن مانع نخواهد بود!(8)
يَوْمَ تَمُورُ السَّمَآءُ مَوْرًا(9)
(اين عذاب الهي) در آن روزي است كه آسمان به شدّت به حركت درميآيد،(9)
وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْرًا(10)
و كوهها از جا كنده و متحرّك ميشوند!(10)
فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(11)
واي در آن روز بر تكذيبكنندگان،(11)
الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ(12)
همانها كه در سخنان باطل به بازي مشغولند!(12)
يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلَيٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا(13)
در آن روز كه آنها را بزور به سوي آتش دوزخ ميرانند!(13)
هَٰذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(14)
(به آنها ميگويند:) اين همان آتشي است كه آن را انكار ميكرديد(14)
أَفَسِحْرٌ هَٰذَآ أَمْ أَنتُمْ لَا تُبْصِرُونَ(15)
آيا اين سحر است يا شما نميبينيد؟!(15)
اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوٓا۟ أَوْ لَا تَصْبِرُوا۟ سَوَآءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(16)
در آن وارد شويد و بسوزيد؛ ميخواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براي شما يكسان است؛ چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده ميشويد!(16)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَنَعِيمٍ(17)
ولي پرهيزگاران در ميان باغهاي بهشت و نعمتهاي فراوان جاي دارند،(17)
فَٰكِهِينَ بِمَآ ءَاتَيٰهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَيٰهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ(18)
و از آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند!(18)
كُلُوا۟ وَاشْرَبُوا۟ هَنِيًٓٔۢا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(19)
(به آنها گفته ميشود:) بخوريد و بياشاميد گوارا؛ اينها در برابر اعمالي است كه انجام ميداديد!(19)
مُتَّكِِٔينَ عَلَيٰ سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَٰهُم بِحُورٍ عِينٍ(20)
اين در حالي كه بر تختهاي صفكشيده در كنار هم تكيه ميزنند، و «حور العين» را به همسري آنها درميآوريم!(20)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَٰهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍۭ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ(21)
كساني كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق ميكنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزي نميكاهيم؛ و هر كس در گرو اعمال خويش است!(21)
وَأَمْدَدْنَٰهُم بِفَٰكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ(22)
و همواره از انواع ميوهها و گوشتها -از هر نوع كه بخواهند- در اختيارشان ميگذاريم!(22)
يَتَنَٰزَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ(23)
آنها در بهشت جامهاي پر از شراب طهور را كه نه بيهودهگويي در آن است و نه گناه، از يكديگر ميگيرند!(23)
۞ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ(24)
و پيوسته بر گردشان نوجواناني براي (خدمت) آنان گردش ميكنند كه همچون مرواريدهاي درون صدفند!(24)
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(25)
در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته) سؤال مينمايند؛(25)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 55)
مفسران گفته اند: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندوهگین شدند و تصور کردند که این آخرین سخن در برابر مشرکان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مىرسد، ولى چیزى نگذشت که این آیه نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد: «و پیوسته تذکر و اندرز ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود مىبخشد» (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ). اینجا بود که همگى احساس آرامش کردند.
اشاره به این که دلهاى آمادهاى در گوشه و کنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاستهاند گروه دیگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشین تو تأثیر خود را در نفوس آنان مىگذارد.
(آیه 56)
هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن: از مهمترین سؤالاتى که هر کس از خود مىکند این است که «ما براى چه آفریده شدهایم»؟ و «هدف آفرینش انسانها و آمدن به این جهان چیست»؟
آیه مورد بحث به این سؤال مهم و همگانى با تعبیرات فشرده و پرمحتوایى پاسخ مىگوید، و بحثى را که در آیه قبل پیرامون تذکر و یادآورى به مؤمنان بیان شد تکمیل مىکند، چرا که این از مهمترین اصولى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آن را تعقیب کند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را که در آیه 50 همین سوره آمده بود روشن مىسازد.
مىفرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند» و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ).
(آیه 57)
من نیازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمىخواهم، و نمىخواهم مرا اطعام کنند»! (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ).
(آیه 58)
«خداوند روزى دهنده، و صاحب قوت و قدرت است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ).
اندکى تأمل در مفهوم آیات قرآن در زمینه هدف خلقت نشان مىدهد که هدف اصلى همان «عبودیت» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و مسأله «علم و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار مىگیرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتیجه این عبودیت است.
بدین ترتیب روشن مىشود که ما همه براى عبادت پروردگار آفریده شدهایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمى مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتى است ماوراى اینها؟ هر چند عبادات رسمى نیز همگى واجد اهمیتند.
«عبودیت»- آن گونه که در متون لغت آمده- اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مىتواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست.
بنابر این عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خداست.
عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر اوست فراموش کند، حتى خویشتن را! و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس «رحمت» اوست.
(آیه 59)
اینها نیز در عذاب الهى سهیمند: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره «ذاریات» است در حقیقت یک نوع نتیجهگیرى از آیات مختلف این سوره است، مخصوصا آیاتى که پیرامون سرنوشت اقوام پیشین همچون قوم فرعون و قوم لوط و عاد و ثمود سخن مىگوید، همچنین آیات گذشته که از هدف آفرینش سخن مىگفت.
مىگوید: «و براى کسانى که ستم کردند، سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم یارانشان» از اقوام ستمگر پیشین (فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ).
«بنابر این عجله نکنند» (فَلا یَسْتَعْجِلُونِ). و پى در پى نگویند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمىآید؟
تعبیر به «ظلم» در باره این گروه به خاطر آن است که «شرک» و کفر بزرگترین ظلم است، زیرا حقیقت ظلم این است که چیزى را در غیر محل شایسته قرار دهند، و مسلما بت را به جاى خدا قرار دادن مهمترین مصداق ظلم محسوب مىشود، و به همین دلیل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند که اقوام مشرک پیشین داشتند.
(آیه 60)
در آخرین آیه این سوره تهدید به عذاب دنیا را با تهدید به عذاب آخرت تکمیل کرده، مىگوید: «پس واى بر کسانى که کافر شدند از روزى که به آنها وعده داده مىشود» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
همان گونه که این سوره از مسأله معاد و رستاخیز آغاز شد، با تأکید بر همین مسأله پایان مىگیرد.
«پایان سوره ذاریات»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
سوره طور [52]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 49 آیه است
محتواى سوره:
این سوره نیز از سورههائى است که سنگینى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نیکان و پاکان از یکسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظیم از سوى دیگر است.
و روى هم رفته مىتوان محتواى این سوره را به شش بخش تقسیم کرد.
1- آیات نخستین سوره که با سوگندهاى پى در پى شروع مىشود بحث از عذاب الهى و نشانههاى قیامت و آتش دوزخ و کیفر کافران مىکند (آیه 1 تا 16).
2- بخش دیگرى از این سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قیامت که در انتظار پرهیزکاران است مشروحا برمىشمرد، و یکى را پس از دیگرى مورد توجه قرار مىدهد، و در حقیقت به غالب نعمتهاى بهشتى در این بخش از سوره اشاره شده است (آیه 17 تا 28).
3- در بخش دیگرى از این سوره از نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مىگوید، و اتهاماتى را که دشمنان براى او ذکر مىکردند برمىشمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مىدهد (آیه 29 تا 34).
4- در بخش دیگر سخن از توحید است، و با استدلالى روشن این مسأله را تعقیب مىکند (آیه 35 تا 43).
5- در بخش دیگر سوره باز به مسأله معاد و پارهاى از مشخصات روز قیامت باز مىگردد (آیه 44 تا 47).
6- سر انجام در آخرین بخش سوره که دو آیه بیشتر نیست با دستوراتى به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در زمینه صبر و استقامت و تسبیح و حمد پروردگار و وعده حمایت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پایان مىبخشد.
نامگذارى این سوره به «طور» به تناسب نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس سوره طور را بخواند بر خداست که او را از عذابش ایمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره طور را تلاوت کند خداوند، خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مىکند».
روشن است که این همه اجر و پاداش عظیم در دنیا و آخرت از آن کسانى است که این «تلاوت» را وسیله اى براى «تفکر»، و آن را نیز به نوبه خود وسیله اى در راه «عمل» قرار دهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
این سوره یکى دیگر از سورههائى است که با سوگند شروع مىشود، سوگندهائى براى بیان یک واقعیت مهم یعنى مسأله قیامت و معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال انسانها.
مىفرماید: «سوگند به کوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «کوه» است، ولى با توجه به این که این کلمه در ده آیه از قرآن مجید مطرح شده که در نه مورد سخن از «طور سینا» همان کوهى که در آنجا وحى بر موسى نازل مىشد به میان آمده، معلوم مىشود که در آیه مورد بحث نیز منظور همان معنى است.
(آیه 2)
«و سوگند به کتابى که نوشته شده است ...» (وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى که قبل از آن آمده این تعبیر یا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانى.
(آیه 3)
«در صفحه اى گسترده» (فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در این آیه نیز سوگند به کتابى خورده شده که بر صفحهاى از بهترین صفحات نگاشته شده و در عین حال باز و گسترده است و نه پیچیده!
(آیه 4)
«و سوگند به بیت المعمور» (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ).
«بیت المعمور» را بعضى به «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کردهاند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است، و مىدانیم نخستین خانهاى است که براى عبادت، در روى زمین ساخته و آباد شده است.
(آیه 5)
«و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا که در آیه 32 سوره انبیاء مىخوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم».
تعبیر به «سقف» ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشاندهاند و به سقفى مىمانند، و نیز ممکن است اشاره به «جوّ اطراف زمین» باشد که قشر فشردهاى از هوا همچون سقف محکمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زیانبار کیهانى به خوبى حفظ مىکند.
(آیه 6)
«و (سوگند به) دریاى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانکه در آیه 71 و 72 سوره مؤمن مىخوانیم: «آنها را در آب سوزان مىکشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
این دریاى برافروخته یا همین اقیانوسهاى کره زمین ما است که در آستانه قیامت، برافروخته مىشود و سپس منفجر مىگردد.
و یا دریائى از مواد مذاب که در دل کره زمین است و ممکن است آیه فوق قسم به هر دو باشد، چرا که هر دو از آیات خداوند و شگفتیهاى بزرگ این جهان است.
قابل توجه این که در ارتباط مفهوم این پنج سوگند با یکدیگر چنین به نظر مىرسد که سه سوگند نخست رابطه نزدیکى با یکدیگر دارند چرا که همه از وحى و خصوصیات آن سخن مىگویند «کوه طور» محل نزول وحى بود، و «کتاب مسطور» نیز اشاره به کتاب آسمانى است، خواه تورات باشد یا قرآن، و «بیت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پیک وحى خداست.
و اما دو سوگند دیگر از آیات «تکوینى» سخن مىگوید- در برابر سه سوگند نخست که از آیات «تشریعى» سخن مىگفت- این دو سوگند یکى اشاره به مهمترین نشانه توحید یعنى آسمان با عظمت است، و دیگرى به یکى از نشانههاى مهم معاد که در آستانه رستاخیز رخ مىدهد.
بنابر این «توحید»، «نبوت» و «معاد» در این پنج سوگند جمع است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 7)
سپس در اینجا قرآن به بیان موضوعى که سوگندهاى فوق به خاطر آن یاد شده اشاره کرده، مىفرماید: «عذاب پروردگارت واقع مىشود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ).
(آیه 8)
«و چیزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
کوتاه سخن این که: سوگندهاى پنج گانه که بر محور قدرت خداوند در عالم «تکوین» و «تشریع» دور مىزند بیانگر این است که چنین کسى به خوبى قادر است مردگان را بار دیگر به زندگى و حیات بازگرداند، و قیامت را برپا کند، این همان چیزى است که سوگندها به خاطر آن یاد شده، همانگونه که در دو آیه فوق خواندیم.
(آیه 9)
در آیات گذشته اشاره سر بستهاى به عذاب الهى در قیامت شده بود، در اینجا که توضیح و تفسیرى بر این معنى است بعضى از ویژگیهاى روز قیامت را بازگو مىکند، و سپس کیفیت عذاب تکذیب کنندگان را.
مىفرماید: این عذاب الهى «در آن روزى است که آسمان (کرات آسمانى) به شدت به حرکت در مىآید» (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدین ترتیب در آستانه قیامت نظام حاکم بر کرات آسمانى بر هم مىریزد آنها از مدارات خود منحرف مىشوند، و به هر سو رفت و آمد مىکنند، سپس درهم نور دیده مىشوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مىشود، چنانکه آیه 104 سوره انبیاء مىگوید: «روزى که آسمان را همچون طومار در هم مىپیچیم».
و در آیه 48 سوره ابراهیم مىخوانیم: «روزى که این زمین به زمینى دیگر و آسمانها به آسمان دیگرى تبدیل مىشود».
(آیه 10)
سپس مىافزاید: «و (روزى که) کوهها از جا کنده و متحرک مىشوند»! و به شهادت آیات دیگر قرآن سپس متلاشى مىگردند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
اینها همه اشاره به آن است که این دنیا و تمام پناهگاههاى آن در هم کوبیده مىشود، جهانى نو، با نظاماتى نوین جاى آن را مىگیرد و انسان در برابر نتایج اعمال خویش، قرار خواهد گرفت.
(آیه 11)
لذا در این آیه مىافزاید: چون چنین است «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ).
آرى! در حالى که وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظیمترى به سراغ «مکذّبین» مىآید که همان عذاب الهى است چرا که «ویل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع یک حادثه نا مطلوب.
(آیه 12)
سپس به معرفى این مکذّبین پرداخته، مىفرماید: «همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ).
آیات قرآن را «دروغ»، و معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را «سحر» مىخوانند، و آورنده آن را «مجنون» مىشمرند، همه حقایق را به بازى گرفته، و به سخریه و استهزا در برابر آنها مىپردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.
(آیه 13)
بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته، مىافزاید: «در آن روز که آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مىرانند»! (یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).
(آیه 14)
به آنها مىگویند: «این همان آتشى است که آن را انکار مىکردید»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 15)
و نیز به آنها گفته مىشود: «آیا این سحر است یا شما نمىبینید»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مىگفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مىرباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مىکند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مىخواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مىبینند و حرارت آن را لمس مىکنند به آنها گفته مىشود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!
(آیه 16)
همچنین به آنها گفته مىشود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مىخواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
«چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مىشوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بىتابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.
(آیه 17)
پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بىکران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مىکند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.
نخست مىگوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبههاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.
(آیه 18)
سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مىگوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مىگویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمىگنجند، پیوسته با هم مزاح مىکنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العادهاى را احساس مىکنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مىتواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.
(آیه 19)
بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مىگوید به آنها گفته مىشود:
«بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
«اینها در برابر اعمالى است که انجام مىدادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مىآورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان مىگویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
-
پاسخ : صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور
(آیه 20)
سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مىکنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مىگیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مىافزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مىآوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).
(آیه 21)
آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمىکند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مىافزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مىکنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقهاش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بىآنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مىبخشد و ترفیع مقام مىدهد، و به درجه آنان مىرساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مىافزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمىشود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مىکند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مىسازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.
(آیه 22)
در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مىکند، به گونهاى که از مجموع به خوبى استفاده مىشود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مىفرماید: «و همواره از انواع میوهها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مىگذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوهها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوههاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مىدهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوهها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوهها) بر «لحم» (گوشتها) اشارهاى است به برترى «میوهها» بر «گوشتها».
(آیه 23)
سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مىافزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهودهگوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مىگیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذتبخش، نشاط آفرین و روحپرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهودهگوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسر هوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مىکشند و مىنوشند.
(آیه 24)
سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مىگوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىکنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
«مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مىکند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مىکاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مىگیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونهاند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».
(آیه 25)
و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مىفرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مىکنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مىبرند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
-
صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
[golrooz] صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوٓا۟ إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِيٓ أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ(26)
ميگويند: «ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد)!(26)
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَيٰنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27)
امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذابكشنده ما را حفظ كرد!(27)
إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ(28)
ما از پيش او را ميخوانديم (و ميپرستيديم)، كه اوست نيكوكار و مهربان!»(28)
فَذَكِّرْ فَمَآ أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ(29)
پس تذكّر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي!(29)
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ(30)
بلكه آنها ميگويند: «او شاعري است كه ما انتظار مرگش را ميكشيم!»(30)
قُلْ تَرَبَّصُوا۟ فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ(31)
بگو: «انتظار بكشيد كه من هم با (شما انتظار ميكشم شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودي شما را با عذاب الهي)!»(31)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَٰمُهُم بِهَٰذَآ أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ(32)
آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور ميدهد، يا قومي طغيانگرند؟(32)
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ(33)
يا ميگويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»، ولي آنان ايمان ندارند(33)
فَلْيَأْتُوا۟ بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِۦٓ إِن كَانُوا۟ صَٰدِقِينَ(34)
اگر راست ميگويند سخني همانند آن بياورند!(34)
أَمْ خُلِقُوا۟ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَٰلِقُونَ(35)
يا آنها بي هيچ آفريده شدهاند، يا خود خالق خويشند؟!(35)
أَمْ خَلَقُوا۟ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ(36)
آيا آنها آسمانها و زمين را آفريدهاند؟! بلكه آنها جوياي يقين نيستند!(36)
أَمْ عِندَهُمْ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَۣيْطِرُونَ(37)
آيا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟! يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟!(37)
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(38)
آيا نردباني دارند (كه به آسمان بالا ميروند) و بوسيله آن اسرار وحي را ميشنوند؟! كسي كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشني بياورد!(38)
أَمْ لَهُ الْبَنَٰتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ(39)
آيا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران (كه فرشتگان را دختران خدا ميناميد)؟!(39)
أَمْ تَسَْٔلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ(40)
آيا تو از آنها پاداشي ميطلبي كه در زير بار گران آن قرار دارند؟!(40)
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ(41)
آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روي آن مينويسند؟!(41)
أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا فَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ هُمُ الْمَكِيدُونَ(42)
آيا ميخواهند نقشه شيطاني براي تو بكشند؟! ولي بدانند خود كافران در دام اين نقشهها گرفتار ميشوند!(42)
أَمْ لَهُمْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ(43)
يا معبودي غير خداوند دارند (كه قول ياري به آنها داده)؟! منزّه است خدا از آنچه همتاي او قرارميدهند!(43)
وَإِن يَرَوْا۟ كِسْفًا مِّنَ السَّمَآءِ سَاقِطًا يَقُولُوا۟ سَحَابٌ مَّرْكُومٌ(44)
آنها (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگي از آسمان (براي عذابشان) سقوط ميكند ميگويند: «اين ابر متراكمي است!»(44)
فَذَرْهُمْ حَتَّيٰ يُلَٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ(45)
حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛(45)
يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَئًْا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(46)
روزي كه نقشههاي آنان سودي به حالشان نخواهد داشت و (از هيچ سو) ياري نميشوند!(46)
وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ عَذَابًا دُونَ ذَٰلِكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(47)
و براي ستمگران عذابي قبل از آن است (در همين جهان)؛ ولي بيشترشان نميدانند!(47)
وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ(48)
در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار داري! و هنگامي كه برميخيزي پروردگارت را تسبيح و حمد گوي!(48)
وَمِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَٰرَ النُّجُومِ(49)
(همچنين) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح)!(49)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَيٰ(1)
سوگند به ستاره هنگامي كه افول ميكند،(1)
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَيٰ(2)
كه هرگز دوست شما [= محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است،(2)
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَيٰٓ(3)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد!(3)
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَيٰ(4)
آنچه ميگويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست!(4)
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَيٰ(5)
آن كس كه قدرت عظيمي دارد [= جبرئيل امين] او را تعليم داده است؛(5)
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَيٰ(6)
همان كس كه توانايي فوق العاده دارد؛ او سلطه يافت(6)
وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَيٰ(7)
در حالي كه در اُفق اعلي قرار داشت!(7)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 26)
«مىگویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مىکردیم و باید احساس امنیت کنیم باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.
(آیه 27)
«اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.
(آیه 28)
بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مىکنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مىکنند.
مىگویند: «ما از پیش او را مىخواندیم (و مىپرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مىبریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «"دار الندوة" خانه "قصى بن کلاب" جدّ معروف عرب بود، که براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مىشدند و به مشورت مىپرداختند، این خانه در کنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى "کعبه" باز مىشد، و مرکزیت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن کلاب بود.» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد چارهاى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مىفرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حقطلبان با شنیدن این سخنان، آمادهتر مىشود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند پرداخته، مىفرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مىبستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکندهگوئى آنها باشد.
(آیه 30)
سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مىکشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مىکند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
(آیه 31)
به هر حال آنها به این دلخوش مىکردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مىدهد و مىفرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مىکشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346
-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 32)
سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، مىگوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور مىدهد یا قومى طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سر چشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگرى است که بر این افراد غالب است.
(آیه 33)
بار دیگر به یکى دیگر از تهمتهاى آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب مىشود اشاره کرده، مىافزاید: «یا مىگویند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ایمان ندارند» (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 34)
ولى قرآن مجید پاسخ دندانشکنى به آنها داده، مىفرماید: «اگر راست مىگویند (که این کلام بشر است، و ساخته و پرداخته فکر انسان پس آنها نیز) سخنى همانند آن بیاورند» (فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ).
شما هم انسانید و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بیان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنى همانند آن بیاورند؟! جمله «فلیأتوا» (پس بیاورند ...) به اصطلاح امر تعجیزى است، و هدف آن است که عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و این همان چیزى است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به «تحدّى» مىکنند، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
این یکى از آیاتى است که به روشنى اعجاز قرآن را روشن مىکند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست، بلکه تمام کسانى که در همه قرون و اعصار مىگویند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست مىگویند سخنى همانند آن بیاورند.
این نداى قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن که از بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگذرد کسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید و این عجز عمومى گواه زنده اصالت این وحى آسمانى است.
(آیه 35)
راستى حرف حساب شما چیست؟! قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منکران قرآن و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قدرت پروردگار را با یازده سؤال پى در پى ادامه مىدهد، نخست از مسأله آفرینش شروع کرده، مىگوید: «یا آنها بىهیچ آفریده شدهاند یا خود خالق خویشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
این عبارت کوتاه و فشرده در حقیقت اشاره به «برهان معروف علّیت» است که در فلسفه و کلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن این که عالمى که در آن زندگى مىکنیم بدون شک حادث است زیرا دائما در حال تغییر است، و آنچه در حال تغییر و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چیزى که در معرض حوادث است محال است قدیم و ازلى باشد.
اکنون این سؤال پیش مىآید که اگر حادث است از سه حال بیرون نیست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خویشتن است.
3- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زیرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.
احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد، و این اجتماع نقیضین است.
بنابر این راهى جز قبول احتمال سوم یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمىماند.
(آیه 36)
این آیه به سؤال دیگرى که در باره ادعائى که در مرحله پائینتر قرار دارد پرداخته، مىگوید: «آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بىعلت به وجود نیامدهاند، و نیز خود علت خویش نبودهاند، آیا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمینند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نیستند آیا خداوند امر خلقت آسمان و زمین را به آنها واگذارده؟ و به این ترتیب مخلوقى هستند که خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمىتوانند چنین ادعاى باطلى کنند، لذا در دنباله همین سخن مىافزاید: «بلکه آنها (جویاى) یقین نیستند» (بَلْ لا یُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانه اى براى فرار از ایمانند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347
-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 37)
و اگر مدعى این امور نیستند و در امر خلقت نصیبى ندارند «آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ).
تا هر کس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» یا ارزاق دیگر بخشند، و از هر کس بخواهند دریغ دارند.
«یا بر همه چیز عالم سیطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ).
آنها هرگز نمىتوانند ادعا کنند که خزینهدار پروردگارند، و نه سلطهاى بر امر تدبیر این جهان دارند، چرا که ضعف و زبونى آنها در برابر یک حادثه، یک بیمارى و حتى یک حشره ناچیز، و همچنین نیاز آنها به ابتدائىترین وسائل زندگى، بهترین دلیل بر نفى این قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاهطلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است که آنها را به انکار حقایق کشیده.
«مصیطرون» اشاره به «ارباب انواع» است که جزء خرافات پیشینیان مىباشد، آنها معتقد بودند که هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حیوانات و گیاهان و غیر آنها داراى مدبر و مربى خاصى است که آن را ربّ النوع آن مىنامیدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مىکردند، این عقیده شرکآمیز از نظر اسلام مردود است، و در آیات قرآن تدبیر همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمین» مىخوانیم.
(آیه 38)
مسلم است نه منکران نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشرکان عصر جاهلیت، و نه غیر آنها، مدعى هیچ یک از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در این آیه به مرحله دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا نردبانى دارند که (به آسمان بالا مىروند) و به وسیله آن اسرار وحى را مىشنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ).
و از آنجا که ممکن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دلیل کرده، مىگوید: «هر کسى از آنها این ادعا را دارد (و مىگوید:
اسرار الهى را از طریق صعود به آسمان مىشنوم) دلیل روشنى بیاورد» (فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
مسلما اگر چنین ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمىکرد و هرگز دلیلى بر این مطلب نداشتند.
(آیه 39)
سپس مىافزاید: آیا این نسبت ناروا را که به فرشتگان مىدهند و مىگویند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» که فرشتگان را دختران خدا مىنامید! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به این که یکى از اعتقادات و افکار باطل آنها این بود که از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مىشدند که همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سیاه مىشد، ولى با این حال فرشتگان را دختران خدا مىخواندند! بدیهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبیر آیه فوق از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.
(آیه 40)
سپس از این مرحله نیز تنزل کرده به ذکر یکى دیگر از امورى که امکان دارد وسیله بهانهجوئى آنها شود اشاره کرده، مىفرماید: «آیا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مىطلبى که در زیر بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).
(آیه 41)
دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مىگوید: «آیا اسرار غیب نزد آنهاست، و از روى آن مىنویسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
اینها ادعا مىکنند پیامبر شاعرى است که در انتظار مرگ او و از هم پاشیدن شیرازه زندگى او هستیم، و با مرگش همه چیز پایان مىگیرد و دعوتش به بوته فراموشى مىافتد.
آنها از کجا مىدانند که بعد از وفات پیامبر زندهاند؟ این غیب را چه کسى به آنها گفته؟
(آیه 42)
سپس به بیان احتمال دیگرى پرداخته، مىگوید: «آیا مىخواهند نقشه شیطانى براى تو بکشند؟ ولى بدانند خود کافران در دام این نقشهها گرفتار مىشوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
آیه فوق مطابق این تفسیر همانند آیه 54 سوره آل عمران است که مىگوید:
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چاره جوئى کرد و خداوند بهترین چاره جویان است».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347
-
پاسخ : صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم
(آیه 43)
و بالاخره در آخرین پرسش از آنها مىپرسد: آیا آنها خیال مىکنند حامى و یاورى دارند»؟ یا معبودى غیر خدا دارند»؟ که قول یارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ).
سپس مىافزاید: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مىدهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
بنابر این هیچ کس قادر به حمایت از آنها نیست.
به این ترتیب آنها را در برابر یک بازپرسى عجیب و یک رشته سؤالات زنجیرهاى یازدهگانه قرار مىدهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقبنشینى و تنزل از ادعاها وا مىدارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مىبندد، و در بنبست کامل قرار مىدهد.
(آیه 44)
به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حقطلبى حقیقت را روشن مىساخت، در اینجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مىگوید: «آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مىکند مىگویند: (اشتباه مىکنید، این سنگ نیست) این ابر متراکمى است» که بر زمین فرو مىریزد! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مىشود دیده که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف متراکم مىشود و تبدیل به سنگ مىگردد؟
این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.
(آیه 45)
لذا در این آیه مىافزاید: «حال که چنین است آنها را رها کن (و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات کنند» و عذابهاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند (فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها کن) امرى است تهدیدآمیز و منظور از آن ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است بنابر این نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.
(آیه 46)
سپس به معرفى این روز پرداخته، مىگوید: «روزى که نقشههاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مىشود، و از هیچ سو) یارى نمىشوند» (یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! هر کس مىمیرد قیامت صغراى او برپا مىشود و سر آغازى است براى پاداش و کیفرها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسانها دامانشان را مىگیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چارهجوئیها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.
(آیه 47)
در این آیه مىافزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است بلکه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همین جهان) ولى بیشترشان نمىدانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همین دنیا باید در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقهها، زلزلهها، سنگهاى آسمانى و خشکسالى و قحطى و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید- همان گونه که در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرک اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند و به سوى خدا باز آیند.
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» اشاره به این است که آنها غالبا از عذابهائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بىخبرند و مفهومش این است که اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند.
(آیه 48)
در این آیه پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مىکند، مىفرماید: «در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
اگر تو را کاهن و مجنون و شاعر مىخوانند صبر کن، و اگر آیات قرآن را افتراهائى مىپندارند که به خدا بسته شده است شکیبائى نما، و اگر در برابر این همه براهین منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مىدهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى.
«زیرا تو در حفاظت کامل ما قرار دارى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مىبینیم و از همه چیز با خبریم و تو را تنها نخواهیم گذارد.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مىبخشد به دنبال دستور صبر مىفرماید:
«و هنگامى که بر مىخیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنیهاى دشمن آماده شو! در حدیثى آمده است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که از مجلس برمىخاست مىفرمود: «سبحانک اللّهمّ و بحمدک اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرک و اتوب الیک».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا! این چه کلماتى است که مىگوئى فرمود: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مىشود».
(آیه 49)
سپس در آخرین آیه مىافزاید: همچنین «به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زیرا عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مىباشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.
«پایان سوره طور»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347