زود رفته ای
شروع شده ام تازه
از میان ریل های قطار ابدیت
من یکه و تنها
در میان جاده های پر از سکوت نفرین شده
به تو مینگرم
و تو در قطاری
برایم دست تکان میدهی
اما چرا ناگهان بر بلور اشک چشمانم سنگ زدی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
زود رفته ای
شروع شده ام تازه
از میان ریل های قطار ابدیت
من یکه و تنها
در میان جاده های پر از سکوت نفرین شده
به تو مینگرم
و تو در قطاری
برایم دست تکان میدهی
اما چرا ناگهان بر بلور اشک چشمانم سنگ زدی؟
چه آرام و صبور در كنج غم، در فكر و روياها فرو رفته
گلويش مملو از بغضي گره خورده.
نمي داند كدامين درد را مهمان كند امشب
گناهش چيست؟ عشقي پاك!
و اين پاداش احساسش
به اوج لحظه خواهش دلش هم گريه مي خواهد
دريغ از اشك
حتي قطره اي بهر تسلايش.
دلش روي زمين مانده
دلش زخمي ترين دلهاست، از دست عزيزانش
نه دشمن، بلكه جانانش.
نگاهي خسته و غمخورده بر در
انتظاري بيهوده را طي مي كند امشب
و فردايي ندارد
تا به اميدش، شب سرد و غروب تنگ را فردا سحر سازد
* * *
كنون اي نازنين گر قصه را خواندي
بدان در شهر درد آلود، در اين غربت، گرفتارم
دلم غمگين و بيمارم و با اين درد و دلتنگي كه از ياران به دل دارم
زجانم دوستت دارم.
سبب منم که می شکنم
اما حرفی نمیزنم
اگه هیچ کس برام نموند
واسه اینه که سبب منم
غرق دردیم، ولی می خندیم خنده ای زهرآلود،
بدتر از ناله شب
عمق شب پیدا نیست،
زندگی زیبا نیست
***
سادگی زیبا نیست - این نشانی است که بر نقش دلم نقش شده
ولی افسوس چه دیر
ولی افسوس چه دیر، این دل ساده بی آلایش
درد را باور کرد
***
به چه می اندیشی؟ و چه می اندیشی؟
که چرا آمده ایم؟ یا چرا باید رفت؟
و من امروز به تلخي ديدم،
ساده دل بود دل ما که گمان داشت صداقت زیباست
***
آخر قصه چه شد؟
آخرین قصه چه شد؟
قصه ای تکراری،
قصه بیزاری ،
عشق هم زیبا نیست!!؟؟
تا به حال به اشکت نگاه کرده ای ؟تا به حال خودت را در اعماق اشکت دیده ای؟تا به حال فروغ دیدگانت را از قطره های نمناک دیدگانت سراغ گرفته ای؟خداوندا که چه زیباست این قطره از دریای بی منتهای عشقتان اشک عشق است و ان عشق اشکعشق اسمانی و اشک زمینیاگر اشک نباشد عشق تیستاگر عشق نباشد اشک
- - - به روز رسانی شده - - -
من خيس هزار خاطره امبه نجواهايم با پريان اسماني گوش ندهمن پاسبان تنهايي اماي دروغ رنگ دروغين دروغهامن به روي تمام دروغگوها خطي از ابهام کشيده اممن پاسبان اين تنهايي مهيباواز يک نجابت صدسال مرده اممن خيس هزار خاطره ام
خزان آمد به این بستان و گلزارم چه ویران شد
خداوندا چرایارم چنین بشکسته پیمان شد
دلم از اینهمه اندوه دیگر غرق خون گشته
دلی آسوده خاطر داشتم آن هم پریشان شد
نگار نازنین ما که حرف با وفایی زد
وفا را برد از یاد و به راه بی وفایان شد
نه مهری دید دل از او نه لبخندی به روی لب
همه خوبی ز خاطر برد و از نا مهربانان شد
قرارم بود تا مردن بمانم بر سر عهدش
ولی او خود گسست آن عهد و عشق ما به پایان شد
به او گفتم رفاقت را ز خاطر برده ای دیگر
بگفتا رسم این دنیا مرام نارفیقان شد
به او گفتم وفا رابین به پایت سوختم عمری
بسوزاند او مرا بدتر ز دیدارم گریزان شد
به او گفتم پشیمان می شوی از رفتنت جانا
تو می آیی ولی آندم که عمر من به پایان شد
زمان دوستی چو عمر گل کوتاه بود اما
به یادت تا ابد قلبم چه سرگردان و نالان شد
کنون چون رفت بی همره خداوندا نگهدارش
ولی با رفتن لیلی دل مجنون چه ویران شد...
این آخرین دل نوشته امروزم: تقدیم بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه ...[golrooz]
بی خبر می آیم
ترسم که پاسبان را
خبر کنی به جرم حبس نفست
و
شاید هم اسارت روحت
با شادی تو لبخند بر
لبانم نقش می بندد
بگذار برود هر آنچه دلتنگی هست
من می آیم٬ اما ...
چه
فایده که تو نمی مانی
گویا با هر آمدنی رفتنی هست
ما با همیم
گرچه دور
اما نزدیکتر از هر نفس به هم
همین مارا بس است.
آری
من برای همیشه دوستت
خواهم داشت...
بعدازمدتها دیدمش!!
دستاموگرفت وگفت :چقدر دستات تغییرکردند...
خودموکنترل کردم فقط لبخند زدم...تودلم گریه کردم
توگوشش گفتم:بی معرفت!!دستای من تغییرنکرده..دستات ب دستای اون عادت کرده.
چه کسی میگوید ک گرانی شده است!؟
دوره ی ارزانیست!!
دل ربودن ارزان...دل شکستن ارزان...
دوستی ارزان است...دشمنی ها ارزان...
چه شرافت ارزان...تن عریان ارزان...
آبروقیمت یک تکه ی نان
و
دروغ ازهمه چیزارزانتر.
قیمت عشق چقدر کم شده است!!!
کمتراز آب روان!!!
وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هرانسان...!
خدایا حكمت قدمهایی را كه برایم بر میداری آشكار كن تا درهایی را كه به سویم
میگشایی ندانسته نبندم و درهاییكه به رویم میبندی به اصرار نگشایم