دلم دل نیست دریا نیست مرداب است
که موجی هم سراغش را نمی گیرد
نه شوق زیستن دارد نه می میرد...
نمایش نسخه قابل چاپ
دلم دل نیست دریا نیست مرداب است
که موجی هم سراغش را نمی گیرد
نه شوق زیستن دارد نه می میرد...
در اندرون من خستهدل ندانم کیستغزل سُرای و مرا در پی جواب انداز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر انچه دیده بیند دل کند یاد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه براورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش[golrooz]
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
در این پاییز طولانی در این بی برگی ممتد
بهاری کاش می آمد دل ما را ورق میزد
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند [golrooz]
دریــــا سرنوشتم را به یاد آور
دنیــــا سرگذشتم را مکن باور
من غریبی غصه پردازم
چون غریقی غرقه در رازم