-
صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
[golrooz] صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره یو آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذْ صَرَفْنَآ إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓا۟ أَنصِتُوا۟ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا۟ إِلَيٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ(29)
و چون تني چند از جن را به سوي تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد هشداردهنده به سوي قوم خود بازگشتند(29)
قَالُوا۟ يَٰقَوْمَنَآ إِنَّا سَمِعْنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعْدِ مُوسَيٰ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِيٓ إِلَي الْحَقِّ وَإِلَيٰ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ(30)
گفتند اي قوم ما ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از خود است و به سوي حق و به سوي راهي راست راهبري مي كند(30)
يَٰقَوْمَنَآ أَجِيبُوا۟ دَاعِيَ اللَّهِ وَءَامِنُوا۟ بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(31)
اي قوم ما دعوت كننده خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابي پر درد پناهتان دهد (31)
وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءُ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(32)
و كسي كه دعوت كننده خدا را اجابت نكند در زمين درمانده كننده [خدا] نيست و در برابر او دوستاني ندارد آنان در گمراهي آشكاري اند(32)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يُحْۦِيَ الْمَوْتَيٰ بَلَيٰٓ إِنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(33)
مگر ندانسته اند كه آن خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفريدن آنها درمانده نگرديد مي تواند مردگان را [نيز] زنده كند آري اوست كه بر همه چيز تواناست(33)
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَلَي النَّارِ أَلَيْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ قَالُوا۟ بَلَيٰ وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا۟ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(34)
و روزي كه كافران بر آتش عرضه مي شوند [از آنان مي پرسند] آيا اين راست نيست مي گويند سوگند به پروردگارمان كه آري مي فرمايد پس به [سزاي] آنكه انكار مي كرديد عذاب را بچشيد(34)
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُو۟لُوا۟ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍۭ بَلَٰغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَٰسِقُونَ(35)
پس همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند صبر كن و براي آنان شتابزدگي به خرج مده روزي كه آنچه را وعده داده مي شوند بنگرند گويي كه آنان جز ساعتي از روز را [در دنيا] نمانده اند [اين] ابلاغي است پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت(35)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(1)
كساني كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد(1)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُوا۟ بِمَا نُزِّلَ عَلَيٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ(2)
و آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرويده اند [كه] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشيد(2)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْبَٰطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَٰلَهُمْ(3)
اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروي كردند و كساني كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروي كردند اين گونه خدا براي [بيداري] مردم مثالهايشان را مي زند(3)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن، در روایتى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله از مکه به سوى بازار عکاظ در طائف آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مکه بازگشت تا به محلى رسید که آنجا را وادى جن مىنامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طایفه جن از آنجا مىگذشتند، قرائت قرآن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را شنیدند، هنگامى که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت کردند، گروهى از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسیدند، و آن حضرت صلّى اللّه علیه و اله تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که این چهار آیه و آیات سوره جن نازل گردید.
تفسیر:
طایفه جن ایمان مىآورند! در اینجا بحث فشردهاى پیرامون ایمان آوردن گروهى از طائفه جن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و کتاب آسمانى او آمده است.
در حقیقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشرکان مکه بود و داستان ایمان طایفه «جن» هشدار دیگرى است.
نخست مىفرماید: «به خاطر بیاور موقعى که گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختیم که به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مىافزاید: «هنگامى که در برابر قرآن حضور یافتند (و آیات روح پرور آن را شنیدند) به یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و این موقعى بود که پیامبر در دل شب یا به هنگام قرائت نماز صبح آیات قرآن را تلاوت مىفرمود.
سر انجام نور ایمان در دل آنها تابیدن گرفت، و حقانیت آیات قرآن را در درون جان خود لمس کردند، لذا «هنگامى که تلاوت قرآن پایان یافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار کردند» و از حقیقتى که نصیبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ).
(آیه 30)
این آیه بیانگر چگونگى دعوت این گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، کوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما کتابى را استماع کردیم که بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى).
این کتاب اوصافى دارد، نخست این که: «کتابهاى آسمانى قبل از خود را تصدیق مىکند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانههایى که در کتب پیشین آمده است در آن به خوبى دیده مىشود (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).
وصف دیگر این که همگان را «به سوى حق هدایت مىنماید» (یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ). به گونهاى که هر کس عقل و فطرت خویش را به کار گیرد نشانه هاى حقانیت را به روشنى در آن مىیابد.
و آخرین وصف این که: «به سوى راه مستقیم» دعوت مىکند (وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 31)
سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید، و به او ایمان آورید» (یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
که دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مىدارد: «گناهانتان را مىبخشد، و شما را از عذاب الیم پناه مىدهد» (یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).
(آیه 32)
در این آیه آخرین سخن مبلغان جنّ را چنین بازگو مىکند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر کس دعوت داعى الهى را پاسخ نگوید نمىتواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند» (وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ).
«و یاور و سرپرستى غیر از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ).
و لذا «این گروه در گمراهى آشکارند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که انسان به ستیزه جوئى با حق و پیامبر خدا، و حتى با خدا برخیزد که نه در تمام عالم هستى جز او پناه گاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محیط کشورش بگریزد و به جاى دیگرى فرار کند.
(آیه 33)
در آخرین آیات گذشته که از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى دیگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحید و عظمت قرآن مجید و اثبات نبوت پیامبر اسلام سخن مىگوید.
و در آخرین بخش از این سوره مسأله «معاد» را پیش مىکشد، و به این ترتیب اصول سه گانه اعتقادى را تکمیل مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده، و از آفرینش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است که مردگان را زنده کند آرى او بر هر چیز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
این دلیلى است دندان شکن بر مسأله «امکان معاد».
(آیه 34)
در این آیه صحنهاى از مجازات دردناک مجرمان و منکران معاد را مجسم کرده، مىفرماید: «روزى را به خاطر بیاورید که کافران را بر آتش عرضه مىکنند» (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر کافران عرضه مىکنند، و گاه کافران را بر دوزخ! هنگامى که کافران را بر آتش عرضه مىکنند و شعلههاى سوزان و کوه پیکر و وحشتناک آن را مىبینند به آنها گفتند مىشود: «آیا این حق نیست» (أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آیا امروز هم مىتوانید رستاخیز و دادگاه عدل خدا و پاداش و کیفر او را انکار کنید، و بگوئید این از افسانههاى خرافى پیشینیان است؟! آنها که چارهاى جز اعتراف ندارند «مىگویند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا). که این حق است و جاى شک و تردید در آن نیست، ما گمراه بودیم که آن را نا حق مىپنداشتیم.
در این هنگام خداوند یا مأمور عذاب الهى «مىگوید: پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مىکردید» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
و به این ترتیب در آن روز همه حقایق را با چشم خود مىبینند و اعتراف مىکنند، اعتراف و اقرارى که سودى به حال آنها ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328
-
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
(آیه 35)
همچون پیامبران اولوا العزم شکیبا باش! در آخرین آیه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و کیفر کافران در آیات قبل گذشت به پیامبر خود دستور مىدهد: «پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوا العزم صبر و شکیبائى کردند» (فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شدهاى، همه پیامبران اولوا العزم با این مشکلات رو برو بودند و استقامت کردند.
تعبیر «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بودهاند، همانها که در آیه 7 سوره احزاب نیز به آنان اشاره شده: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، از همه آنها پیمان محکمى گرفتیم».
روایات فراوانى در منابع شیعه و اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده است که پیامبران اولوا العزم همین پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال این سخن مىافزاید: «در باره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا که قیامت به زودى فرا مىرسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مىبینند، سخت مجازات مىشوند و به اشتباهات خود پى مىبرند.
به قدرى عمر دنیا در برابر آخرت کوتاه است که: «هنگامى که آنها وعدههایى که به آنها داده مىشد مىبینند احساس مىکنند که گویا در دنیا جز ساعتى از یک روز توقف نداشتند»! (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مىافزاید: «این ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام کسانى که از خط عبودیت پروردگار خارج شدند، براى کسانى که غرق در زندگى زود گذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساکنان این جهان ناپایدار.
و در آخرین جمله ضمن یک استفهام پر معنى و تهدید آمیز مىفرماید: «آیا جز قوم فاسق هلاک مىشوند»؟ (فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).
پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیانگر مقاومت بىحد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا است، و با توجه به این که مسیر حق همیشه داراى این گونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مىنگریم، و این نگرش که از آینده به گذشته است واقعیتها را طور دیگرى مجسم مىکند، ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تک و تنها بود، هیچ نشانهاى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمىخورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتّى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند! آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.
روزهایى بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.
افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد:
«خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بىحرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مىکنم، اى کسى که از همه رحیمان رحیمترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مىگذارى؟ به افراد دور دست که با چهره درهم کشیده با من رو برو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امر مرا به دست گیرند؟ پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى مرا کافى است».
گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانهاش خطاب کردند.
گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه سنگبارانش مىکردند، آن چنان که از بدن مبارکش خون مىریخت.
اما با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبایى و استقامت ادامه داد.
و سر انجام میوه شیرین این درخت را چشید، آیین او نه تنها جزیره عربستان، که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مىرسد.
و این است معنى «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
«پایان سوره احقاف»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328
-
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
سوره محمّد [47]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 38 آیه دارد
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه کرد:
1- مسأله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران در این جهان و جهان دیگر.
2- بحثهاى گویا و صریحى پیرامون مسأله جهاد و پیکار با دشمنان و دستور در باره اسیران جنگى.
3- قسمت دیگرى شرح حال منافقان است که به هنگام نزول این آیات در مدینه فعالیتهاى تخریبى زیادى داشتند.
4- بخش دیگر از مسأله «سیر در زمین» و بررسى سرنوشت اقوام پیشین به عنوان یک درس عبرت سخن مىگوید.
5- در قسمتى از آیات سوره مسأله آزمایش الهى مطرح است.
6- در قسمتى دیگر از مسأله «انفاق» که آن نیز نوعى جهاد است سخن به میان آمده.
7- در بعضى از آیات سوره به همین مناسبت مسأله صلح با کفار (صلحى که مایه شکست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.
این سوره به خاطر آیه دوم آن - که نام پیامبر اسلام در آن ذکر شده - سوره محمد نام دارد و نام دیگرش سوره «قتال» (سوره جنگ) است، و در واقع مسأله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترین موضوعى است که بر این سوره سایه افکنده.
فضیلت تلاوت سوره:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره محمد صلّى اللّه علیه و اله را بخواند هرگز شک و تردید در دین به خود راه نمىدهد، و هرگز خداوند او را به فقر در دین مبتلا نمىسازد، و هرگز ترسى از سلطانى نخواهد داشت، و همواره تا آخر عمرش از شرک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود، و هنگامى که مىمیرد خداوند هزار فرشته را مأمور مىکند که در قبرش نماز بخوانند و ثواب نمازهایشان از آن اوست، و این هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف کنند، و پیوسته در امان خدا و محمد صلّى اللّه علیه و اله است».
روشن است آنها که محتواى این آیات را در جان خود پیاده کنند و در پیکار با دشمنان سر سخت و بىرحم و بىمنطق، تردید و تزلزل به خود راه ندهند، هم پایه هاى دین و ایمانشان قوى مىشود، و هم ترس و ذلّت و فقر از آنها برچیده خواهد شد، و هم در قیامت در جوار رحمت الهى متنعمند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
-
پاسخ : صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره ی و آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد
سم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام
خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
مؤمنان پیرو حقند و کافران پیرو باطل: این آیه و دو آیه بعد از آن در حقیقت مقدمهاى است براى یک دستور مهم جنگى که در آیه چهارم داده شده است.
در آیه نخست وضع حال کافران، و در آیه دوم وضع حال مؤمنان را بیان کرده، و در آیه سوم آن دو را با هم مقایسه مىکند، تا با روشن شدن این خطوط آمادگى براى پیکار مکتبى با دشمنان بىرحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مىفرماید: «کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مىکشاند و گم مىکند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
این اشاره به سردمداران کفر و مشرکان مکه است.
(آیه 2)
این آیه توصیفى است از وضع مؤمنان که در نقطه مقابل آن کفار قرار دارند، مىفرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد نازل شده- که حق است و از سوى پروردگار است- نیز ایمان آوردند خداوند گناهانشان را مىبخشد و کارشان را (در دنیا و آخرت) اصلاح مىکند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ).
(آیه 3)
در این آیه نکته اصلى این پیروزى و آن شکست را در یک مقایسه فشرده و گویا بیان کرده، مىفرماید: «این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود پیروى کردند» (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ).
«حق» یعنى واقعیتهاى عینى که از همه بالاتر ذات پاک پروردگار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانینى که حاکم بر رابطه او با خدا، و رابطه آنها با یکدیگر است.
«باطل» یعنى پندارها، خیالها، نیرنگها، افسانههاى خرافى، کارهاى بیهوده و بىهدف، و هر گونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستى.
آرى! مؤمنان پیروى از حق مىکنند، به همان معنى که گفته شد و کفار از باطل، و همین دلیل بر پیروزى آنها و شکست اینهاست.
و در پایان آیه مىافزاید: «این گونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگیشان را بیان مىکند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ).
یعنى همین گونه که خطوط زندگى مؤمنان و کفار، و اعتقادات و برنامههاى عملى و نتائج کار آنها را در این آیات بیان فرموده، سرنوشت حیات و عاقبت کار آنها را مشخص مىسازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
-
صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
[golrooz] صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّيٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّۢا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّيٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(4)
پس چون با كساني كه كفر ورزيده اند برخورد كنيد گردنها[يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاي درآورديد پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا] و اگر خدا مي خواست از ايشان انتقام مي كشيد ولي [فرمان پيكار داد] تا برخي از شما را به وسيله برخي [ديگر] بيازمايد و كساني كه در راه خدا كشته شده اند هرگز كارهايشان را ضايع نمي كند(4)
سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ(5)
به زودي آنان را راه مي نمايد و حالشان را نيكو مي گرداند(5)
وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ(6)
و در بهشتي كه براي آنان وصف كرده آنان را درمي آورد(6)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن تَنصُرُوا۟ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(7)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر خدا را ياري كنيد ياريتان مي كند و گامهايتان را استوار مي دارد(7)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(8)
و كساني كه كفر ورزيدند نگونساري بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را برباد داد(8)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا۟ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ(9)
اين بدان سبب است كه آنان آنچه را خدا نازل كرده است خوش نداشتند و [خدا نيز] كارهايشان را باطل كرد(9)
۞ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَٰفِرِينَ أَمْثَٰلُهَا(10)
مگر در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده ست خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش] است(10)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَأَنَّ الْكَٰفِرِينَ لَا مَوْلَيٰ لَهُمْ(11)
چرا كه خدا سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند ولي كافران را سرپرست [و ياري] نيست(11)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَٰمُ وَالنَّارُ مَثْوًي لَّهُمْ(12)
خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهايي كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است درمي آورد و [حال آنكه] كساني كه كافر شده اند [در ظاهر] بهره مي برند و همان گونه كه چارپايان مي خورند مي خورند و[لي] جايگاه آنها آتش است(12)
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِيٓ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَٰهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ(13)
و بسا شهرها كه نيرومندتر از آن شهري بود كه تو را [از خود] بيرون راند كه ما هلاكشان كرديم و براي آنها يار [و ياوري] نبود(13)
أَفَمَن كَانَ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوٓءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُم(14)
آيا كسي كه بر حجتي از جانب پروردگار خويش است چون كسي است كه بدي كردارش براي او زيبا جلوه داده شده و هوسهاي خود را پيروي كرده اند(14)
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَآ أَنْهَٰرٌ مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍ وَأَنْهَٰرٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّي وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَٰلِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا۟ مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ(15)
مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغي است كه] در آن نهرهايي است از آبي كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جويهايي از شيري كه مزه اش دگرگون نشود و رودهايي از باده اي كه براي نوشندگان لذتي است و جويبارهايي از انگبين ناب و در آنجا از هر گونه ميوه براي آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آيا چنين كسي در چنين باغي دل انگيز] مانند كسي است كه جاودانه در آتش است و آبي جوشان به خوردشان داده مي شود [تا] روده هايشان را از هم فرو پاشد(15)
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّيٰٓ إِذَا خَرَجُوا۟ مِنْ عِندِكَ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًا أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ(16)
و از ميان [منافقان] كساني اند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مي دهند ولي چون از نزد تو بيرون مي روند به دانش يافتگان مي گويند هم اكنون چه گفت اينان همانانند كه خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و از هوسهاي خود پيروي كرده اند(16)
وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا۟ زَادَهُمْ هُدًي وَءَاتَيٰهُمْ تَقْوَيٰهُمْ(17)
و[لي] آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاري شان داد(17)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 4)
در میدان نبرد قاطعیت لازم است: همان گونه که قبلا گفتیم آیات گذشته مقدمهاى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى که در این آیه مطرح شده است، مىفرماید: «و هنگامى که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو برو شدید (با تمام قدرت به آنها حمله کنید و) گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنابر این ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند.
بدیهى است هنگامى که انسان با دشمنى خونخوار در میدان نبرد رو برو مىشود اگر با قاطعیت هر چه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملا منطقى است.
سپس مىافزاید: این حملات کوبنده باید همچنان ادامه یابد «تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید (و به زانو در آورید) در این هنگام اسیران را محکم ببندید» (حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه آنها را از وظیفه اصلى باز مىدارد.
در جمله بعد حکم اسیران جنگى را بیان مىکند که بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مىفرماید: «سپس یا منت بر آنها گذارید (و بدون عوض آزادشان کنید) و یا در برابر آزادى از آنها فدیه [غرامت] بگیرید» (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً) «و به این ترتیب اسیر جنگى را نمىتوان بعد از پایان جنگ به قتل رساند، بلکه رهبر مسلمین طبق مصالحى که در نظر مىگیرد آنها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد مىسازد، و این عوض در حقیقت یک نوع غرامت جنگى است که دشمن باید بپردازد.البته حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست که اسیران را به صورت بردگان در آورند، ولى آن یک دستور الزامى نمىباشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن صریحا نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.».
سپس در دنباله آیه مىافزاید: این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت در آورید «تا جنگ بارهاى سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).
تنها وقتى دست بکشید که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
سپس اضافه مىکند: آرى «برنامه این است» (ذلِکَ).
«و اگر خدا مىخواست خودش آنها را مجازات مىکرد» (وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقههاى آسمانى، زلزلهها، تند بادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مىشد، «اما (خدا) مىخواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عملند از اهل سخن جدا مىشوند، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزشهاى دیگر انسانى است تأمین مىگردد.
در آخر آیه از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مىدهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مىگوید:
«کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمىکند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
-
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 5)
در آیه قبل به یکى از مواهب الهى بر شهیدان اشاره شد، در این آیه به دو موهبت دیگر اشاره کرده، مىگوید: «خداوند آنها را هدایت مىکند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مىنماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مىبخشد، و هماهنگ با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند مىسازد.
(آیه 6)
و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است وارد مىکند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانههاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مىسازد به گونهاى که وقتى وارد بهشت مىشوند یکسر به سوى قصرهاى خویش مىروند!
(آیه 7)
اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مىکند: این آیه همچنان ادامه تشویق مؤمنان به مسأله پیکار با دشمنان حق است، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مىکند، و گامهایتان را استوار مىدارد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ).
تکیه بر مسأله «ایمان» اشاره به این است که یکى از نشانههاى ایمان راستین پیکار با دشمنان حق است.
یارى کردن خدا به معنى یارى کردن آیین او، یارى کردن پیامبر او، و شریعت و تعلیمات اوست.
اما ببینیم وعدهاى را که خداوند در برابر دفاع از آیینش به مجاهدان داده، چیست؟
مىگوید: «شما را یارى مىکند» در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مىافکند.
از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مىفرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مىدهد، قلوب مردم را به شما متمایل مىکند. آرى! یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مىکند.
(آیه 8)
و از آنجا که گاهى نیروى متراکم دشمن و انبوه جمعیت و انواع تجهیزات او، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مىدارد، آیه شریفه مىافزاید:
«و کسانى که کافر شدند مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
(آیه 9)
این آیه علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنین بیان مىکند:
«این به خاطر آن است که آنها از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
خداوند آیین توحید را نازل فرمود، دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند.
آرى! هنگامى که آنها از این امور نفرت داشتند طبعا گامى در این مسیر بر نمىداشتند و تمام تلاشها و کوششهایشان در مسیر باطل بود، و طبیعى است که چنین اعمالى حبط و نابود گردد.
(آیه 10)
و از آنجا که قرآن مجید در بسیارى از موارد نمونههاى حسى را به ظالمان سرکش ارائه مىدهد در اینجا نیز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت کرده، مىفرماید: «آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ (همانها که راه کفر و طغیان را پیش گرفتند و) خداوند آنها را درهم کوبید و هلاک کرد» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
سپس براى این که آنها گمان نکنند سرنوشت دردناکى که براى امتهاى طغیانگر پیشین بود جنبه خصوصى داشت مىافزاید: «و براى مشرکان و کافران نیز امثال این مجازاتها خواهد بود» (وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها).
آنها انتظار نداشته باشند که با انجام اعمال مشابه آنها از کیفرهاى مشابه مصون و بر کنار بمانند، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آینده خود را در آئینه زندگى آنان ببینند.
(آیه 11)
این آیه به ذکر دلیل حمایت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى کافران طغیانگر پرداخته، مىگوید: «این به خاطر آن است که خداوند مولى و سرپرست مؤمنان است اما کافران مولائى ندارند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُمْ).
روشن است کسانى که تحت ولایت و عنایت مخصوص ذات پاک خداوند باشند هم در مشکلات یارى مىشوند، و هم ثبات قدم دارند، و سر انجام به مقصود خود نائل مىشوند، اما آنها که از زیر این پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود و عاقبت کارشان هلاکت است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329
-
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 12)
سرنوشت مؤمنان و کفار: از آنجا که آیات گذشته پیرامون پیکار مستمر حق و باطل و ایمان و کفر سخن مىگفت در اینجا در یک مقایسه روشن سرنوشت مؤمنان و کفار را تشریح مىکند، تا روشن شود که این دو گروه تنها در زندگى دنیا متفاوت نیستند بلکه در آخرت نیز فوق العاده با هم متفاوتند مىفرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مىکند که نهرها از زیر (درختان و قصرهایش) جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«در حالى که کافران از متاع زود گذر این دنیا بهره مىگیرند، و همچون چهار پایان مىخورند و سر انجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست»! (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
درست است که هر دو گروه در دنیا زندگى مىکنند و از مواهب آن بهرهمند مىشوند، ولى تفاوت اینجاست که مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است.
و کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و بهره بردن از لذات حیات است.
(آیه 13)
در این آیه براى تکمیل این هدف، مقایسهاى در میان مشرکان مکه و بت پرستان پیشین مىکند و با عبارتى گویا آنها را شدیدا مورد تهدید قرار مىدهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دلیلى بر جواز جنگ با آنها است تکیه کرده، مىفرماید: «و چه بسیار شهرهایى که از شهرى که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاورى نداشتند» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ).
کسانى که آنقدر جسور شدهاند که بزرگترین فرستاده الهى را از مقدّسترین شهرها بیرون مىکنند گمان نبرند همیشه این وضع ادامه خواهد یافت، خداوندى که قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه را به آسانى درهم کوبید درهم شکستن آنها نیز براى او بسیار ساده است.
(آیه 14)
این آیه از مقایسه دیگرى بین «مؤمنان» و «کفار» سخن مىگوید، از دو گروه متفاوت در همه چیز که یکى داراى ایمان و عمل صالح است و دیگرى داراى یک زندگى به تمام معنى حیوانى، از دو گروهى که یکى در زیر چتر ولایت پروردگار قرار گرفته، و دیگرى بىمولى و سر پرست.
مىفرماید: «آیا کسى که دلیل روشنى از سوى پروردگارش دارد، همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش آراسته شده، و از هواى نفسشان پیروى مىکنند»؟! (أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
گروه اول از شناخت صحیح و یقین و دلیل و برهان قطعى برخوردارند، اما گروه دوم بر اثر پیروى از هوى و هوسهاى سرکش گرفتار سوء تشخیص و عدم درک واقعیت و تاریکى مسیر و هدف شده، در ظلمات اوهام سرگردانند، هرگز این دو گروه یکسان نیستند.
«بیّنه» به معنى دلیل آشکار است و در اینجا اشاره به قرآن و معجزات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و دلائل عقلى دیگر است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330
-
پاسخ : صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد
(آیه 15)
توصیف دیگرى از بهشت: این آیه همچنان توصیفى است براى سرنوشت دو گروه کافر و مؤمن که یکى داراى اعمال صالح و دیگرى اعمال زشت و ننگینى است که در نظرش آراسته شده.
در این آیه از شش نوع مواهب بهشتیان، و دو نوع کیفرهاى سخت و دردناک دوزخیان، پرده برداشته و عاقبت کار این دو گروه را مشخص مىکند.
نخست مىفرماید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده چنین است: در آن نهرهایى است از آب صاف که بدبو نشده» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ).
سپس مىافزاید: «و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته است» (وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ).
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نیست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمىشود.
بعد به سراغ سومین قسمت از نهرهاى بهشتى رفته، مىگوید: «و نهرهایى از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است»! (وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
خمر و شراب بهشتى هیچ گونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنیا ندارد، همان گونه که در سوره صافات آیه 47 آمده است، مىفرماید: «آن خمر و شراب نه مایه فساد عقل است و نه موجب مستى مىشود».
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
و بالاخره چهارمین و آخرین قسمت از نهرهاى بهشتى را به این صورت بیان مىکند: «و نهرهایى از عسل مصفاست» (وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).
علاوه بر این نهرهاى گوناگون- که هر کدام به منظورى آفریده شده- در پنجمین موهبت از انواع میوههاى بهشتى سخن به میان آورده، مىافزاید: «و براى آنها در بهشت از تمام انواع میوهها موجود است» (وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
و بالاخره در ششمین موهبت که بر خلاف مواهب مادى قبلى، جنبه معنوى و روحانى دارد، مىگوید: و براى آنها «آمرزشى است از سوى پروردگارشان» (وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ).
اکنون ببینیم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت؟
در دنباله آیه مىفرماید: آیا این گروه همانند کسانى هستند که در آتش دوزخ جاویدانند، و از آب جوشان و سوزانى نوشانیده مىشوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مىکند»؟! (کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ).
تعبیر به «سقوا» (نوشانیده مىشوند) بیانگر این واقعیت است که آب سوزان حمیم را به زور، و نه به دلخواه، به آنها مىنوشانند که به جاى سیراب شدن در آن آتش سوزان، امعاء آنها را متلاشى مىکند و همانطور که طبیعت دوزخ است باز به حال اول بر مىگردد چرا که در آنجا مرگى نیست!
(آیه 16)
در اینجا ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام کرده، مىگوید:
«گروهى از آنان (نزد تو مىآیند) به سخنانت گوش فرا مىدهند، اما هنگامى که از نزد تو خارج مىشوند به کسانى که (خداوند به آنها) علم و دانش بخشیده (از روى استهزاء) مىگویند: (این مرد) الآن چه گفت»؟! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً).
تعبیر آنها در مورد شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقیر آمیز بود که نشان مىداد آنها اصلا به وحى آسمانى ایمان نیاوردهاند.
ولى قرآن در پایان آیه پاسخ دندان شکنى به آنها گفته، مىفرماید: سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نامفهوم نبوده و پیچیدگى خاصى ندارد، بلکه «آنها کسانى هستند که خداوند بر قلبهایشان مهر نهاده و از هوى و هوسهایشان پیروى کردهاند» لذا چیزى از آن نمىفهمند! (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
(آیه 17)
نقطه مقابل آنها مؤمنان راستین هستند که آیه شریفه در باره آنها مىگوید: «و کسانى که هدایت یافتهاند خداوند بر هدایتشان مىافزاید، و روح تقوا و پرهیز کارى به آنها مىبخشد» (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ).
آرى! آنها نخستین گامهاى هدایت را شخصا برداشته، و عقل و خرد و فطرت خویش را در این راه به کار گرفتهاند، سپس خداوند طبق وعدهاى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمائى بیشتر مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330
-
صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد
[golrooz] صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّيٰ لَهُمْ إِذَا جَآءَتْهُمْ ذِكْرَيٰهُمْ(18)
آيا [كافران] جز اين انتظار مي برند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد و علامات آن اينك پديد آمده است پس اگر [رستاخيز] بر آنان دررسد ديگر كجا جاي اندرزشان است(18)
فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنۢبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَيٰكُمْ(19)
پس بدان كه هيچ معبودي جز خدا نيست و براي گناه خويش آمرزش جوي و براي مردان و زنان با ايمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر يك از] شما را مي داند(19)
وَيَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَيٰ لَهُمْ(20)
و كساني كه ايمان آورده اند مي گويند چرا سوره اي [در باره جهاد] نازل نمي شود اما چون سوره اي صريح نازل شد و در آن نام كارزار آمد آنان كه در دلهايشان مرضي هست مانند كسي كه به حال بيهوشي مرگ افتاده به تو مي نگرند(20)
طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا۟ اللَّهَ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ(21)
[ولي] فرمان پذيري و سخني شايسته برايشان بهتر است و چون كار به تصميم كشد قطعا خير آنان در اين است كه با خدا راست[دل] باشند(21)
فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوٓا۟ أَرْحَامَكُمْ(22)
پس [اي منافقان] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد [يا سرپرست مردم شديد] در [روي] زمين فساد كنيد و خويشاونديهاي خود را از هم بگسليد(22)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَيٰٓ أَبْصَٰرَهُمْ(23)
اينان همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است(23)
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَيٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ(24)
آيا به آيات قرآن نمي انديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفل هايي نهاده شده است(24)
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا۟ عَلَيٰٓ أَدْبَٰرِهِم مِّنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَيٰ لَهُمْ(25)
بي گمان كساني كه پس از آنكه [راه] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاي دور و درازشان انداخت(25)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ كَرِهُوا۟ مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ(26)
چرا كه آنان به كساني كه آنچه را خدا نازل كرده خوش نمي داشتند گفتند ما در كار [مخالفت] تا حدودي از شما اطاعت خواهيم كرد و خدا از همداستاني آنان آگاه است(26)
فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَٰرَهُمْ(27)
پس چگونه [تاب مي آورند] وقتي كه فرشتگان [عذاب] جانشان را مي ستانند و بر چهره و پشت آنان تازيانه مي نوازند(27)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا۟ مَآ أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا۟ رِضْوَٰنَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ(28)
زيرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروي كرده اند و خرسنديش را خوش نداشتند پس اعمالشان را باطل گردانيد(28)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَٰنَهُمْ(29)
آيا كساني كه در دلهايشان مرضي هست پنداشتند كه خدا هرگز كينه آنان را آشكار نخواهد كرد(29)
وَلَوْ نَشَآءُ لَأَرَيْنَٰكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَٰهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَٰلَكُمْ(30)
و اگر بخواهيم قطعا آنان را به تو مي نمايانيم در نتيجه ايشان را به سيماي [حقيقي]شان مي شناسي و از آهنگ سخن به [حال] آنان پي خواهي برد و خداست كه كارهاي شما را مي داند(30)
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّيٰ نَعْلَمَ الْمُجَٰهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّٰبِرِينَ وَنَبْلُوَا۟ أَخْبَارَكُمْ(31)
و البته شما را مي آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را باز شناسانيم و گزارشهاي [مربوط به] شما را رسيدگي كنيم(31)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَآقُّوا۟ الرَّسُولَ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَيٰ لَن يَضُرُّوا۟ اللَّهَ شَئًْا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَٰلَهُمْ(32)
كساني كه كافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند و پس از آنكه راه هدايت بر آنان آشكار شد با پيامبر [خدا] در افتادند هرگز به خدا گزندي نمي رسانند و به زودي [خدا] كرده هايشان را تباه خواهد كرد(32)
۞ يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ(33)
اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر [او نيز] اطاعت نماييد و كرده هاي خود را تباه مكنيد(33)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد
(آیه 18)
نشانه هاى رستاخیز ظاهر شده! در این آیه به عنوان هشدارى به آن گروه بىایمان استهزاء کننده، مىفرماید: «آیا آنها [کافران] جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ایمان آورند) در حالى که هم اکنون نشانههاى آن آمده است، اما هنگامى که بیاید تذکر (و ایمان) آنها سودى نخواهد داشت»! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ).
آرى! آنها آن موقعى که باید ایمان بیاورند و مفید است سر سختى و لجاجت به خرج مىدهند، و در برابر حق تسلیم نمىشوند، ولى آن زمان که حوادث هولناک آغاز قیامت جهان را به لرزه در مىآورد این گونه افراد به وحشت مىافتند، و اظهار خضوع و ایمان مىکنند، که هیچ سودى به حالشان ندارد.
(آیه 19)
این آیه به عنوان نتیجه گیرى از گفتگوهایى که در آیات قبل پیرامون ایمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود، مىفرماید: «پس بدان که معبودى جز اللّه نیست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
یعنى روى خط توحید محکم بایست که داروى شفا بخش و بهترین وسیله نجات همین توحید است که آثار آن در آیات قبل بیان شد.
به دنبال این مسأله عقیدتى باز به سراغ مسأله تقوا و پاکى از گناه رفته، مىافزاید: «و براى گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پیداست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به حکم مقام عصمت هرگز مرتکب گناهى نشده، این گونه تعبیرها یا اشاره به مسأله «ترک اولى» و «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» است، و یا سرمشقى است براى مسلمانان.
و در ذیل آیه به عنوان بیان علت مىفرماید: «خداوند محل حرکت و قرار گاه شما را مىداند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ).
از ظاهر و آشکار و درون و برون سرّ و نجواى شما با خبر است، به همین دلیل باید به سوى او بروید و از درگاه او طلب عفو کنید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330
-
پاسخ : صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد
(آیه 20)
از نام جهاد نیز وحشت دارند! در اینجا موضع گیریهاى مختلف «مؤمنان» و «منافقان» را در برابر فرمان جهاد روشن مىسازد، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردهاند مىگویند: چرا سورهاى نازل نمىشود»؟! (وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ).
سورهاى که در آن فرمان جهاد باشد، و تکلیف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بىمنطق روشن سازد، سورهاى که آیاتش نور هدایت بر قلب ما بپاشد، و روح و جان ما را با فروغش روشن نماید.
این وضع حال مؤمنان راستین.
«اما (منافقان) هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مىگردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیمار دل را مىبینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته (با نگاهى مات و مبهوت، و چشمانى که حدقه آنها از کار ایستاده) به تو نگاه مىکنند»! (فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).
میدان جهاد براى مؤمنان میدان اظهار عشق به محبوب و میدان پایدارى و مقاومت و پیروزى است، و در چنین میدانى ترس معنى ندارد.
اما براى «منافقان» میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدائى از لذات دنیاست، میدانى است تاریک و ظلمانى، با آیندهاى وحشتناک و مبهم! در پایان آیه در یک جمله کوتاه مىگوید: واى بر آنها که «مرگ و نابودى براى آنان سزاوارترست» (فَأَوْلى لَهُمْ).
(آیه 21)
در این آیه مىافزاید: ولى اگر آنها اطاعت کنند، و از فرمان جهاد سر پیچى ننمایند این «اطاعت و سخن سنجیده براى آنان بهتر است» (طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ).
سپس مىافزاید: «اگر آنها هنگامى که برنامهها محکم مىشود و فرمان جهاد قطعیت مىیابد به خدا راست گویند و از در صدق و صفا درآیند براى آنها بهتر است» (فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).
هم در این دنیا باعث سر بلندى آنهاست، و هم در آخرت به پاداش بزرگ و فوز عظیم نائل مىشوند.
(آیه 22)
در این آیه مىافزاید: «اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مىرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید» (فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ). زیرا اگر از قرآن و توحید روى گردان شوید قطعا به سوى جاهلیت باز مىگردید، و برنامههاى جاهلى چیزى جز «فساد در زمین»، «قتل و غارت و خونریزى»، «کشتن خویشاوندان و دختران» نبود.
(آیه 23)
در این آیه سرنوشت نهائى این گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنین بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، پس گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور نموده است»، نه حقیقتى را مىشنوند و نه واقعیتى را مىبینند (أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ).
آنها جهاد اسلامى را که بر معیار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مىپندارند، اما آن همه جنایاتى را که در جاهلیت مرتکب شدند و خونهاى بىگناهانى را که در دوران حکومتشان ریختند مطابق با حق و عدالت! لعنت خدا بر آنها باد که نه گوش شنوا دارند و نه چشم بینا!
(آیه 24)
در این آیه به ذکر علت واقعى انحراف این قوم نگون بخت پرداخته، مىگوید: «آیا آنها در آیات قرآن تدبّر نمىکنند (تا حقیقت را در یابند و وظائف خود را انجام دهند) یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است»؟! (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها).
و به این ترتیب باید قرآن مجید در متن زندگى مسلمانان قرار گیرد و آن را قدوه و اسوه خویش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا کنند، و تمام خطوط زندگى خویش را با آن هماهنگ سازند.
اما بهره گیرى از قرآن نیاز به یک نوع خود سازى دارد، هر چند خود قرآن نیز به خود سازى کمک مىکند، چرا که اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائى از هوى و هوس، کبر و غرور، لجاجت و تعصب، اجازه ورود نور حق به آن نمىدهد.
(آیه 25)
چرا در قرآن تدبر نمىکنند؟! قرآن همچنان به بحث پیرامون منافقان و موضع گیریهاى مختلف آنها ادامه مىدهد، مىفرماید: «کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فریفته است» (إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/331
-
پاسخ : صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد
(آیه 26)
آیه شریفه علت این تسویلات و تزیینات شیطانى را چنین شرح مىدهد: «این به خاطر آن است که آنها به کسانى که از نزول وحى الهى (به پیامبر اسلام) ناراحت بودند گفتند: ما در بعضى از امور از شما پیروى مىکنیم» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ).
کار منافق همین است که به دنبال افراد سر خورده و مخالف مىگردد، و اگر در تمام جهات با او قدر مشترک نداشته باشد به همان مقدار که وجوه مشترک موجود است همکارى، بلکه اطاعت مىکند.
منافقان مدینه نیز به سراغ یهود آمدند، یهود «بنى نضیر» و «بنى قریظه» که پیش از بعثت پیامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش به خاطر حسد و کبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشایند دانستند، و از آنجا که مخالفت با پیامبر اسلام و توطئه ضد او قدر مشترکى در میان منافقان و یهود بود قول همکارى به آنها دادند.
در پایان آیه آنها را با عبارتى کوتاه تهدید کرده، مىگوید: «خداوند مخفى کاریها و اسرار آنها را مىداند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ).
هم از کفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است، و هم از توطئه چینها با کمک یهود، و به موقع آنها را مجازات خواهد کرد.
(آیه 27)
این آیه در حقیقت توضیحى است براى این تهدید سر بسته مىفرماید: «پس حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مىکنند در حالى که بر صورت و پشت آنها مىزنند» (فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ).
به صورت آنها مىکوبند، براى این که رو به سوى دشمنان خدا رفتهاند، و بر پشت آنها مىزنند به خاطر این که به آیات الهى و پیامبرش پشت کردند.
(آیه 28)
در این آیه باز به بیان علت این عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته، مىگوید: «این عذاب و کیفر به خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مىآورد پیروى کردند، و آنچه را موجب خشنودى اوست کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
چرا که شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و کوشش رضاى خداست.
(آیه 29)
منافقان را از لحن گفتارشان مىتوان شناخت: در اینجا باز هم به بخشى دیگر از صفات و نشانههاى منافقین اشاره مىکند و مخصوصا بر این معنى تأکید دارد که اینها تصور نکنند براى همیشه مىتوانند چهره درونى خود را از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان مکتوم دارند.
نخست مىگوید: «آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینه هایشان را (نسبت به پیامبر و مؤمنان) آشکار نمىکند» (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/331
-
پاسخ : صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد
(آیه 30)
لذا در آیه شریفه مىافزاید: «و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مىدهیم، تا آنها را با قیافههایشان بشناسى»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ).
در چهرههاى آنها علامتى مىگذاریم که با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى، و به رأى العین آنها را ببینى.
سپس مىافزاید: «هر چند مىتوانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى» (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ).
یعنى این منافقان بیمار دل را از کنایهها و نیشها و تعبیرات موذیانه و منافقانهشان مىتوان شناخت.
در حدیث معروفى از «ابو سعید خدرى» نقل شده است که مىگوید: «منظور از لحن القول بغض علىّ بن ابی طالب علیه السّلام است، و ما منافقان را در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از طریق عداوت با على علیه السّلام مىشناختیم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضع گیریهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى، و مخصوصا در بحرانها یا جنگها کار مشکلى نیست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسائى مىشوند.
در پایان آیه مىافزاید: «خداوند اعمال همه شما را مىداند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ).
هم اعمال مخفى و آشکار مؤمنان، و هم اعمال منافقان را، به فرض که بتوانند چهره اصلى خود را از مردم پنهان دارند آیا از خدا که در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنهاست مىتوانند مکتوم دارند؟!
(آیه 31)
در این آیه براى تأکید بیشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤمنان از منافقان مىافزاید: «ما همه شما را قطعا مىآزمائیم، تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از میان شما کیانند» و مجاهد نماها و سست عنصران منافق کیان؟! (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ).
و در ذیل آیه مىفرماید: علاوه بر این «اخبار شما را مىآزماییم» (وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ).
به این ترتیب خداوند هم اعمال انسانها را مىآزماید و هم گفتار و اخبار آنها را.
و این نخستین بار نیست که خداوند به مردم اعلام مىکند که شما را مىآزمائیم تا صفوفتان از هم مشخص شود، و مؤمنان راستین از ضعیف الایمانها و منافقان شناخته شوند، در آیات فراوانى از قرآن مسأله ابتلاء و امتحان مطرح شده است- مسائل مربوط به آزمایش الهى در ذیل آیه 155 سوره بقره و همچنین در آغاز سوره عنکبوت مشروحا آمده است.
(آیه 32)
بعد از بحثهاى گوناگونى که پیرامون وضع منافقان در آیات گذشته بیان شد، در اینجا پیرامون جمع دیگرى از کفار بحث مىکند، و مىفرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند و بعد از روشن شدن هدایت براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانى به خدا نمىرسانند، و (خداوند) اعمالشان را نابود مىکند» حتى اگر کار خیرى هم انجام دادهاند چون با ایمان قرین نبوده حبط مىشود (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ).
این گروه ممکن است همان مشرکان مکّه باشند، و یا کفار یهود مدینه، و یا هر دو.
(آیه 33)
در این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده، و بعد از بیان خطوط منافقین و کفار، خط آنها را نیز چنین تبیین مىکند: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ).
لحن آیه نشان مىدهد که در میان مؤمنان آن روز نیز افرادى بوده اند که در مسأله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن کوتاهى داشتهاند که خداوند با این آیه به آنها اخطار مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332
-
صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
[golrooz] صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا۟ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ(34)
آنان كه كفر ورزيدند و مانع راه خدا شدند سپس در حال كفر مردند هرگز خدا از آنان درنخواهد گذشت(34)
فَلَا تَهِنُوا۟ وَتَدْعُوٓا۟ إِلَي السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَٰلَكُمْ(35)
پس سستي نورزيد و [كافران را] به آشتي مخوانيد [كه] شما برتريد و خدا با شماست و از [ارزش] كارهايتان هرگز نخواهد كاست(35)
إِنَّمَا الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا۟ وَتَتَّقُوا۟ يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسَْٔلْكُمْ أَمْوَٰلَكُمْ(36)
زندگي اين دنيا لهو و لعبي بيش نيست و اگر ايمان بياوريد و پروا بداريد [خدا] پاداش شما را مي دهد و اموالتان را [در عوض] نمي خواهد(36)
إِن يَسَْٔلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا۟ وَيُخْرِجْ أَضْغَٰنَكُمْ(37)
اگر [اموال] شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب كند بخل مي ورزيد و كينه هاي شما را برملا مي كند(37)
هَٰٓأَنتُمْ هَٰٓؤُلَآءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَآءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَٰلَكُم(38)
شما همان [مردمي] هستيد كه براي انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ايد پس برخي از شما بخل مي ورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بي نياز است و شما نيازمنديد و اگر روي برتابيد [خدا] جاي شما را به مردمي غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود(38)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا(1)
ما تو را پيروزي بخشيديم [چه] پيروزي درخشاني(1)
لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَٰطًا مُّسْتَقِيمًا(2)
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت كند(2)
وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا(3)
و تو را به نصرتي ارجمند ياري نمايد(3)
هُوَ الَّذِيٓ أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوٓا۟ إِيمَٰنًا مَّعَ إِيمَٰنِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(4)
اوست آن كس كه در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره داناي سنجيده كار است(4)
لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا(5)
تا مردان و زناني را كه ايمان آورده اند در باغهايي كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد و در آن جاويدان بدارد و بديهايشان را از آنان بزدايد و اين [فرجام نيك] در پيشگاه خدا كاميابي بزرگي است(5)
وَيُعَذِّبَ الْمُنَٰفِقِينَ وَالْمُنَٰفِقَٰتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَٰتِ الظَّآنِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَآءَتْ مَصِيرًا(6)
و [تا] مردان و زنان نفاق پيشه و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد برده اند عذاب كند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ايشان خشم نموده و لعتشان كرده و جهنم را براي آنان آماده گردانيده و [چه] بد سرانجامي است(6)
وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا(7)
و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره شكست ناپذير سنجيده كار است(7)
إِنَّآ أَرْسَلْنَٰكَ شَٰهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(8)
[اي پيامبر] ما تو را [به سمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده اي فرستاديم(8)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
(آیه 34)
آنها که در حال کفر بمیرند هرگز بخشوده نخواهند شد! این آیه توضیح و تأکیدى است براى آنچه در آیات قبل پیرامون کفار آمده بود، و در ضمن راه بازگشت را به آنها که مایل باشند نشان مىدهد، مىفرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را نیز) از پیمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال کفر از دنیا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید»! (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
چرا که با مرگ درهاى توبه بسته مىشود، اینها بار سنگین کفر خودشان و اضلال و گمراهى دیگران را هر دو بر دوش مىکشند، چگونه امکان دارد خداوند آنها را ببخشد؟
(آیه 35)
صلح بىجا و ذلت بار! در تعقیب آیات گذشته پیرامون مسأله جهاد این آیه به یکى از نکات مهم پیرامون «جهاد» اشاره مىکند و آن این که افراد سست و ضعیف الایمان براى فرار از زیر بار جهاد و مشکلات میدان جنگ غالبا مسأله صلح را مطرح مىکنند، مسلما صلح بسیار خوب است اما در جاى خود. از این رو مىفرماید: «پس اکنون (که دستورهاى گذشته را شنیدید) هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلت بار) دعوت نکنید در حالى که شما برترید» (فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ).
یعنى حالا که نشانههاى پیروزى و برترى شما آشکار شده چگونه با پیشنهاد صلح که مفهومش عقب نشینى و شکست است پیروزیهاى خود را عقیم مىگذارید؟ این در حقیقت صلح نیست، این تسلیم و سازشى است که از سستى و زبونى سر چشمه مىگیرد، این یک نوع عافیت طلبى زشتى است که عواقب دردناک و خطرناک به بار مىآورد.
و در پایان آیه براى تقویت روحیه مسلمانان مجاهد مىافزاید: «و خداوند با شماست، و (چیزى از ثواب) اعمالتان را کم نمىکند» (وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ).
کسى که خدا با اوست همه عوامل پیروزى را در اختیار دارد، هرگز احساس تنهائى نمىکند، ضعف و سستى به خود راه نمىدهد، به نام صلح، تسلیم دشمن نمىشود، و فرآوردههاى خونهاى شهیدان را در لحظات حساس به باد نمىدهد.
(آیه 36)
گفتیم سوره «محمّد» سوره «جهاد» است، از مسأله جهاد آغاز شده و با مسأله جهاد پایان مىگیرد.
در آخرین آیات این سوره نیز به یکى دیگر از مسائل زندگى انسانها در این رابطه مىپردازد، و براى تشویق و تحریک هر چه بیشتر مسلمانان در زمینه اطاعت خداوند عموما و مسأله جهاد خصوصا بىارزش بودن زندگى دنیا را مطرح مىکند، مىفرماید: «زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است» (إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
«لعب» (بازى) به کارهائى گفته مىشود که داراى یک نوع نظم خیالى براى وصول به یک هدف خیالى است، و «لهو» (سرگرمى) به هر کارى گفته مىشود که انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد.
و به راستى زندگى دنیا «بازى» و «سرگرمى» است.
به دنبال آن مىافزاید: «و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید خداوند پاداشهاى شما را (به نحو کامل و شایسته) مىدهد، و (در برابر آن) اموال شما را نمىطلبد» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ).
و اگر مقدار ناچیزى از اموالتان به عنوان زکات و حقوق شرعى دیگر گرفته مىشود آن هم براى خود شما مصرف مىگردد، براى نگهدارى یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان شما، و براى دفاع از امنیت و استقلال کشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تأمین نیازمندیها و عمران و آبادى شهر و دیار شماست.
بنابر این همین مقدار نیز براى خود شماست که خدا و پیامبرش از همگان بىنیازند، و به این ترتیب تناقضى بین مفهوم آیه و آیات انفاق و زکات و مانند آن وجود ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
(آیه 37)
در این آیه براى نشان دادن میزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مىافزاید: «هر گاه اموال شما را مطالبه کند، و حتى اصرار ورزد بخل مىکنید، بلکه (از آن بالاتر) کینهها و خشم شما را آشکار مىسازد»! (إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ).
و به این ترتیب با این تازیانه ملامت روح خفته انسانها را بیدار مىسازد، تا زنجیر اسارت و بردگى اموال را از گردن خویش بردارند و آن چنان شوند که در راه دوست از همه چیز بگذرند، و همه را بر پاى او نثار کنند، در عوض ایمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند.
(آیه 38)
اگر سر پیچى کنید این رسالت را به گروه دیگرى مىدهد! آخرین آیه سوره محمّد صلّى اللّه علیه و اله تأکید دیگرى است بر آنچه در آیات گذشته پیرامون مسائل مادى و دلبستگیهاى مردم به آن و انفاق در راه خدا آمده است.
مىفرماید: «آرى! شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مىشوید، بعضى از شما (این فرمان الهى را اطاعت مىکنند در حالى که بعضى) بخل مىورزند» (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ).
در اینجا این سؤال مطرح مىشود که در آیات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمىکند چگونه در این آیه دستور به انفاق در راه خدا داده شده است؟
ولى دنباله خود آیه در حقیقت به این سؤال از دو راه پاسخ مىدهد.
نخست مىگوید: «و هر کسى (که در انفاق) بخل ورزد نسبت به خود بخل کرده است» (وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ).
چرا که نتیجه انفاقها هم در دنیا به خود شما باز مىگردد، زیرا فاصلههاى طبقاتى کم مىشود، آرامش و امنیت در جامعه حکم فرما مىگردد، محبت و صفا و صمیمیت جاى کینه و عداوت را مىگیرد این پاداش دنیوى شماست.
و هم در آخرت در برابر هم درهم و دینارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مىدارد که هرگز به فکر بشرى خطور نکرده است، بنابر این هر قدر بخل کنید به خودتان بخل کردهاید! به تعبیر دیگر مسأله انفاق در اینجا بیشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و واضح است که هر گونه کمک به پیشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجودیت و استقلال و شرف یک جامعه است.
پاسخ دیگر این که: «و خداوند بىنیاز است و شما همه نیازمندید» (وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ).
او هم از انفاق شما بىنیاز است، و هم از اطاعتتان، این شما هستید که در دنیا و آخرت نیاز به لطف و رحمت و پاداش او دارید.
اصولا موجودات امکانیه و ما سوى اللّه سر تا پا فقر و نیازند، و غنىّ بالذّات تنها خداست، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اویند، و لحظه به لحظه از منبع لا یزال فیض وجود او مدد مىگیرند که اگر یک لحظه از آنها قطع فیض کند هستى همه بر باد مىرود «و فرو ریزند قالبها»! آخرین جمله هشدارى است به همه مسلمانان که قدر این نعمت بزرگ و موهبت عظیم را بدانید که خداوند شما را پاسدار آئین پاکش قرار داد تا حامیان دین و یاوران پیامبر او باشید «و هر گاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مىآورد پس آنها مانند شما نخواهند بود» و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىکنند (وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ).
آرى! اگر شما این رسالت عظیم را نادیده بگیرید، خداوند قوم دیگرى را بر مىانگیزد قومى که در ایثار و فداکارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبیل اللّه به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند! این تهدید بزرگى است که نظیر آن در آیه 54 سوره مائده نیز آمده است:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! هر کس از شما از آیین خود باز گردد (به خدا زیانى نمىرساند) خداوند در آینده جمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران نیرومند و شکست ناپذیرند، مردانى که در راه خدا جهاد مىکنند و هرگز از سرزنش کنندگان هراسى به خود راه نمىدهند» اکثر مفسران نقل کردهاند که: بعد از نزول این آیه جمعى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله عرض کردند: «این گروهى که خداوند در این آیه به آنها اشاره کرده کیانند»؟! در این هنگام پیامبر دست بر پاى سلمان- و طبق روایتى بر شانه سلمان- زد و فرمود: «منظور این مرد و قوم اوست، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر ایمان به ثریا بسته باشد گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مىآورند»! حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مکمل حدیث فوق است.
فرمود: «به خدا سوگند که خداوند به این وعده خود وفا کرده و گروهى را از غیر عرب بهتر از آنها جانشین آنها فرمود».
«پایان سوره محمّد»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
سوره فتح [48]
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است
محتواى سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست پیام آور فتح و پیروزى است، پیروزى بر دشمنان اسلام، پیروزى چشمگیر و قاطع خواه پیروزى مربوط به فتح مکه باشد یا صلح حدیبیه یا فتح خیبر یا پیروزى بطور مطلق.
موقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از حدیبیه به سوى مدینه مىآمد مرکبش از حرکت باز ایستاد، و در همین حال چهره مبارکش غرق سرور و شادمانى بى سابقهاى گشت و فرمود: هم اکنون آیات سوره فتح بر من نازل شد.
در یک بررسى مىتوان گفت که این سوره از هفت بخش تشکیل یافته است.
1- سوره با مسأله بشارت فتح آغاز مىشود، و آیات انجام آن نیز به همین مسأله مربوط است، و تأکید بر تحقق خواب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دائر به وارد شدن به مکه و انجام مناسک عمره است.
2- بخش دیگرى از سوره حوادث مربوط به «صلح حدیبیه» و «نزول سکینه» و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مسأله «بیعت رضوان» را بازگو مىکند.
3- در بخش دیگرى از مقام پیامبر و هدف والاى او سخن مىگوید.
4- در قسمت دیگرى، از کار شکنىهاى منافقان و نمونههائى از عذرهاى واهیشان در مورد عدم شرکت در میدان جهاد پرده بر مىدارد.
5- در بخش دیگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعکس مىسازد.
6- سپس کسانى را که از شرکت در میدان جهاد معذورند معرفى مىکند.
7- و بالاخره در بخشى نیز از ویژگیهاى پیروان خط مکتبى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و صفات مخصوص آنها سخن مىگوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «اموال و همسران و آنچه را در ملک شماست با قرائت «انّا فتحنا» از تلف حفظ کنید.
کسى که پیوسته آن را تلاوت کند روز قیامت منادى صدا مىزند آن چنان که همه خلائق مىشنوند: تو از بندگان مخلص منى، او را به بندگان صالحم ملحق سازید، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد کنید، و از نوشابه مخصوص بهشتیان سیرابش نمائید».
ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار با تلاوت خالى از اندیشه و عمل حاصل نمىشود، بلکه هدف اصلى از تلاوت، تطبیق اعمال و خلق و خوى خویش بر مفاد این آیات است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
فتح المبین! در نخستین آیه این سوره بشارت عظیمى به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داده شده است، بشارتى که طبق بعضى از روایات نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله محبوبتر از تمام جهان بود، مىفرماید: «ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم! ...» (إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً).
منظور از این فتح پیروزى عظیمى است که از «صلح حدیبیه» نصیب مسلمانان شد.
اما براى روشن شدن تفسیر این آیات باید قبل از هر چیز فشردهاى از داستان حدیبیه را در اینجا بیاوریم که به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حدیبیه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به قصد عمره به سوى مکه حرکت کرد و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، اما گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران و انصار و اعراب بادیه نشین در خدمتش عازم مکه شدند.
این جمعیت که در حدود یک هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشیر که اسلحه مسافران محسوب مىشد هیچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى که پیامبر به «عسفان» در نزدیکى مکه رسید با خبر شد که قریش تصمیم گرفتهاند از ورود او به مکه جلوگیرى نمایند، تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «حدیبیه» رسید پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «عمر» پیشنهاد فرمود که به مکه رود و اشراف قریش را از هدف این سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر این است که «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکه آمد و چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد او را کشتهاند، در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تصمیم به شدت عمل گرفت و در زیر درختى که در آنجا بود با یارانش تجدید بیعت کرد که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست که تا آخرین نفس مقاومت کنند، ولى چیزى نگذشت که عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قریش «سهیل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد.
بعد از گفتگوهاى زیاد پیمان صلحى منعقد شد. این پیمان در حقیقت یک پیمان عدم تعرض همه جانبه بود که به جنگهاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتا پایان مىداد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به على علیه السّلام دستور داد «بنویس: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود گفت: من با چنین جملهاى آشنا نیستم، بنویس بسمک اللّهمّ! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «بنویس: بسمک اللّهمّ»! سپس فرمود: بنویس این چیزى است که محمد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله با سهیل بن عمرو مصالحه کرده! «سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مىدانستیم با تو جنگ نمىکردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس. پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنویس: «این چیزى است که «محمّد بن عبد اللّه» با سهیل بن عمرو صلح کرده که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را باز یابند.
علاوه بر این همه آزادند هر کس مىخواهد در پیمان محمّد وارد شود و هر کس مىخواهد در پیمان قریش.
ازین گذشته محمّد امسال باز مىگردد و وارد مکه نمىشود، اما سال آینده ما به مدت سه روز از مکه بیرون مىرویم و یارانش بیایند اما بیش از سه روز توقف نکنند.
در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور داد شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آیند. اما این امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پیغمبر شخصا پیشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائى است در قانون احرام و قربانى که از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمین هنگامى که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دقیقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدینه کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مىنمود، چرا که ظاهر قضیه یک ناکامى و شکست بود ولى خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزیهائى براى مسلمانان و آینده اسلام نهفته است، و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حدیبیه مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمى اسلام آوردند، و جمعیت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.
(آیه 2)
نتایج بزرگ فتح المبین! در این آیه و آیه بعد قسمتى از نتایج پر برکت «فتح مبین» (صلح حدیبیه) که در آیه قبل آمده است تشریح شده. مىفرماید: هدف این بود «تا خداوند گناهان گذشته و آیندهاى را که به تو نسبت مىدادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید» (لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
(آیه 3)
«و پیروزى شکست ناپذیرى نصیب تو کند» (وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً).
و به این ترتیب خداوند چهار موهبت عظیم در سایه این فتح مبین نصیب پیامبرش کرد: مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت و نصرت.
پاسخ به یک سؤال مهم:
با این که پیامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهى پاک است منظور از این جمله چیست؟
براى پى بردن به جامعترین پاسخ، مهم این است که ما رابطه «فتح حدیبیه» را با مسأله «آمرزش گناه» پیدا کنیم که کلید اصلى پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است.
با دقت در حوادث و رویدادهاى تاریخى به این نتیجه مىرسیم: هنگامى که مکتبى راستین ظاهر مىشود و قد بر مىافرازد، وفاداران به سنن خرافى که موجودیت خود را در خطر مىبینند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مىبندند.
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه به شکست شود، دستاویزى محکم براى اثبات نسبتهاى ناروا به دست مخالفان مىافتد، و فریاد مىکشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامى که به پیروزى نائل گردد و برنامههاى خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مىشود، و تمام «نگفتیمها» به افسوس و ندامت مبدل مىگردد و جاى خود را به «ندانستیمها» مىدهد! مخصوصا در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله این نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بىاعتنا به سنتهاى راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن مىشمردند.
صلح حدیبیّه به خوبى نشان داد که آئین او بر خلاف آنچه دشمنان مىپندارند یک آئین پیشرو و الهى است.
او به خانه خدا احترام مىگذارد، هرگز بىدلیل به قوم و جمعیتى حمله نمىکند، او اهل منطق و حساب است او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان «اللّه» دعوت مىکند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.
به این ترتیب فتح حدیبیه تمام گناهانى که قبل از هجرت، و بعد از هجرت یا تمام گناهانى که قبل از این ماجرا و حتى در آینده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نمود مىتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد.
نتیجه این که این گناهان، گناهان واقعى نبود، بلکه گناهانى بود پندارى و در افکار مردم و در باور آنها، چنانکه در آیه 14 سوره شعرا در داستان موسى (ع) مىخوانیم که موسى به پیشگاه خدا عرضه داشت: «فرعونیان بر من گناهى دارند که مىترسم به جرم آن گناه مرا بکشند» در حالى که گناه او چیزى جز یارى فرد مظلومى از بنى اسرائیل و کوبیدن ستمگرى از فرعونیان نبود.
(آیه 4)
نزول سکینه بر دلهاى مؤمنان! آنچه در آیات گذشته خواندیم مواهب بزرگى بود که خدا در پرتو فتح مبین (صلح حدیبیّه) نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرد، اما در این آیه از موهبت عظیمى که بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث مىکند، مىفرماید: «او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمن نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ).
چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید در حالى که «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).
«سکینه» در اصل از ماده «سکون» به معنى آرامش و اطمینان خاطرى است که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل مىکند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مىدارد.
این آرامش ممکن است جنبه عقیدتى داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد، یا جنبه عملى، به گونهاى که ثبات قدم و مقاومت و شکیبائى به انسان بخشد، البته تعبیرات خود آیه در اینجا بیشتر ناظر به معنى اول است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333
-
پاسخ : صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح
(آیه 5)
نتیجه دیگر فتح المبین! نقل کردهاند هنگامى که بشارت «فتح مبین» و «اتمام نعمت» و «هدایت» و «نصرت» به پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آیات نخست این سوره داده شد بعضى از مسلمانان که از حوادث «حدیبیه» دلتنگ بودند عرض کردند: «گوارا باد بر تو این همه مواهب الهى اى رسول خدا! خداوند آنچه را به تو داده و مىدهد بیان کرده، به ما چه خواهد داد؟» در اینجا آیه نازل شد و به مؤمنان بشارت داد که براى آنها نیز پاداشهاى بزرگى فراهم شده.
قرآن همچنان در ارتباط با صلح «حدیبیه» و بازتابهاى مختلف آن در افکار مردم، و نتایج پر بار آن سخن مىگوید، و سرنوشت هر گروه را در این بوته آزمایش بزرگ مشخص مىسازد.
نخست مىفرماید: «هدف دیگر (از این فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهائى (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است» (لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
در حالى که «جاودانه در آن مىمانند»، و این نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمىشود (خالِدِینَ فِیها).
«و گناهانشان را مىبخشد» (وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
«و این نزد خدا رستگارى بزرگى است»! (وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً).
به این ترتیب خداوند در برابر آن چهار موهبتى که به پیامبرش در فتح المبین داد، دو موهبت عظیم نیز به مؤمنان ارزانى داشت: بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش، و عفو و گذشت از لغزشهاى آنها، علاوه بر سکینه و آرامش روحى که در این دنیا به آنها بخشید، و مجموعه این سه نعمت، فوز عظیم و پیروزى بزرگى است براى کسانى که از این بوته امتحان سالم بیرون آمدند.
(آیه 6)
ولى در برابر این گروه، گروه منافقان و مشرکان بىایمان بودند که در این آیه سرنوشتشان این گونه ترسیم شده: «و (نیز هدف دیگر این است که خداوند) مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مىبرند مجازات کند» (وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ).
آرى! منافقان و مشرکان به هنگام حرکت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان از مدینه گمان داشتند که این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهد گشت.
سپس به توضیح این عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن را شرح داده، مىگوید: آرى «حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مىکشند) تنها بر خودشان نازل مىشود» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
دیگر این که: «خداوند بر آنان غضب کرده» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
«و (نیز خداوند آنان را) از رحمت خود دورشان ساخته» (وَ لَعَنَهُمْ).
«و جهنم را براى آنها (از هم اکنون) آماده کرده، و چه بد سر انجامى است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً).
(آیه 7)
در این آیه بار دیگر به عظمت قدرت خداوند اشاره کرده، مىگوید: «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).
این سخن یک بار در ذیل مقامات و مواهب اهل ایمان آمد، و یک بار هم در اینجا در ذیل مجازات منافقان و مشرکان، تا روشن شود خداوندى که تمام جنود آسمان و زمین تحت فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر این، هر گاه دریاى رحمتش موج زند شایستگان را هر جا باشند شامل مىشود، و هر گاه آتش قهر و غضبش زبانه کشد مجرمى را قدرت فرار از آن نیست.
(آیه 8)
تحکیم موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و وظائف مردم در برابر او گفتیم صلح حدیبیه از سوى بعضى از ناآگاهان شدیدا مورد انتقام قرار گرفت و حتى تعبیراتى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند که خالى از بىحرمتى نسبت به آن حضرت نبود مجموع این حوادث ایجاب مىکرد که موقعیت یا عظمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بار دیگر مورد تأکید قرار گیرد.
لذا این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب قرار داده، مىگوید: «به یقین ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده، و بیم دهنده فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً). گواه بر تمام امت اسلام بلکه به یک معنى گواه بر همه امتها.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333
-
صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
[golrooz] صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لِّتُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(9)
تا به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد و او را ياري كنيد و ارجش نهيد و [خدا] را بامدادان و شامگاهان به پاكي بستاييد(9)
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَيٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَيٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا(10)
در حقيقت كساني كه با تو بيعت مي كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مي كنند دست خدا بالاي دستهاي آنان است پس هر كه پيمان شكني كند تنها به زيان خود پيمان مي شكند و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد(10)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَآ أَمْوَٰلُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَئًْا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًۢا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًۢا(11)
برجاي ماندگان باديه نشين به زودي به تو خواهند گفت اموال ما و كسانمان ما را گرفتار كردند براي ما آمرزش بخواه چيزي را كه در دلهايشان نيست بر زبان خويش مي رانند بگو اگر خدا بخواهد به شما زياني يا سودي برساند چه كسي در برابر او براي شما اختيار چيزي را دارد بلكه [اين] خداست كه به آنچه مي كنيد همواره آگاه است(11)
بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَيٰٓ أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًۢا بُورًا(12)
[نه چنان بود] بلكه پنداشتيد كه پيامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود بر نخواهند گشت و اين [پندار] در دلهايتان نمودي خوش يافت و گمان بد كرديد و شما مردمي در خور هلاكت بوديد(12)
وَمَن لَّمْ يُؤْمِنۢ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلْكَٰفِرِينَ سَعِيرًا(13)
و هر كس به خدا و پيامبر او ايمان نياورده است [بداند كه] ما براي كافران آتشي سوزان آماده كرده ايم(13)
وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(14)
و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست هر كه را بخواهد مي بخشايد و هر كه را بخواهد عذاب مي كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است(14)
سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَيٰ مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا۟ كَلَٰمَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا۟ لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا(15)
چون به [قصد] گرفتن غنايم روانه شديد به زودي برجاي ماندگان خواهند گفت بگذاريد ما [هم] به دنبال شما بياييم [اين گونه] مي خواهند دستور خدا را دگرگون كنند بگو هرگز از پي ما نخواهيد آمد آري خدا از پيش در باره شما چنين فرموده پس به زودي خواهند گفت [نه] بلكه بر ما رشگ مي بريد [نه چنين است] بلكه جز اندكي درنمي يابند(15)
قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَيٰ قَوْمٍ أُو۟لِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَٰتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِن تُطِيعُوا۟ يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(16)
به برجاي ماندگان باديه نشين بگو به زودي به سوي قومي سخت زورمند دعوت خواهيد شد كه با آنان بجنگيد يا اسلام آورند پس اگر فرمان بريد خدا شما را پاداش نيك مي بخشد و اگر همچنان كه پيشتر پشت كرديد [باز هم] روي بگردانيد شما را به عذابي پردرد معذب مي دارد(16)
لَّيْسَ عَلَي الْأَعْمَيٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا(17)
بر نابينا گناهي نيست و بر لنگ گناهي نيست و بر بيمار گناهي نيست [كه در جهاد شركت نكنند] و هر كس خدا و پيامبر او را فرمان برد وي را در باغهايي كه از زير [درختان] آن نهرهايي روان است درمي آورد و هر كس روي برتابد به عذابي دردناك معذبش مي دارد(17)
۞ لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَٰبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا(18)
به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت مي كردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آنها پاداش داد(18)
وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا(19)
و [نيز] غنيمتهاي فراواني خواهند گرفت و خدا همواره نيرومند سنجيده كار است(19)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
(آیه 9)
در این آیه پنج دستور مهم به عنوان نتیجه و هدفى براى اوصاف پیشین پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان شده که دو دستور در باره اطاعت خداوند و تسبیح و نیایش اوست، و سه دستور در باره «اطاعت» و «دفاع» و «تعظیم» مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
مىفرماید: هدف این است «تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید، و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید» (لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333
-
پاسخ : صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
(آیه 10)
در این آیه اشاره کوتاهى به مسأله «بیعت رضوان» مىکند- که در آیه 18 همین سوره بطور مشروحتر آمده است- مىگوید: «کسانى که با تو بیعت مىکنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت مىکنند و دست خدا بالاى دست آنهاست» (إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ).
سپس مىافزاید: «پس هر کس پیمان شکنى کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است» (فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ).
«و آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، به زودى، پاداش عظیمى به او خواهد داد» (وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً).
در این آیه، قرآن مجید به همه بیعت کنندگان هشدار مىدهد که اگر بر سر پیمان و عهد خود بمانند پاداش عظیمى خواهند داشت، اما اگر آن را بشکنند زیانش متوجه خود آنهاست، تصور نکنند به خدا ضررى مىرسانند.
(آیه 11)
عذر تراشى متخلفان! بعد از ذکر سرنوشت منافقان و مشرکان در آیات قبل، در اینجا وضع متخلفان و بازماندگان ضعیف الایمان را بازگو مىکند، تا حلقات این بحث تکمیل گردد.
مىفرماید: «به زودى متخلفان از اعراب بادیه نشین (عذر تراشى کرده) مىگویند: (حفظ) اموال و خانوادههاى ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهى کنیم) براى ما طلب آمرزش کن»! (سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا).
«آنها به زبان خود چیزى مىگویند که در دل ندارند» (یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ). آنها حتى در توبه خود صادق نیستند.
ولى به آنها «بگو: چه کسى مىتواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانى براى شما بخواهد و یا اگر نفعى اراده کند» مانع گردد (قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً).
آرى «خداوند به همه کارهایى که انجام مىدهید آگاه است» (بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
او به خوبى مىداند که این عذر و بهانهها واقعیت ندارد آنچه واقعیت دارد شک و تردید و ترس و ضعف ایمان شماست.
(آیه 12)
سپس براى توضیح بیشتر پردهها را کاملا کنار زده مىافزاید: «ولى شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانوادههاى خود باز نخواهند گشت» (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِیهِمْ أَبَداً).
آرى! علت عدم شرکت شما در این سفر تاریخى مسأله اموال و زن و فرزند نبود، بلکه عامل اصلى سوء ظنى بود که به خدا داشتید، و با محاسبات غلط خود چنین فکر مىکردید که این سفر، سفر پایانى عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان است و باید از آن کناره گیرى کرد.
«و این (پندار غلط) در دلهاى شما زینت یافته بود و گمان بد کردید» (وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ).
چرا که فکر مىکردید خداوند پیامبرش را به این سفر فرستاده، و آنها را به چنگال دشمنان سپرده و از آنها حمایت نخواهد کرد! «و سر انجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید»! (وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً).
چه هلاکتى از این بدتر که از شرکت در این سفر تاریخى، و بیعت رضوان و افتخارات دیگر محروم شدید، و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود، و در آینده عذاب دردناک آخرت است.
(آیه 13)
از آنجا که این موضعگیریهاى غلط گاه از عدم ایمان سر چشمه مىگرفت در این آیه مىگوید: «آن کسى که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است) چرا که ما براى کافران آتش فروزان آماده کردهایم» (وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/334
-
پاسخ : صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
(آیه 14)
و سر انجام براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات کافران و منافقان مىفرماید: «مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خداست، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد و هر کس را بخواهد مجازات مىکند، و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
(آیه 15)
متخلفان آماده طلب! هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از «حدیبیه» باز مىگشت به فرمان خدا مسلمانان شرکت کننده در حدیبیه را بشارت به «فتح خیبر» داد و تصریح فرمود که در این پیکار فقط آنها شرکت کنند، و غنائم جنگى مخصوص آنهاست.
اما این دنیا پرستان ترسو همین که از قرائن فهمیدند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در این جنگى که در پیش دارد قطعا پیروز مىشود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند، و اجازه شرکت در میدان «خیبر» خواستند! غافل از این که آیات قرآن از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود.
چنانکه در آیه مىخوانیم: «هنگامى که شما براى به دست آوردن غنائمى حرکت کنید متخلفان (حدیبیه) مىگویند: بگذارید ما هم در پى شما بیائیم» و در این جهاد شرکت کنیم (سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ).
قرآن در پاسخ این گروه سودجو و فرصت طلب مىگوید: «آنها مىخواهند کلام خدا را تغییر دهند» (یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ).
سپس مىافزاید: «به آنها بگو: شما هرگز نباید به دنبال ما بیائید» و حق ندارید در این میدان شرکت کنید (قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا).
این سخنى نیست که من از پیش خود بگویم «این گونه خداوند از قبل گفته (و ما را از آینده شما با خبر ساخته) است» (کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ).
خداوند دستور داده «غنائم خیبر» مخصوص «اهل حدیبیه» باشد و احدى با آنها در این امر شرکت نکند! ولى این متخلفان بىشرم و پر ادعا، باز از میدان در نمىروند و شما را متهم به حسادت مىکنند «و به زودى مىگویند: (مطلب چنین نیست) بلکه شما نسبت به ما حسد مىورزید»! (فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا).
و به این ترتیب آنها حتى بطور ضمنى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تکذیب مىکنند، و ریشه منع آنها را از شرکت در «غزوه خیبر» حسادت مىشمرند! قرآن در آخرین جمله مىگوید: «ولى آنها جز اندکى نمىفهمند»! (بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا).
آرى! ریشه تمام بدبختیهاى آنها جهل و نادانى و بىخبرى است که همیشه دامنگیر آنها بوده است، جهل در مورد خداوند، و عدم معرفت مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بىخبرى از سرنوشت انسانها، و عدم توجه به ناپایدارى ثروت دنیا.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/334
-
پاسخ : صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
(آیه 16)
در ادامه همین بحث و گفتگو با متخلفان «حدیبیه» آیه شریفه پیشنهادى به آنها کرده، و راه بازگشت را به روى آنها چنین مىگشاید و مىفرماید:
«به متخلفان از اعراب (بادیه نشین) بگو: به زودى از شما دعوت مىشود که به سوى قومى نیرومند و جنگجو بروید، و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند» (قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ).
«پس اگر اطاعت کنید خداوند پاداش نیکى به شما مىدهد، و اگر سرپیچى کنید- همانگونه که در گذشته نیز سر پیچى کردید- خداوند شما را با عذاب دردناکى کیفر مىدهد» (فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً).
باید امتحان صداقت خود را در میدان سخت و سهمگین دیگرى بدهید، و گر نه از میدانهاى سخت اجتناب کردن، و در میدانهاى راحت و پر غنیمت شرکت نمودن به هیچ وجه ممکن نیست.
این قوم جنگجو و پر قدرت که در این آیه به آنها اشاره کرده چه جمعیتى بودند؟
جمله «تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» (با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند) دلیل بر این است که اهل کتاب نبودند، زیرا آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمىکنند، بلکه مخیر میان اسلام آوردن یا پذیرش شرائط اهل ذمه و همزیستى مسالمت آمیز با مسلمانان و پرداخت جزیه مىکنند، تنها مشرکان و بت پرستان هستند که چیزى جز اسلام از آنان پذیرفته نمىشود، زیرا اسلام بتپرستى را به عنوان یک «دین» نمىشناسد، و اجبار در ترک بت پرستى جایز است.
و با توجه به این که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بعد از ماجراى حدیبیه غزوه مهمى با مشرکان جز «فتح مکه» و غزوه «حنین» وجود نداشت، آیه فوق مىتواند اشاره به آنها باشد، مخصوصا غزوه حنین که مردان جنگجوى سخت کوشى از طایفه هوازن و بنى سعد در آن شرکت داشتند.
(آیه 17)
بعد از نزول آیه قبل و تهدید متخلفان به «عذاب الیم» جمعى از معلولین یا بیماران خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند: اى رسول خدا! تکلیف ما در این میان چیست؟ در اینجا این آیه نازل شد و حکم آنها را چنین بازگو کرد: «بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست» اگر در میدان جهاد شرکت نکنند (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ).
تنها جهاد نیست که مشروط به قدرت و توانائى است، تمام تکالیف الهى یک سلسله شرائط عمومى دارد که از جمله آنها «توانائى و قدرت» است و در آیات قرآن کرارا به این معنى اشاره شده است.
البته این گروه گر چه از شرکت در میدان جهاد معافند اما آنها نیز باید به مقدار توان خود براى تقویت قواى اسلام و پیشبرد اهداف الهى آن بکوشند.
و شاید جمله اخیر آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معنى باشد که مىفرماید: «و هر کس خدا و رسولش را اطاعت نماید او را در باغهائى (از بهشت) وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، و آن کس که سر پیچى کند او را به عذاب دردناکى گرفتار مىسازد»! (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335
-
پاسخ : صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح
(آیه 18)
خشنودى خدا از شرکت کنندگان در بیعت رضوان گفتیم در ماجراى حدیبیه سفرائى میان «پیامبر» صلّى اللّه علیه و اله و «قریش» رد و بدل شد، از جمله پیامبر صلّى اللّه علیه و اله «عثمان بن عفان» را به عنوان نماینده نزد مشرکان مکه فرستاد قریش عثمان را موقتا توقیف کردند، و به دنبال آن در بین مسلمانان شایع شد که عثمان کشته شده پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من از اینجا حرکت نمىکنم تا با این گروه پیکار کنم.
سپس به زیر درختى که در آنجا بود آمد، و با مردم تجدید بیعت کرد، و از آنها خواست که در پیکار با مشرکان کوتاهى نکنند، و کسى پشت به میدان جهاد نکند.
این بیعت به عنوان «بیعت رضوان» (بیعت خشنودى خداوند) معروف شد، و لرزه بر اندام مشرکان انداخت و نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود.
قرآن در اینجا از این ماجرا سخن مىگوید، مىفرماید: «خداوند از مؤمنان- هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد» (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).
هدف از این «بیعت» انسجام هر چه بیشتر نیروها، تقویت روحیه، تجدید آمادگى رزمى، سنجش افکار، و آزمودن میزان فداکارى دوستان وفادار بود.
و خداوند به این مؤمنان فداکار چهار پاداش بزرگ داد که از همه مهمتر رضایت و خشنودى او بود، همان گونه که در آیه 72 سوره توبه نیز مىخوانیم:
«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» و رضا و خشنودى خداوند از همه نعمتهاى بهشتى برتر است».
سپس مىافزاید: «خدا آنچه را در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و آمادگى و وفادارى نسبت به این پیمان) نهفته بود مىدانست، از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد» (فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ).
آن چنان آرامشى که در میان انبوه دشمنان در میان سلاحهاى آماده آنها ترس و وحشتى به دل راه نمىدادند. و این دومین موهبت الهى نسبت به آنها بود.
و در پایان این آیه به سومین موهبت اشاره کرده، مىفرماید: «و پیروزى نزدیکى به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود» (وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).
آرى! این فتح- که به گفته اکثر مفسران «فتح خیبر» بود- سومین پاداش الهى براى این مؤمنان ایثارگر بود.
و تعبیر به «قریبا» (به زودى) تأییدى است بر این که منظور «فتح خیبر» است.
(آیه 19)
چهارمین نعمتى که به دنبال بیعت رضوان نصیب مسلمانان شد غنائم فراوان مادى بود چنانکه در این آیه مىفرماید: پاداش دیگر «غنائم بسیارى که آن را به دست مىآورند» (وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها).
این تعبیر مىتواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را که بعد از فتح خیبر رخ داد در بر گیرد.
و از آنجا که باید مسلمانان به این وعده الهى کاملا اطمینان کنند در آخر آیه مىافزاید: «و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است» (وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).
اگر به شما دستور داد که در حدیبیه صلح کنید بر اساس حکمت بود، و اگر به شما وعده فتح قریب و غنائم فراوان مىدهد این توانائى را دارد که به وعدههاى خود جامه عمل بپوشاند.
به این ترتیب مسلمانان ایثارگر در سایه بیعت رضوان پیروزى دنیا و آخرت را به دست آوردند، در حالى که منافقان بىخبر و ضعیف الایمانهاى ترسو در آتش حسرت سوختند؟
بیعت و خصوصیات آن:
قرائن نشان مىدهد که بیعت از ابداعات مسلمین نیست، بلکه سنتى بوده که قبل از اسلام در میان عرب رواج داشته است، و به همین دلیل در آغاز اسلام که طایفه «اوس» و «خزرج» در موقع حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در عقبه بیعت کردند برخورد آنها با مسأله بیعت برخورد با یک امر آشنا بود، بعد از آن پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیز در فرصتهاى مختلف با مسلمانان تجدید بیعت کرد که یک مورد از آن همین «بیعت رضوان» در حدیبیه بود، و از آن گستردهتر بیعتى بود که بعد از فتح مکه انجام گرفت که در تفسیر «سوره ممتحنه» شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.
اما چگونگى «بیعت» بطور کلى از این قرار بوده که بیعت کننده دست به دست بیعت شونده مىداده و با زبان حال یا قال اعلام اطاعت و وفادارى مىنمود، و گاه در ضمن بیعت شرائط و حدودى براى آن قائل مىشد، مثلا بیعت تا پاى مال، تا سر حد جان.
پیامبر اسلام بیعت زنان را نیز مىپذیرفت، اما نه از طریق دست دادن، بلکه چنانکه در تواریخ آمده، دستور مىداد ظرف بزرگى از آب حاضر کنند، او دست خود را در یک طرف ظرف فرو مىبرد، و زنان بیعت کننده در طرف دیگر.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335
-
صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
[golrooz] صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ ءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَٰطًا مُّسْتَقِيمًا(20)
و خدا به شما غنيمتهاي فراوان [ديگري] وعده داده كه به زودي آنها را خواهيد گرفت و اين [پيروزي] را براي شما پيش انداخت و دستهاي مردم را از شما كوتاه ساخت و تا براي مؤمنان نشانه اي باشد و شما را به راه راست هدايت كند(20)
وَأُخْرَيٰ لَمْ تَقْدِرُوا۟ عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا(21)
و [غنيمتهاي] ديگر[ي نيز هست] كه شما بر آنها دست نيافته ايد [و] خدا بر آنها نيك احاطه دارد و همواره خداوند بر هر چيزي تواناست(21)
وَلَوْ قَٰتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوَلَّوُا۟ الْأَدْبَٰرَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(22)
و اگر كساني كه كافر شدند به جنگ با شما برخيزند قطعا پشت خواهند كرد و ديگر يار و ياوري نخواهند يافت(22)
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا(23)
سنت الهي از پيش همين بوده و در سنت الهي هرگز تغييري نخواهي يافت(23)
وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا(24)
و اوست همان كسي كه در دل مكه پس از پيروزكردن شما بر آنان دستهاي آنها را از شما و دستهاي شما را از ايشان كوتاه گردانيد و خدا به آنچه مي كنيد همواره بيناست(24)
هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَآءٌ مُّؤْمِنَٰتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَُٔوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌۢ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا۟ لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(25)
آنها بودند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قرباني [شما] كه بازداشته شده بود به محلش برسد و اگر [در مكه] مردان و زنان با ايماني نبودند كه [ممكن بود] بي آنكه آنان را بشناسيد ندانسته پايمالشان كنيد و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مكه مي داديم] تا خدا هر كه را بخواهد در جوار رحمت خويش درآورد اگر [كافر و مؤمن] از هم متمايز مي شدند قطعا كافران را به عذاب دردناكي معذب مي داشتيم(25)
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَٰهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيٰ رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَيٰ وَكَانُوٓا۟ أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا(26)
آنگاه كه كافران در دلهاي خود تعصب [آن هم] تعصب جاهليت ورزيدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعايت] آن [آرمان] سزاوارتر و شايسته [اتصاف به] آن بودند و خدا همواره بر هر چيزي داناست(26)
لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا۟ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا(27)
حقا خدا رؤياي پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شك به خواست خدا در حالي كه سر تراشيده و موي [و ناخن] كوتاه كرده ايد با خاطري آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد خدا آنچه را كه نمي دانستيد دانست و غير از اين پيروزي نزديكي [براي شما] قرار داد(27)
هُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَيٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا(28)
اوست كسي كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه بودن خدا كفايت مي كند(28)
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ تَرَيٰهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَٰنًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَيٰةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطَْٔهُ فََٔازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَيٰ عَلَيٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًۢا(29)
محمد [ص] پيامبر خداست و كساني كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مي بيني فضل و خشنودي خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مث ل آنها در انجيل چون كشته اي است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاي خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهي] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد خدا به كساني از آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند آمرزش و پاداش بزرگي وعده داده است(29)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 20)
باز هم برکات صلح حدیبیه! قرآن همچنان بحثهاى مربوط به «صلح حدیبیه» و وقایع بعد از آن را بازگو مىکند، و برکات و فوائدى را که از این رهگذر عائد مسلمانان شد شرح مىدهد.
نخست مىفرماید: «خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده که آنها را به دست مىآورید، ولى این یکى را زودتر براى شما فراهم ساخت» (وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ).
لحن آیه نشان مىدهد که منظور از غنائم فراوان در اینجا تمام غنائمى است که خداوند نصیب مسلمانان کرد، چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت.
سپس به یکى دیگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در این ماجرا اشاره کرده، مىافزاید: «و دست تعدى مردم [دشمنان] را از شما بازداشت» (وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ).
این لطف بزرگى بود که آنها با کمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى کافى آن هم در نقطهاى دور از وطن و بیخ گوش دشمن، مورد تهاجم قرار نگرفتند، و چنان رعب و وحشتى از آنان در دل دشمنان افکند که از هر گونه اقدام و حمله خوددارى کردند.
سپس در ادامه آیه به دو نعمت بزرگ دیگر از مواهب الهى اشاره کرده، مىفرماید: «و (هدف این بود که این وقایع) نشانهاى (بر حقانیت دعوت تو) براى مؤمنان باشد، و خداوند شما را به راه راست هدایت کند» (وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً).
(آیه 21)
در این آیه بشارت بیشترى به مسلمانان داده، مىگوید: «و نیز غنائم و فتوحات دیگرى (نصیبتان مىکند) که شما توانائى آن را ندارید ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد، و خداوند بر همه چیز تواناست» (وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).
ممکن است این وعده غنیمت و پیروزیها اشاره به فتح «مکّه» و غنائم «حنین» و یا فتوحات و غنائمى که بعد از پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله نصیب امت اسلامى شد- مانند فتح ایران و روم و مصر- و یا اشاره به همه آنها باشد.
این آیه از اخبار غیبى و پیشگوئیهاى قرآن مجید در باره حوادث آینده است، این پیروزیها در مدت کوتاهى به وقوع پیوست و عظمت این آیات را روشن ساخت.
(آیه 22)
قرآن همچنان ابعاد دیگرى از ماجراى عظیم «حدیبیه» را بازگو مىکند، و به دو نکته مهم در این رابطه اشاره مىکند.
نخست این که: تصور نکنید اگر در سرزمین «حدیبیه» درگیرى میان شما و مشرکان مکه رخ مىداد، مشرکان برنده جنگ مىشدند، چنین نیست «و اگر کافران (در سرزمین حدیبیه) با شما پیکار مىکردند به زودى فرار مىکردند، سپس ولىّ و یاورى نمىیافتند» (وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
(آیه 23)
این منحصر به شما نیست «این سنّت الهى است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز براى سنّت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت» (سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا).
این یک قانون همیشگى الهى است که اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف و سستى نشان ندهند، و با قلبى پاک و نیتى خالص به مبارزه با دشمنان برخیزند، خدا آنها را پیروز مىکند.
نکته مهمى که این آیات تعقیب مىکند این است که قریش ننشینند و بگویند افسوس که ما قیام نکردیم و این گروه اندک را درهم نکوبیدیم، افسوس که صید به خانه آمد و از آن غفلت کردیم، افسوس و افسوس!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 24)
نکته دیگرى که در این آیات تبیین شده این است که مىفرماید:
«او کسى است که دست آنها [کفار] را از شما و دست شما را از آنان در دل مکّه کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنها پیروز ساخت، و خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست» (وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).
به راستى این ماجرا مصداق روشن «فتح المبین» بود همان توصیفى که قرآن براى آن برگزیده، جمعیتى محدود بدون تجهیزات کافى جنگى وارد سرزمین دشمن شوند، دشمنى که بارها به مدینه لشکر کشى کرده، و تلاش عجیبى براى درهم شکستن آنها داشته، ولى اکنون که قدم در شهر و دیار او گذاردهاند چنان مرعوب شود که پیشنهاد صلح کند.
(آیه 25)
در این آیه به نکته دیگرى در ارتباط با مسأله صلح حدیبیه و فلسفه آن اشاره کرده، مىفرماید: «آنها (دشمنان شما) کسانى هستند که کافر شدند، و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه باز داشتند» (هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ).
یک گناه آنها کفرشان بود، و گناه دیگر این که شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا باز داشتند و اجازه ندادند که شترهاى قربانى را در محلش یعنى مکه قربانى کنید.
این گناهان ایجاب مىکرد که خداوندى آنها را به دست شما کیفر دهد و سخت مجازات کند.
اما چرا چنین نکرد در ذیل آیه دلیل آن را روشن ساخته، مىفرماید: «و هر گاه مردان و زنان با ایمانى در این میان بدون آگاهى شما زیر دست و پا، از بین نمىرفتند که از این راه عیب و عارى نا آگاهانه به شما مىرسید» خداوند هرگز مانع این جنگ نمىشد و شما را بر آنها مسلط مىساخت تا کیفر خود را ببینند (وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
این آیه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است که به اسلام پیوستند ولى به عللى قادر به مهاجرت نشده، و در مکه مانده بودند.
سپس براى تکمیل این سخن مىافزاید: «هدف این بود که خدا هر کس را مىخواهد در رحمت خود وارد کند» (لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ).
آرى! خدا مىخواست مؤمنان مستضعف «مکه» مشمول رحمت او باشند، و صدمهاى به آنها نرسد.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىافزاید: «و اگر مؤمنان و کفار (در مکّه) از هم جدا مىشدند (و بیم از میان رفتن مؤمنان مکه نبود ما) کافران را عذاب دردناکى مىکردیم» و آنها را با دست شما سخت کیفر مىدادیم (لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً).
درست است که خداوند مىتوانست از طریق اعجاز این گروه را از دیگران جدا کند، ولى سنت پروردگار- جز در موارد استثنائى- انجام کارها از طریق اسباب عادى است.
از روایات متعددى که از طرق شیعه و اهل سنت ذیل این آیه نقل شده، استفاده مىشود که منظور از آن، افراد با ایمانى بودند که در صلب کفار قرار داشتند، خداوند به خاطر آنها این گروه کفار را مجازات نکرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 26)
تعصب و حمیت جاهلیت بزرگترین سدّ راه کفار! در اینجا باز مسائل مربوط به ماجراى «حدیبیه» تعقیب مىشود، و صحنههاى دیگرى از این ماجراى عظیم را مجسم مىکند.
نخست به یکى از مهمترین عوامل باز دارنده کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، مىگوید: به خاطر بیاورید «هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).
و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند، و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشتهاند وارد سرزمین و خانههاى ما شوند و سالم باز گردند، عرب در باره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتى براى ما باقى مىماند؟
آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند، و هم سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند، و هم پرده ضخیمى میان خود و حقیقت کشیدند.
سپس مىافزاید: «و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش مؤمنان نازل فرمود» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت کرد، تا آنجا که براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را- که رمز اسلام در شروع کارها بود- بردارند، و به جاى آن «بسمک اللّهمّ»- که از یادگارهاى دوران گذشته عرب بود- در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتى لقب «رسول اللّه» را از کنار نام گرامى «محمد» صلّى اللّه علیه و اله حذف کنند. و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقه سوزانى که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حدیبیه» به سوى مدینه باز گردند، و شترهاى خود را بر خلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى کنند، و بدون انجام مناسک از احرام به در آیند.
آرى! فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلى» مىکند، ولى فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».
سپس مىافزاید: «و (خداوند) آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند» (وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها).
در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند به همه چیز داناست» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).
او هم نیات سوء کفار را مىداند، و هم پاکدلى مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا نازل مىکند، و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلّط مىسازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 27)
رؤیاى صادقه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله! این آیه نیز فراز دیگرى از فرازهاى مهم داستان «حدیبیه» را ترسیم مىکند، ماجرا این بود:
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در مدینه خوابى دید که به اتفاق یارانش براى انجام مناسک «عمره» وارد مکّه مىشوند، و این خواب را براى یاران بیان کرد، همگى شاد و خوشحال شدند، اما چون جمعى تصور مىکردند تعبیر و تحقق این خواب در همان سال واقع خواهد شد، هنگامى که مشرکان راه ورود به مکّه را در حدیبیه به روى آنها بستند، گرفتار شک و تردید شدند، که مگر رؤیاى پیامبر هم ممکن است نادرست از آب درآید؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در پاسخ این سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم این رؤیا همین امسال تحقق خواهد یافت؟
این آیه در همین رابطه در طریق بازگشت به مدینه نازل شد و تأکید کرد که این خواب، رؤیاى صادقه بوده و چنین مسألهاى حتمى و قطعى و انجام شدنى است.
مىفرماید: «خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت» (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ).
سپس مىافزاید: «بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مىشوید در نهایت امنیت، و در حالى که سرهاى خود را تراشیده، یا (ناخنهاى خود را) کوتاه کردهاید، و از هیچ کس ترس و وحشتى ندارید» (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ).
«ولى خداوند چیزهائى را مىدانست که شما نمىدانستید» و در این تأخیر حکمتى بود (فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا).
«و قبل از آن، فتح نزدیکى (براى شما) قرار داده است» (فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً).
تعبیر به «فَتْحاً قَرِیباً» تناسب بیشترى با فتح خیبر دارد، زیرا فاصله کمترى با تحقق عینى این خواب داشت «فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً».
آیه مورد بحث یکى از اخبار غیبى قرآن، و از شواهد آسمانى بودن این کتاب، و از معجزات پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله است که با این قاطعیت و تأکید هم خبر از ورود به مسجد الحرام و انجام مراسم عمره در آینده نزدیک مىدهد، و هم فتح قریب و پیروزى نزدیکى قبل از آن، و چنانکه مىدانیم این هر دو پیشگوئى به وقوع پیوست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 28)
در این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره فتح است به دو مسأله مهم دیگر در ارتباط با «فتح المبین» یعنى «صلح حدیبیه» اشاره مىکند که یکى مربوط به عالمگیر شدن اسلام است، و دیگرى اوصاف یاران پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و ویژگیهاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مىکند.
نخست مىگوید: «او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز کند، و کافى است که خدا گواه این موضوع باشد» (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً).
این وعدهاى است صریح و قاطع، از سوى خداوند قادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه ادیان.
یعنى اگر خداوند از طریق رؤیاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به شما خبر پیروزى داده که با نهایت امنیت وارد مسجد الحرام مىشوید، و مراسم عمره را به جا مىآورید بىآنکه کسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نیز اگر خداوند بشارت «فتح قریب» (پیروزى خیبر) را مىدهد تعجب نکنید، اینها اول کار است سر انجام اسلام عالمگیر مىشود و بر همه ادیان پیروز خواهد گشت.
در این که منظور از این پیروزى پیروزى منطقى است یا پیروزى نظامى؟ باید بگوییم: کلمه «لیظهره» دلیل بر غلبه خارجى است، و به همین دلیل مىتوان گفت:
علاوه بر مناطق بسیار وسیعى که امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اکنون بیش از چهل کشور اسلامى با جمعیتى حدود یک میلیارد نفر زیر پرچم اسلام قرار دارند، و زمانى فرا خواهد رسید که همه جهان رسما در زیر این پرچم قرار مىگیرد، و این امر به وسیله قیام حضرت مهدى- عج- تکمیل مىگردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336
-
پاسخ : صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح
(آیه 29)
در این آیه به ترسیم بسیار گویائى از اصحاب و یاران خاص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و آنها که در خط او بودند از لسان تورات و انجیل بیان کرده که هم افتخار و مباهاتى است براى آنها که در «حدیبیه» و مراحل دیگر پایمردى به خرج دادند، و هم درس آموزندهاى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغاز مىفرماید: «محمد (ص) فرستاده خداست» (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ).
سپس به توصیف یارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افکار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنین بیان مىکند: «و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدیدند» (وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ).
و در دومین وصف مىگوید: «و در میان خود مهربانند» (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ).
در حقیقت عواطف آنها در این «مهر» و «قهر» خلاصه مىشود، اما نه جمع میان این دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب مىشود که از جاده حق و عدالت قدمى بیرون نهند.
در سومین صفت که از اعمال آنها سخن مىگوید، مىافزاید: «پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى» و همواره به عبادت خدا مشغولند (تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).
این تعبیر عبادت و بندگى خدا را که با دو رکن اصلیش «رکوع» و «سجود» ترسیم شده، به عنوان حالت دائمى و همیشگى آنها ذکر مىکند، عبادتى که رمز تسلیم در برابر فرمان حق، و نفى کبر و خود خواهى و غرور، از وجود ایشان است.
در چهارمین توصیف که از نیت پاک و خالص آنها بحث مىکند، مىفرماید:
«آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند» (یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً).
نه براى تظاهر و ریا قدم بر مىدارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلکه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده.
و در پنجمین و آخرین توصیف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث کرده مىگوید: «نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است» (سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).
قرآن بعد از بیان همه این اوصاف مىافزاید: «این توصیف آنان در تورات است (ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ).
این حقیقتى است که از پیش گفته شده و توصیفى است در یک کتاب بزرگ آسمانى که پیش از هزار سال قبل نازل شده است.
ولى نباید فراموش کرد که تعبیر «وَ الَّذِینَ مَعَهُ» (و کسانى که با او هستند) سخن از افرادى مىگوید که در همه چیز با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند، در فکر و عقیده و اخلاق و عمل، نه تنها کسانى که همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود.
سپس به توصیف آنها در یک کتاب بزرگ دیگر آسمانى یعنى «انجیل» پرداخته، چنین مىگوید: «و توصیف آنها در انجیل، همانند زراعتى است که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مىدارد» (وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ).
در حقیقت اوصافى که در تورات براى آنها ذکر شده اوصافى است که ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف و اهداف و اعمال و صورت ظاهر بیان مىکند و اما اوصافى که در انجیل آمده بیانگر حرکت و نمو و رشد آنها در جنبههاى مختلف است- دقت کنید.
آرى! آنها انسانهائى هستند با صفات والا که آنى از «حرکت» باز نمىایستند.
همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مىدهند و روز به روز خیل تازهاى بر جامعه اسلامى مىافزایند.
سپس در دنباله آیه مىافزاید: این اوصاف عالى، این نمو و رشد سریع، و این حرکت پر برکت، به همان اندازه که دوستان را به شوق و نشاط مىآورد سبب خشم کفار مىشود «این براى آن است که کافران را به خشم آورد» (لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ).
و در پایان آیه مىفرماید: « (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
بدیهى است اوصافى که در آغاز آیه گفته شد ایمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابر این تکرار این دو وصف اشاره به تداوم آن است، یعنى خداوند این وعده را تنها به آن گروه از یاران محمد صلّى اللّه علیه و اله داده که در خط او باقى بمانند، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گر نه کسانى که یک روز در زمره دوستان و یاران او بودند، و روز دیگر از او جدا شدند و راهى بر خلاف آن را در پیش گرفتند، هرگز مشمول چنین وعدهاى نیستند.
«پایان سوره فتح»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337
-
صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
[golrooz] صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُقَدِّمُوا۟ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(1)
اي كساني كه ايمان آورده ايد در برابر خدا و پيامبرش [در هيچ كاري] پيشي مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواي داناست(1)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَرْفَعُوٓا۟ أَصْوَٰتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا۟ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَٰلُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(2)
اي كساني كه ايمان آورده ايد صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد و همچنانكه بعضي از شما با بعضي ديگر بلند سخن مي گوييد با او به صداي بلند سخن مگوييد مبادا بي آنكه بدانيد كرده هايتان تباه شود(2)
إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَٰتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَيٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ(3)
كساني كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مي كشند همان كسانند كه خدا دلهايشان را براي پرهيزگاري امتحان كرده است آنان را آمرزش و پاداشي بزرگ است(3)
إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَٰتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ(4)
كساني كه تو را از پشت اتاقها[ي مسكوني تو] به فرياد مي خوانند بيشترشان نمي فهمند(4)
وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا۟ حَتَّيٰ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(5)
و اگر صبر كنند تا بر آنان درآيي مسلما برايشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است(5)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَٰلَةٍ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَيٰ مَا فَعَلْتُمْ نَٰدِمِينَ(6)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر فاسقي برايتان خبري آورد نيك وارسي كنيد مبادا به ناداني گروهي را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده ايد پشيمان شويد(6)
وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الرَّٰشِدُونَ(7)
و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست اگر در بسياري از كارها از [راي و ميل] شما پيروي كند قطعا دچار زحمت مي شويد ليكن خدا ايمان را براي شما دوست داشتني گردانيد و آن را در دلهاي شما بياراست و كفر و پليدكاري و سركشي را در نظرتان ناخوشايند ساخت آنان [كه چنين اند] ره يافتگانند(7)
فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(8)
[و اين] بخششي از خدا و نعمتي [از اوست] و خدا داناي سنجيده كار است(8)
وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا۟ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَهُمَا فَإِنۢ بَغَتْ إِحْدَيٰهُمَا عَلَي الْأُخْرَيٰ فَقَٰتِلُوا۟ الَّتِي تَبْغِي حَتَّيٰ تَفِيٓءَ إِلَيٰٓ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَآءَتْ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(9)
و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ميان آن دو را اصلاح دهيد و اگر [باز] يكي از آن دو بر ديگري تعدي كرد با آن [طايفه اي] كه تعدي مي كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست مي دارد(9)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(10)
در حقيقت مؤمنان با هم برادرند پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد(10)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَيٰٓ أَن يَكُونُوا۟ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَيٰٓ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوٓا۟ أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا۟ بِالْأَلْقَٰبِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَٰنِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(11)
اي كساني كه ايمان آورده ايد نبايد قومي قوم ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زناني زنان [ديگر] را [ريشخند كنند ] شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاي زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند(11)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
سوره حجرات [49]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه دارد
محتواى سوره:
در این سوره مسائل بسیار مهمى در ارتباط با شخص پیامبر و جامعه اسلامى نسبت به یکدیگر مطرح شده است.
بخشهاى مختلف این سوره را این گونه مىتوان خلاصه کرد:
بخش اول: آیات آغاز سوره است که آداب برخورد با پیشواى بزرگ اسلام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله، و اصولى را که مسلمانان در محضر او باید به کار بندند، بیان مىکند.
بخش دوم: مشتمل بر یک سلسله اصول مهم «اخلاق اجتماعى» است.
بخش سوم: دستوراتى است که مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات و درگیریهایى است که احیانا در میان مسلمانان روى مىدهد.
بخش چهارم: از معیار ارزش انسان در پیشگاه خدا و اهمیت مسأله تقوا سخن مىگوید.
بخش پنجم: روى این مسأله تأکید دارد که ایمان تنها به گفتار نیست بلکه باید علاوه بر اعتقاد قلبى، آثار آن در اعمال انسانى و در جهاد با اموال و نفوس آشکار گردد.
و بالاخره آخرین قسمت این سوره از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرار نهان عالم هستى و اعمال انسانها سخن مىگوید که در حقیقت به منزله ضامن اجراست براى تمام بخشهائى که در این سوره آمده است.
نامگذارى این سوره به سوره «حجرات» به تناسب آیه چهارم این سوره است که این کلمه در آن به کار رفته و تفسیر آن را به زودى خواهیم دانست.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم:
«هر کس سوره «حجرات» را بخواند به عدد تمام کسانى که خدا را اطاعت یا عصیان کردهاند ده حسنه به او داده مىشود»! و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره حجرات را در هر شب یا هر روز بخواند از زائران محمد صلّى اللّه علیه و اله خواهد بود».
بدیهى است این همه حسنات به عدد مطیعان و عاصیان در صورتى است که اعمال هر یک از این دو را که در آیات این سوره منعکس است دقیقا در نظر بگیرد، و در آن بیندیشد، و مسیر خود را بر اولى منطبق و از دومى جدا سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337
-
پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
در مورد نزول نخستین آیه این سوره نقل شده که:
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هنگام حرکت به سوى «خیبر» مىخواست کسى را به جاى خود در «مدینه» نصب کند، عمر شخص دیگرى را پیشنهاد کرد آیه نازل شد و دستور داد بر خدا و پیامبر پیشى مگیرید.
تفسیر:
چنانکه در محتواى سوره اشاره کردیم در این سوره یک رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده که آن را شایسته نام «سوره اخلاق» مىکند، در آغاز سوره به دو قسمت از این دستورات اشاره شده است:
نخست تقدم نیافتن بر خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، و دیگرى در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر و صدا و قال و غوغا راه نینداختن.
در مورد اول مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید) و تقواى الهى پیشه کنید، که خداوند شنوا و داناست» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
منظور از مقدم نداشتن چیزى در برابر خدا و پیامبر پیشى نگرفتن بر آنها در کارها، و ترک عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
(آیه 2)
شأن نزول:
گروهى از طایفه «بنى تمیم» و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامى که داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گشتند صدا را بلند کرده، از پشت حجرههائى که منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود فریاد زدند: «یا محمّد اخرج الینا اى محمد! بیرون بیا».
این سر و صداها و تعبیرات نا مؤدبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را ناراحت ساخت هنگامى که بیرون آمد گفتند: آمدهایم تا با تو مفاخره کنیم! اجازه ده تا «شاعر» و «خطیب» ما افتخارات قبیله «بنى تمیم» را بازگو کند، پیامبر اجازه داد.
نخست خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالى طائفه «بنى تمیم» مطالب بسیارى گفت.
پیامبر به "ثابت بن قیس" «وی خطیب انصار و خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود، همان گونه که "حسان بن ثابت" شاعر حضرت بود.» فرمود: پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بلیغى در جواب آنها ایراد کرد.
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعارى در مدح این قبیله گفت که «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان پاسخ کافى به او داد.
در این موقع پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى جلب قلب آنها دستور داد هدایاى خوبى به آنها دادند آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند و به نبوّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اعتراف کردند.
تفسیر:
این آیه اشاره به دستور دوم کرده، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن نگوئید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىکنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمىدانید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا
أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که جاى خود دارد این کار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نیز مخالف احترام و ادب است.
بدیهى است اگر این گونه اعمال به قصد توهین به مقام شامخ نبوت باشد موجب کفر است و بدون آن ایذاء و گناه.
در صورت اول، علت حبط و نابودى اعمال روشن است زیرا کفر علت حبط (از بین رفتن ثواب عمل نیک) مىشود.
و در صورت دوم نیز مانعى ندارد که چنین عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسیارى از اعمال گردد.
(آیه 3)
این آیه براى تأکید بیشتر روى این موضوع پاداش کسانى را که به این دستور الهى عمل مىکنند، و انضباط و ادب را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله رعایت مىنمایند چنین بیان مىکند: «آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مىکنند همان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوا خالص نموده براى آنان آمرزش و پاداش عظیمى است» (إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ).
(آیه 4)
این آیه براى تأکید بیشتر، اشاره به نادانى و بىخردى کسانى مىکند که این دستور الهى را پشت سر مىافکنند، و چنین مىفرماید: « (ولى) کسانى که تو را از پشت حجره ها بلند صدا مىزنند بیشترشان نمىفهمند»! (إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
اصولا هر قدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مىرود بر ادب او افزوده مىشود، زیرا «ارزشها» و «ضد ارزشها» را بهتر درک مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337
-
پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
(آیه 5)
در این آیه براى تکمیل این معنى مىافزاید: «اگر آنها صبر مىکردند تا خود به سراغشان آیى، براى آنها بهتر بود» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).
درست است که عجله و شتاب گاه سبب مىشود که انسان زودتر به مقصود خود برسد، ولى شکیبائى و صبر در چنین مقامى مایه رحمت و آمرزش و اجر عظیم است، و مسلما این بر آن برترى دارد.
و از آنجا که افرادى نا آگاهانه قبلا مرتکب چنین کارى شده بودند، و با نزول این دستور الهى طبعا به وحشت مىافتادند، قرآن به آنها نیز نوید مىدهد که اگر توبه کنند مشمول رحمت خداوند مىشوند، لذا در پایان آیه مىفرماید: «و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
نکتهها:
1- ادب برترین سرمایه است:
در اسلام اهمیت زیادى به مسأله رعایت آداب، و برخورد توأم با احترام و ادب با همه کس، و هر گروه، وارد شده است.
على علیه السّلام مىفرماید: «رعایت ادب همچون لباس نو، فاخر و زینتى است».
و در جاى دیگر مىفرماید: «ادب انسان را از افتخارات پدران و نیاکان بىنیاز مىکند».
اصولا دین مجموعهاى است از آداب: ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و پیشوایان معصوم علیهم السّلام، ادب در مقابل استاد و معلم، و پدر و مادر، و عالم و دانشمند.
2- انضباط اسلامى در همه چیز و همه جا:
مسأله مدیریت و فرماندهى بدون رعایت انضباط هرگز به سامان نمىرسد و اگر کسانى که تحت پوشش مدیریت و رهبرى قرار دارند بخواهند بطور خود سرانه عمل کنند شیرازه کارها به هم مىریزد، هر قدر هم رهبر و فرمانده لایق و شایسته باشند.
بسیارى از شکستها و ناکامیها که دامنگیر جمعیتها و گروهها و لشکرها شده از همین رهگذر بوده است، و مسلمان نیز طعم تلخ تخلف از این دستور را بارها در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله یا بعد از او چشیدهاند که روشنترین آنها داستان شکست احد به خاطر بىانضباطى گروه اندکى از جنگجویان بود.
(آیه 6)
شأن نزول:
نقل شده که: آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ ...) در باره «ولید بن عقبه» نازل شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را براى جمع آورى زکات از قبیله «بنى المصطلق» اعزام داشت.
هنگامى که اهل قبیله با خبر شدند که نماینده رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله مىآید با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آنجا که میان آنها و «ولید» در جاهلیت خصومت شدیدى بود تصور کرد آنها به قصد کشتنش آمدهاند.
خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بازگشت (بىآنکه تحقیقى در مورد این گمان کرده باشد) و عرض کرد: آنها از پرداخت زکات خوددارى کردند! (و مىدانیم امتناع از پرداخت زکات یک نوع قیام بر ضد حکومت اسلامى تلقى مىشد، بنابر این مدعى بود آنها مرتد شدهاند!).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت با آنها پیکار کند، آیه نازل شد (و به مسلمانان دستور داد که هر گاه فاسقى خبرى آورد در باره آن تحقیق کنید).
تفسیر:
به اخبار فاسقان اعتنا نکنید! در آیات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پیشوایان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود، در اینجا ادامه وظائف امت در برابر این رهبر بزرگ است و مىگوید هنگامى که اخبارى را خدمت او مىآورند باید از روى تحقیق باشد.
نخست مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد در باره آن تحقیق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا).
سپس به علت آن اشاره کرده، مىافزاید: «مبادا (در صورت عمل کردن بدون تحقیق) به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید»! (أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ).
همان گونه که اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به گفته «ولید بن عقبه» عمل مىفرمود و با طایفه «بنى المصطلق» به عنوان یک قوم مرتد پیکار مىکرد فاجعه و مصیبت دردناکى به بار مىآمد.
جمعى از علماى علم اصول براى «حجیت خبر واحد» به این آیه استدلال کردهاند، چرا که آیه مىگوید: تحقیق و تبیّن در خبر «فاسق» لازم است، و مفهوم آن این است که اگر شخص «عادل» خبرى دهد بدون تحقیق مىتوان پذیرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338
-
پاسخ : صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات
(آیه 7)
در این آیه براى تأکید مطلب مهمى که در آیه گذشته آمد، مىافزاید: «و بدانید رسول خدا در میان شماست، هر گاه در بسیارى از امور از شما اطاعت کند به مشقّت خواهید افتاد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ).
او رهبر است و نسبت به شما از هر کس مهربانتر، براى تحمیل افکار خود به او فشار نیاورید که این به زیان شماست.
در دنباله آیه به یکى دیگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره کرده، مىفرماید: «ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهایتان زینت بخشیده» (وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ).
«و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است» (وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ).
در پایان آیه به صورت یک قاعده کلى و عمومى مىفرماید: «کسانى که داراى این صفاتند (ایمان در نظرشان محبوب و مزین، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور است) هدایت یافتگانند» (أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ).
یعنى اگر این موهبت الهى (عشق به ایمان و نفرت از کفر و گناه) را حفظ کنید، و این پاکى و صفاى فطرت را آلوده نسازید، رشد و هدایت، بىشک در انتظار شماست.
(آیه 8)
در این آیه این حقیقت را روشن مىسازد که این محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است.
مىفرماید: « (و این براى شما به عنوان) فضل و نعمتى از سوى خداست و خداوند دانا و حکیم است» (فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
آگاهى و حکمت او ایجاب مىکند که عوامل رشد و سعادت را در شما بیافریند، و آن را با دعوت انبیا هماهنگ و تکمیل سازد، و سر انجام شما را به سر منزل مقصود برساند.
بدون شک علم خداوند به نیاز بندگان، و حکمت او در زمینه تکامل و پرورش مخلوقات، ایجاب مىکند که این نعمتهاى بزرگ معنوى، یعنى محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان را به آنها مرحمت کند.
بنابر این عشق به ایمان، و تنفر از کفر، در دل همه انسانها بدون استثنا وجود دارد، و اگر کسانى این زمینهها را ندارند از ناحیه تربیتهاى غلط و اعمال خودشان است، خدا در دل هیچ کس «حب عصیان» و «بغض ایمان» را نیافریده است.
(آیه 9)
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» اختلافى افتاد، و همان سبب شد که گروهى از آن دو به جان هم بیفتند و با چوب و کفش یکدیگر را بزنند؟
آیه نازل شد و راه برخورد با چنین حوادثى را به مسلمانان آموخت.
تفسیر:
مؤمنان برادر یکدیگرند- قرآن در اینجا به عنوان یک قانون کلى و عمومى براى همیشه و همهجا مىگوید: «و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهید» (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما).
این یک وظیفه حتمى براى همه مسلمانان است که از نزاع و درگیرى و خونریزى میان مسلمین جلو گیرى کنند، و براى خود در این زمینه مسؤولیت قائل باشند، نه به صورت تماشاچى مانند بعضى بىخبران بىتفاوت از کنار این صحنهها بگذرند.
این نخستین وظیفه مؤمنان در برخورد با این صحنههاست.
سپس وظیفه دوم را چنین بیان مىکند: «و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید، تا به فرمان خدا بازگردد» (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ).
بدیهى است که اگر خون طائفه باغى و ظالم در این میان ریخته شود بر گردن خود اوست، و به اصطلاح خونشان هدر است، هر چند مسلمانند.
به این ترتیب، اسلام جلو گیرى از ظلم و ستم را هر چند به قیمت جنگ با ظالم تمام شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نیز بالاتر دانسته است، و این در صورتى است که مسأله از طرق مسالمت آمیز حل نشود.
سپس به بیان سومین دستور پرداخته، مىگوید: «و هر گاه (طایفه ظالم) بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو طبق عدالت صلح برقرار سازید» (فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ).
یعنى تنها به درهم شکستن قدرت طایفه ظالم قناعت نکنید، بلکه این پیکار باید زمینه ساز صلح باشد، و مقدمهاى براى ریشه کن کردن عوامل نزاع و درگیرى و گر نه با گذشتن زمان کوتاه یا طولانى بار دیگر که ظالم در خود احساس توانائى کند بر مىخیزد و نزاع را از سر مىگیرد.
و از آنجا که تمایلات گروهى، گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى یکى از «دو طایفه متخاصم» متمایل مىسازد، و بىطرفى داوران را نقض مىکند قرآن در چهارمین و آخرین دستور به مسلمانان هشدار داده، مىفرماید:
«و عدالت پیشه کنید خداوند عدالت پیشه گان را دوست مىدارد» (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338