لمس احساس♥•٠·˙

بیراهه هم برای خودش راهیست !

وقتی من را به تو برساند ..

و حوصله

چه زود بیطاقت می‌شود

در ادامه راهی که

به تو ختم نمی‌شود ..

تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت
انـدازه می گیری
حساب و کتاب می کنی
مقایسه می کنی
و خدا نکند حساب و کتابت برسد بـه آنجا کـه زیادتر دوستش داشته ای
کـه زیادتر گذشته ای
که زیادتر بخشیده ای
به قدر یک ذره
یک ثانیه حتی
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم…

- - - به روز رسانی شده - - -

زبان مشترکی داریم
با این همه
یکدیگر را نمی فهمیم
ما باید
مثل غارنشین ها
تنها به علامت دست های مان
اکتفا می کردیم
آن وقت شاید هیچ سوء تفاهمی
میانمان جدایی نمی انداخت

خدایا…!
اندکی نفهمی عطا کن
که راحت زندگی کنیم!
مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم…!

خدایا مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناختن " درست و کامل" کسی یا فکری ، مثبت یا منفی قضاوت نکنم...

حتے از هَمین راه دور…
شاید تو
سُکـوت میـان کلاممــ ـ ـ بـاشـے…
دیـده نمی شوی!
امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے کنمـ!
شایــد تـُـــ…
هَیاهـوی قلبـمــ ـ ـ بـاشـے …
شنیـده نمـے شوی…
امـا مـن، تــُــ را نـفس مـے کشمـ ـ ـ!

روياهايم را به بادهاي سرگردانتراز خودم نمي دهم وقت رفتن حوصله جمع آوري دوباره يشان را ندارم


از بنده

مینویسم
خط میزنم
مینویسم
از تو...
از عشق
و باز،خط میزنم...
درد میکشم،ولی،باز مینویسم
مینویسم،تا وقتی آمدی
دردهایم را بیندازم جلویت
تا بدانی
وقتی نیستی چه میکشم...
تا بمانی
ولی همه اش را خط میزنم
نه...
اصلا میسوزانمش
تا کسی نفهمد که منتظرت بودم و نیامدی...
ولی باز...

هنوز هم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست

شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

شاید..

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد ،
کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد ،
هیچ گناهی را کوچک ندان شاید خشم خدا در ان باشد از هیچ غمی ناله نکن شاید امتحانی از سوی خدا باشد

گاهــی اوقــات از نردبــان بــالا میـری کــه دستــای خـدا رو بگیــری ،

درحالــی کــه خــدا پاییــن نردبــان رو گرفتــه کــه نیفتــی...
http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphoto...99395099_n.jpg