-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگونسارتر است
گر تواش وعدهٔ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است
طوطی ار پستهٔ خندان تو بیند گوید
که ز تنگ شکر این پسته شکربارتر است
هر گرفتار که در بند تو مینالد زار
میبرد حسرت صیدی که گرفتارتر است
به هوای تو عزیزان همه خوارند، اما
گل به سودای رخت از همه کس خوارتر است
گر کشانند به یک سلسله طراران را
طرهٔ پرشکنت از همه طرارتر است
گر نشانند به یک دایرهٔ عیاران را
چشم مردم فکنت از همه عیارتر است
گر گشایند بتان دفتر مکاری را
بت حیلتگر من از همه مکارتر است
عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
تیشه بر سر زد و پا از در شیرین نکشید
کوهکن بر در عشق از همه پادارتر است
در همه شهر ندیدهست کسی مستی من
زان که مست می عشق از همه هشیارتر است
دوش آن صف زده مژگان به فروغی میگفت
که دم خنجر شاه از همه خونخوارتر است
سر شاهان جوان بخت ملک ناصردین
که به شاهنشهی از جمله سزاوارتر است
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نا بلد
به آزاد ه ای تهی دست
توکی رسم این روزها را بلد می شوی؟
تو هم اهل جمع و حساب و عدد می شوی؟
گل ساده پوش و صبورو نجیبم ، تو کی
کمی مثل مردم دچار حسد می شوی ؟!
مگر جنس پروانه هستی که از عشق گل
چنان او که خود را به آتش زَنَد می شوی
میان شلوغای شهر از دل مردمان
سرت را فرو برده در خویش و ، رد می شوی
سر راهِ جولان هر هرزه آب سیاه
کمر بسته ، از خود گذشته، و سد می شوی
به هنگام گفتن از آداب سود و زیان
تو خاموش می ما نی و نابلد می شوی
تو بیگانه با روزِ گاری و در چشم ما ؛
عجیبی و با بهت و حیرت رصد می شوی
ترا گفته باشم که با این روال و سیاق
سرآخر چو گل های وحشی لگد می شوی
و یا در وسیع و بلندای طبعِ خودت
گرفتا ر دائم به حبس ابد می شوی
عمیدرضا مشایخی
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
چه کسی چشم تو را دید و نشد عاشق تو؟
ای فدای دل بی غل و غش و صادق تو
بعد ازین چشم که زیبائی عالم در اوست
چه بجز محنت و غم داد به تو خالق تو؟
رودی از عشق تو در من بخروش است انگار
ای تنت آب روان و دل من قایق تو
تو به این خوبی و ، من با نفس خسته ء خود
چه سرایم ؟ چه بگویم ؟ که بود لایق تو
می هراسم من ازین عاطفهء چون آبت
تو بگو من چه کنم تا نشوم عاشق تو؟
بگذرم باید ازین شط هراس و تردید
تو چو عذرای منی ، من بشوم وامق تو ؟
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
سیل افتاده به خونم
تو چه سان می گذری، غافل از اندوه درونم
بی من از كوچه گذر كردی و رفتی
بی من از شهر سفر كردی و رفتی
قطره ای اشك درخشید به چشمان سیاهم
تا خم كوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیافتاد به راهی كه گذشتی
چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد گوییا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو كس نشنود از این دل بشكسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغك پر خسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
كه ز كویَت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل، با تو هرگز نستیزم
من و یك لحظه جدایی؟ نتوانم! نتوانم!
بی تو من زنده نمانم
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
تو را با غیر میبینم صـــــدایم در نمی اید
دلم میسوزد و کاری زدستم بر نمی اید
نشستم باده خوردم خون گریستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غـــــــــــــــــم سر نمی اید
چه سود از شرح این دیوانگیها بیقراریهـــا
تو مه بی مهری و حرف منت باور نمی اید
توانم گفت مستم میکنی با یک نگه اما
حبیبا درد هجرانت بگفتن در نمـــــی اید
منه بر گردن دل بیش از این طرق جفا کاری
که این دیوانه گر عاشق شود دیگر نمی اید
دلم در دوریت خون شد بیا و اشک چشمم ببین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافـــــــر نمی اید
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است
باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است
در سکوت چشم دوختن به جاده های دور
باز انتظار عادت کسی که عاشق است
دستهای التماس ما گشوده پس کجاست ؟
دستهای با محبّت کسی که عاشق است
باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست
از زبان تو حکایت کسی که عاشق است
من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش
مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است
بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست
خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است
شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند
عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است
منتظر نایستید ٬ نوبت شما که نیست
نوبت من است ٬ نوبت کسی که عاشق است
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بنشينيم و بينديشيم
اين همه با هم بيگانه
اين همه دوري و بيزاري
به كجا آيا خواهيم رسيد آخر؟
و چه خواهد آمد بر سرما، با اين دلهاي
پراكنده
جنگلي بوديم،
شاخه در شاخه همه آغوش
ريشه در ريشه همه پيوند
وينك انبوه درختاني تنهاييم
مهرباني، به دل بسته ما مرغيست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست
وندرين باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوايي نيست
ره پرواز نداديمش
هستي ما كه چو آيينه
تنگ بر سينه فشرديمش
از وحشت سنگانداز
نه صفا و نه تماشا
به چه كار آيد؟
دشمني دلها را با كين خوگر كرد
دستها با دشنه همدستان گشتند
و زمين از بدخواهي به ستوه آمد
اي دريغا، كه دگر دشمن رفت از ياد
وينک از سينه دوست
خون فرو ميريزد.
دوست، كاندر بر او گريه انباشته را
نتواني سر داد
چه توان گفتش؟
بيگانهست
و سرايي كه به چشمانداز پنجرهاش نيست
درختي كه بر او مرغي
به فغان تو دهد پاسخ،
زندان است
من به عهدي كه بدي مقبول،
و توانايي داناييست؛
با تو از خوبي ميگويم.
از تو دانايي ميجويم.
خوب من،
دانايي را بنشان بر تخت
و توانايي را حلقه به گوشش كن!
من به عهدي كه وفاداري
داستانيست ملالآور
و ابلهي نيست دگر، افسوس،
داشتن جنگ برادرها را باور،
آشتي را
به اميدي كه خرد فرمان خواهد راند
ميكنم تلقين.
وندرين فتنه بيتدبير
با چه دلشوره و بيمي نگرانم من ...
اين همه با هم بيگانه
اين همه دوري و بيزاري
به كجا آيا خواهيم رسيد آخر
و چه خواهد آمد بر سر ما؟
با اين دلهاي پراكنده
بنشينيم و بينديشيم.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من نمي دانم
وهمين درد مرا سخت مي آزارد
كه چرا انسان، اين دانا
اين پيغمبر
در تكاپوهايش
چيزي از معجزه آن سوتر
ره نبرده ست به اعجاز محبت
چه دليلي دارد؟
چه دليلي دارد
كه هنوز
مهرباني را نشناخته است؟
و نمي داند در يك لبخند،
چه شگفتي هايي پنهان است!
من برآنم كه در اين دنيا
خوب بودن به خدا سهل ترين كارست
و نمي دانم،
كه چرا انسان،
تا اين حد
با خوبي
بيگانه است
و همين درد مرا سخت مي آزارد!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دوباره مثل تو آیا؟ دوباره مثل تو هرگز
دوباره مثل تو حاشا، دوباره مثل تو هرگز
دوباره مثل تو دیروز، دوباره مثل تو امروز
دوباره مثل تو فردا؟ دوباره مثل تو هرگز
دوباره مثل من؟ آری، چه بیشمار و فراوان
دوباره مثل تو اما ... دوباره مثل تو هرگز
کجاست آینه زادی که در کتاب نگاهش
هزار آینه زیبا دوباره مثل تو، هرگز
دوباره مثل تو روشن، دوباره مثل تو آبی
نخیر حضرت دریا! دوباره مثل تو هرگز!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
همه مي پرسند:
چيست در زمزمه مبهم آب؟
چيست در همهمه دلکش برگ؟
چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند
که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟
چيست در خلوت خاموش کبوترها؟
چيست در کوشش بي حاصل موج؟
چيست در خنده جام
که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،
نه به اين آبي آرام بلند،
نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،
نه به اين خلوت خاموش کبوترها،
من به اين جمله نمي انديشم.
من مناجات درختان را هنگام سحر،
رقص عطر گل يخ را با باد،
نفس پاک شقايق را در سينه کوه،
صحبت چلچله ها را با صبح،
نبض پاينده هستي را در گندم زار،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،
همه را مي شنوم؛ مي بينم.
من به اين جمله نمي انديشم.
به تو مي انديشم.
اي سرپا همه خوبي!
تک و تنها به تو مي انديشم.
همه وقت، همه جا،
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان.
تو بيا؛
تو بمان با من، تنها تو بمان.
جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.
من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.
اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛
ريسماني کن از آن موي دراز؛
تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.
پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ابر هوا را تو بخوان.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
در دل ساغر هستي تو بجوش.
من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
پاییز از زمستون غمگین تره چون بهارو ندیده،
ولی من از پاییز غمگین ترم ، چون خیلی وقته تو رو ندیدم
__________________
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خیلی وقت ها
مهمترین حرف میان دو نفر،
همانی است که هرگز به هم نمی گویند..
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هر که آمد بار خود را بست و رفت.
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل، جزدروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟
باز می گویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
سفر که می روی ،
یاد مرا ...
در کوله بارت بریز .
قول می دهم سنگینی نکنم !
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کوله بارم بر پشت
کفشهایم دم در
یاران همه دلگیر
من تنها ، مدهوش
یارب این درد که دادی به تنم
نه مرا که یارانم را کشت...
گفته بودم که اگر بازاید درد
نه دگر طاقت جنگم هست
نه طاقت درد...
حالا که نه طاقت خاموشی
نه میل سخن دارم
یارب تو بگو ،یارب
تا کی وقت گفتن دارم..
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق هم اغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتاد
هرگز به سرم خیال خاموشی نیست
جز من اگرت عاشق وشیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا دردل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هر آنکس که عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
در توالی سکوت تو ٬
در تداوم نبودنت ٬
رد پای آشنایی از صدای تو ٬
در میان حجم خاطرم هنوز زنده است ٬
هنوز می تپد و باورش نمیشود که نیستی
که رفته ای ٬
کجا نوشته اند؟
عشق
این چنین میان مرز سایه هاست؟
این چنین پر از هجوم فاصله
!
در تقابل میان آب و تشنگی ٬
تقابل میان درد و زندگی
کجا نوشته اند؟ ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
صدای پای قلب مهربانتان
به غم امید ماندنی نداد
امید ماندنی در این دل خراب
امید بودنی در این سرای پر سراب....
به برکت قدوم مهربان ناجی ام
دوباره زندگی به کام میشود
اسب سرکش وجود پر غرور من
برای زندگی دوباره رام میشود....
دوباره قلب این شکسته نحیف
ز نو جوانه میزند برای زندگی
زخم خورده ای که سرد بوده با خدا
دوباره گرم میشود برای بندگی....
تمام این امید و این نگاه
یادگار یک صدای جاودانه است
ان صدا که از برای بودنم
در دلم همیشه یک بهانه است...
"یک بهانه قشنگ و ماندنی"
"یک بهانه قشنگ و ماندنی"
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
امشب به یاد تک تک ِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها ، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهاب ِ خیس ِ ورق ها ، دلم گرفت !
از خواندن تمام خبر ها تنم بسوخت ...
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت ...
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...
در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
نومید ز دیدار تو گشته دل من
بنشین به کنارش، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا میکشد ای داد
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
کاش می شد عشق را باور کنیم
برکه ها را غرق نیلوفر کنیم
کاش می شد بی خبر ان سوی باغ
یک غزل در سوگ گل از بر کنیم
کاش می شد لحظه ای در ساحل سبز خیال
گونه ها را زیر باران تر کنیم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شب من با من باش!
منم، زخم خورده تو!
سایه ها را با صداقت پر کن
به نسیمی زیر گوش نازک نیلوفر
راز شب گفتم
آنهمه خدعه یار دیروز
خنجری در دستش و گلی در لبخند
خنجری در کتفم
آه،افسوس،افسوس!
دست من خنجر نیست
پوپک پر غم حیرانی هاست
دست من باغچه سادگی و تنهایی ست
آنهمه خنده که از جام اقاقی سر زد
زخمی بر دل دارم...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
شنو ای گل نرگس
شنو یاس سپیدم
شنو درد دلم را
بمان با من تنها
بمان رشک گل ناز
بمان قصه و افسانه،
بمان راز....
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
یادتـــه کنـــار دریــــا ، روی ماسه های ساحــــــل
گفتی که هرگز تو از من نمی شی یه لحظه غافل
دو تـا قلـــب عاشقــونه روی ماســه ها کشیـــدی
گفـتــی تـار مـوی من رو به هـمـه دنـیــا نـمـیـــدی
بــه هـمـــه دنــیـــــا نـمیـدی .......................
نــــــــــــــــــــــــ ــــــــــه............................ ...
مـگـه تـو نـگـفـتـه بــودی واســه تـو رفـیــق راهــم
مـا چـه نـقشه ها کـشیـدیم واسه فردای با هـــم
تـو مـیـگـفـتـی بـمـونـیـم پـاک و بـی ریـا و سـاده
دسـتـای هـمـو بـگـیـریـم تـوی پـیـچ و خـم جـاده
امـا افـسـوس آب دریــا قـلـبـارو از هـم جـدا کــرد
دل سـنـگـ آبــــی آب لـبـامـونـو بـی صـدا کــرد
تـو یه چـشـم بـه هـم زدن بـرد آب دریـا خـاطراتم
حالا یه دل واسه من موند که اونم مونده تو ماتم
بـمـیـرم اون دم آخـر چـی بـه روز عــشـقـم اومـد
هی نگاش به من میوفتاد ، کـاری از من بر نیومد
مـیـدیـدم جلوی مـوجــا دنــبـال دسـتـام مـیـگـرده
با غـم و گـریـه و زاری مـگـه عـشـقم بـر مـیـگـرده
مـــیـــــگـــــه عــــــشــــــقــــــم بــر مــیــگــیــرده
خـون بـهاشو من نمیخوام عشقمو داری میگیری
دریـا بـا سـاحـل سـنـگـت ای خـدا کـنـه بـمـیــری
مـیـدونـم جـلـوی مـوجـا دنـبـال دسـتـام مـیـگـرده
ای خـدا خـودت نـگـاه کـن دریـا بـا دلـم چـه کـرده
امـا افـسـوس آب دریــا قـلـبـا رو از هـم جـدا کــرد
دل سـنـگـ آبــــی آب لـبـامـونـو بـی صـدا کــرد
تـو یه چـشـم بـه هـم زدن بـرد آب دریـا خاطـراتم
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من بودم
تو
و یک عالمه حرف ...
و ترازویی که سهم تو را
از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد ...
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
آی سهراب کجایی که ببینی حالا
دل خوش مثقالی است
دل خوش نایاب است
توسوالت این بود
دل خوش سیری چند
من سوالم این است
معدن این دل خوش
تو بگو ای سهراب
در کدامین کوه است
در کدامین صحرا
در کدامین جنگل
راستی این دل خوش میوه ی زیباییست؟
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دستم بگیر و پله پله
تا به عمق ظلمت بر
اکنون به ناتوانی خویش در نور معترف هستم
به عصمت قابیل سجده باید کرد
که مرگ
آغاز زندگیست
پایندگیست
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلم تنگ است
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری ..................نه بیداری
نه دستی بر سر یاری
مرا آشفته میسازد چنین آشفته بازاری
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
هیاهوی درونم فریادیست طوفانزا
صدایش را در انتظار درونم می شنوم
آه که فرسوده ام می سازد این دقایق
هوا کم کم رو به تاریکی می گذارد
و باز او را در تاریکی شب گم خواهم کرد
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
توی یک کنج اتاق
منم و یک قاب عکس
منم و دنیایی از خاطره ها توی این کنج اتاق
منم و یک فنجون خالی چای
منم و یک حبه قند گوشه ء فنجون فال
منم و یک برگ خشکیده توی دفتر عشق
منم ویک قطره اشک خشکیده روی فرش اتاق
توی کنج این اتاق بی کسی
منم و یک دنیا از خاطره ها
منم و یک جای خالی تو اتاق
منم و یک دل تنها و غریب
توی یک شهر پر از تنهایی
دل من هرجا باشه بازم بی اون تنها شده
دل من غصه نخور تو هم یه روز شاد میشی
دل من غصه نخور
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
اشكهايم جاري گشت رودباري شد
و سيل اشك ويران كرد روزگارم را
رد پاي خاطرات در بستر رودخانه اشك مدفون شد
و واژه اي يافت نكردم كه تا جايگزين زندگيم كنم
جز بوي نم دار تاريكي زندانم
و صداي خسته نفسهايم چيزي برايم نمانده
كلمات از ذهنم پاك گشته
و زبانم قادر به بيان نيست
تاريكي و تنهايي مرحمي گشتند براي زخمهاي كهنه
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
خواستم سفر كنم پايم لرزيد و سست شد
خواستم پرواز كنم بال و پرم چيده شد جا ماندم
خواستم بخندم و شاد باشم اما بغضم تركيد
خواستم ببينم چشمانم را بسته ديدم
خواستم حرف بزنم زبانم بند امد
خواستم فراموش كنم اما خودم از يادها رفتم
خواستم اشك بريزم اما چشمانم خشك گشت
خواستم فرياد بزنم اما گوش ها كر شدند
خواستم زندگي بكنم مرگ را زيبا تر ديدم
خواستم بميرم اما لياقتش را نداشتم
ديگر هيچ چيز نخواهم جز قفسي تنگ و تاريك
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است !
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
من غریبانه ترین نغمه اندوهم را
بی تو
در پیله غربت زدگی می خوانم
و گلبرگ گل پژمرده آمالم را
با حریر گل رویاروی تو می پوشانم.
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
-
پاسخ : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه ای از آن خودم.......
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
و قاب عکس تو را می اویزم