کای عالمی آشفته چند آشفتن تو
گیتی فسرد از فتنه تا کی خفتن تو[golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
کای عالمی آشفته چند آشفتن تو
گیتی فسرد از فتنه تا کی خفتن تو[golrooz]
گفتم غم تو دارم
گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو
گفتا اگر بر آید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا زخوب رویان این کار کمتر آید[golrooz]
گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز
که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد
کسی که وسعت او در جهان نمی گنجد
به خانه دل من آمده است مهمانی[golrooz]
برو کار کن
مگو کار چیست
که سرمایه جاودان است کار
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا[golrooz]
چراهمش ک میشه
http://www.njavan.com/forum/showthre...A7%D8%B1%DB%8C
دوش در میکده زاهدی دیدم مست/تسبیح به گردن وصراحی در دست
گفتم :زچه در میکده جا کردی توگفت/در میکده هم به سوی حق راهی هست[golrooz]
دست از طلب ندارم تا کام دل برآید/ یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
یکی از بزرگان اهل خرد
برای خرش ساندویچ می خرد[golrooz]
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به دریا بنگرم دریا تو بینم
بر درت می آمدم هر شب مرا وا می زدی
گفتمت نا مهربانی دم ز حاشا می زدی[golrooz]
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز خوب رویان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش
سرخوشانند ، ستایشگر خورشید و زمین
همه مهر است و محبت ، نه جدال است و نه کین
هوای تو در سر دارم دمی از کنارم گذر کن
و از شکستن این دل ای بی وفا حذر کن
(من درآوردی خودم بود)[nishkhand][nishkhand]
وقتی آخر یه قصه، غصه ی تلخ فراقه
خاطرات سبز و رنگی همشون یه مشت سرابه
قلم از سکه میفته، چشم میشه یه رود پر آب
دل اسیر درد دلتنگی میشه یه دشت مرداب
قلمی در دستم ، شاهد رقص اقاقی هستم
عاشق بارانم ، از شکوهش مستم[golrooz]
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی[golrooz]
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر شیر
گربه دولت برسی مست نگردی مردی
باده پر خوردن و هوشیار نشستن سهل است
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
دیدار جهان بی تو غم انگیز شد،ای یار! **** انگار،بهاری است که پاییز شد ای یار!
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بهترین لحظه های روز و شبم
لحظه های شکفتن سحر است
لطف حق با تو مداراها کندچون که از حد بگذرد رسوا کند
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
-اهل نظردوعالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول برنقد جان توان زد
دوستی با هر که کردم خصم مادر زاد شد
آشیان هرجا نمودم خانه صیاد شد
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائشش خواند / عشلی لنا و اهلی من قبل هل عذارا
علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بردار /کاواز دهل شنیدن از دور خوش است