-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
دنیا آن قدر وسیع است که برای همه ی مخلوقات جا هست
به جای آن که جای مخلوقات رابگیرید،تلاش کنید جای واقعی خود رابیابید.. ...
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
به خاطر بدی های زندگی،سپاس گذار باشید،
چرا که آن ها چشم شما را به روی خوبی هایی که تا پیش از آن توجه نمی کردید،می گشاید.
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
مردم دقیقا به همان صورتی با شما رفتار می کنند،
که شما به آن ها اجازه می دهید..
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
http://uc-njavan.ir/images/bzomsulu2se4ems4a0.jpg
[nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
http://uc-njavan.ir/images/9iic5e0skmuvva6sp4d.jpg
[sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][cheshmak][bamazegi][nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand][nishkhand]
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اماگاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
زندگی داره همش تکرار میشه مثل تاریخ اشتباهامون رو قبول کینم و و به کار های خوبی که کردیم ایمان داشته باشیم ارههههههههههه زندگی همینه
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
همیشه روز را با اندیشه مثبت به پایان برسانید
مهم نیست چقدر سخت گذشت،
فردا فرصتی تازه است برای بهتر کردن آن[golrooz]
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farhad_jomand
گنجشکی به آتش نزدیک میشد و برمیگشت
پرسیدند:چه میکنی؟
گفت:دراین نزدیکی چشمه هست و من نوکم را پرآب میکنم و روی آتش میریزم
گفتند:حجم آتش در مقایسه با آبی که می آوری بسیار زیاد است و این فایده ندارد
گفت:شاید نتوانم آتش خاموش کنم،اما هنگامیکه خداوند پرسد:زمانیکه دوستت در آتش میسوخت چه کردی؟ پاسخ میدهم:هر آنچه از من بر می آمد...بسلامتی دوستای بامعرفت[golrooz]
متنتون زیبا بود
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
هست طومار دل من به درازای ابد
بر نوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو...
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
خدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم ، گفت : جانــم !
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
می خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویســم ؛
یــــــکــــــی بــــــود ، یــــــکــــــی . . .
.
.
بـــــی خـــــیـــــال !
.
.
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
.
.
.
.
.
.
.
"دوستـــــــت داشتم اما نفهمیدی
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ، دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ، دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
این شب هایم پر شده از تردید و دودلی
تردید دارم به آینده ای تلخ
یا پایانی تلخ برای اطرافیان تلخ تلخ تلخ . معنی زندگی این روزهای من پایانی تلخ , یا آینده ای تلخ !!!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
آرام دوستت خواهم داشت
طوری که حتی خودت هم از این عشق بویی نبری ..!
http://gallery.avazak.ir/albums/user...-Love10830.jpg
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
یکی بود یکی نبود، دو تا برادر شیطون بودن که به خاطر شیطنت و شلوغیشون یه محل از دستشون شاکی بود...
دیگه هر جا که خرابکاری می شده همه می دونستن زیر سر این دوتاست...
خلاصه ی کار، پدر و مادر این دو نفر صبرشون تموم میشه و کشیش محل رو میارن و میگن: " خواهش می کنیم این بچه های ما رو نصیحت کنید؛ پدر همه رو در آوردن! "
کشیشه میگه: " باشه، ولی یکی یکی بیاریدشون که راحت تر باهاشون صحبت کنم و مشکلی پیش نیاد. "
خلاصه، اول داداش کوچیکه رو میارن.
کشیشه ازش می پرسه: پسرم! آیا میدونی خدا کجاست؟
پسره جوابشو نمیده و همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه...
باز ازش می پرسه: "پسر جان! میدونی خدا کجاست؟ "
ولی دوباره پسره به روش نمیاره...
در نهایت دو سه بار کشیشه همین سوالو می پرسه و پسره هم به روش نمیاره...!
آخرش کشیشه شاکی میشه و داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!
پسره می زنه زیر گریه و به سمت اتاقش فرار می کنه و در رو هم پشتش می بندهhttps://s.yimg.com/ok/u/assets/img/emoticons/emo2.gif!
داداش بزرگه ازش می پرسه: چی شده؟؟؟!!!
پسره میگه: بدبخت شدیم!!
خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
میگویند شب سیاه است من دیدم سیاه تر از جدایی نیست...
میگویند مرگ سخت است اما سخت تر از بیوفایی نیست....
میگویند زهر تلخ است من چشیدم تلخ تر از تنهایی نیست
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!
-
پاسخ : به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی_ حکایت های روزگار خود را بگویید!