پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
قایقی خواهم ساخت
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
اومدم شبهارو باور نکنم غصه نذاشت اومدم غصه رو باور نکنم شب نمیذاشت
حالاباور بکنم یا نکنم
دردی درمون نمیشه،کاری آسون نمیشه کوه غصه توی قلبم دیگه ویرون نمیشه
میتونست چشمای تو شبهارو روشن بکنه نزاره توی قلبم این قد شیون بکنه
توی دل هیچ میدونی غم داره آواز میخونه اینو من میدونم این شب تاریک میدونه
دل تو خنده ی تو ،چشمای تو،دستای تو میتونستن نذارن شبهارو باور بکنم
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
شاید آن روز ک سهراب نوشت
((تاشقایق هست, زندگی باید کرد))
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینطور نوشت:
(( هرگلی هم باشی
چه شقایق,
چه گل پیچک ویاس
زندگی اجبارست.))
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
خیابان رو به خانه ام
شلوغ
با آسمانی خاکستری
و قدم های آرام من
بر روی زمین سیاه ، داغ
پسری ژنده پوش
با دسته گلی سرخ
به بهانه فقر
فریاد گلفروشی سر می دهد
و گذر گنجشککی خسته در پی شاخه ای
پناه به ستونی سنگی
در انتظار جفتی
و انبوه آدمها
گذر شانه ها از پی هم
بی تفاوت
چه زیاد است تنهایی !
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
زندگی جیره مختصری است ...مثل یک فنجان چای ...وکنارش عشق است ...مث یک حبه قند ...زندگی راباعشق ,نوش جان باید کرد...سهراب سپهری http://www.upload.tehran98.com/image...u3jiq0vfer.jpg
پاسخ : شعریا یک متن ادبی که خوندین وازش خوشتون اومده ؟
خدایا گم شده ام در هجوم پریشانیهایم ...خدای خوبی ها کمک کن کمی بیشتر از همیشه لمست کنم پروانه هارا بیشتر به ملاقاتم بفرست http://gallery.avazak.ir/albums/meup...pg?w=600&h=600