-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امشب انگار همه دنیا ارومه
دل منم ارومه
اروم اروم
تو اتاقم . خیره به سقف
به ادما به کارشون . به حرفاشون .
به اشتباهاتی که شده مث غذا هرکسی یه مقداری میخوره . مقدارش فرق داره ولی همه میخورن . متخصص تغذیه هم تا دلتون بخاد اطرافم هس . ولی اونام غذا میخورن !!!!!!!
چ بده ادم گناهکار باشه و بقیه قضاوت کنه ....
باید یاد بگیرم ادما با اشتباهاتشون بپذیرم . بجای قضاوت دیگران مسول خودم باشم ک اشتباه نکنم .دیگران مسول کار خودشون هستن
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
جدا کی میتونه جلوی علاقه ی ما رو نسبت به تماشای والیبال در مدرسه بگیره؟[bamazegi][nishkhand]
دیروز یا پریروز اومدن خاموشش کنن ما هم جوگیر...[sootzadan]نترسیم نترسیم ما همه با هم هستیم داد میزدیما[sootzadan]
تمام معاونین و مدیر اومدن کم مونده بود با جارو دستی بیفتن دنبالمون[sootzadan]
امروزم مدرسه که تعطیل شد دوباره روشنش کردیم[sootzadan]
ینی همچین پا میکوبیم مدرسه میریزه[sootzadan]سال اولیا خیلی تعجب میکنن[sootzadan]خیلی تو جو درسن بیش از حد!
وای امروز کلاس فیزیک[khande][nadidan]من واقعا حرفی ندارم!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز تنبیه شدیم
یهنی باز ما شیش تا..راستی فاطمه که از تهران رفت بجاش دوست فاطمه(سحر) انتقالی گرفت و از اراک اومد مدرسه ی ما...اینقده دوسش میداریم!
نه اینکه جمعیتمون زیاده هر دفعه معطل یکی میشیم...بالاخره یکیمون جا میمونه!اصلا یه وضعیه![sootzadan]
امروز زنگ تفریح دوم...با یه خورده تاخیر (مدیونی اگه فکر کنید بیشترها)[sootzadan]خواستیم از کلاس بزنیم بیرون
اخه امروز باهم برنامه ریختیم ناهار بیاریم همگی....سر همین قضیهه داشتیم تصمیم میگرفتیم که..
که ناگهان صدای معاون اموزشی تو سالن نواخته شد..اصلا سکته کردیم!
من خواستم از کلاس بپرم بیرون از پله ها برم سریع پایین، نشد!یهنی منو سها تا دم در رسیدیم دیدیم بقیه نیستن رفتن زیر نیمکتا[khandeshadid]منو اونم به زور خودمونو زیر نیمکتای ته کلاس جا دادیم...
قانون ...مدرسه:زنگ تفریح ها هیــــــــــــــــچ کس حق موندن در کلاس ها رو ندارد و اگر بماند یک زنــــــــــــــگ از کلاس درس محروم میشود و باید در سالن دو لنگه پا بایستاد![sootzadan]
عاقا چشمتون روز بد نبینه...مونسان اومد تو کلاس یه سرک کشید...این سحر کفشش از زیر نیمکت معلوم بود!مام اونجا داشتیم غش غش میخندیدم!
وااای...مونس برگشت گفت بیان بیرون...بچه ها چرااااا؟از شما بعیده سومید!!!
ما تک تک از زیر نیمکت ها اومدیم بیرون...زهرای چشم رنگی مام که، حندش گرفته بود به شدت...هممون دستمونو گرفته بودیم جلوی دهنمون فقط معلوم نشه خنده هامون!
مونسم برگشت گفت برید بیرون تا تکلیفتون مشخص شه..یجوری باهامون برخورد کرد انگار که قتل انجام دادیم یا...http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
برگشت گفت..زنــــــــــــــــــگ میزنم به خانوادهاتون..اسماتونو مینویسم از انظباتتون کم میکنم اخراااااااااااج میشید و....[bihes]
انگار حالا چه غلطی کرده بودیم[bihes]
به غیر ما یه سری از بچه های دیگم مونده بودن تو کلاسا..بقیم که تا صداشو شنیدن در رفتن!ما بدختیم...
زنگ سوم سر کلاس نرفتیم....یه سریا زدن زیر گریه و ما شیش هم چنان میخندیدم به تهدیدایی که کرده مونس[khandeshadid]
اونم بدتر باهامون لج کرده بود!نمیدونم احساس کردم تمام دبیرا اون لحظه داشتن نقش بازی میکردن[sootzadan]
ما درس عبرتی بودیم برای بقیه دوستاان...شاید گریه ی بچه هام اگر نبود ،باز ما بخشیده میشدیم!!!
اخه یهنی چی؟!بخاطر این اخراج شیم!خعلی مسخره هست..!ولی مونس خیلی باهام برخورد کرد...حرف عادی باهاش میزنی میاد تو شکم ادم!عشق منه عشق مــــــــــــــــــــن...[nishkhand]
کلا بچه های مدرسه ی ما عادت دارن..به زور باید از کلاسا بیرونشون کرد..و به زورم باید وارد کلاسا کردشون..مثلا زنگ خورده ما شیش هم چنان در حیاط مدرسه نشستیم...انگاه که مونس می اید و نگهمون میدارد و میگوید باااااااااااااید اشغالای کف حیاط مدرسه رو جمع کنید و برید داخل...[sootzadan]
این وضع مــــــــــــــــــــا...م تو زندان زندگی میکنیم....[jalbetavajoh]
اینم یه عکس خوشگل که پارسال تو امتحانات ترم اخر از سالن مدرسه گرفتیم
جهت اینکه بهتر تصور کنید[sootzadan]
http://uc-njavan.ir/images/tx9l3z9k2ubm2sq9icg.jpg
http://uc-njavan.ir/images/113yqni27ycre9orkjxy.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امن الان یه احساس دو گانه دارم حالا بگین چرا
ععععععععععععع بگین چرا [nishkhand]خوب حالا ک بچه خوبی شدین وچرا گفتین منم جواب میدم [nishkhand]
من از رو علافی داشتم با گوشی موبایلم که نوکیا تشریف دارن ور میرفتم به یه گزینه ای برخوردم به اسم بازیاب تنظیمات کارخانه جالب اومد برام انتخابش کردم یکی بود بازیابی تنظیمات وتمام اطلاعات شخصی حذف شده من فک کردم اطلاعاتی که قبلا پاک کردمو برمی گردونه ویه تجدید خاطره میشه چشتون روز بد نبینه الان گوشیم برگشته به حالتی که روز اول از بازار تشریف آورده بود واین حس دوگانه هم احساس سبکی میکنم چون موبایلم خالی خالی شده هم در غم از دست دادن شماره هام دلگیرم [bihes]من شمار هامو میخامو اس ام اسامو می خوام [bihes]البته این فقط یه کوچولو وکوچولو وکمی از مشکلات ورنج هایی بوود که نقل میکنم وسخن کوتاه باید کرد والسلام[sokoot]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
صحبت کردن با پدر از راه دور خیلی لذت بخشه [labkhand]
مادران هم همینطور ولی با تفاوت اینکه نگرانی کاذب دارن، این موجب میشه صحبت با پدر لذت بیشتری داشته باشه... [golrooz]
البته اغلب اوقات از صحبت کردن با پدر بیشتر بهره می برم. اون هم فکر کنم به علت تفاوت مباحث صحبتی آقایون نسبت به خانم ها باشه... [cheshmak]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
با اينکه امروز کلى مادرم دعوام کردند که چرا تا صبح بيدار بودم و کلى از مضر بودن شب بيدارى براى بدنم گفتند اما امشب بيشتر گل هاى رنگارنگ استاد بنان و آواز هاى قديمى استاد محمدرضا شجريان را مى گذارم و بايد شايسته فکر کنم به آينده اى که ممکن است اصلا مهربان نباشد! و بايد صادقانه چشم هايم راضى کنم امشب خواب بهشان نيايد...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدایااااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تتت
بعد مدت هاااااااااااااااااااااااا اا تهران باااااااااااااااااااااااا اروووووووووووووووووووون اووووووووووووووووووووومد[shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi][shaadi]sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46 sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46sh_omomi46 sh_omomi46sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45 sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45sh_omomi45 sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88 sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi88sh_omomi44 sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44 sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44sh_omomi44 sh_omomi44
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من جدا حالم بده[narahatish][sar dard]
مجبور شدم به جای دو روز در هفته کل هفته رو کلاس بردارم[narahatishadid][gerye]ظرفیت تکمیل شده بود[afsoorde]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیشب تهران یه بارون خیـــــــــــــــــــــلی باحال اومد!
نمیدونم!قرار بود ابرهای تهرانو باران زا کنن،این همون بود؟یا طبیعی بود؟![sootzadan]
دیشب کلــــــــــــــــــی حس شاعری برمداشته بود!
شبـــــــــــــــــا خیلی احساسی میشم..میتونم احساسمو خالی کنم روی یه برگه!یا شعر یا داستان یا...
حتی با یه تلنگر کوچیک گریه ام میگیره..اما برعکس روزا اصلا ...دیشب حوصله نداشتم بنویسمشون روی یه برگه حرف دلمو!الانم هیچی یادم نیست...دیشب احساسم خالــــــــــــــــص بود!بوی بارون و...چقدر دوست داشتم حرم اما رضا بودم!
بگذریم...
امروز بعد از مدرسه بردنمون شابدوالعظیـــــــــــــــ ــم...منو مهسا باهم فقط!
شیش تایی نبودیم...چون فقط کلاس من و مهسا رو قرار شد ببرن
و بقیه دوستانم تو یه کلاس دیگه هستن!خوشم میاد از هر کلاس ســـــــــــــــوم یه نماینده داریم!
سمیرا(304)،من(303)،رهرا و حدیث(301)،مهسا و سها(302)[sootzadan]راســـــــــــــــــتی من امسال تو جمع شیش تاییمون ناخالطی نیستمااا...سمیرام تجربیـــــــــــــــــه و بقیه ریــــــــــــــــــاضی
خلاصــــــــــــــــه منو سها راه افتادیم...اخرم که رسیدم شهر ری و حرم!توی صحن حرم فقط نشستیم تا دعای عرفه رو بخونن
توی گرمــــــــــــــــــا،رو به روش،افـتــــــــــــاب!یع ی الان من کاملا برنزه شدم...
دیگه وسطای دعای عرفه هیچ کس طاقت نیاورد و بلند شدیم و رفتیــــــــــــــــــم..[sootzadan]خعلی اردوی چرتی بود خلاصه!
راستی فاطمه جوووووووووووووووونم از عکسای پارسال روزٍ اخر مدرسه یه کلیپ درست کرده!یه اهنگم گذاشته انگار عزاداریه[sootzadan]
ولی حرکاتمون طنــــــــــــــــــــزه.. .
یه چنتا از عکسارو میذارم..کلیپ قابل گذاشتن نیست![sootzadan]
اول اینکه به افتخاااااااااار جمع شیش تاییمون یه صلوات ختم کنید[nishkhand]
http://uc-njavan.ir/images/67xs3gmd8q6f8mzntrci.png
اینم برگه ی تقلب حدیث و مهسا[khande]رو اخر مدارس!امتحانات ترم دوم!
http://uc-njavan.ir/images/tlw64qc0nx6fztnj4gbq.png
به افتخاااار جمع هشت تاییمون[nishkhand]
http://uc-njavan.ir/images/0c9prxtdqr7tefwp0gja.png
و اما اصل کاریه اینـــــه...اینجا یکی از دوستان زحمت کشیده و خصوصیا ما شیش تارو نوشته[sootzadan]
اونجا که
تک سلولی نوشته منظورش اینه که تو جمعون فقط من تجربیــــــــــــــــم و بقیه ریــــــــــــــــاضی[kootak]
http://uc-njavan.ir/images/mmarlpeouzny92s3ytu9.png
تموم شد!پارسال قول دادم یسریا از عکسای اردوی کاشانو بذارم!(اونایی که قابل گذاشتنها)[sootzadan]
یسری از دوستانم که خوب یادشـــــــــــــــونه و هی یادداوری میکنن...[bietena]
ولی خب ایشالله تو پستای بعدیم میذارمشون[shaad][nishkhand]
راستـــــــــــــــــــــ ی قراره شیش تاییا بیان اینجا عضو سایت بشن
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
فقط میترسم یه روز همه باهم اخراج شیم
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif
یا از درس بیفتیم
یا...یا...یا...
فعلا کسی که پاگیر ایجا شده منم!
اونا بیان یا خدا...
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/76.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سربار...بدون آینده. تلاش های بیهوده برای خوش بودن دل. گوشه گیری....درک نشدن؛درک نکردن.
تنها بودن. جنگیدن. عادت به باختن. متضاد بودن با بقیه. معلوم نبودن نتیجه. خط خطی. از قصد راه اشتباه رفتن.
این که بدونی چیکار باید بکنی ولی نتونی. ولی نزارن.
باید شد روانی تا کرد درک این
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خز ترین تولدم امساله
اصن حسش نی
دو نفرمکهرسال برام جداگانه جشن میگرفتن امسال اصن تبریکم نگفتن
خودمم سرد شدم . اصن برام مهم نی تولدمه
کاش این مراسم قربونی زودتر تموم شه . بشینم پای درس مشقم
حس هیچی جزدرس نی
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
تو گرما، یه جایی مشابه بیابون، با موهای خیس لب حوض، فواره روشن، کنار اندکی گیاه و سر سبزی، روز عید، تعطیل، همراه گاهگاهی موسیقی سنتی یا خارجی آرام ...
سیب باید بخرم الان می چسبه....
سپاس، خودش نعمتیه [golrooz]
نیک می نگریم [labkhand]
عید همگی خوش یمن در پناه الله
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدایی امروز عید بودا...
الان تو حیاط، هوا با کمال تعجب عالی...
من که شب تو حیاط می خوابم اصن، کنار مارمولکا [nishkhand]
اینجا شب های تابستان در کویر [nishkhand][khanderiz]
فقط ستاره کم داره[khastegi]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اعصاب خط خطی
روانم نابوده
مگه مدرسس چون دیر رسیدم رام نداد[bitavajohi]فقط همون ی کلاسم داشتم قشنگ علاف شدم برگشتم خونه
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مدرسه که بودم صبحا مدرسه میرفتمو عصرا تا شب باشگاه.
دانشجو که شدم . واحدامو جوری برداشتم که اول باشکا میرفتم . بعد میرفتم سرکلاس . بعدازظهرم اگ کلاس نداشتم یا با بچها استخر و چمن یا خرید تو بازار
اصلا تو خونه موندن برا من معنی نداشت
کل روز بیرون بودم . مامانم فقط گفته بود 8شب به بعد بیرون نباشم
ولی اینروزا 24ساعته توی خونه ام . ورزش روزانم کلش نیم ساعته . اونم قدری بدم ضعیف نشه . )منی که ورزش سخت میکردم) !!!
اگ چند سال پیش بهم میگفتن یه روز مدل زندگیم میشه این . باورم نمیشد . و هرگز باورم نمیشد که از این مدل زندگی راضی باشم
جالبه . اونموقع از اون مدل زندگی راضی بودم. النم از موندن تو این اتاق با نورملایم و هوای خوب و قشنگم راضیم . راضیم که درس شده برنامه اصلی روزانم ...
اینده مدلم چی میشه خدا میدونه ..
خدایا شکرت
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز رفته بودیم آسایشگاه جانبازان (اعصاب و روان)
فقط میتونم بگم خیلی مـَـــرد بودن
برآیید برآیید به وحدت بگرایید/ که از باغ وفایید که از اصل ولایید
شما امت خاصید، شما اسوه ناسید/ شما اس اساسید شما باب رجایید
اگر رمز هبوط است شما سر فرودید/ اگر راز عروج است شما مرغ هوایید
اگر کشتی نوح است شما عرشه نشینید/ اگر ورطه نیل است شما دست و عصایید
اگر آتش شرک است شما برد و سلامید/ اگر مرده عشق است شما عین صفایید
اگر مصر جمال است در آن خطه عزیزید/ اگر ملک جلال است امیرالامرایید
نه پرویز تبارید که پرویز شکارید/ نه شبدیز سوارید که بر بال همایید
گر از ترک و طرازید ور از قدس و حجازید/ شما محرم رازید که در بزم خدایید
کجا خانه علم است به حکمت در علمید/ کجا پهنه رزم است شما مرد غزایید
اگر درد به جام است صبوحی زده گامید/ وگر زهر به کام است شما کامروایید
چه از تیر و چه از تیغ شما روی نتابید/ که در جوشن عشقیدکه از کرب و بلایید
شما صبح نویدید شما پیک امیدید/ شما شعر «حمید» ید شما روح فزایید
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از دیو و دَد ملولم
انسانم آرزوست
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چند روزه درگیری فکری دارم وهمش رو لبم این جمله هست " خدا کنه به خیر بگذره " برام خیلی خیلی دعا کنین دارم دیوونه میشم
فقط امیدم به خدا و دعاهای دوستانه وگرنه از دست هیچ کس کاری برنمیاد.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این سر درد همیشگی که این روزا چشم درد هم بهش اضافه شده...
این دل گرفته ی من
خبر های بد و غم انگیز
روز های تیره و تار
درگیری با دنیای مجازی و آدم های مجازیترش،جایی که چراغ خاموش گواه نبودِ منه
من رو از یاد بهترین هام غافل کرد
این دنیای واقعی با آدم هایی که دور و ورم باهاشون شلوغ شده
کسایی که دوست خطابشون میکنم ولی....
منو از بهترین ها غافل کرده
شاید باید خطا برم تا بهترین،بیشتر معنا پیدا کنه
شاید...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام دوستان
شما رو نمیدونم! ولی من دفعه اولم بود که کادوی زنده دریافت کردم [nishkhand]
ایشون ببعی ایی هستن که به مناسبت عید قربون دریافت کردم. [labkhand]
دوستان، لویی! لویی، دوستان! [nishkhand][sootzadan]
حیف که کشته شد... sh_omomi37
http://uc-njavan.ir/images/koyof6gbpx2z7e4nhz7i.jpg
http://uc-njavan.ir/images/d60uxapmtn8y8ukc96fv.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چقدر این هفته بد گذشت[sokoot]
امروز تـــــــــــــــــــــولد حدیث بود!مـــــــــــــــــادر بزرگ جمعمون...http://www.gigpars.com/upload/rdt5_w..._%28156%29.gifhttp://www.gigpars.com/upload/2qy6_w..._%28150%29.gif[nishkhand]
روز قبلش باهام هماهنگ کرده بوودیم کیــــــــــــــــــک تولد بگیریم
البته ساعت زنگ تفریح بخاطر مراسم صبحانه ی سالم بیشتر بود و مام از فرصت استفاده کردیم
میخواستیم حدیثو سوپرایز کنیم[sootzadan]
رفتارمون یجوریه زمانی که تولد یکیمون میشه همون از زمانی که پاشو میذاره تو مدرسه بهش تبریک میگیرم و کادو هارو میدیم[shaadi]
اما امروز اینکارو نکردیم..حدیـــــــــــث اصلا رفت تو شــــــــــــــوک...از قیافش معلوم بود![khande]هرکی یه کتاب درسی دستش بود!
هیــــــــــــــــچ کاری نکردیم تا زنگ تفریح اول که رسید کیکـــــــــــــــــــو اوردیم تو حیاط مدرسه و کادوها....http://www.gigpars.com/upload/egpy_w...fa_%284%29.gifیکممم باقی مونده ی کیکو مالیـــــــــــــــدیم به صورتای همدیگه و عکس گرفتیم...دیگه دیگه اینا شادی های ماست...[sootzadan]
امروز سر زنگ اول داشتیم همگی به این فکر میکردیم که یه روزی امکان داره بچه هامون باهام دوست صمیمی باشن[sootzadan]
تمــــــــــــــام رفتارایی که ما باهم داریم اونام داشته باشن باهم!کپی برابر اصل..
مثلا بچه ی مهسا بیاد ساندویچ بچه ی منو حدیثو کـــــــــــــش بره...[khande]
و...و.....و.....
چقـــــــــــــــــدر جالب میشه!اینکه خالــــــــــــــــه صدامون کنن[nishkhand]من که نه خاله میشم نه عمه!واســــــــــــــــــ م شیرینــــــــــــــــه گفتن این واژه![sootzadan][alaghemand][alaghemand][alaghemand][alaghemand][alaghemand]http://www.gigpars.com/upload/7m4b_w..._%28112%29.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلـــــم تنگ شده برای دوستام[entezar2][gerye]
این دو سه روز همش عکسامونو نگاه کردم[afsoorde]
ما جدا خل بودیما[sootzadan][gerye]
کلی به کاراری که انجام میدادیم فکر کردم[sootzadan]من اگه جای مدیرمون بودم یه لحظه هم همچین دانش آموزایی رو نگه نمیداشتم[sootzadan]
ما کلاسمون طبقه ی سوم مدرسه بود چهارشنبه سوری که میشد بمب میاوردیم تو راهروی طبقه 3 منفجرش میکردیم[nadidan]بعد اون پایینی ها نمیدونیم قلبشون سالم میموند یا نه[khande]
ولی چه فایده داره[gerye]
اون روزا دیگه تکرار نمیشن[afsoorde][narahat]
این نمای بیرونی مدرسه[sootzadan]
http://uc-njavan.ir/images/96pj3l0717elz0mjkz5t.jpg
بدون شرح[nishkhand]
http://uc-njavan.ir/images/p7ibkqp0qu4m33ji7u9.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دود رپ دود درس دود خواب رپ دود خواب درس دود رپ تکرار تا انتها
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
گنج چیزی بود که از دست رفت!
عمر من ...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز خیلی وحشتناک بود
یکمی هم من و سارا دوستم ضایع شدیم
دلمون خیلی سوخت برای همینم کلی پشت مسبب این قضیه چرت و پرت گفتیم و خندیدیم
طرف فکر میکرد عقب افتاده ایم[nishkhand]بس که هر هر داشتیم میخندیدیم ولی نمیدونست چه چرندیاتی داریم راجع بهش میگیم
تا نگاهش میکردم یاد حرفای سارا میفتادم و میخندیدم،اشکم سرازیر بود و سرخ شده بودم...خدا سارا رو نکشه ینی...اگه طرف میدونِـــــــــــــــــــ ـــــست داریم پشت سرش چیا میگیـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــم....ینی میکشت ما رو
رسما به عقل من یکی که شک کرد
در مورد عقل سارا مطمئن نیستم شک کرده باشه یا نه ولی منو آره[nishkhand]قطعا شک کرده
امروز با همه ی بدیاش خیلی خوب بود آخرش
من و یکی آتش بس دادیم بالاخره و الان با هم خوشحالیم[shaad]چقد خوبه که هست[shaad]آدم کسایی رو که دوست داره زود می بخشه پس منم بخشیدمش
من نمیدونم وقتی جنبه ی یه قهرِ یه ساعته رو هم نداریم چرا خودمونو اذیت میکنیم؟؟؟؟؟؟[nishkhand]
راستی...دوست دوره دبیرستانمم یهویی تو مترو دیدم که باعث شد خیلی شادتر بشم...انقد حرف زدیم که خاب از سر من (که همیشه یه چشمم بازه یه چشمم بسته تا خاب از سرم نپره)پرید[nishkhand]
در کل زندگی سخته ولی اگه با اونایی که دوسشون داری باشی راحت تر میشه بگذرونیش[labkhand][shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز متوجه شدم دندون عقلمم داره در میاد
اخه چرا حالا؟مگه تابستونو ازش گرفته بودن؟![sootzadan]
فکم جا نداله،دوتا دندونای جلوییم داره میاد رو هم....یا باید جراحی دندون عقل کنم یا ارتودنسی..[nadidan]
همین یه ذره ام که داره میره رو هم روم نمیشه لبخنــــــــــــــــد بزنم حالا[negaran]
کارای من برعکسه با همه...همه تا کوچیکن ارتودنسی میکنن من حالا تــــــــــــــــــــازه شروع شده....[sootzadan]
اخه من امسال چجوری با این برنامه ی سنگینم برم جراحی کنم؟!
هیچ کس به غیر خودم متوجه نمیشه چی میگم...!امسال امتحان نهایی دارم خب...همش امتحان و...!افت میکنم...یا ..یا..یا...!
در اومدنش درد داره....کشیدنش درد داره...این به چه درد من میخوره اخه؟!
وای خدا من از جراحیش میترســــــــــــــــــــ م....sh_dokhtar16sh_dokhtar14
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
شیر اشپزخونه خراب شده بود . پیچش هرز شده بود . خیلیییی سفت بود . عوضش کردم .مامان اینقد تحویلم گرفت
رینننن دخترمممم . اصن یه لحظه احساس کردم خودم اختراعش کردم خخخخخخ
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدا بگم چی کارتون نکنه :))
رفتم تو این تاپیک
یکی از بچه ها اسم آهنگشو گذاشت لینکم داد
ما هم گوش دادیم
دیگه هیچی
دور شونصدمه دارم گوش میدم :))
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
وقتی تو خودت گیر می کنی
وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !
وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی
وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی
وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی
وقتی مطمئنی ! اونی که امروز مياد فردا میره ..
وقتی مجبوری خودتم گول بزنی
وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!
وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست
وقتی می دونی همه چی دروغه
وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی
وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..
وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت
وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته
وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه
وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..
وقتی نباید اونی باشی که هستی
وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست !
وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن
وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه
وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...
وقتی.......................... ......
حالم این روزا خیلی بده، میگن خدا یه درو میبنده یه دری رو باز میکنه برای من برعکس شد یه درو باز کرد یه درو برای همیشه به روم بست[narahat]
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "
الان فقط دلم میخواد زیر یه همچین بارونی بمیرم...دعا کنید برسم به آرزوم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ
- - - به روز رسانی شده - - -
از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ
- - - به روز رسانی شده - - -
از دیروز ظهر همش فشارای مختلف روحی رومه . هرکدوم کمرنگ میشه . بعدی جرقه میزنه. شدم مث ی ظرف ک هنوز پر نشده
اینقد ارومممم . ب خاطر این کتابا ک قراره دلیل پیشرفتم بشه . اروم میمونم
به سلامتی گل گاو زبون که در این مسیر اروم سازی منو کمک میکنه خخخ
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
با سلام...
رفتم آتلیه میگم میخوام کنارتون فوتوشاپ یاد بگیرم [shaad][shaad]...طرف در اومد گفت به شرطی که کنارم کار هم بکنی و حقوق بگیری[nishkhand][nishkhand]...منم فوری گفتم با حقوق 950 هزار تومان هستممم...طرف نمیدونم چرا فوری گفت برو ما نیرو لازم نداریم فقط برو[narahat][narahat] ...[tafakor][tafakor][tafakor][tafakor]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
setayesh shb
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
A S I R
با سلام...
رفتم آتلیه میگم میخوام کنارتون فوتوشاپ یاد بگیرم [shaad][shaad]...طرف در اومد گفت به شرطی که کنارم کار هم بکنی و حقوق بگیری[nishkhand][nishkhand]...منم فوری گفتم با حقوق 950 هزار تومان هستممم...طرف نمیدونم چرا فوری گفت برو ما نیرو لازم نداریم فقط برو[narahat][narahat] ...[tafakor][tafakor][tafakor][tafakor]
عالی بود[golrooz][golrooz][golrooz]