-
پاسخ : صفحه ی 286 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 54 از سوره ی فصلت و آیات 1 تا 12 از سوره ی الشورى
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1 و 2)
باز در دو آیه اول این سوره با «حروف مقطعه» رو برو مى شویم، حروف مقطعه اى که در یکى از مفصلترین اشکال منعکس شده، یعنى پنج حرف «حا، میم- عین، سین، قاف» (حم- عسق).
«حم» در آغاز هفت سوره قرآن مجید است منتها در خصوص سوره شورى «عسق» نیز بر آن افزوده شده است.
(آیه 3)
بعد از حروف مقطعه، طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى شود، مى فرماید: «این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانى که قبل از تو بودند وحى مى کند» (کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
سر چشمه وحى همه جا یکى است، و آن علم و قدرت پروردگار است، و محتواى وحى نیز در اصول و کلیات نسبت به تمام پیامبران یکى است.
عزت و قدرت شکست ناپذیر او ایجاب مى کند که توانایى بر وحى و محتواى عظیم آن را داشته باشد، و حکمت او ایجاب مى کند که وحى الهى از هر نظر حکیمانه و هماهنگ با نیازهاى تکامل انسانها باشد.
(آیه 4)
سپس مى افزاید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، و او بلند مرتبه و بزرگ است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).
مالکیت او نسبت به آنچه در آسمان و زمین است ایجاب مى کند که از مخلوقات خود و سرنوشت آنها بیگانه نباشند و نیازهاى آنها را از طریق وحى بر آنها نازل کند.
(آیه 5)
در این آیه مى افزاید: «نزدیک است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى مشرکان) از بالا متلاشى شوند» (تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ).
سپس در دنباله آیه مى افزاید: «و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مىآورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى کنند» (وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ).
رابطه این جمله با جمله قبل چنین است که فرشتگان حامل این وحى بزرگ آسمانى پیوسته حمد و تسبیح خدا به جا مى آورند. و او را به هر کمالى مى ستایند، و از هر نقصى منزه مى شمرند، و چون در محتواى این وحى بزرگ یک سلسله تکالیف و وظائف الهى است، و احیانا ممکن است براى مؤمنان لغزشهایى پیش آید، مى گوید آنها به یارى مؤمنان مى شتابند. و براى لغزشهاى آنها از خدا طلب آمرزش مى کنند.
در پایان این آیه به دو وصف دیگر از اوصاف پروردگار که آن هم در زمینه غفران و رحمت است و تناسب نزدیکى با مسأله وحى و محتواى آن در مورد وظائف مؤمنان دارد اشاره کرده، مى فرماید: «آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
و به این ترتیب مجموعه کاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه با مسأله وحى بیان مى کند، و در ضمن اشاره لطیفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى مؤمنان.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
-
پاسخ : صفحه ی 286 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 54 از سوره ی فصلت و آیات 1 تا 12 از سوره ی الشورى
(آیه 6)
به تناسب اشاره اى که در آیات گذشته به مسأله شرک شده، در این آیه به نتیجه کار مشرکان و انتهاى مسیرشان پرداخته، مى گوید: «کسانى که غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى دارد، و از نیاتشان آگاه است» (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ). تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد.
سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى گوید: «تو مأمور نیستى که آنها را مجبور به قبول حق کنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانیدن پیام خدا به همه بندگان است.
(آیه 7)
قیامى از «امّ القرى»! بار دیگر به مسأله وحى باز مى گردد، و اگر در آیات قبل از اصل وحى سخن در میان بود در اینجا سخن از هدف نهایى وحى است، مى فرماید: «و این گونه قرآنى عربى [فصیح و گویا] را بر تو وحى کردیم تا امّ القرى [مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنى» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
«و آنها را از روزى که همه خلایق در آن روز جمع مى شوند و شک و تردیدى در آن نیست بترسانى» (وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ).
از آن روز که مردم به دو گروه تقسیم مى شوند «گروهى در بهشتند، و گروهى در آتش سوزان دوزخ» (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ). روزى که به خاطر اجتماع عموم انسانها رسوائیش بسیار دردناک و شدید است.
(آیه 8)
از آنجا که آیه قبل بیانگر تقسیم مردم به دو گروه بود، در این آیه مى افزاید: «و اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و به حکم اجبار هدایت مى کرد اما ایمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى تواند معیار کمال انسانى گردد؟ تکامل واقعى آن است که انسان با اراده خویش، و در نهایت اختیار و آزادى طى کند.
این بزرگترین امتیازى است که خداوند به او داده، و راه تکامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است، این سنت غیر قابل تغییر الهى است.
سپس به مسأله مهم دیگرى در این رابطه مى پردازد و توصیف گروهى را که اهل بهشت و سعادتند در برابر گروهى که به دوزخ فرستاده مى شوند با این عبارت بیان مى کند: «ولى خداوند هر که را بخواهد در رحمت خود وارد مى کند، و براى ظالمان ولى و یاورى نیست» (وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
-
پاسخ : صفحه ی 286 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 54 از سوره ی فصلت و آیات 1 تا 12 از سوره ی الشورى
(آیه 9)
ولىّ مطلق خداست: از آنجا که در آیه قبل این واقعیت بیان شده که هیچ ولىّ و یاورى جز خداوند نیست، در اینجا براى تأیید این واقعیت و نفى ولایت غیر خدا دلائل زنده اى مطرح مى کند.
نخست در لباس تعجب و انکار مى فرماید: «آیا آنها غیر خدا را ولىّ خود قرار دادند»؟ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).
با این که «ولىّ تنها خداست» (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ).
پس اگر مى خواهند براى خود ولى و سرپرستى برگزینند باید خدا را برگزینند.
سپس به دلیل دیگرى پرداخته، مى گوید: «اوست که مردگان را حیات مى بخشد» (وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى).
و چون معاد و رستاخیز به دست اوست، و بزرگترین نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد از مرگ است، بنابر این باید دست به دامن والاى او زد و نه غیر او.
سپس به ذکر دلیل سومى پرداخته، مى گوید: «و اوست که بر هرچیزى تواناست» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
اشاره به این که شرط اصلى «ولىّ» دارا بودن قدرت است و قادر حقیقى اوست.
(آیه 10)
و در این آیه چهارمین دلیل ولایت او را به این صورت شرح مى دهد: «و در هر چیز اختلاف کنید داورى و حکمش با خداست، و تنها اوست که مى تواند به اختلافات شما پایان دهد (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ).
آرى! یکى از شؤون ولایت آن است که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند با داورى صحیحش پایان دهد.
بعد از ذکر این دلائل مختلف بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند از قول پیامبرش صلّى اللّه علیه و اله مى گوید: «این است خداوند پروردگار من» با این اوصاف کمالیه (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی).
و به همین دلیل من او را ولى و یاور خود برگزیده ام «بر او توکل کردم و به سوى او (در مشکلات و گرفتاریها و لغزشها) باز مى گردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
-
پاسخ : صفحه ی 286 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 54 از سوره ی فصلت و آیات 1 تا 12 از سوره ی الشورى
(آیه 11)
این آیه مى تواند دلیل پنجمى بر ولایت مطلقه پروردگار باشد، یا دلیلى بر مقام ربوبیت و شایستگى او براى توکل و انابه، مى فرماید: «او آفریننده آسمانها و زمین است» (فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
البته منظور از آسمانها و زمین در اینجا تمام آسمانها و زمین و موجوداتى است که در آنها و میان آنها وجود دارد.
سپس به توصیف دیگرى از افعال او پرداخته، مى گوید: «و از جنس شما همسرانى براى شما قرار داد و جفتهایى از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله [بوسیله همسران] زیاد مى کند» (جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ).
وجود همسران از یک سو مایه آرامش روح و جان انسان هستند، و از سوى دیگر مایه بقاء نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود او.
در توصیف سومى که در این آیه ذکر شده، مى فرماید: «هیچ چیز همانند او نیست» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ).
این جمله در حقیقت پایه اصلى شناخت تمام صفات خداست که بدون توجه به آن به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمى توان پىبرد، زیرا خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه پویندگان طریق «معرفة اللّه» قرار دارد همان پرتگاه «تشبیه» است که خدا را در وصفى از اوصاف شبیه مخلوقاتش بدانند این امر سبب مى شود که به درّه شرک سقوط کنند.
به تعبیر دیگر او وجودى است بىپایان و نامحدود از هر نظر و هرچه غیر اوست، محدود و متناهى است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حیات، اراده، فعل، و خلاصه همه چیز، و این همان خط «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقائص ممکنات است.
و در پایان آیه و بیان اوصاف دیگر ذات مقدسش مى گوید: «و او شنوا و بیناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
آرى! او هم خالق است، و هم مدبر، هم شنواست و هم بینا، و در عین حال شبیه و نظیر و مانند ندارد.
(آیه 12)
در این آیه سخن از سه قسمت دیگر از صفات فعل و ذات پروردگار است که هر کدام مسأله ولایت و ربوبیت او را در بعد خاصى نشان مى دهد.
نخست مى فرماید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بنابر این هر کس هر چه دارد از اوست، و هر چه مى خواهد باید از او بخواهد، نه تنها «کلیدها» بلکه «خزائن» آسمانها و زمین نیز از آن اوست.
در توصیف بعد که در حقیقت نتیجه اى است براى توصیف قبل، مى افزاید:
«روزى را براى هر کس بخواهد گسترش مى دهد و (براى هر کس بخواهد) تنگ و محدود مى سازد» (یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
از آنجا که خزائن عالم در دست اوست تمام رزق و روزیها نیز در قبضه قدرت او قرار دارد، و بر طبق مشیتش که از حکمت او سر چشمه مى گیرد و مصالح بندگان در آن ملحوظ است آن را تقسیم مى کند.
و از آنجا که بهره مند ساختن همه موجودات زنده از روزیها نیاز به علم و آگاهى از مقدار احتیاجات و محل و سایر خصوصیات آنها دارد، در آخرین توصیف اضافه مى کند: «او به همه چیز داناست» (إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
و به این ترتیب در چهار آیه فوق یازده وصف دیگر از اوصاف کمالیه پروردگار (اعم از اوصاف ذات و اوصاف فعل) بیان شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
-
صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
[golrooz] صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّيٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِۦٓ إِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَيٰ وَعِيسَيٰٓ أَنْ أَقِيمُوا۟ الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا۟ فِيهِ كَبُرَ عَلَي الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِيٓ إِلَيْهِ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِيٓ إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ(13)
از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازي مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوي آن فرا مي خواني گران مي آيد خدا هر كه را بخواهد به سوي خود برمي گزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوي خود راه مي نمايد(13)
وَمَا تَفَرَّقُوٓا۟ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا۟ الْكِتَٰبَ مِنۢ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ(14)
و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد راه تفرقه پيمودند [آن هم] به صرف حسد [و برتري جويي] ميان همديگر و اگر سخني [داير بر تاخير عذاب] از جانب پروردگارت تا زماني معين پيشي نگرفته بود قطعا ميانشان داوري شده بود و كساني كه بعد از آنان كتاب [تورات] را ميراث يافتند واقعا در باره او در ترديدي سخت [دچار]اند(14)
فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَقُلْ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَٰبٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَآ أَعْمَٰلُنَا وَلَكُمْ أَعْمَٰلُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ(15)
بنابراين به دعوت پرداز و همان گونه كه ماموري ايستادگي كن و هوسهاي آنان را پيروي مكن و بگو به هر كتابي كه خدا نازل كرده است ايمان آوردم و مامور شدم كه ميان شما عدالت كنم خدا پروردگار ما و پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست ميان ما و شما خصومتي نيست خدا ميان ما را جمع مي كند و فرجام به سوي اوست(15)
وَالَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي اللَّهِ مِنۢ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ(16)
و كساني كه در باره خدا پس از اجابت [دعوت] او به مجادله مي پردازند حجتشان پيش پروردگارشان باطل است و خشمي [از خدا] برايشان است و براي آنان عذابي سخت خواهد بود(16)
اللَّهُ الَّذِيٓ أَنزَلَ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ(17)
خدا همان كسي است كه كتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد و تو چه مي داني شايد رستاخيز نزديك باشد(17)
يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَآ إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(18)
كساني كه به آن ايمان ندارند شتابزده آن را مي خواهند و كساني كه ايمان آورده اند از آن هراسناكند و مي دانند كه آن حق است بدان كه آنان كه در مورد قيامت ترديد مي ورزند قطعا در گمراهي دور و درازي اند(18)
اللَّهُ لَطِيفٌۢ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(19)
خدا نسبت به بندگانش مهربان است هر كه را بخواهد روزي مي دهد و اوست نيرومند غالب(19)
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْءَاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْءَاخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ(20)
كسي كه كشت آخرت بخواهد براي وي در كشته اش مي افزاييم و كسي كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مي دهيم و[لي] در آخرت او را نصيبي نيست(20)
أَمْ لَهُمْ شُرَكَٰٓؤُا۟ شَرَعُوا۟ لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنۢ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّٰلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(21)
آيا براي آنان شريكاني است كه در آنچه خدا بدان اجازه نداده برايشان بنياد آييني نهاده اند و اگر فرمان قاطع [در باره تاخير عذاب در كار] نبود مسلما ميانشان داوري مي شد و براي ستمكاران شكنجه اي پر درد است(21)
تَرَي الظَّٰلِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا۟ وَهُوَ وَاقِعٌۢ بِهِمْ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ(22)
[در قيامت] ستمگران را از آنچه انجام داده اند هراسناك مي بيني و [جزاي عملشان] به آنان خواهد رسيد و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهاي بهشتند آنچه را بخواهند نزد پروردگارشان خواهند داشت اين است همان فضل عظيم(22)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
(آیه 13)
آیین تو عصاره آیین همه انبیاست! از آنجا که بسیارى از بحث هاى این سوره در برابر مشرکان است، در اینجا این حقیقت را روشن مى سازد که دعوت اسلام به توحید دعوت تازه اى نیست.
مى فرماید: «خداوند آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح (نخستین پیامبر اولوا العزم) توصیه کرده بود» (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً).
«همچنین آنچه را بر تو وحى فرستادیم، و ابراهیم و موسى و عیسى را به آن سفارش کردیم» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى).
و به این ترتیب آنچه در شرایع همه انبیا بوده در شریعت توست و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»!
لذا در دنباله آیه به عنوان یک دستور کلى به همه این پیامبران بزرگ مى افزاید: به همه آنها توصیه کردیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید» (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ).
و به دنبال آن مى افزاید: هر چند «بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت مى کنید!» (کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ).
آنها بر اثر جهل و تعصب سالیان دراز آن چنان به شرک و بت پرستى خو گرفته اند و در اعماق وجودشان حلول کرده که دعوت به توحید مایه وحشت آنهاست.
ولى با این حال همانگونه که گزینش پیامبران به دست خداست، هدایت مردم نیز به دست اوست «خداوند هر کس را بخواهد بر مى گزیند، و کسى را که به سوى او بازگردد هدایت مى کند» (اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ).
در این آیه تنها به پنج تن از پیامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهیم و موسى، عیسى و محمد صلّى اللّه علیه و اله) چرا که پیامبران اولوا العزم یعنى صاحبان دین و آیین جدید تنها این پنج تن هستند، و در حقیقت آیه اشارهاى است به انحصار پیامبران صاحب شریعت در این پنج نفر.
(آیه 14)
و از آنجا که یکى از دو رکن دعوت انبیاى اولوا العزم عدم تفرقه در دین است و مطمئنا همه آنها روى این مسأله تبلیغ کردند، این سؤال پیش مى آید پس سر چشمه این همه اختلافات مذهبى از کجاست؟
این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، سر چشمه اصلى اختلافات دینى را چنین بیان مى کند: «آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آنکه (اتمام حجت بر آنها شد، و) علم و آگاهى کافى به آنها رسید، و این تفرقه جویى به خاطر حب دنیا و ریاست و ظلم و حسد و عداوت بود» (وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
به این ترتیب سر چشمه اختلاف هاى مذهبى جهل و بى خبرى نبود، بلکه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.
«دانشمندان دنیا طلب» و «عوام هاى متعصب و کینه توز» دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند.
این آیه پاسخ روشنى است به آنها که مى گویند مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده، و خونریزی هاى فراوانى در طول تاریخ به بار آورده است.
سپس قرآن مى افزاید: «اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود که آنها تا سر آمد معینى زنده و آزاد باشند خداوند در میان آنها داورى مى کرد» طرفداران باطل را نابود مى ساخت و پیروان حق را پیروز (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
آرى! دنیا سراى آزمون و پرورش و تکامل است، و این بدون آزادى عمل امکان پذیر نیست، این فرمان تکوینى خداوند است که از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، این طبیعت زندگى دنیاست، ولى از امتیازات سراى آخرت حل تمام این اختلافات و رسیدن انسانیت به یکپارچگى کامل است.
و در آخرین جمله به توضیح حال کسانى مى پردازد که بعد از این گروه بر سر کار آمدند، گروهى که عهد پیامبران را درک نکردند، مى فرماید: «کسانى که بعد از آنها وارثان کتب آسمانى شدند از آن در شک و تردیدند، شکى توأم با بدبینى و سوء ظن»! (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
-
پاسخ : صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
(آیه 15)
آن گونه که مأمور شده اى استقامت کن! از آنجا که در آیات قبل مسأله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده، در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى دهد که براى حل اختلافات و احیاى آیین انبیا بکوشد، و در این راه نهایت استقامت را به خرج دهد.
مى فرماید: «پس به همین خاطر تو نیز (انسانها را به سوى این آیین واحد الهى) دعوت کن» (فَلِذلِکَ فَادْعُ).
سپس دستور به استقامت در این راه داده، مى گوید: «و آن چنان که مأمور شده اى استقامت نما» (وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ).
و از آنجا که هوى و هوس هاى مردم در این مسیر از موانع بزرگ راه است، در سومین دستور مى افزاید: «و از هوى و هوس هاى آنها پیروى مکن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).
چرا که هر گروهى تو را به تمایلات و منافع شخصى خود دعوت مى کنند، همان دعوتى که سر انجامش تفرقه و پراکندگى و نفاق است.
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله قرار مى دهد، و در چهارمین دستور مى فرماید: «بگو: من ایمان آورده ام به هر کتابى که از سوى خدا نازل شده است» (وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ).
من در میان کتب آسمانى فرق نمى نهم، همه را به رسمیت مى شناسم، و از آنجا که براى ایجاد وحدت رعایت «اصل عدالت» ضرورت دارد، در پنجمین دستور آن را مطرح کرده، مى فرماید بگو: «من مأمورم که در میان همه شما عدالت کنم» (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ).
چه در قضاوت و داوری ها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل دیگر.
به دنبال این پنج دستور، به جهات مشترک همه اقوام که آن هم در پنج قسمت خلاصه شده، اشاره کرده، مى فرماید: «خدا پروردگار ما و شماست» (اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).
«نتیجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما» (لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
«خصومت شخصى در میان ما نیست» (لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ).
از این گذشته سر انجام، همه ما در یک جا جمع مى شویم و «خداوند ما و شما را در یکجا (قیامت) جمع مى کند» (اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا).
و قاضى همه ما در آن روز یکى است آرى «بازگشت (همه) به سوى اوست» (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).
به این ترتیب هم خداى ما یکى است، و هم سر انجام ما یکجاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان و از این گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤولیم، و هیچ یک امتیازى بر دیگرى جز به ایمان و عمل پاک نداریم.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
-
پاسخ : صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
(آیه 16)
از آنجا که در آیات گذشته این سخن به میان آمد که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور بود ضمن احترام به محتواى کتب آسمانى عدالت را در میان همه مردم اجرا کند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترک کند، در اینجا براى تکمیل این سخن و این که حقانیت پیامبر اسلام نیاز به دلیل ندارد، مى فرماید: «آنها که در باره خداوند یکتا به محاجّه بر مى خیزند بعد از آن که دعوت او از سوى مردم پذیرفته شد دلیل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است» (وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«و خشم و غضب پروردگار بر آنهاست» (وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ). چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند.
«و عذاب شدید الهى نیز (در قیامت) از آن آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
چرا که لجاجت و عناد ثمره اى جز این ندارد.
منظور از جمله «من بعد ما استجیب له» (بعد از آن که دعوت او اجابت شد) پذیرش توده هاى مردم پاکدل و بىغرض مى باشد که با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سر تسلیم در برابر او فرود آوردند.
(آیه 17)
شتاب نکنید، قیامت مى آید! در این آیه به یکى از دلائل توحید و قدرت پروردگار- که در عین حال متضمن اثبات نبوت است- در مقابل احتجاج کنندگان بى منطق پرداخته، مى گوید: «خداوند همان کسى است که کتاب آسمانى را به حق نازل کرد و همچنین میزان را» (اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ).
«حق» کلمه جامعى است که معارف و عقائد حقّه، و همچنین اخبار صحیح و برنامه هاى هماهنگ با نیازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از این قبیل است شامل مى شود.
همچنین «میزان» در معنى کنائى به هرگونه معیار سنجش، و قانون صحیح الهى، و حتى شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و امامان راستین علیهم السّلام که وجودشان معیار تشخیص حق از باطل است اطلاق مى گردد و میزان روز قیامت نیز نمونه اى است از این معنى.
به این ترتیب خداوند کتابى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کرده است که هم حق است، و هم میزان ارزیابى ارزش ها.
و از آنجا که نتیجه همه این مسائل، مخصوصا بروز و ظهور کامل حق و عدالت و میزان در قیامت است در پایان آیه مى گوید: «تو چه مى دانى شاید ساعت (قیام رستاخیز) نزدیک باشد»؟! (وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ).
همان قیامتى که وقتى بر پا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى یابند، و در برابر میزان سنجشى که حتى به اندازه سنگینى یک دانه خردل و کوچکتر از آن را دقیقا مى سنجند قرار مى گیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
-
پاسخ : صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
(آیه 18)
سپس به موضع گیرى کفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته، مى گوید: «آنها که به قیامت ایمان ندارند در باره آن شتاب مى کنند» و مى گویند: این قیامت کى خواهد آمد؟! (یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها).
آنها هرگز به خاطر عشق به قیامت و رسیدن به لقاى محبوب، این سخن را نمى گویند، بلکه از روى استهزاء و مسخره و انکار چنین تقاضایى دارند.
«ولى آنها که ایمان آورده اند پیوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است و خواهد آمد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ).
و از اینجا روشن مىشود که ایمان به قیامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به این معنى که هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تأثیر تربیتى عمیقى در مؤمنان دارد.
و در پایان آیه به عنوان یک اعلام عمومى، مى فرماید: «آگاه باشید کسانى که در قیامت تردید مى کنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجّه مى پردازند) در گمراهى عمیقى هستند» (أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
چرا که نظام این جهان خود دلیلى است بر این که مقدمه اى است براى جهان دیگر، که بدون آن، آفرینش این جهان، لغو و بى معنى است، نه با حکمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.
(آیه 19)
از آنجا که در آیات قبل بحثى از عذاب شدید خداوند به میان آمد، و نیز تقاضایى از ناحیه منکران معاد مطرح شده بود که چرا قیامت زودتر بر پا نمى شود؟ این آیه براى آمیختن آن «قهر» با «لطف» و براى پاسخگویى به شتاب کردن بى معنى منکران معاد مى فرماید: «خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى) دارد» (اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ).
اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجیل نمى کند آن هم از لطف اوست.
سپس یکى از مظاهر بزرگ لطف عمیمش را- که روزى گسترده اوست- مطرح کرده، مى گوید: «هرکس را بخواهد روزى مى دهد» (یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ).
منظور این نیست که گروهى از روزى او محرومند، بلکه منظور توسعه روزى است در باره هر کس بخواهد.
در آیه 27 از همین سوره نیز مى خوانیم: گستردگى و محدودیت روزى او روى حساب معینى است، چرا که «اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمین طغیان خواهند کرد».
روشن است که «روزى» در اینجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى.
و در پایان آیه مى افزاید: «او قوى و شکست ناپذیر است» (وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام این امر مى باشد و به همین دلیل هرگز در وعده هاى او تخلف نیست.
منبع :
http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
-
پاسخ : صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى
(آیه 20)
مزرعه دنیا و آخرت! در این آیه با یک تشبیه زیبا، مردم جهان را در برابر روزی هاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن، به کشاورزانى تشبیه مى کند که گروهى براى آخرت کشت مى کنند، و گروهى براى دنیا، و نتیجه هر یک از این دو زراعت را مشخص مى کند.
مى فرماید: «کسى که زراعت آخرت را طالب باشد به او برکت مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم» (مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ).
«و آنها که فقط براى دنیا کشت کنند (و تلاش و کوششان براى بهره گیرى از این متاع زود گذر و فانى باشد) تنها کمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهیم اما در آخرت هیچ نصیب و بهره اى نخواهند داشت» (وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ).
به این ترتیب نه دنیا پرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنیا محروم مى شوند، اما با این تفاوت که گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر! تشبیه جالب و کنایه زیبایى است: انسانها همگى زارعند و این جهان مزرعه ماست اعمال ما بذرهاى آن و امکانات الهى بارانى است که بر آن مى بارد اما این بذرها بسیار متفاوت است. بعضى محصولش نامحدود، جاودانى و درختانش همیشه خرّم و سرسبز و پر میوه، اما بعضى دیگر محصولاتش بسیار کم، عمرش کوتاه و زود گذر و میوه هایى تلخ و ناگوار دارد.
(آیه 21)
از آنجا که در آیه 13 همین سوره سخن از تشریع دین از ناحیه پروردگار به وسیله پیامبران اولوا العزم بود در ادامه آن در این آیه براى نفى تشریع دیگران، و این که هیچ قانونى در برابر قانون الهى رسمیت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خداست مىفرماید: «آیا آنها معبودانى دارند که دین و آیینى بىاذن خداوند براى آنان تشریع کردهاند» (أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ).
به دنبال آن با لحنى تهدید آمیز به تشریع کنندگان باطل هشدار داده مىگوید:
«هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به این گونه اشخاص نبود در میان آنها داورى مىشد» دستور عذابشان صادر مىگشت و مجالى به آنها نمىداد (وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
در عین حال آنها نباید این حقیقت را فراموش کنند که «براى ظالمان عذاب دردناکى است» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 22)
سپس به توضیح کوتاهى در باره «عذاب ظالمین» و توضیح بیشترى در باره «پاداش مؤمنان» در مقابل آنها، پرداخته، مى گوید: در آن روز «ستمگران را مى بینى که از اعمالى که انجام داده اند سخت بیمناکند، اما (چه فایده که) مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گیرد» (تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ).
«و اما کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترین و سرسبزترین باغهاى بهشت جاى دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ).
اما فضل الهى در باره مؤمنان صالح العمل به همین جا ختم نمى شود، آنها چنان مشغول الطاف او هستند که «هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
و به این ترتیب هیچ موازنه اى بین «عمل» و «پاداش آنها» وجود ندارد، بلکه پاداششان از هر نظر نامحدود است.
و از آن جالبتر تعبیر «عند ربّهم» (نزد پروردگارشان) مى باشد که بیانگر لطف بى حساب خداوند در باره آنهاست، چه موهبتى از این بالاتر که به مقام قرب خدا راه یابند؟
بى جهت نیست که در پایان آیه مى گوید: «این است فضل بزرگ» (ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
-
صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
[golrooz] صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ قُل لَّآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَيٰ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ(23)
اين همان [پاداشي] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم مگر دوستي در باره خويشاوندان و هر كس نيكي به جاي آورد [و طاعتي اندوزد] براي او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است(23)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَيٰ قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَٰطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(24)
آيا مي گويند بر خدا دروغي بسته است پس اگر خدا بخواهد بر دلت مهر مي نهد و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مي كند اوست كه به راز دلها داناست(24)
وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا۟ عَنِ السَّئَِّاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(25)
و اوست كسي كه توبه را از بندگان خود مي پذيرد و از گناهان درمي گذرد و آنچه مي كنيد مي داند(25)
وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَٰفِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ(26)
و [درخواست] كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند اجابت مي كند و از فضل خويش به آنان زياده مي دهد و[لي] براي كافران عذاب سختي خواهد بود(26)
۞ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا۟ فِي الْأَرْضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌۢ بَصِيرٌ(27)
و اگر خدا روزي را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمين سر به عصيان برمي دارند ليكن آنچه را بخواهد به اندازه اي [كه مصلحت است] فرو مي فرستد به راستي كه او به [حال] بندگانش آگاه بيناست(27)
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنۢ بَعْدِ مَا قَنَطُوا۟ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ(28)
و اوست كسي كه باران را پس از آنكه [مردم] نوميد شدند فرود مي آورد و رحمت خويش را مي گسترد و هموست سرپرست ستوده(28)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ خَلْقُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٍ وَهُوَ عَلَيٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٌ(29)
و از نشانه هاي [قدرت] اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع] جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست(29)
وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا۟ عَن كَثِيرٍ(30)
و هر [گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسياري درمي گذرد(30)
وَمَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ(31)
و شما در زمين درمانده كننده [خدا] نيستيد و جز خدا شما را سرپرست و ياوري نيست(31)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَٰمِ(32)
و از نشانه هاي او سفينه هاي كوه آسا در درياست(32)
إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَيٰ ظَهْرِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(33)
اگر بخواهد باد را ساكن مي گرداند و [سفينه ها] بر پشت [آب] متوقف مي مانند قطعا در اين [امر] براي هر شكيباي شكرگزاري نشانه هاست(33)
أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا۟ وَيَعْفُ عَن كَثِيرٍ(34)
يا به [سزاي] آنچه [كشتي نشينان] مرتكب شده اند هلاكشان كند و[لي] از بسياري درمي گذرد(34)
وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ(35)
و [تا] آنان كه در آيات ما مجادله مي كنند بدانند كه ايشان را [روي] گريزي نيست(35)
فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَٰعُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَلَيٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(36)
و آنچه به شما داده شده برخورداري [و كالاي] زندگي دنياست و آنچه پيش خداست براي كساني كه گرويده اند و به پروردگارشان اعتماد دارند بهتر و پايدارتر است(36)
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا۟ هُمْ يَغْفِرُونَ(37)
و كساني كه از گناهان بزرگ و زشتكاريها خود را به دور مي دارند و چون به خشم درمي آيند درمي گذرند(37)
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا۟ لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَيٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(38)
و كساني كه [نداي] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا كرده اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي كنند(38)
وَالَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ(39)
و كساني كه چون ستم بر ايشان رسد ياري مي جويند [و به انتقام بر مي خيزند](39)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
(آیه 23)
شأن نزول:
در تفسیر مجمع البیان شأن نزولى براى آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامى که پیامبر وارد مدینه شد و پایه هاى اسلام محکم گردید، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله مى رسیم و عرض مى کنیم: اگر مشکلات مالى پیدا شد این اموال ما بدون هیچ گونه قید و شرط در اختیار تو قرار دارد.
هنگامى که این سخن را خدمتش عرض کردند آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)
نازل شد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بر آنها تلاوت کرد، آنها با خوشحالى و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: این سخنى است که او بر خدا افترا بسته، و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند، آیه بعد نازل شد (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً)، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهى پشیمان شدند و گریه کردند و سخت ناراحت گشتند آیه سوم نازل گردید: (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست.
تفسیر:
مودت اهل بیت علیهم السّلام پاداش رسالت است: به دنبال آیه قبل که پاداش مؤمنان را بیان مى کرد در این آیه، براى بیان عظمت این پاداش بزرگ مى افزاید: «این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نوید مى دهد» (ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
بشارت مى دهد تا رنج هاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نیاید.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت از سوى پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه این توهّم را ایجاد مى کرد که او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مىطلبد به دنبال این سخن به پیامبر دستور مى دهد: «بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم]» (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى).
دوستى ذوى القربى بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى ائمه معصومین علیهم السّلام از دودمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىکند که در حقیقت تداوم خط رهبرى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و ادامه مسأله ولایت الهیه است و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبرى همانند نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سبب سعادت خود انسانهاست و نتیجهاش به خود آنها بازگشت مى کند.
«احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابه» با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل مى کند: «هنگامى که آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» نازل شد اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟
فرمود: «على و فاطمه و دو فرزند آن دو، و این سخن را سه بار تکرار فرمود»!
(آیه 24)
این آیه ادامه آیه قبل در زمینه رسالت و اجر رسالت، و مودت ذى القربى و اهل بیت است.
مى فرماید: آنها این وحى الهى را پذیرا نمى شوند «آیا مى گویند: او بر خدا دروغ بسته» و اینها زائیده فکر خود اوست که به خدا نسبت مى دهد؟ (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
«در حالى که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد و» اگر خلاف بگویى قدرت اظهار این آیات را از تو مى گیرد (فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ).
این در حقیقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است که اگر کسى دعوى نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهى قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب مى کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد.
سپس براى تأکید این مطلب مى افزاید: «و خداوند باطل را محو مى کند، و حق را به فرمانش محقق و پا برجا مى سازد» (وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ).
این وظیفه خداوند است که براساس حکمتش حق را آشکار و باطل را رسوا سازد، با این حال چگونه اجازه مى دهد کسى بر او دروغ بندد؟
و اگر تصور شود که ممکن است پیامبر پنهان از علم خدا دست به چنین کارى زند اشتباه بزرگى است «چرا که او به آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
-
پاسخ : صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
(آیه 25)
و از آنجا که خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان باز مى گذارد کرارا در آیات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشرکان و گنهکاران به مسأله گشوده بودن درهاى توبه اشاره کرده در اینجا نیز پس از گفتار سابق مى افزاید:
«و او کسى است که توبه را از بندگانش پذیرا مى شود، و گناهان را مى بخشد» (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ).
اما اگر تظاهر به توبه کنید، ولى در خفا کارى دیگر انجام دهید، تصور نکنید که از دیده تیزبین علم پروردگار مخفى خواهد ماند، نه «او آنچه را انجام مى دهید مى داند» (وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).
(آیه 26)
در این آیه پاداش بزرگ مؤمنان و عذاب دردناک کافران را در جمله هایى کوتاه بیان کرده، مى فرماید: خداوند «درخواست کسانى را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى کند» (وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«بلکه از فضل خود بر ایشان مى افزاید» و حتى مطالبى را که درخواست نکرده اند به آنها مى بخشد (وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ). و این نهایت لطف و مرحمت خداوند در باره مؤمنان است.
«اما براى کافران عذاب شدیدى است» (وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
جمعى از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیه 23 تا 26)- در مدینه نازل شده است، و شأن نزولى که در آغاز تفسیر این آیات نقل کردیم گواه بر این معنى است، روایاتى که اهل بیت علیهم السّلام را به على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و دو فرزند آنها امام حسن و امام حسین علیهما السّلام تفسیر مى کند نیز مناسب همین معنى است، زیرا مى دانیم ازدواج على علیه السّلام و بانوى اسلام در مدینه انجام گرفت، و تولد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در سالهاى سوم و چهارم هجرى- طبق نقل معروف- بوده است.
(آیه 27)
شأن نزول:
از «خباب بن ارت» صحابى معروف نقل شده که این آیه در باره ما نازل شد، و این به خاطر آن بود که ما به اموال فراوان طوایف «بنى قریظه» و «بنى نضیر» و «بنى قینقاع» از یهود نظر افکندیم، و آرزو داشتیم که اى کاش ما هم چنین اموالى داشتیم، آیه نازل شد و به ما هشدار داد که اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده کند طغیان خواهند کرد.
تفسیر:
مرفّهین طغیانگر! پیوند این آیه با آیات گذشته ممکن است از این نظر باشد که در آیه قبل آمده بود که خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى کند، و به دنبال آن این سؤال پیش مى آید که پس چرا در میان آنها گروهى فقیرند، و هر چه درخواست مى کنند به جائى نمى رسد؟
مى فرماید: «هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمین طغیان و سرکشى و ستم مى کنند» (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ).
«و لذا به مقدارى که مى خواهد (و مصلحت مى بیند) روزى را نازل مى کند» (وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ).
و به این ترتیب مسأله تقسیم روزى بر اساس حساب دقیقى است که پروردگار در باره بندگان دارد «چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ). او پیمانه و ظرفیت وجودى هرکس را مى داند و طبق مصلحت او به او روزى مىدهد نه چندان مى دهد که طغیان کنند و نه چندان که از فقر فریادشان بلند شود.
(آیه 28)
درست است که خداوند روزى را با حساب نازل مى کند تا بندگان طغیان نکنند اما چنان نیست که آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در این آیه مى افزاید: «و او کسى است که باران نافع را بعد از آن که مردم مأیوس شدند نازل مى کند و دامنه رحمت خویش را مى گستراند» (وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).
و باید هم چنین باشد «چرا که او ولىّ و سرپرستى است شایسته ستایش» (وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ).
این آیه در عین این که بیان نعمت و لطف پروردگار است از آیات و نشانه هاى توحید نیز سخن مى گوید، چرا که نزول باران نظام بسیار دقیق و حساب شده اى دارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
-
پاسخ : صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
(آیه 29)
و باز به همین مناسبت در این آیه از یکى از مهمترین آیات علم و قدرت پروردگار سخن به میان آورده، مى گوید: «و از آیات و نشانه هاى اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراکنده ساخته است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ).
و در پایان آیه مى فرماید: «او هر گاه بخواهد قادر بر جمع کردن آنهاست» (وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ).
منظور از «جمع کردن تمام جنبندگان» در این آیه را بسیارى از مفسران به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قیامت دانسته اند این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «جمع» نقطه مقابل «بث» (پراکندن) باشد، به این معنى که «بث» اشاره به آفرینش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى فرماید هرگاه خدا بخواهد آنها را «جمع» کرده و نابود یا منقرض مى سازد.
همان گونه که در طول تاریخ تا کنون بسیارى از انواع جنبندگان در روى زمین گسترش عجیبى پیدا کرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده اند، هم گسترش آنها به دست خداست و هم جمع آنها.
(آیه 30)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از رحمت خدا در میان بود و این سخن طبعا این سؤال را بر مى انگیزد که این مصائبى که ما با آن دست به گریبانیم از کجاست؟
آیه شریفه به این سؤال پاسخ مى گوید: «هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید» (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ).
تازه این تمام مجازات اعمال نارواى شما نیست چرا که «بسیارى را نیز عفو مى کند» (وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ).
به این ترتیب یکى از فلسفه هاى حوادث دردناک و مشکلات زندگى مجازات الهى و کفاره گناهان است.
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده که فرمود: «بلاها براى ظالم تأدیب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء کرامت و مقام است».
(آیه 31)
به هر حال ممکن است افرادى تصور کنند که مى توانند از این قانون حتمى و سنت اجتناب ناپذیر الهى بگریزند، لذا آیه شریفه مى فرماید: «شما هرگز نمى توانید از چنگال قدرت خداوند در زمین فرار کنید» در آسمانها نیز جایى براى شما نیست (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).
چگونه شما مى توانید از حیطه قدرت و حاکمیت او بگریزید در حالى که تمام عالم هستى عرصه حکومت بلا منازع پروردگار است.
و اگر تصور کنید کسى مى تواند به کمک شما بشتابد بدانید «غیر از خداوند هیچ ولى و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
در حقیقت این آیه ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى کند و آیه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
-
پاسخ : صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
(آیه 32)
وزش بادهاى منظم و حرکت کشتی ها از آیات اوست بار دیگر به بیان نشانه هاى پروردگار و دلائل توحید پرداخته، و بحثى را که در این زمینه در آیات قبل آمده ادامه مى دهد.
در اینجا به سراغ مطلبى مى رود که انسانها در زندگى مادى خود با آن بسیار سر و کار دارند، مخصوصا ساحل نشینان و مسافران دریاها، مى گوید: «از آیات و نشانه هاى خداوند کشتیهایى است همچون کوهها که بر صفحه دریاها به حرکت در مى آید» (وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ).
(آیه 33)
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «اگر خداوند اراده کند باد را ساکن مى سازد تا کشتیها بر پشت دریا ساکن و متوقف شوند»! (إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ).
و در پایان آیه براى نتیجه گیرى اضافه مى کند: «در این نشانه هایى است براى هرکس که داراى مقام صبر و شکر است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
آرى! در این حرکت بادها، و جریان کشتیها، و آفرینش دریاها، و نظام و هماهنگى مخصوصى که بر این امور حکمفرماست نشانههاى گوناگونى براى ذات پاک اوست.
تکیه بر دو وصف «صبّار» و «شکور» مجموعا ترسیم گویایى از حقیقت ایمان است، چرا که مؤمن در مشکلات و گرفتاریها صبور و در نعمتها شکور است.
لذا در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «ایمان دو نیمه است، نیمى از آن صبر، و نیمى از آن شکر است».
(آیه 34)
باز در این آیه براى مجسم ساختن عظمت این نعمت الهى مى افزاید: «یا (اگر بخواهد) این کشتیها را به خاطر اعمالى که مسافران و سرنشینانش مرتکب شده اند نابود و هلاک مى سازد» (أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا).
ولى با این حال لطف خداوند شامل حال انسان است «و بسیارى را مى بخشد» (وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ).
که اگر نبخشد هیچ کس جز معصومین و خاصان و پاکان از مجازات الهى مصون و برکنار نخواهند بود.
(آیه 35)
«تا کسانى که در آیات ما مجادله مى کنند (و به مخالفت و انکار بر مى خیزند) بدانند هیچ پناهگاهى (جز ذات پاک خداوند) ندارند» (وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).
چرا که آگاهانه به مخالفت برخاسته، و از روى عداوت و لجاج به ستیزه جویى ادامه مى دهند، آنها از عفو و رحمتش ممنوعند.
(آیه 36)
در این آیه روى سخن را به همگان کرده، مى گوید: «پس آنچه به شما عطا شده متاع زود گذر زندگى دنیاى فانى است» (فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
مبادا شما را فریب دهد و غافل سازد، و تصور کنید همیشه در اختیار شما است، برقى است مى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب، و غبارى است در مسیر طوفان.
«ولى پاداشها و مواهبى که نزد خداست بهتر و پایدارتر است براى کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مى کنند» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
اگر بتوانید این متاع زود گذر را با آن سرمایه جاودان مبادله کنید تجارتى پرسود نصیب شما شده، و موفقیتى است بى نظیر! لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت مثل این است که یکى از شما انگشت خود را به دریا زند و سپس بیرون آورد، باید دید چه مقدار آب دریا را با آن برداشته است»؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
-
پاسخ : صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى
(آیه 37)
بعد از وصف ایمان و توکل در باره مؤمنان به هفت قسمت از برنامههاى عملى آنها اشاره مى کند، برنامه اى که بیانگر ارکان یک جامعه سالم با حکومت صالح و قدرتمند است.
نخستین وصف را از پاک سازى شروع مى کند، مى فرماید: پاداش الهى و آنچه نزد خداست «براى کسانى (بهتر و پایدارتر است) که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند» (وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ).
در روایات اهل بیت علیهم السّلام «کبائر» به این صورت تفسیر شده: «گناهان کبیره گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آن مقرّر داشته است».
به این ترتیب نخستین نشانه هاى ایمان و توکل پرهیز و اجتناب از گناهان کبیره است.
در توصیف دوم که آن نیز جنبه پاکسازى دارد در باره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب که بحرانىترین حال انسان است سخن مى گوید، مى فرماید:
«و هنگامى که خشمگین شوند عفو مى کنند» (وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ).
نه تنها در موقع غضب زمام اختیار از کفشان ربوده نمى شود، و دست به اعمال زشت و جنایات نمى زنند، بلکه با آب عفو و غفران قلب خود و دیگران را از کینه ها شستشو مى دهند و این صفتى است که جز در پرتو ایمان راستین و توکل بر حق پیدا نمى شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى خوانیم: «کسى که به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالک نفس خویشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى کند».
(آیه 38)
در این آیه به سومین تا ششمین اوصاف آنها اشاره کرده، مى فرماید: «و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، و فرمان هاى او را از جان و دل پذیرفته اند» (وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ).
«و نماز را بر پا داشته اند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
«و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى گیرد» (وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ).
«و از آنچه به آنها روزى داده ایم، در راه خداوند انفاق مى کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
در آیه قبل سخن از پاک سازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در این آیه سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است که از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسلیم در برابر فرمان اوست.
(آیه 39)
در توصیف دیگر که هفتمین توصیف مؤمنان راستین است مى فرماید: «و کسانى که هر گاه ستمى به آنان رسد تسلیم ظالم نمى شوند و از دیگران یارى مى طلبند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ).
هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگویى او هستند.
این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمى نشینند، و در برابر آنها به پا مى خیزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران به یارى آنها مى شتابند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
-
صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
[golrooz] صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَزَٰٓؤُا۟ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّٰلِمِينَ(40)
و جزاي بدي مانند آن بدي است پس هر كه درگذرد و نيكوكاري كند پاداش او بر [عهده] خداست به راستي او ستمگران را دوست نمي دارد(40)
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ(41)
و هر كه پس از ستم [ديدن] خود ياري جويد [و انتقام گيرد] راه [نكوهشي] بر ايشان نيست(41)
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(42)
راه [نكوهش] تنها بر كساني است كه به مردم ستم مي كنند و در [روي] زمين به ناحق سر برمي دارند آنان عذابي دردناك [در پيش] خواهند داشت(42)
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(43)
و هر كه صبر كند و درگذرد مسلما اين [خويشتن داري حاكي] از اراده قوي [در] كارهاست(43)
وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّنۢ بَعْدِهِ وَتَرَي الظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُا۟ الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَيٰ مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ(44)
و هر كه را خدا بي راه گذارد پس از او يار [و ياور]ي نخواهد داشت و ستمگران را مي بيني كه چون عذاب را بنگرند مي گويند آيا راهي براي برگشتن [به دنيا] هست(44)
وَتَرَيٰهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَٰشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ الْخَٰسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَلَآ إِنَّ الظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ(45)
آنان را مي بيني [كه چون] بر [آتش] عرضه مي شوند از [شدت] زبوني فروتن شده اند زيرچشمي مي نگرند و كساني كه گرويده اند مي گويند در حقيقت زيانكاران كساني اند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كرده اند آري ستمكاران در عذابي پايدارند(45)
وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ(46)
و جز خدا براي آنان دوستاني [ديگر] نيست كه آنها را ياري كنند و هر كه را خدا بي راه كذارد هيچ راهي براي او نخواهد بود(46)
اسْتَجِيبُوا۟ لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ(47)
پيش از آنكه روزي فرا رسد كه آن را از جانب خدا برگشتي نباشد پروردگارتان را اجابت كنيد آن روز نه براي شما پناهي و نه برايتان [مجال] انكاري هست(47)
فَإِنْ أَعْرَضُوا۟ فَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَٰغُ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌۢ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَٰنَ كَفُورٌ(48)
پس اگر روي برتابند ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم بر عهده تو جز رسانيدن [پيام] نيست و ما چون رحمتي از جانب خود به انسان بچشانيم بدان شاد و سرمست گردد و چون به [سزاي] دستاورد پيشين آنها به آنان بدي رسد انسان ناسپاسي مي كند(48)
لِّلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ الذُّكُورَ(49)
فرمانروايي [مطلق] آسمانها و زمين از آن خداست هر چه بخواهد مي آفريند به هر كس بخواهد فرزند دختر و به هركس بخواهد فرزند پسر مي دهد(49)
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَٰثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ(50)
يا آنها را پسر[ان] و دختر[اني] توام با يكديگر مي گرداند و هر كه را بخواهد عقيم مي سازد اوست داناي توانا(50)
۞ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَآئِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَآءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ(51)
و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحي يا از فراسوي حجابي يا فرستاده اي بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي نمايد آري اوست بلندمرتبه سنجيده كار(51)
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَٰبُ وَلَا الْإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلْنَٰهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِيٓ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(52)
وهمين گونه روحي از امر خودمان به سوي تو وحي كرديم تو نمي دانستي كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولي آن را نوري گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مي نماييم و به راستي كه تو به خوبي به راه راست هدايت مي كني(52)
صِرَٰطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَآ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ(53)
راه همان خدايي كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست هش دار كه [همه] كارها به خدا بازمي گردد(53)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 40)
ولى از آنجا که یارى کردن یکدیگر نباید از مسیر عدالت خارج شود، و به انتقام جویى، و کینه توزى، و تجاوز از حد منتهى گردد، در این آیه فورا آن را مشروط ساخته، مى افزاید: توجه داشته باشید «کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است» (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها).
البته کار ظالم باید «سیّئه» و بدى نامیده شود، اما کیفر او مسلما «سیّئه» نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به «سیّئه» شده، به خاطر این است که مجازات، آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبى محسوب مى شود.
ولى به هر حال این تعبیر مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو که در جمله بعد آمده، گویى مى فرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار است، و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.
در این گونه موارد عفو کنید چرا که «هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او برخداست» (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).
و در پایان آیه مى فرماید: «خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
عفو و مجازات هر کدام جاى ویژه اى دارد، عفو در جایى است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است.
و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جایى است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، مظلوم پایه هاى قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.
(آیه 41)
یارى طلبیدن عیب نیست، ظلم کردن عیب است باز براى تأکید آیات گذشته، در زمینه انتصار، و مجازات ظالم، و عفو و گذشت در موارد مناسب مى فرماید: «و کسى که بعد از مظلوم شدن یارى بطلبد ایرادى بر او نیست» (وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ). چرا که انتصار و استمداد، حق مسلّم هر مظلومى است، و یارى مظلومان وظیفه هر انسان آزاده و بیدارى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 42)
«تنها ایراد و مجازات بر کسانى است که به مردم ستم مى کنند، و در زمین بنا حق ظلم روا مى دارند» (إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
آنها علاوه بر کیفر و مجازات در دنیا، «در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 43)
در این آیه باز به سراغ مسأله صبر و شکیبایى و عفو مى رود تا بار دیگر بر این حقیقت تأکید کند که حق انتقام گیرى و قصاص و کیفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مسأله گذشت و عفو و بخشش نیست، مى فرماید: «اما کسانى که شکیبایى کنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند این از کارهاى پر ارزش است» (وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تعبیر به «عزم الامور» ممکن است اشاره به این باشد که این از کارهایى است که خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود و یا از کارهایى است که انسان باید نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد.
(آیه 44)
آیا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آیات گذشته سخن از ظالمان و بیدادگران و متجاوزان بود در اینجا به سر انجام کار این گروه و گوشه هایى از مجازاتهاى آنان اشاره مى کند.
نخست آنها را از گمراهانى مى شمرد که هیچ ولى و سرپرستى ندارند، مى فرماید: «کسى را که خدا گمراه کند ولى و یاورى بعد از او نخواهد داشت» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ).
نه هدایت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت، بلکه نتیجه مستقیم اعمال انسانهاست، گاه انسان کارى انجام مى دهد که خدا توفیقش را از او سلب کرده و نور هدایت را از قلب او مى گیرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد.
به هر حال این یکى از دردناکترین مجازاتهاى این ظالمان است.
سپس مى افزاید: «ظالمان را در روز قیامت مى بینى که وقتى عذاب الهى را مشاهده مى کنند (سخت پشیمان مى شوند، و) مى گویند: آیا راهى به سوى بازگشت (و جبران این بدبختیها) وجود دارد»؟! (وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ). ولى این تقاضا با پاسخ منفى رو برو خواهد شد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 45)
این آیه سومین مجازات این گروه را چنین بیان مى کند: «در آن روز آنها را مى بینى که بر آتش عرضه مى شوند، در حالى که از شدت خوارى خاشعند، و زیر چشمى و مخفیانه به آن نگاه مى کنند» (وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ).
این ترسیمى است از حالت کسى که شدیدا از چیزى مى ترسد و نمى خواهد آن را با تمام چشمش ببیند و در عین حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پیوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم! آخرین مجازاتى که در اینجا بیان شده شنیدن ملامت و سرزنش دردناک مؤمنان است، چنانکه در پایان آیه آمده است: «و کسانى که ایمان آورده اند مى گویند: زیانکاران واقعى آنها هستند که سرمایه هاى جان و خانواده خود را در روز قیامت از دست داده، و زیان کرده اند» (وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
چه زیانى از این بالاتر که انسان هستى خویشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نیز بشود.
سپس مى افزایند: اى اهل محشر! همه «بدانید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند» (أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ).
توجه به این نکته لازم است که «عذاب جاویدان» براى این ظالمان قرینه بر این است که منظور از آن کافران است.
(آیه 46)
این آیه نیز گواه بر این حقیقت است که مى گوید: «آنها جز خدا اولیا و یاورانى ندارند که آنان را یارى کنند» و عذاب الهى را از آنها دفع نمایند (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
آنها رشته هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبیا و اولیا بریدهاند، لذا در آنجا یار و یاورى ندارند، قدرتهاى مادى نیز در آنجا همه از کار مى افتد، و به همین دلیل تک و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گیرند.
و براى تأکید این معنى در پایان آیه مى افزاید: «هر کس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ).
(آیه 47)
از آنجا که در آیات گذشته گوشه اى از مجازات دردناک و هول و وحشت کافران و ظالمان منعکس شده، در اینجا روى سخن را به همه مردم کرده، به آنها هشدار مى دهد پیش از آنکه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت کرده به راه حق باز آیند.
مى فرماید: «دعوت پروردگار خویش را اجابت کنید پیش از آن که روزى فرا رسد که دیگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نیست» (اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ).
و اگر تصور کنید در آن روز پناهگاهى جز سایه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است، چرا که «در آن روز براى شما نه ملجأ و پناهى است (که در برابر عذاب الهى پناهتان دهد) و نه یار و یاورى» که از شما دفاع کند (ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 48)
در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان دلدارى از آن حضرت مى فرماید: با این همه «اگر روى گردان شوند (غمگین مباش) ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده ایم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً).
«وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است» خواه پذیرا شوند یا نشوند (إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ).
تو باید رسالت الهى خود را به نحو کامل ابلاغ، و بر آنها اتمام حجت کنى، دلهاى آماده آن را مىپذیرد هر چند گروه زیادى بى خبر اعراض کنند، تو مسؤولیتى در این زمینه ندارى.
سپس ترسیمى از حال این جمعیت بى ایمان و اعراض کننده کرده، مى گوید:
«و هنگامى که ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش مى شود» (وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها).
«و هنگامى که بلایى به خاطر اعمالى که انجام داده اند به آنها رسد (به کفران مىپردازند) چرا که انسان بسیار کفران کننده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ).
نه نعمت هاى الهى از طریق انگیزه شکر منعم او را بیدار و به شکرگزارى و معرفت و اطاعت او وا مى دارد، نه مجازاتهایى که به خاطر گناهان دامنگیرش مى شود او را از خواب غفلت بیدار مى کند، و نه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در او اثر مى گذارد.
(آیه 49)
فرزندان همه هدایاى او هستند: در این آیه براى نشان دادن این واقعیت که هرگونه نعمت و رحمت در این عالم از سوى خداست، و کسى از خود چیزى ندارد، به یک مسأله کلى و یک مصداق روشن آن اشاره کرده، مى فرماید:
«مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست هر چه را بخواهد مى آفریند» (لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
نمونه روشنى از این واقعیت که هیچ کس از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه اوست این که: «به هر کس اراده کند دختر مى بخشد و به هر کس بخواهد پسر» (یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 50)
«یا (اگر بخواهد) پسر و دختر- هردو- به آنها مى دهد، و هر کس را بخواهد عقیم و بى فرزند مى گذارد» (أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً).
و به این ترتیب مردم به چهار گروه تقسیم مى شوند: آنهایى که تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها که دختر دارند و در آرزوى پسرى، و آنها که هر دو را دارند، و گروهى که فاقد هرگونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى کشد.
تعبیر به «یهب» (مى بخشد) دلیل روشنى است که هم دختران هدیه الهى هستند و هم پسران، و فرق گذاشتن میان این دو از دیدگاه یک مسلمان راستین صحیح نیست، هر دو «هبه» او مى باشند.
به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان که در همه چیز مشیت خداوند حاکم مطلق است، و او قادرى است آگاه و حکیم که علم و قدرتش با هم قرین است، لذا در پایان آیه مى افزاید: «او دانا و قادر است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
(آیه 51)
شأن نزول:
جمعى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند:
چرا تو با خداوند سخن نمى گویى؟ و به او نگاه نمى کنى؟ اگر پیامبرى همان گونه که موسى (ع) با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن، ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر این که همین کار را انجام دهى، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: موسى هرگز خدا را ندید، اینجا بود که آیه نازل شد و چگونگى ارتباط پیامبران را با خداوند متعال تشریح کرد.
تفسیر:
طرق ارتباط پیامبران با خداوند- همان گونه که در آغاز این سوره گفتیم در این سوره تکیه خاصى روى مسأله وحى و نبوت شده است، سوره با مسأله وحى آغاز شد، و با مسأله وحى پایان مى یابد.
و از آنجا که در آیات گذشته از نعمت هاى الهى سخن در میان بود اینجا از مهمترین نعمتهاى پروردگار و پربارترین مواهب او براى جهان انسانیت که همان مسأله وحى و ارتباط انبیاء با خداست سخن مى گوید.
نخست مى فرماید: «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او رو برو گردد، چرا که او منزه از جسم و جسمانیت است) مگر از طریق وحى و الهام مرموز به قلب او» (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً).
«یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب» (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
«و یا از طریق فرستادن رسولى» که پیام الهى را به او ابلاغ کند (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا).
«در این هنگام (فرستاده الهى) به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى خواهد (به پیامبرش) وحى مى کند» (فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آرى! راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان جز این سه راه نیست «چرا که او بلند مقام و حکیم است» (إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ). و بالاتر از آن است که دیده شود یا با زبان سخن گوید، و تمام افعالش حکیمانه است.
این آیه در حقیقت پاسخى است روشن به افرادى که به خاطر بىخبرى ممکن است توهّم کنند مسأله وحى دلیل بر این است که پیامبران خدا را مى بینند، و با او سخن مى گویند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
-
پاسخ : صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى
(آیه 52)
قرآن روحى است از جانب خدا: به دنبال بحث کلى و عمومى که در باره وحى در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحى بر شخص پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن گفته، مى فرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).
منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگى جانهاست.
در دنباله آیه مى افزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مى کنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتواى آن پیدا کردى.
در پایان آیه مى افزاید: «بطور مسلّم تو به سوى راه مستقیم مردم را هدایت مى کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
نه تنها قرآن نورى براى توست که نورى براى همگان است، و وسیله هدایتى براى جهانیان به سوى صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهى است براى رهروان راه حق و آب حیاتى است براى همه تشنه کامان.
(آیه 53)
سپس به عنوان تفسیرى بر «صراط مستقیم» مى افزاید: «راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست» (صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). چه راهى صافتر از راهى است که به خالق عالم هستى مى رسد؟
آخرین جمله این آیه که در عین حال آخرین جمله سوره شورى است در حقیقت دلیلى است براى این معنى که راه مستقیم تنها راهى است که به سوى خدا مى رود، مى فرماید: «آگاه باشید که همه کارها تنها به سوى خدا باز مى گردد» (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ).
این جمله در عین حال بشارتى است براى پرهیزگاران، و تهدیدى است براى ظالمان و گنهکاران که بازگشت همه آنها به سوى خداست.
و نیز دلیلى است بر این که وحى باید تنها از سوى خدا باشد، چرا که بازگشت همه اشیاء و تدبیر آنها به سوى اوست.
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قبل از نبوّت چه آئینى داشت؟
باید بگوییم پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مى کرده، و در حقیقت آیین مخصوص خودش بود، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن حدیثى است که در نهج البلاغه آمده، که مى گوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد بزرگترین فرشته اى را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راه هاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشته اى دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.
«پایان سوره شورى»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
-
صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
[golrooz] صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
وَالْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
سوگند به كتاب روشنگر(2)
إِنَّا جَعَلْنَٰهُ قُرْءَٰنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(3)
ما آن را قرآني عربي قرار داديم باشد كه بينديشيد(3)
وَإِنَّهُ فِيٓ أُمِّ الْكِتَٰبِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ(4)
و همانا كه آن در كتاب اصلي [=لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پر حكمت است(4)
أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِينَ(5)
آيا به [صرف] اينكه شما قومي منحرفيد [بايد] قرآن را از شما باز داريم(5)
وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ(6)
و چه بسا پيامبراني كه در [ميان] گذشتگان روانه كرديم(6)
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(7)
و هيچ پيامبري به سوي ايشان نيامد مگر اينكه او را به ريشخند مي گرفتند(7)
فَأَهْلَكْنَآ أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا وَمَضَيٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ(8)
و نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانيديم و سنت پيشينيان تكرار شد(8)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(9)
و اگر از آنان بپرسي آسمانها و زمين را چه كسي آفريده قطعا خواهند گفت آنها را همان قادر دانا آفريده است(9)
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(10)
همان كسي كه اين زمين را براي شما گهواره اي گردانيد و براي شما در آن راهها نهاد باشد كه راه يابيد(10)
وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءًۢ بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ(11)
و آن كس كه آبي به اندازه از آسمان فرود آورد پس به وسيله آن سرزميني مرده را زنده گردانيديم همين گونه [از گورها] بيرون آورده مي شويد(11)
وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَٰجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَٰمِ مَا تَرْكَبُونَ(12)
و همان كسي كه جفتها را يكسره آفريد و براي شما از كشتيها و دامها [وسيله اي كه] سوار شويد قرار داد(12)
لِتَسْتَوُۥا۟ عَلَيٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا۟ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا۟ سُبْحَٰنَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(13)
تا بر پشت آن[ها] قرار گيريد پس چون بر آن[ها] برنشستيد نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد پاك است كسي كه اين را براي ما رام كرد و[گرنه] ما را ياراي [رام ساختن] آنها نبود(13)
وَإِنَّآ إِلَيٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(14)
و به راستي كه ما به سوي پروردگارمان بازخواهيم گشت(14)
وَجَعَلُوا۟ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ(15)
و براي او بعضي از بندگان [خدا] را جزئي [چون فرزند و شريك] قرار دادندبه راستي كه انسان بس ناسپاس آشكار است(15)
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَيٰكُم بِالْبَنِينَ(16)
آيا از آنچه مي آفريند خود دختراني برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است(16)
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَٰنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ(17)
و چون يكي از آنان را به آنچه به [خداي] رحمان نسبت مي دهد خبر دهند چهره او سياه مي گردد در حالي كه خشم و تاسف خود را فرو مي خورد(17)
أَوَمَن يُنَشَّؤُا۟ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ(18)
آيا كسي [را شريك خدا مي كنند] كه در زر و زيور پرورش يافته و در [هنگام] مجادله بيانش غير روشن است(18)
وَجَعَلُوا۟ الْمَلَٰٓئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَٰدُ الرَّحْمَٰنِ إِنَٰثًا أَشَهِدُوا۟ خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَٰدَتُهُمْ وَيُسَْٔلُونَ(19)
و فرشتگاني را كه خود بندگان رحمانند مادينه [و دختران او] پنداشتند آيا در خلقت آنان حضور داشتند گواهي ايشان به زودي نوشته مي شود و [از آن] پرسيده خواهند شد(19)
وَقَالُوا۟ لَوْ شَآءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَٰهُم مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ(20)
و مي گويند اگر [خداي] رحمان مي خواست آنها را نمي پرستيديم آنان به اين [دعوي] دانشي ندارند [و] جز حدس نمي زنند(20)
أَمْ ءَاتَيْنَٰهُمْ كِتَٰبًا مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ(21)
آيا به آنان پيش از آن [قرآن] كتابي داده ايم كه بدان تمسك مي جويند(21)
بَلْ قَالُوٓا۟ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَيٰٓ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهْتَدُونَ(22)
[نه] بلكه گفتند ما پدران خود را بر آييني يافتيم و ما [هم با] پي گيري از آنان راه يافتگانيم(22)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
سوره زخرف [43]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 89 آیه است
محتواى سوره:
مباحث این سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه کرد:
بخش اول: از اهمیت قرآن مجید و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن مىگوید.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحید را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مىشمرد.
بخش سوم: همین حقیقت را از طریق مبارزه با شرک و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقلیدهاى کورکورانه، تکمیل مىکند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن این حقایق قسمتى از سرگذشت انبیاى پیشین و اقوام آنها را نقل مىکند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم کفار مطرح شده و با تهدیدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مىدهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است که حاکم بر افکار افراد بىایمان بوده و هست که به خاطر این ارزشهاى بىاساس در ارزیابى خود در باره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مىشوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تکمیل کردن بخشهاى دیگر سخن مىگوید.
نام سوره از آیه 35 گرفته شده که از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مىگوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «کسى که سوره زخرف را تلاوت کند از کسانى است که روز قیامت به این خطاب مخاطب مىشود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شوید».
این بشارت بزرگ و فضیلت بىحساب تنها با تلاوت خالى از اندیشه و ایمان و عمل حاصل نمىشود، چرا که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه، و «ایمان» و «عمل» ثمره اى از آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
-
پاسخ : صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
در آغاز این سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، میم» (حم).
رو برو مىشویم، این چهارمین سورهاى است که با «حم» آغاز شده، که در باره آن قبلا بحث کردهایم.
(آیه 2)
در دومین آیه به قرآن مجید سوگند یاد کرده، مىفرماید: «سوگند به کتاب مبین» و روشنگر (وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
سوگند به این کتابى که حقایقش آشکار، و مفاهیمش روشن، و دلائل صدقش نمایان، و راههاى هدایتش واضح و مبین است.
(آیه 3)
که «ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم تا شما آن را درک کنید» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن یا به معنى نزول آن به زبان عرب است که از گستردهترین زبانهاى جهان براى بیان حقایق مىباشد. و یا به معنى «فصاحت» آن است- چرا که یکى از معانى عربى همان «فصیح» است- اشاره به این که آن را در نهایت فصاحت قرار دادیم تا حقایق به خوبى از لابلاى کلمات و جملههایش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درک کنند.
(آیه 4)
سپس به بیان اوصاف سه گانه دیگرى در باره این کتاب آسمانى پرداخته، مىگوید: «و آن در ام الکتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پایه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ).
«امّ الکتاب» (کتاب مادر) به معنى کتابى است که اصل و اساس همه کتب آسمانى مىباشد. این همان کتاب «علم پروردگار» است که نزد اوست و همه حقایق عالم و همه حوادث آینده و گذشته و همه کتب آسمانى در آن درج است و هیچ کس به آن راه ندارد جز آنچه را که خدا بخواهد افشا کند.
این توصیف بزرگى است براى قرآن که از علم بىپایان حق سر چشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همین دلیل در توصیف دوم و سوم مىگوید: این کتاب در نزد ما والامقام، حکمت آموز، مستحکم، متین و حساب شده است «لعلىّ حکیم».
(آیه 5)
در این آیه منکران، و اعراض کنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا این ذکر [قرآن] را (که مایه بیدارى و یادآورى شماست) از شما بازگیریم به خاطر این که قومى اسرافکارید»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ).
درست است که شما در دشمنى و مخالفت با حق، چیزى فروگذار نکردهاید، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسیع و گسترده است که اینها را مانع بر سر راه خود نمىبیند، باز هم این کتاب را پىدرپى بر شما نازل مىکند، تا دلهایى که اندک آمادگى دارند، تکان بخورند و به راه آیند، و این است مقام رحمت عامه و رحمانیت پروردگار که دوست و دشمن را در بر مىگیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
-
پاسخ : صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
(آیه 6)
سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و در ضمن تهدیدى براى منکران لجوج، در عبارتى کوتاه و محکم مىفرماید: «چه بسیار از پیامبران را که براى هدایت در میان اقوام پیشین فرستادیم» (وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ).
(آیه 7)
«ولى هیچ پیامبرى به سراغشان نمىآمد مگر این که او را استهزا مىکردند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این مخالفتها و سخریهها هرگز مانع لطف الهى نبود، این فیضى است که از ازل تا به ابد ادامه یافته، وجودى است که بر همه بندگان مىکند.
(آیه 8)
اما براى این که تصور نکنند که لطف بىحساب خداوند مانع مجازات آنها در پایان کار خواهد شد- که مجازات نیز خود، مقتضاى حکمت اوست- این آیه مىافزاید: «ولى ما کسانى را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم» (فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پیشینیان گذشت» (وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ).
در آیاتى که قبلا بر تو نازل کردهایم، نمونههاى زیادى از این اقوام سرکش و طغیانگر مطرح شدهاند، و شرح حال آنها بر تو نازل گردیده اقوامى با امکانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونیان و قوم عاد و ثمود.
(آیه 9)
بخشى از دلائل توحید: از اینجا بحث پیرامون توحید و شرک شروع مىشود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحید کمک مىگیرد، مىفرماید: «هر گاه از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده مسلما مىگویند: خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).
(آیه 10)
سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا که هر یک نمونهاى از نظام آفرینش و آیتى از آیات خداست اشاره مىکند.
نخست از زمین شروع کرده، مىفرماید: «همان کسى که زمین را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مىدانیم نعمت آرامش و امنیت پایه اصلى بهره گیرى از نعمتهاى دیگر است.
و براى بیان نعمت دوم مىافزاید: «او براى شما در زمین راههایى قرار داد تا هدایت شوید» و به مقصد برسید (وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
مىدانیم: تقریبا سراسر خشکیها را چین خوردگیهاى بسیار فراگرفته و کوههاى بزرگ و کوچک و تپههاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب این که در میان بزرگترین سلسله جبال دنیا غالبا بریدگیهایى وجود دارد که انسان مىتواند راه خود را از میان آنها پیدا کند، و کمتر اتفاق مىافتد که این کوهها بکلى مایه جدایى بخشهاى مختلف زمین گردند، و این یکى از اسرار نظام آفرینش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از این گذشته بسیارى از قسمتهاى زمین به وسیله راههاى دریایى به یکدیگر مربوط مىشوند که این خود نیز در عمومیت مفهوم آیه وارد است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
-
پاسخ : صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
(آیه 11)
سومین موهبت را که مسأله نزول آب باران و احیاى زمینهاى مرده است در این آیه به این صورت مطرح مىکند «همان کسى که از آسمان آبى فرستاد بمقدار معیّن» (وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
«و به وسیله آن سرزمین مردهاى را حیات بخشیدیم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).
«و همین گونه (که زمینهاى مرده با نزول باران زنده مىشوند شما نیز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهید شد» (کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).
(آیه 12)
در چهارمین مرحله بعد از ذکر نزول باران و حیات گیاهان به آفرینش انواع حیوانات اشاره کرده، مىگوید: «همان کسى که همه زوجها را آفرید» (وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها).
تعبیر به «ازواج» (زوجها) کنایه از انواع حیوانات است، به قرینه گیاهان که در آیات قبل آمد.
و مىدانیم قانون زوجیت، قانون حیات در همه جانداران مىباشد و افراد نادر و استثنایى مانع از کلیت قانون نیست.
در پنجمین مرحله که آخرین نعمت را در این سلسله بیان مىکند سخن از مرکبهایى است که خداوند براى پیمودن راههاى دریایى و خشکى در اختیار بشر گذارده، مىفرماید: «و براى شما از کشتیها و چهار پایان مرکبهایى قرار داد که بر آن سوار مىشوید» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ).
این یکى از مواهب و اکرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است که در انواع دیگر از موجودات زنده دیده نمىشود.
(آیه 13)
این آیه هدف نهایى آفرینش این مراکب را چنین بازگو مىکند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گیرید سپس هنگامى که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسى که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم» (لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ).
(آیه 14)
در این آیه گفتار مؤمنان راستین را به هنگام سوار شدن بر مرکب این گونه تکمیل مىکند: «و ما به سوى پروردگارمان باز مىگردیم» (وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).
این جمله اشارهاى به مسأله معاد است چرا که همیشه توجه به آفریدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نیز مىسازد.
و نیز اشارهاى است به این معنى که مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر این مرکبهاى راهوار مغرور شوید، و در زرق و برق دنیا فرو روید، بلکه به یاد انتقال بزرگتان از این جهان به جهان دیگر باشید.
(آیه 15)
چگونه ملائکه را دختران خدا مىخوانید؟
بعد از تحکیم پایههاى توحید از طریق بر شمردن نشانههاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى مبارزه با شرک و پرستش غیر خدا پرداخته نخست به سراغ یکى از شاخههاى آن یعنى پرستش فرشتگان مىرود و مىفرماید: «آنها براى خداوند از میان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).
تعبیر به «جزء» هم بیانگر این است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا مىشمردند زیرا همیشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا مىشود.
و نیز بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست چرا که فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مىکردند.
سپس مىافزاید: «انسان کفران کننده آشکارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ).
به جاى این که سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بساید راه کفران پیش گرفته به سراغ مخلوقاتش مىرود.
(آیه 16)
در این آیه براى محکوم کردن این تفکر خرافى از ذهنیات و مسلمات خود آنها استفاده مىکند، چرا که آنها جنس مرد را بر زن ترجیح مىدادند، و اصولا دختر را ننگ خود مىشمردند، مىفرماید: «آیا از میان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب کرده و پسران را براى شما برگزیده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ).
به پندار شما مقام دختر پایینتر است، چگونه خود را بر خدا ترجیح مىدهید؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مىپندارید؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/312
-
پاسخ : صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف
(آیه 17)
باز همین مطلب را به بیان دیگرى تعقیب کرده، مىگوید: «در حالى که هرگاه یکى از آنها را به همان چیزى که براى خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مىشود، و خشمگین مىگردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ).
این تعبیر به خوبى حاکى از تفکر خرافى مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت مىشدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا مىدانستند!
(آیه 18)
باز در ادامه این سخن مىافزاید: «آیا کسى را که در لابلاى زینتها پرورش مىیابد، و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست» فرزند خدا مىخوانید (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ).
در اینجا قرآن دو صفت از صفات زنان را که در غالب آنها دیده مىشود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مىگیرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شدید آنها به زینت آلات، و دیگر عدم قدرت کافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حیا و شرم.
(آیه 19)
در این آیه مطلب را با صراحت بیشترى مطرح کرده، مىفرماید:
«آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى کردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).
سپس به صورت استفهام انکارى در پاسخ آنها مىفرماید: «آیا آنها شاهد آفرینش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).
و در پایان آیه مىافزاید: «گواهى آنها (بر این عقیده بىاساس در نامههاى اعمالشان) نوشته مىشود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ).
(آیه 20)
آنها دلیلى جز تقلید از نیاکان جاهل ندارند؟
در آیات گذشته نخستین پاسخ منطقى به عقیده خرافى بتپرستان که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند داده شد در اینجا همین معنى را پىگیرى کرده، به ابطال این خرافه زشت از طرق دیگرى مىپردازد، نخست یکى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل کرده، مىگوید: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را هرگز پرستش نمىکردیم» این خواست او بوده است که ما به پرستش آنان پرداختهایم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).
این تعبیر ممکن است به این معنى باشد که آنها معتقد به جبر بودند، و مىگفتند هر چه از ما صادر مىشود به اراده خداوند است، و هر کارى انجام مىدهیم مورد رضایت اوست.
و در پایان آیه با این جمله کوتاه به این استدلال واهى بتپرستان پاسخ مىگوید: «آنها به چنین چیزى که ادعا مىکنند علم ندارند، و جز دروغ چیزى نمىگویند» (ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
آنها حتى به مسأله جبر و یا رضایت خداوند به اعمالشان علم و ایمان ندارند بلکه مانند بسیارى از هوى پرستان و مجرمان دیگر هستند که براى تبرئه خویشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پیش مىکشند و مىگویند: دست تقدیر ما را به این راه کشانیده!
(آیه 21)
در این آیه به دلیل دیگرى که ممکن است آنها به آن استدلال کنند اشاره کرده، مىگوید: «یا این که ما کتابى را پیش از این کتاب به آنها دادهایم و آنها به آن تمسّک مىجویند»؟! (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ).
یعنى آنها براى اثبات این ادعا باید یا به دلیل عقل متمسک شوند، یا به نقل، در حالى که نه دلیلى از عقل دارند، و نه دلیلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحید مىکند، و همه انبیا و کتب آسمانى نیز دعوت به توحید کردند.
(آیه 22)
در این آیه به بهانه اصلى آنان اشاره کرده که آن هم در واقع خرافهاى بیش نیست که پایه خرافه دیگرى شده است، مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: ما نیاکان خود را بر مذهبى یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شدهایم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).
در حقیقت آنها دلیلى جز «تقلید کورکورانه» از پدران و نیاکان خود نداشتند و عجب این که خود را با این تقلید هدایت یافته مىپنداشتند، در حالى که در مسائل اعتقادى و زیر بنایى فکرى هیچ انسان فهمیده و آزاده اى نمىتواند متکى بر تقلید باشد آن هم به صورت تقلید «جاهل از جاهل».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/312
-
صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
[golrooz] صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَيٰٓ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقْتَدُونَ(23)
و بدين گونه در هيچ شهري پيش از تو هشداردهنده اي نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آييني [و راهي] يافته ايم و ما از پي ايشان راهسپريم(23)
۞ قَٰلَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَيٰ مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَآءَكُمْ قَالُوٓا۟ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ كَٰفِرُونَ(24)
گفت هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد براي شما بياورم گفتند ما [نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده ايد كافريم(24)
فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(25)
پس از آنان انتقام گرفتيم پس بنگر فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است(25)
وَإِذْ قَالَ إِبْرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ(26)
و چون ابراهيم به [نا]پدري خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مي پرستيد بيزارم(26)
إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ(27)
مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايي خواهد كرد(27)
وَجَعَلَهَا كَلِمَةًۢ بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(28)
و او آن را در پي خود سخني جاويدان كرد باشد كه آنان [به توحيد] بازگردند(28)
بَلْ مَتَّعْتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ جَآءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِينٌ(29)
بلكه اينان و پدرانشان را برخوداري دادم تا حقيقت و فرستاده اي آشكار به سويشان آمد(29)
وَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا۟ هَٰذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَٰفِرُونَ(30)
و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسوني است و ما منكر آنيم(30)
وَقَالُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْءَانُ عَلَيٰ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ(31)
و گفتند چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است(31)
أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَٰتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ(32)
آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مي كنند ما [وسايل] معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم و برخي از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضي [ديگر] قرار داده ايم تا بعضي از آنها بعضي [ديگر] را در خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مي اندوزند بهتر است(32)
َن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَٰحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ(33)
و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امتي واحد گردند قطعا براي خانه هاي آنان كه به [خداي] رحمان كفر مي ورزيدند سقفها و نردبانهايي از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مي داديم(33)
وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَٰبًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكُِٔونَ(34)
و براي خانه هايشان نيز درها و تختهايي كه بر آنها تكيه زنند(34)
وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ(35)
و زر و زيورهاي [ديگر نيز] و همه اينها جز متاع زندگي دنيا نيست و آخرت پيش پروردگار تو براي پرهيزگاران است(35)
وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَٰنًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ(36)
و هر كس از ياد [خداي] رحمان دل بگرداند بر او شيطاني مي گماريم تا براي وي دمسازي باشد(36)
وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ(37)
و مسلما آنها ايشان را از راه باز مي دارند و [آنها] مي پندارند كه راه يافتگانند(37)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ يَٰلَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ(38)
تا آنگاه كه او [با دمسازش] به حضور ما آيد [خطاب به شيطان] گويد اي كاش ميان من و تو فاصله خاور و باختر بود كه چه بد دمسازي هستي(38)
وَلَن يَنفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ(39)
و امروز هرگز [پشيماني] براي شما سود نمي بخشد چون ستم كرديد در حقيقت شما در عذاب مشترك خواهيد بود(39)
أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(40)
پس آيا تو مي تواني كران را شنوا كني يا نابينايان و كسي را كه همواره در گمراهي آشكاري است راه نمايي(40)
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ(41)
پس اگر ما تو را [از دنيا] ببريم قطعا از آنان انتقام مي كشيم(41)
أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَٰهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِم مُّقْتَدِرُونَ(42)
يا [اگر] آنچه را به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم حتما ما بر آنان قدرت داريم(42)
فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(43)
پس به آنچه به سوي تو وحي شده است چنگ د رز ن كه تو بر راهي راست قرار داري(43)
وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسَْٔلُونَ(44)
و به راستي كه [قرآن] براي تو و براي قوم تو [مايه] تذكري است و به زودي [در مورد آن] پرسيده خواهيد شد(44)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 23)
در اینجا بحث آیات گذشته را در زمینه بهانه اصلى مشرکان براى بتپرستى که مسأله تقلید نیاکان بود ادامه داده، مىگوید: این تنها ادعاى مشرکان عرب نیست، «همین گونه ما در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیغمبرى انذار کننده نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى یافتیم، و ما به آثار آنان اقتدا مىکنیم» (وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).
(آیه 24)
این آیه پاسخى را که انبیاى پیشین به آنها مىدادند به وضوح بیان مىکند، مىگوید: «پیامبرشان به آنان گفت: آیا اگر من آئینى روشنتر و هدایت کنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم» باز هم آن را انکار مىکنید؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ).
این مؤدبانهترین تعبیرى است که مىتوان در مقابل قومى لجوج و مغرور بیان کرد که عواطف آنها به هیچ وجه جریحهدار نشود و این گونه تعبیرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مىآموزد.
ولى با این همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند که این گفتار حساب شده و مؤدبانه نیز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبیائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستید کافریم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 25)
بدیهى است چنین قوم طغیانگر و لجوج و بىمنطقى شایسته بقا و حیات نیست، و دیر یا زود باید عذاب الهى نازل گردد و این خار و خاشاکها را از سر راه بردارد، آیه شریفه مىفرماید: «لذا ما از آنها انتقام گرفتیم» و سخت مجازاتشان کردیم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ویرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر یک از آنها را با فرمانى هلاک کردیم.
و در پایان آیه براى این که مشرکان مکه نیز عبرت گیرند روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «پس بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
جمعیت مشرکان لجوج مکه نیز باید در انتظار چنین سرنوشت شومى باشند!
(آیه 26)
توحید سخن جاویدان انبیاء: در اینجا اشاره کوتاهى به سرگذشت ابراهیم و ماجراى او با قوم بتپرست بابل شده است، تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند، زیرا اولا ابراهیم (ع) بزرگترین نیاى عرب بود که همه او را محترم مىشمردند، هنگامى که او پردههاى تقلید را مىدرد اینها نیز اگر راست مىگویند باید به او اقتدا کنند.
ثانیا: بتپرستانى که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال واهى (پیروى از پدران) تکیه مىکردند، و ابراهیم هرگز آن را از آنها نپذیرفت.
نخست مىفرماید: «به خطر بیاور هنگامى که ابراهیم به پدرش [عمویش آزر] و قوم بتپرستش گفت من از آنچه شما مىپرستید بیزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).
(آیه 27)
و از آنجا که بسیارى از بتپرستان خدا را نیز پرستش مىکردند ابراهیم بلافاصله او را استثناء کرده، مىگوید: «مگر آن خدایى که مرا آفریده که او هدایتم خواهد کرد» (إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ).
او در این عبارت کوتاه هم استدلالى براى انحصار عبودیت به پروردگار ذکر مىکند زیرا معبود کسى است که خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند که خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدایت تکوینى و تشریعى خداست که قانون لطف آن را ایجاب مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
-
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 28)
ابراهیم نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید و مبارزه با هرگونه بتپرستى بود، بلکه تمام تلاش و کوشش خود را به کار گرفت که (کلمه توحید همیشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانکه آیه شریفه مىگوید: «او آن (کلمه توحید را کلمه باقیه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
جالب این که امروز تمام ادیانى که در کره زمین دم از توحید مىزنند از تعلیمات توحیدى ابراهیم (ع) الهام مىگیرند، و سه پیامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عیسى» (ع) و محمد صلّى اللّه علیه و اله از دودمان او هستند، و این دلیل صدق پیشگویى قرآن در این زمینه است.
(آیه 29)
این آیه در حقیقت پاسخ به این سؤال است: با این حال چگونه خداوند مشرکان مکه را عذاب نمىکند؟ مگر در آیات قبل نخواندیم «ما از اقوام گذشته که انبیا را تکذیب کردند انتقام گرفتیم»؟! در پاسخ مىگوید: «بلکه این گروه [مشرکان مکّه] و پدران آنها را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشکار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ).
ما تنها به حکم عقل به بطلان شرک و بتپرستى و حکم وجدانشان به توحید قناعت نکردیم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت دادیم تا این کتاب آسمانى که سراسر حق است، و این پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و اله براى هدایت آنان قیام کند.
(آیه 30)
ولى عجب این که: «هنگامى که حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى این که به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خویش پردازند گروه کثیرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: این سحر است و ما نسبت به آن کافریم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 31)
چرا قرآن بر یکى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آیات قبل سخن از بهانه جوئیهاى مشرکان در برابر دعوت پیامبران بود، در اینجا به یکى دیگر از بهانههاى واهى و بىاساس آنان اشاره کرده، مىفرماید:
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ).
(آیه 32)
قرآن مجید براى کوبیدن این طرز تفکر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شکنى مىدهد و دیدگاه الهى و اسلامى را کاملا مجسم مىسازد، نخست مىگوید: «آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند»؟! (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ). تا به هر کس بخواهند نبوت بخشند، و کتاب آسمانى بر او نازل کنند.
از این گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه: «ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را براى بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده» و با هم تعاون نمایند (نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا).
آنها فراموش کردهاند که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکان پذیر نیست.
«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مىکنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).
بلکه تمام این مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قیمت ندارد.
(آیه 33)
قصرهاى با شکوه با سقفهاى نقرهاى! (ارزشهاى دروغین) قرآن همچنان بحث پیرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معیار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مىدهد.
نخست مىفرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى کسانى که به (خداوند) رحمن کافر مىشدند خانه هایى قرار مىدادیم با سقف هایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
-
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 34)
سپس مى افزاید: علاوه بر این «براى خانه هاى آنان درها و تخته ایى قرار مىدادیم که بر آن تکیه کنند» (وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ).
(آیه 35)
باز به این هم اکتفا نکرده مىافزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملى و زینت آلات» براى آنها قرار مىدادیم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایى مجلل و چند اشکوبه با سقفهایى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زینتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.
سپس مىافزاید: «اما همه اینها متاع زندگى دنیاى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
کوتاه سخن این که سرمایههاى مادى و این وسائل تجملاتى دنیا به قدرى در پیشگاه پروردگار بىارزش است که مىبایست تنها نصیب افراد بىارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوى بىایمانى و کفر متمایل نمىشدند خداوند این سرمایهها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود مىکرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.
و از اینجا روشن مىشود که نه بهرهمند بودن گروهى از کفار و ظالمان از این مواهب مادى دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضررى به ایمان و تقواى انسان مىزند، و این است تفکر صحیح اسلامى و قرآنى.
(آیه 36)
همنشین شیاطین! از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیا پرستانى بود که همه چیز را بر معیارهاى مادى ارزیابى مىکنند، در اینجا از یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خداست سخن مىگوید، مىفرماید:
«و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطانى را به سراغ او مىفرستیم، پس همواره قرین اوست»! (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).
آرى! غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود که شیطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرین او باشد، و رشتهاى در گردنش افکنده، «مىبرد هرجا که خاطر خواه اوست»!
(آیه 37)
سپس به دو امر مهم که شیاطین در باره این غافلان انجام مىدهند.
اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها [شیاطین] این گروه را از راه خدا باز مىدارند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
هر وقت اراده بازگشت کنند سنگى بر سر راه آنها مىافکنند و مانعى ایجاد مىکنند تا هرگز به صراط مستقیم باز نگردند.
و آن چنان طریق گمراهى را در نظر آنها زینت مىدهند که: «گمان مىکنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند»! (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
-
پاسخ : صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف
(آیه 38)
خلاصه این وضع همچنان ادامه پیدا مىکند انسان غافل و بىخبر در گمراهى خویش، و شیاطین در اضلال او تا هنگامى که پردهها کنار مىرود، و چشم حقیقت بین او باز مىشود، «تا زمانى که نزد ما حاضر مىشود (مىبیند ولى و قرینش همچنان با اوست، همان کسى که عامل همه بدبختیهاى او بوده! فریاد مىزند و) مىگوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!
چه بد قرین و همنشینى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ).
آرى! صحنه قیامت نجسمى است گسترده از صحنههاى این جهان و قرین و دوست و رهبر اینجا با آنجا یکى است.
(آیه 39)
ولى این آرزو هرگز به جائى نمىرسد، و میان آنها و شیاطین هرگز جدائى نمىافتد، لذا در این آیه مىافزاید: «هرگز این گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا که شما ظلم کردید، و در نتیجه همه در عذاب مشترکید» (وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
باید عذاب این همنشین سوء را با عذابهاى دیگر براى همیشه ببینید.
و به این ترتیب امید آنها را در مورد جدایى از شیاطین براى همیشه مبدل به یأس مىکند و چه طاقت فرساست تحمل این همنشینى؟!
(آیه 40)
در اینجا قرآن این گروه را به حال خود مىگذارد و روى سخن را به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده از غافلان کوردلى که پیوسته او را تکذیب مىکردند، و از قماش همان گروهى بودند که در آیات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث کرده، مىفرماید: «آیا تو مىتوانى سخن خود را به گوش کران برسانى؟ یا کوران و کسانى را که در گمراهى آشکارى هستند هدایت کنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 41)
در تعقیب آیات گذشته که از کفار لجوج و هدایت ناپذیر و ستمگر سخن مىگفت در اینجا روى سخن را، به پیامبر گرمى اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، این گروه را شدیدا تهدید و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد مىفرماید: «هر گاه تو را از میان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مىکنیم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).
منظور از بردن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از میان آن قوم، وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
(آیه 42)
سپس مىافزاید: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم باز ما بر آنها مسلط هستیم» (أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).
به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در میان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه کارهایشان حتمى است.
(آیه 43)
بعد از این هشدارها به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
کمترین اعوجاج و کجى در کتاب و برنامه تو نیست، و عدم پذیرش گروهى از آنان دلیل بر نفى حقانیت تو نخواهد بود تو با نهایت جدیت به راه خویش ادامه بده، بقیه با ماست.
(آیه 44)
سپس مىافزاید «این (قرآنى که بر تو وحى شده) مایه یادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ).
هدف از نزول آن بیدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.
«و بزودى مورد سؤال قرار خواهید گرفت» که با این برنامه الهى و این وحى آسمانى چه کردید؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
-
صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
[golrooz] صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَسَْٔلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَٰنِ ءَالِهَةً يُعْبَدُونَ(45)
و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداي] رحمان خداياني كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته ايم(45)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(46)
و همانا موسي را با نشانه هاي خويش به سوي فرعون و سران [قوم] او روانه كرديم پس گفت من فرستاده پروردگار جهانيانم(46)
فَلَمَّا جَآءَهُم بَِٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ(47)
پس چون آيات ما را براي آنان آورد ناگهان ايشان بر آنها خنده زدند(47)
وَمَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(48)
و [ما] نشانه اي به ايشان نمي نموديم مگر اينكه آن از نظير [و مشابه] آن بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان كرديم تا مگر به راه آيند(48)
وَقَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ(49)
و گفتند اي فسونگر پروردگارت را به [پاس] آنچه با تو عهد كرده براي ما بخوان كه ما واقعا به راه درست درآمده ايم(49)
فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ(50)
و چون عذاب را از آنها برداشتيم بناگاه آنان پيمان شكستند(50)
وَنَادَيٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَٰرُ تَجْرِي مِن تَحْتِيٓ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(51)
و فرعون در [ميان] قوم خود ندا درداد [و] گفت اي مردم [كشور] من آيا پادشاهي مصر و اين نهرها كه از زير [كاخهاي] من روان است از آن من نيست پس مگر نمي بينيد(51)
أَمْ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ(52)
آيا [نه] من از اين كس كه خود بي مقدار است و نمي تواند درست بيان كند بهترم(52)
فَلَوْلَآ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَآءَ مَعَهُ الْمَلَٰٓئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ(53)
پس چرا بر او دستبندهايي زرين آويخته نشده يا با او فرشتگاني همراه نيامده اند(53)
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(54)
پس قوم خود را سبك مغز يافت [و آنان را فريفت] و اطاعتش كردند چرا كه آنها مردمي منحرف بودند(54)
فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَٰهُمْ أَجْمَعِينَ(55)
و چون ما را به خشم درآوردند از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم(55)
فَجَعَلْنَٰهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِّلْءَاخِرِينَ(56)
و آنان را پيشينه اي [بد] و عبرتي براي آيندگان گردانيديم(56)
۞ وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ(57)
و هنگامي كه [در مورد] پسر مريم مثالي آورده شد بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض كردند](57)
وَقَالُوٓا۟ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًۢا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ(58)
و گفتند آيا معبودان ما بهترند يا او آن [مثال] را جز از راه جدل براي تو نزدند بلكه آنان مردمي جدل پيشه اند(58)
إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَٰهُ مَثَلًا لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(59)
[عيسي] جز بنده اي كه بر وي منت نهاده و او را براي فرزندان اسرائيل سرمشق [و آيتي] گردانيده ايم نيست(59)
وَلَوْ نَشَآءُ لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ(60)
و اگر بخواهيم قطعا به جاي شما فرشتگاني كه در [روي] زمين جانشين [شما] گردند قرار دهيم(60)
وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(61)
و همانا آن نشانه اي براي [فهم] رستاخيز است پس زنهار در آن ترديد مكن و از من پيروي كنيد اين است راه راست(61)
وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَٰنُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(62)
و مبادا شيطان شما را از راه به در برد زيرا او براي شما دشمني آشكار است(62)
وَلَمَّا جَآءَ عِيسَيٰ بِالْبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(63)
و چون عيسي دلايل آشكار آورد گفت به راستي براي شما حكمت آوردم و تا در باره بعضي از آنچه در آن اختلاف مي كرديد برايتان توضيح دهم پس از خدا بترسيد و فرمانم ببريد(63)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(64)
در حقيقت خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست(64)
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنۢ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ(65)
تا [آنكه] از ميانشان احزاب دست به اختلاف زدند پس واي بر كساني كه ستم كردند از عذاب روزي دردناك(65)
هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(66)
آيا جز [اين] انتظار مي برند كه رستاخيز در حالي كه حدس نمي زنند ناگهان بر آنان در رسد(66)
الْأَخِلَّآءُ يَوْمَئِذٍۭ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ(67)
در آن روز ياران جز پرهيزگاران بعضي شان دشمن بعضي ديگرند(67)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 45)
سپس براى نفى بتپرستى و ابطال عقائد مشرکین به دلیل دیگرى پرداخته، مىگوید: «از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمن، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ).
اشاره به این که تمام انبیاى الهى دعوت به توحید کردهاند، و همگى بطور قاطع بتپرستى را محکوم نمودهاند، بنابر این پیامبر اسلام در مخالفتش با بتها کار بى سابقه اى انجام نداده، بلکه سنت همیشگى انبیا را احیا نموده است.
(آیه 46)
فرعونیان مغرور و پیمان شکن: در اینجا به گوشهاى از ماجراى پیغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بىاساس مشرکان که «اگر خدا مىخواست پیامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مکّه و طائف براى این مأموریت بزرگ انتخاب نکرد»؟
مىفرماید: «ما موسى را با آیات و نشانههاى خود به سوى فرعون و اطرافیان و درباریان او فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» (فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 47)
اکنون ببینم اولین برخورد فرعون و فرعونیان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟
قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى با آیات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مىخندیدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ).
این نخستین برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستکبر در برابر رهبران راستین است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
-
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 48)
اما ما براى اتمام حجت، آیات خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم «و هیچ آیهاى و معجزهاى به آنها نشان نمىدادیم مگر این که از دیگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها).
و به این ترتیب بعد از معجزه «عصا» و «ید بیضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غیر اینها را به آنها نشان دادیم.
سپس مىافزاید: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نمودیم شاید (بیدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
(آیه 49)
چنانکه در این آیه مىخوانیم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده است بخوان (تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهایى بخشد، و) مطمئن باش که ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).
چه تعبیر عجیبى! از یک سو ساحرش مىخوانند، و از سوى دیگر براى رفع بلا دست به دامنش مىزنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدایت مىدهند!
آرى! سبک مغزان مغرور هنگامى که بر اریکه قدرت مىنشینند چنین است منطقشان و راه و رسمشان.
(آیه 50)
ولى به هر حال موسى به خاطر این تعبیرات نیشدار و موهن هرگز دست از هدایت آنها برنداشت، و از خیره سرى آنها مأیوس و خسته نشد، همچنان به کار خود ادامه داد بارها دعا کرد تا طوفان بلاها فرو نشیند و فرو نشست.
اما چنانکه آیه شریفه مىگوید: «هنگامى که عذاب را از آنها بر طرف مىساختیم آنها پیمانهاى خود را مىشکستند و به لجاجت و انکار خود ادامه مىدادند» (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).
اینها همه درسهایى است زنده و گویا براى مسلمانان و تسلیت خاطرى است براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.
و نیز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت که آنها هرگز از فرعون و فرعونیان قویتر و قدرتمندتر نیستند، سر انجام کار آنها را ببینند و در عاقبت کار خویش بیندیشند.
(آیه 51)
اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از یک سو، و معجزات گوناگونش از سوئى دیگر افکار تودههاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.
اینجا بود که فرعون با سفسطه بازى و مغلطه کارى مىخواست جلو نفوذ موسى را در افکار مردم مصر بگیرد، چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمىگذرد؟) آیا نمىبینید؟» (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
ولى موسى چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه!
(آیه 52)
سپس مىافزاید: «بدون شک من از این فرد که مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمىتواند فصیح سخن بگوید برترم» (أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ).
و به این ترتیب دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر، و مالکیت نیل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لکنت زبان) بیان کرد.
در حالى که موسى هرگز در آن زمان لکنت زبان نداشت، چرا که به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعایش مستجاب شد و قرآن نیز گواه بر آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
-
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 53)
سپس فرعون به دو بهانه دیگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ یا این که چرا فرشتگان همراه او نیامدهاند» تا گفتار او را تصدیق کنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ).
مىگویند فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید با دستبند و گردن بند طلا خود را زینت کنند.
اما پیامبران الهى با کناره گیرى از این مسائل مخصوصا مىخواستند این ارزشهاى کاذب و دروغین را ابطال کنند، و ارزشهاى اصیل انسانى یعنى علم و تقوا و پاکى را جانشین آن سازند.
(آیه 54)
در این آیه قرآن به نکته لطیفى اشاره مىکند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بىاعتبارى این ارزشها کم و بیش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحمیق کرد، و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وى اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولا راه و رسم همه حکومتهاى جبار و فاسد این است که براى ادامه خود کامگى باید مردم را در سطح پائینى از فکر و اندیشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند.
چرا که بیدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فکرى ملتها بزرگترین دشمن حکومتهاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مىکنند! جالب این که آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان مىدهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
اشاره به این که این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند تسلیم چنین تبلیغات و ترهاتى نمىشدند.
آرى! آنها فاسقانى بودند که از فاسقى تبعیت مىکردند.
(آیه 55)
این بود جنایات فرعون و فرعونیان و مغلطه کاریهایشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اکنون ببینیم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسلیم آنها در مقابل حق، سر انجام کار آنها به کجا رسید؟! مىفرماید: «اما هنگامى که ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم، و همه را غرق کردیم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
خداوند مخصوصا از میان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا که تمام عزت و شوکت افتخار و قدرتشان با همان رود عظیم نیل و شاخه هاى بزرگ و فراوانش بود که فرعون از میان تمام منابع قدرتش روى آن تکیه مىکرد.
(آیه 56)
در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از مجموع این سخن مىفرماید: «ما آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
-
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 57)
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قریش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با دلائل منطقى (پیرامون بطلان بتپرستى) او را محکوم ساخت، سپس این آیه را بر آنها خواند «شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مىشوید».
بعد از این ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پیوست، «ولید بن مغیره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مىدیدم پاسخش را مىدادم، از او (محمد صلّى اللّه علیه و اله) بپرسید آیا درست است که همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟
اگر چنین است ما فرشتگان را مىپرستیم، و یهود «عزیز» را و نصارى «عیسى بن مریم» را (چه عیبى دارد که ما با فرشتگان و پیامبرانى چون عزیز و مسیح باشیم!) این سخن را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر کس دوست داشته باشد که معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، این بتپرستان در حقیقت شیاطین را مىپرستیدند، و هرچیز را که شیطان به آنها دستور مىداد».
اینجا بود که آیه 101 سوره انبیا نازل شد و نیز آیه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا ...) نازل گردید.
تفسیر:
کدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اینجا پیرامون مقام عبودیت حضرت مسیح و نفى گفتار مشرکان در باره الوهیت او و بتها سخن مىگوید که تکمیلى است براى بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون دعوت موسى و مبارزه او با بتپرستان فرعونى آمد.
نخست مىفرماید: «هنگامى که در باره فرزند مریم مثلى زده شد قوم تو از آن مىخندیدند» و روى گردان مىشدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ).
منظور از مثال همان است که مشرکان به عنوان استهزاء به هنگام شنیدن آیه شریفه «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غیر از خدا مىپرستید هیزم دوزخید» (انبیا/ 98) گفتند و آن این بود که عیسى بن مریم نیز معبود واقع شده و به حکم این آیه باید در دوزخ باشد چه بهتر که ما و بتهایمان نیز همسایه عیسى باشیم! گفتند و خندیدند و مسخره کردند!
(آیه 58)
سپس «گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا او [مسیح]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقیقت را مىدانند «و این مثل را جز از روى جدال براى تو نزدهاند» (ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا).
«بلکه آنها گروهى کینه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگیرى از حق به باطل متوسل مىشوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).
(آیه 59)
بلکه «او [مسیح] فقط بندهاى بود که ما نعمت به او بخشیدیم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث کردیم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
او در تمام عمرش به مقام عبودیت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبودیت او دعوت کرد، و همان گونه که خودش مىگوید: «مادام که در میان امّت بود اجازه انحراف از مسیر توحید به کسى نداد»، بلکه خرافه الوهیت مسیح یا تثلیث را بعد از او به وجود آوردند.
(آیه 60)
در این آیه براى این که توهّم نکنند خدا نیازى به عبودیت و بندگى آنها دارد که اصرار بر ایمانشان مىکند مىفرماید: «اگر ما بخواهیم به جاى شما فرشتگانى در زمین قرار مىدهیم که جانشین شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ).
فرشتگانى که سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او کارى را نمىشناسند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
-
پاسخ : صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف
(آیه 61)
این آیه اشاره به یکى از ویژگیهاى حضرت مسیح است مىفرماید: «او (عیسى) سبب آگاهى بر روز قیامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).
یا از این جهت که تولد او بدون پدر دلیلى است بر قدرت بىپایان خداوند که مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مىشود.
و یا از این نظر که نزول حضرت مسیح از آسمان طبق روایات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مىگیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است.
به هر حال به دنبال آن مىفرماید: قیام قیامت قطعى و وقوع آن نزدیک است «و هرگز شک و تردید از ناحیه آن به خود راه ندهید» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقیده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قیامت رفتار نکنید.
«و از من پیروى کنید که این راه مستقیم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
(آیه 62)
ولى شیطان مىخواهد پیوسته شما را در غفلت و بىخبرى نگهدارد، به هوش باشید «شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) باز ندارد، چرا که او دشمن آشکارى براى شماست» (وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست یک بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار دیگر به هنگامى که سوگند یاد نمود که همه فرزندان آدم جز «مخلصین» را گمراه خواهد ساخت.
(آیه 63)
در آیات گذشته به گوشهاى از ویژگیهاى زندگى حضرت مسیح اشاره شد در اینجا مىفرماید: «هنگامى که عیسى با در دست داشتن بینات (معجزات و آیات الهى) آمد، گفت: من براى شما حکمت آوردهام و (آمدهام) تا بعض امورى را که در آن پیوسته اختلاف دارید براى شما تبیین کنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«حکمت» به تمام عقائد حق، و برنامههاى صحیح زندگى- که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز مىدارد، و به تهذیب نفس و اخلاق او مىپردازد- اطلاق شده است.
این حکمت علاوه بر اینها هدف دیگرى نیز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است که وجود آنها نظام جامعه را به هم مىریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره مىکند، و لذا حضرت مسیح در متن سخنانش روى این مسأله تکیه مىنماید.
و در پایان آیه مىافزاید: «اکنون (که چنین است و محتواى دعوت من این است) تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
منبع :
http://zaeim.parsiblog.com/Posts/316