یا رب از ابر هدایت برسان بارانی/ پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
نمایش نسخه قابل چاپ
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی/ پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
مسافری بود در این ره خیال
جواهری بود که زد آرزوهای محال
همان که مرا کشید و ببرد تا به حد کمال
حال بگذشت و رفته است زینجا هزارها سال...
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح/ داغ دل بود به امید دوا باز آمد
در نظربازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد ؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
در این زمانه ی بی های وهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل وقال پرست
تا نگريد طفلك حلوا فروش
ديگ بخشايش كجا آيد به جوش
شب است و ياد تو مرا پر از ترانه ميكند
چه كرده اي كه دل چنين تو را بهانه ميكند
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند//به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند