زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
نمایش نسخه قابل چاپ
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
یک کس یاکه بر نسلی کنی تاثیر
وگرنه رفتن وماندن چه یکسان است
درخت از میوه ارزنده است
وارزشمندی انسان ثمربخشی انسان است
تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا
من جهد کردم که به عهدت وفا کنی
یک لحظه دیگر صبر کن باچشم بیدار
تاجان سپارد پیش چشمت این شب تار
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
نامم از کارخانه عشاق محو باد/ گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی/ کاری بکرد همت پاکان روزه دار
دل در جهان مبند و بمستی سوال کن/ از فیض جام و قصه جمشید کامکار
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
انجا جز آنکه جان بسپارند ، چاره نیست
تورامن چشم در راهم شباهنگام
بدان وقتی که نیلوفربپیچاند به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یانه من از یادت نمی کاهم
تورامن چشم در راهم[golrooz]