زندگی یک پاداش است نه یک مکافات
فرصتی است کوتاه! تا ببالی
بیابی
بدانی
بیندیشی
بفهمی
و زیبا بنگری...
و در نهایت در خاطره ها بمانی...
نمایش نسخه قابل چاپ
زندگی یک پاداش است نه یک مکافات
فرصتی است کوتاه! تا ببالی
بیابی
بدانی
بیندیشی
بفهمی
و زیبا بنگری...
و در نهایت در خاطره ها بمانی...
خارپشتی شدهام...
که ؛ تیغ هایش...
دنیای امنی برایش ساخته...
اما؛ حسرت نوازشی عاشقانه...
تا ابد ؛ بر دلش مانده است..!!!
یاد سهراب بخیر...
آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست...
یکی از بدترین اتفاقات دنیا بخشیده نشدن به فکر بخشیده شدنه!!!!1
زنده باشی ولی ندونی نفس کشیدنت برای کیست
ندونی که چرا پلک میزنی
مثل مرده متحرک
....
گـــاهـــــی دلتــــنگـــــــــی , آسمــــــانِ آفتـــــــابـــی را بــــــــــارانـــــی میکنــــــد..!!!!!
................ یــــــــک لبخــــــــــــــند , فقـــط همیـــــــن ...
کـــــــافیــــســـتـــ تــــــا دلتنـــــگی اش کمتـــــــــر شــــــــود.....!!
مردها اسمشان به سنــگـدلی معروف است...زنها به آهن پرستی هر دو انکار میکنند...تنها میگذارند و از تنهایی می نالند ...
جمله ی دوستت دارم شده جمله ی فرار
اما هر دو گریه میکنند دخترها بلند و پسرها بی صدا ...
هر دو به دنبال کسی که تا ابد تنهایشان نگذارند
اما هر دو تنها میگذارند مردها تا مانکن ببینند و زنها تا شاهزاده ای سوار بر بی ام و ...
...ما فقط در استاتوس هایمان آدمهای خوبی هستیم...
بچـه که بودیـم ...
http://persian-star.net/1392/10/04/baby.jpg
بچه که بودم چه دل بزرگی داشتم
اکنون که بزرگم چه دلتنگم
کاش دلم به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودم که حرفهاش
را از نگاهش می شد خوند
کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ام که سکوت کرده ام
دنیا را ببین ...
بچه که بودم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ام و از چشمهایم می آید!
بچه که بودم همه چشمای خیسم رو میدیدن
بزرگ شدم و هیچکی نمیبینه
بچه بودم تو جمع گریه می کردم
بزرگ شدم تو خلوت
بچه بودم راحت دلم نمی شکست
بزرگ شدم خیلی آسون دلم می شکنه
بچه بودم همه رو ۱۰ تا دوست داشتم
بزرگ که شدم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست دارم
بچه که بودم قضاوت نمی کردم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنم تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتم
بچه که بودم اگه با کسی
دعوا میکردم ۱ ساعت بعد از یادم می رفت
بزرگ که شدم گاهی دعواهام سالها تو یادم موند و آشتی نکردم
بچه که بودم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدم
بزرگ که شدم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخ هم سرگرمم نمیکنه
بچه که بودم بزرگترین آرزوم داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدم کوچکترین آرزوم داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودم آرزوم بزرگ شدن بود
بزرگ که شدم حسرت برگشتن به بچگی رو دارم
بچه که بودم تو بازیهام همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردم
بزرگ که شدم همش تو خیالم بر میگردم به بچگی
بچه بودم درد دل ها را به هزار ناله می گفتم و همه می فهمیدند
بزرگ شده ام، درد دل را به صد زبان به کسی می گویم ...
اما هیچ کس نمی فهمد
بچه که بودم دوستیام تا نداشت
بزرگ که شدم همه دوستیام تا داره
بچه که بودم، بچه بودم
بزرگ که شدم، بزرگ که نشدم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستم
ای کاش با همون صفتهای خوب و پاک بزرگ می شدیم.
هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال میکند
هی با شماره های غلط زنگ میزند
آن وقت من اشتباه میکنم و او با اشتباه های دلم حال میکند
دیروز یک فرشته به من می گفت: تو، گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو میزد زنگ
آخر چرا جواب ندادی...چرا برنداشتی؟
با من تماس بگیر خدایا حتی هزار بار
وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را روی پیام گیر دلم بگذار!
- - - به روز رسانی شده - - -
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند