چون همسفر عشق شدی مرد سفرباش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
نمایش نسخه قابل چاپ
چون همسفر عشق شدی مرد سفرباش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
من برای تو دلم تنگ شده! برای تو که به دوست داشتن من محتاجی؛ آنقدر که اگر یک روز نباشم، خمار نبودنم میشوی، آنقدر که ذره ذره میشکنی و تمام غرورت هم میشکند!
من دلتنگ تو شدم که گویی این روزها ترسیده ای! ترسیده از من و دل بی قرارت که مدام بهانه ی صدای مرا میگیرد! ترسیده از عشقی که گمان نمیکردی در تو شکل بگیرد!
من دلتنگ تو شده ام که اینچنین مشتاق منی! و من به این اشتیاق، به این دلتنگی، دلخوشم. من به عشقی که هست و به نبودنش اصرار میکنیم، دلخوشم....
می گویند ضعیف شده ام!
میگویم سنگینی درس هایم است!
اما نمیدانند سنگینی درس هایی است که از دنیا و آدمهایش گرفتم!!
خدایادلم را به كدام وجه این دنیا خوش كنم؟. . .
دل خوش به حضور تو ام. . .
وگرنه مرا با این دنیا چه كار. . . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
رفــــــــــــت؟بــــــــــه سـلامــــــــــت! مــــــن خـــدا نــيــستــم کــــــه بــگــويــمــــــــ :صــــد بـــــار اگـــر تـــوبه شـکسـتـي بـــاز آي.....آنــــــکه رفـــــــت
بــــــــه حـــرمت آنــچــه بـــا خـــود بـــــرد......حـــــق بـــرگــشــــت نــــــدارد.....رفـتـنش مـــردانـــه نــبــود.......لااقـــل مـــــــــــرد بــاشـد بــــر نــــــــگــردد.......
" دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید...
تو را نـــــــــــــــــمی دانم ولی مــــــــــــــــــــــــ ــــن
حرف ِ آخرم را با بغض خوردم
دل من شاید امشب پرترین دل دنیاست. در تاریکی که میروم، چشم میدوانم تا یک کنج پیدا کنم.تا همان جا در تاریکی، امشب، دلم را از سینه بیرون بکشم. شاید آرام شوم. شاید...
خیابان نیست كه از هـَمان جایے كـه آمدے بـــِروے !
بــِفهم این لامصـَب
اسـمَش احسـاس اسـت
- - - به روز رسانی شده - - -
همه صندلی های پارک
دونفره انبیخیال...
روی چمن می شینم ...
آري
راست مي گوئي
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یــــک کلمه است
"میگذرد"
ولی دق می دهد تـــــا
بگـــــــــــــــــذرد......!
به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درست این است:
زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو،درد کهنه فراموش می شود
برسر من چه آمده؟؟؟؟؟
نیستم و کسی نمیفهمد، چون من نیستم!!!!
نیشخند زمین و زمان هیچ در من اثر نمیکند، حتی گریه ها و عجز و لابه های همه، قلب فرسوده ام را آب نمیکند.
برسر من چه آمده؟؟؟؟؟
بر سر من چه آمده که اینگونه پرهیاهو و بی تحرک، نگاه مرده ام را بی هیچ تلنگری، راهی خویشتن آباد سوخته ام میکنم و ذره ای داد نمیزنم، شکوه نمیکنم!
گاه خجلت زده، گاه بی هیچ واهمه.
گاه تنها و گاه پر از کسانی که نمی دانم چه کسی آنها را به درونم راه داده؟!
گاه کر از شنیده ها و گاه آنقدر نشنیده ام که کم می آورم و پرده ی گوش هایم را پایین میکشم.
گاه مثل حالا متلاطم و گاه آرام تر از آرام.و فرشته ها گم شدند و کسی نمیفهمد چه می گویم. سرم به سنگ نمیخورد که سنگ ها به سرم میخورند....
طولی نمیکشد که آن "دیر" که گفتم، زود میرسد و من میروم و خودم را پیدا میکنم و نه به زمین کاری دارم، نه به زمان و نه به مردمان زمین و زمان!
افسانه را باید رها کرد...
دوری و دوستی کدام است؟!
وقتی نباشی...نیستی.....
دیگری جایت را میگیرد
به همین سادگی
دیروز از بیرون صدای هیییییییییییییییس کشیدن اومد
یه لحظه دلم پر کشید پشت پنجره
فک کردم تو اومدی سریع سمت میعادگاهمون رفتم
اما...
وقتی اومدم دیدم پنجرت بسته و یاده بی وفاییت اوفتادم
دیدم پسر بچه ای تو حالش خودش داره از کوچه رد میشه
شاید اگه میدونس این رمزه دیداره ما بود اینکارو نمیکرد
شاید اگه میدونس با این کار دله یکی میریزه اینکارو نمیکرد
شاید....
دیگه نایی ندارم که بشکنم....
تو رو جون ستاره ها............
http://www.taknaz.ir/ax1/196/2.jpg
من و تو...
از نسلی ورای نسل سوخته ایم!...
نسل سوخته جنگ داشت اما دل خوش به خانواده و صمیمیت های بین مردم بود....
اما نسل ما...
نه تنها جنگ دارد......
صمیمیتی هم نمی بیند...
از نسل سوخته تا نسل ما 10 سالی فاصله بود...
و این 10 سال چه ها که با این نسل نکرد...
حالا یک دهه هفتادی چه بگوید؟؟؟...
اسم نسلش چه خواهد شد؟!!......
shiny
آخه بی معرفت چراااا؟؟؟؟؟؟
چرا با دلم اینطوری کردی...
میذاشتی تو دورانه بچگیم تو رویای تو غرق شم....
چرا با اومدنت خودتو ازم گرفتی؟؟؟
که الان عمریه دربه دره خاطراتتم.....
گاهی آنقدر خسته میشوم
که دلم برای خودم تنگ میشود
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
من از عمرم چه فهمیدم؟نفهمیدم چه فهمیدم،همان اندازه فهمیدم که فهمیدم نفهمیدم!
کاش بهار در دلم رنگی دگر داشت
نـــه خوشحالم ،نـــه ناراحت
افسرده هم نیــــستم
خنثی و بیــخیال
حال این روز هایم را دوست دارم
نگران نیـــستم،دلهره نــدارم
از همه مـــهمتر
درگیر هیــــچکس نیـــستم
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست
آنکه دستش تا ابد در دست تو
کوچ او از غصه ها با بال توست
من خطاکارم خداوندا، ولی
دیدگانم تا ابد دنبال توست
............باران کـه می بـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم ....
آسمـان گـریـه...
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:A...OMrrpPIDy9FdqY
هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ،
چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست ،
گاه بر روی زمین زل می زنم ،
گاه بر حافظ تفاءل می زنم ،
حافظ فالم را گرفت ،
یک غزل آمد که حالم را گرفت ،
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم.....!!!
خیلی از آدم هایی که دوست دارن با شما باشند ؛
از روی علاقه به شما نیست ،
صرفاً به خاطر این که چشم ندارند شما را با کسِ دیگری ببینند !
آن زمانیکه مطمئن شدند تنها هستید
تنهایتان می گذارند ... !!!
گریه شاید زبان ضعف باشدشاید کودکانه
شاید شکستن غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود، می فهمم نه ضعیفم نه کودک..
بلکه پر از دردم ، پر از احساسم..
اي كاش انسان ها همان قدر كه از ارتفاع ميترسيدند
كمي هم از پستي هراس داشتند
دلم اصرار دارد فرياد بزند اما....
من جلوي دهانش را ميگيرم...
وقتي كسي تمايلي به شنيدن
صدايش ندارد...................
امشب خسته تر از هر روزم كاش ميشد
گوشه اي نوشت خدا امشب خسته ام
فردا صبح بيدارم نكن......................
خاطـ ـرات خیلــے بــےرحـ ـم اند
کارے مــےکنند کہ
بـہ اشـ ـکــهای دیــ ـروزت بخنـ ـدی !
وَ شـــ ــایَد..
فَــردا ـهَم مَجبـ ـورت کُننـد
بـہ خنـ ـده ـای امـ ـروزت
گریــہ کنــے..
http://ghalbe6eii.persiangig.com/ima...ion32/0126.gif
آرامتــر تكــآنــَـش دهیـــد !!
مـَـرگــ ِ مـَـغــزی شــدهـ ..http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
چــیـزی بـرآی إهــدا نــدآرد ..http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
بــآیــد زودتــر دفن شــوَد ..http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
اِحـســآســَم اســتـ !!http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
تــآ همــین دیــروز زنــده بـــود ..http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
خــودمـ دیــدَمـ ،http://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gifhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
كــَــســے لـِــهــَــش كــرد و رفـــتـــhttp://www.friendfa.com/public//publ...s/smiles/3.gif
http://upload.tehran98.com/img1/vqp9w93iy8jka092gya.jpg
من امشب باز هم از آن دوباره ها شده ام...
از آنها كه درمانش تنها به معبد نارنجي شانه هاي تو ختم ميشود...
خيره مانده ام به طاق
طاقي كه پر از دعا و آرزوست
امشب حتي گريه هم برايم عقده شده است
هر چه ميگردم دليلي نميابم جزدلتنگي
و خوب ميدانم كه هميشه ناراحتيهايت را...
كلافگيهايت را ....
دلتنگيت رادرست سر كسي خالي ميكني كه دلتنگش هستي
دلم بدجور
ناجور است امشب...
هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی
فقط یه لحظه , یه لحظه
به نبودنش یا نداشتنش فکر کن.....!
نمی دانم
می گویند مرده کفن می خواهد !
قبر می خواهد و...اما چرا؟
نه کفن پوشم و نه خاک را تجربه کرده ام
اما در متن خویش بارها مرده ام
شاید به همین خاطر است
مرده را یکبار بیشتر نمی شویند...
- - - به روز رسانی شده - - -
نمی دانم
می گویند مرده کفن می خواهد !
قبر می خواهد و...اما چرا؟
نه کفن پوشم و نه خاک را تجربه کرده ام
اما در متن خویش بارها مرده ام
شاید به همین خاطر است
مرده را یکبار بیشتر نمی شویند...
زاهد بودم ترانه گويم كردي
سر حلقه جمع باده جويم كردي
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
بزرگ علوی