-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 127)
اما این قوم خیرهسر و خودخواه گوش به اندرزهاى مستدل، و هدایتهاى روشن این پیامبر بزرگ الهى فرا ندادند، «و به تکذیب او برخاستند» (فَکَذَّبُوهُ).
خداوند هم مجازات آنها را در یک جمله کوتاه بیان کرده، مىفرماید: «ولى به یقین همگى (در دادگاه عدل الهى) احضار مىشوند» (فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).
و به کیفر اعمال زشت و شوم خود خواهند رسید.
(آیه 128)
ولى ظاهرا گروه اندکى از پاکان و نیکان و خالصان به الیاس ایمان آوردند، براى آنکه حق آنها فراموش نگردد، بلا فاصله مى فرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
(آیه 129)
در قسمت اخیر این داستان همان مسائل چهار گانهاى را که در سرگذشتهاى پیامبران دیگر- موسى و هارون و ابراهیم و نوح- آمده بود به خاطر اهمیتى که دارد تکرار شده است.
نخست مى فرماید: «ما نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
امتهاى دیگر زحمات این انبیاء بزرگ را که در پاسدارى خط توحید، و آبیارى بذر ایمان منتهاى تلاش و کوشش را به عمل آوردند، هرگز فراموش نخواهند کرد، و تا دنیا برقرار است یاد و مکتب آنها نیز جاویدان است.
(آیه 130)
در مرحله دوم مى افزاید: «سلام بر الیاسین» (سَلامٌ عَلى إِلْیاسِینَ).
(آیه 131)
در مرحله سوم مى فرماید: «ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 132)
و در مرحله چهارم ریشه اصلى همه اینها را که «ایمان» است طرح کرده، مىگوید: «مسلما او (الیاس) از بندگان مؤمن ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
«ایمان» و «عبودیت» سر چشمه احسان و احسان عامل قرار گرفتن در صف مخلصین و مشمول سلام خدا شدن است.
(آیه 133)
سرزمین بلازده این قوم در برابر شماست! پنجمین پیامبرى که در این سوره، نامش به میان آمده «لوط» است، که طبق صریح قرآن همزمان و معاصر با ابراهیم (ع) بوده است.
نخست مى گوید: «و لوط از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 134)
و بعد از بیان این اجمال طبق روش اجمال و تفصیل که قرآن دارد به شرح قسمتى از ماجراى او پرداخته، مىگوید: به خاطر بیاور «زمانى را که او و خاندانش را همگى نجات دادیم» (إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).
(آیه 135)
«مگر (همسرش) پیر زنى که از بازماندگان بود» و به سرنوشت آنان گرفتار شد» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
-
صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
[golrooz] صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْءَاخَرِينَ(136)
سپس ديگران را هلاك كرديم(136)
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ(137)
و در حقيقت شما بر آنان صبحگاهان(137)
وَبِالَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(138)
و شامگاهان مي گذريد آيا به فكر فرو نمي رويد(138)
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(139)
و در حقيقت يونس از زمره فرستادگان بود(139)
إِذْ أَبَقَ إِلَي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(140)
آنگاه كه به سوي كشتي پر بگريخت(140)
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ(141)
پس [سرنشينان] با هم قرعه انداختند و [يونس] از باختگان شد(141)
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ(142)
[او را به دريا افكندند] و عنبرماهي او را بلعيد در حالي كه او نكوهشگر خويش بود(142)
فَلَوْلَآ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ(143)
و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود(143)
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِۦٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(144)
قطعا تا روزي كه برانگيخته مي شوند در شكم آن [ماهي] مي ماند(144)
۞ فَنَبَذْنَٰهُ بِالْعَرَآءِ وَهُوَ سَقِيمٌ(145)
پس او را در حالي كه ناخوش بود به زمين خشكي افكنديم(145)
وَأَنۢبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ(146)
و بر بالاي [سر] او درختي از [نوع] كدوبن رويانيديم(146)
وَأَرْسَلْنَٰهُ إِلَيٰ مِا۟ئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ(147)
و او را به سوي يكصدهزار [نفر از ساكنان نينوا] يا بيشتر روانه كرديم(147)
فََٔامَنُوا۟ فَمَتَّعْنَٰهُمْ إِلَيٰ حِينٍ(148)
پس ايمان آوردند و تا چندي برخوردارشان كرديم(148)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ(149)
پس از مشركان جويا شو آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است(149)
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَٰٓئِكَةَ إِنَٰثًا وَهُمْ شَٰهِدُونَ(150)
يا فرشتگان را مادينه آفريديم و آنان شاهد بودند(150)
أَلَآ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ(151)
هش دار كه اينان از دروغ پردازي خود قطعا خواهند گفت(151)
وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(152)
خدا فرزند آورده در حالي كه آنها قطعا دروغگويانند(152)
أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ(153)
آيا [خدا] دختران را بر پسران برگزيده است(153)
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(154)
شما را چه شده چگونه داوري مي كنيد(154)
أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(155)
آيا سر پند گرفتن نداريد(155)
أَمْ لَكُمْ سُلْطَٰنٌ مُّبِينٌ(156)
يا دليلي آشكار [در دست] داريد(156)
فَأْتُوا۟ بِكِتَٰبِكُمْ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(157)
پس اگر راست مي گوييد كتابتان را بياوريد(157)
وَجَعَلُوا۟ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ(158)
و ميان خدا و جن ها پيوندي انگاشتند و حال آنكه جنيان نيك دانسته اند كه [براي حساب پس دادن] خودشان احضار خواهند شد(158)
سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(159)
خدا منزه است از آنچه در وصف مي آورند(159)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(160)
به استثناي بندگان پاكدل خدا(160)
فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ(161)
در حقيقت شما و آنچه [كه شما آن را] مي پرستيد(161)
مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَٰتِنِينَ(162)
بر ضد او گمراه گر نيستيد(162)
إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ(163)
مگر كسي را كه به دوزخ رفتني است(163)
وَمَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ(164)
و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر [اينكه] براي او [مقام و] مرتبه اي معين است(164)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّآفُّونَ(165)
و در حقيقت ماييم كه [براي انجام فرمان خدا] صف بسته ايم(165)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ(166)
و ماييم كه خود تسبيح گويانيم(166)
وَإِن كَانُوا۟ لَيَقُولُونَ(167)
و [مشركان] به تاكيد مي گفتند(167)
لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْرًا مِّنَ الْأَوَّلِينَ(168)
اگر پند [نامه ا]ي از پيشينيان نزد ما بود(168)
لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(169)
قطعا از بندگان خالص خدا مي شديم(169)
فَكَفَرُوا۟ بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(170)
ولي [وقتي قرآن آمد] به آن كافر شدند و زودا كه بدانند(170)
وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ(171)
و قطعا فرمان ما در باره بندگان فرستاده ما از پيش [چنين] رفته است(171)
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ(172)
كه آنان [بر دشمنان خودشان] حتما پيروز خواهند شد(172)
وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَٰلِبُونَ(173)
و سپاه ما هرآينه غالب آيندگانند(173)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّيٰ حِينٍ(174)
پس تا مدتي [معين] از آنان روي برتاب(174)
وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ(175)
و آنان را بنگر كه خواهند ديد(175)
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ(176)
آيا عذاب ما را شتابزده خواستارند(176)
فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَآءَ صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ(177)
[پس هشدارداده شدگان را] آنگاه كه عذاب به خانه آنان فرود آيد چه بد صبحگاهي است(177)
وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّيٰ حِينٍ(178)
و از ايشان تا مدتي [معين] روي برتاب(178)
وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ(179)
و بنگر كه خواهند ديد(179)
سُبْحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ(180)
منزه است پروردگار تو پروردگار شكوهمند از آنچه وصف مي كنند(180)
وَسَلَٰمٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ(181)
و درود بر فرستادگان(181)
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(182)
و ستايش ويژه خدا پروردگار جهانهاست(182)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 136)
«سپس بقیه را نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).
جمله هاى کوتاه فوق اشاراتى به تاریخ پر ماجراى این قوم است که شرح آن در سوره هاى «هود» و «شعرا» و «عنکبوت» گذشت.
(آیه 137)
و از آنجا که همه اینها مقدمه اى است براى بیدار کردن غافلان مغرور در پایان این سخن اضافه مى کند: «و شما پیوسته صبحگاهان از کنار (ویرانه هاى شهرهاى) آنها مى گذرید ...» (وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ).
(آیه 138)
«و (همچنین) شبانگاه (نیز از آنجا عبور مىکنید) آیا نمى اندیشید»؟ (وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
این تعبیر به خاطر آن است که شهرهاى قوم لوط در مسیر کاروانهاى مردم حجاز به سوى شام قرار داشت، و اینها در سفرهاى روزانه و شبانه خود از کنار آن عبور مى کردند اگر گوش شنوا داشتند فریاد دلخراش و جانکاه این قوم گنهکار بلادیده را مى شنیدند.
آرى! درس عبرت بسیار است اما عبرت گیرندگان کمند.
(آیه 139)
یونس در بوته امتحان: این ششمین و آخرین سرگذشت انبیا و اقوام پیشین است که در این سوره آمده سرگذشت «یونس» و قوم توبه کارش.
نخست همچون داستانهاى گذشته سخن از مقام رسالت او به میان آورده، مى گوید: «و یونس از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
یونس (ع) همانند سایر انبیا دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت پرستى شروع کرد، و سپس با مفاسدى که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت، اما آن قوم در برابر دعوت او تسلیم نشدند.
تنها گروه اندکى که شاید از دو نفر تجاوز نکردند عابد و عالمى به او ایمان آوردند.
یونس آنقدر تبلیغ کرد که تقریبا از آنها مأیوس شد و به آنها نفرین کرد، به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى نازل مىشود، هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالى که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.
(آیه 140)
این همان است که قرآن در این آیه به آن اشاره کرده، مى گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به سوى کشتى پر (از جمعیت و بار) فرار کرد» (إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
(آیه 141)
به هر حال یونس سوار بر کشتى شد، طبق روایات ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد گوئى غذائى مى طلبد، سرنشینان کشتى گفتند: به نظر مى رسد گناهکارى در میان ماست!- که باید طعمه این ماهى شود، و چارهاى جز استفاده از قرعه نیست- در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! قرآن در اینجا با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده، مى گوید: «و با آنها قرعه افکند (و قرعه به نام او افتاد) پس مغلوب شد»! (فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ).
(آیه 142)
به هر حال قرآن مى گوید: او را به دریا افکندند «و ماهى عظیمى او را بلعید، در حالى که مستحق سرزنش بود»! (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
مسلم است این ملامت و سرزنش به خاطر ارتکاب گناه کبیره یا صغیرهاى نبود، بلکه علت آن تنها ترک اولائى بود که از او سر زد، و آن عجله در ترک قوم خویش و هجرت از آنان بود.
در روایتى آمده است که: «خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که هیچ استخوانى را از او مشکن، و هیچ پیوندى را از او قطع مکن»!
(آیه 143)
یونس خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترک اولاى خویش استغفار کرد.
در اینجا ذکر معروف و پر محتوایى از قول یونس نقل شده که در آیه 87 سوره انبیا آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر «یونسیّه» معروف است: «فنادى فى الظّلمات ان لا اله الّا انت سبحانک انّى کنت من الظّالمین او در میان ظلمتهاى متراکم فریاد زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمکاران بودم»! اکنون ببینم آیه در این زمینه چه مىگوید؟ در یک جمله کوتاه مى گوید: «و اگر او از تسبیح کنندگان نبود ...» (فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ).
(آیه 144)
«تا روز قیامت در شکم ماهى باقى مى ماند»! (لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ). و این زندان موقت تبدیل به یک زندان دائم مى شد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او مى گشت!
(آیه 145)
سپس خداوند مى فرماید: «ما او را در یک سرزمین خشک و خالى از درخت و گیاه افکندیم، در حالى که بیمار بود» (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ).
ماهى عظیم در کنار ساحل خشک و بىگیاهى آمد، و به فرمان خدا لقمهاى را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیداست این زندان عجیب سلامت جسم یونس را بر هم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد.
(آیه 146)
باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد.
قرآن در اینجا مى گوید: «ما بوته کدوئى بر او رویاندیم» تا در سایه برگهاى پهن و مرطوبش آرامش بیابد (وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/272
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 147)
«یونس» را در اینجا رها مى کنیم و به سراغ قومش مى رویم.
هنگامى که یونس با حالت خشم و غضب قوم را رها کرد، و مقدمات خشم الهى نیز بر آنها ظاهر شد، تکان سختى خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندى را که در میان آنها بود گرفتند، و با رهبرى او در مقام توبه برآمدند، گریه سر دادند و مخلصانه از گناهان خویش و تقصیراتى که در باره پیامبر خدا یونس داشتند توبه کردند.
در اینجا پرده هاى عذاب کنار رفت و حادثه بر کوهها ریخت، و جمعیت مؤمن توبه کار به لطف الهى نجات یافتند.
هنگامى که یونس بعد از این ماجرا به سراغ قومش آمد. در تعجب فرو رفت که چگونه آنها در روز هجرتش همه بت پرست بودند ولى اکنون همه موحد خدا پرست شده اند؟
قرآن در اینجا مى گوید: «و او را به سوى جمعیّت یکصد هزار نفرى- یا بیشتر- فرستادیم»! (وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ).
(آیه 148)
«آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدت معلومى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساختیم» (فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ).
البته ایمان اجمالى و توبه آنها قبلا بود، ولى ایمان آنها بطور تفصیل به خدا و پیامبرش یونس و تعلیمات و دستورات او هنگامى صورت گرفت که «یونس» به میان آنها بازگشت.
درسهاى بزرگ:
مى دانیم طرح این سرگذشتها در قرآن مجید همه براى هدف هاى تربیتى است چرا که قرآن کتاب داستان نیست کتاب انسانسازى و تربیت است.
از این سرگذشت عجیب پندهاى بزرگى مى توان گرفت:
الف) این ماجرا نشان مى دهد که چگونه یک قوم گنهکار و مستحق عذاب مى توانند در آخرین لحظات مسیر تاریخ خود را عوض کنند، و به آغوش پر مهر و رحمت الهى بازگردند و نجات یابند.
ب) این ماجرا نشان مى دهد که ایمان به خدا و توبه از گناه علاوه بر آثار و برکات معنوى مواهب ظاهرى دنیا را نیز متوجه انسان مى سازد، عمران و آبادى مى آفریند، و مایه طول عمر و بهره گیرى از مواهب حیات مىشود.
ج) قدرت خداوند آنقدر وسیع و گسترده است که چیزى در برابر آن مشکل نیست، تا آن حد که مى تواند انسانى را در دهان و شکم جانور عظیم و وحشتناکى سالم نگهدارد، و سالم بیرون فرستد.
(آیه 149)
تهمت هاى زشت و رسوا: بعد از ذکر شش داستان از سرگذشت انبیاء پیشین و درسهاى آموزندهاى که در هر یک نهفته بود موضوع سخن را تغییر داده، به مطلب دیگرى که به مشرکان عرب سخت ارتباط داشته مى پردازد.
مسأله این است که جمعى از مشرکان عرب به خاطر انحطاط فکرى و نداشتن هیچ گونه علم و دانش خدا را با خود قیاس مى کردند و براى او فرزند و گاهى همسر قائل بودند.
نخست مى فرماید: «از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست»؟! (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ).
چگونه آنچه را براى خود نمى پسندید براى خدا قائل هستید! این سخن طبق عقیده باطل آنهاست که از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، و گر نه پسر و دختر از نظر انسانى و در پیشگاه خدا از نظر ارزش یکسانند و معیار شخصیت هر دو پاکى و تقواست.
(آیه 150)
سپس به دلیل حسى مسأله پرداخته، باز به طریق استفهام انکارى مى گوید: «آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند»؟ (أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ).
بدون شک جواب آنها در این زمینه منفى بود، چه این که هیچ کدام نمى توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا کنند.
(آیه 151)
بار دیگر به دلیل عقلى که از مسلمات ذهنى آنها گرفته شده باز مى گردد و مى گوید: «بدانید آنها با این تهمت بزرگشان مى گویند:» (أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ).
(آیه 152)
«خداوند فرزند آورده، ولى آنها به یقین دروغ مى گویند»! (وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 153)
در اینجا بار دیگر خداوند آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار داده، مى فرماید: «آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است»؟! (أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/272
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 154)
«شما را چه شده است؟ چگونه حکم مى کنید»؟! هیچ مى فهمید چه مى گوئید؟ (ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).
(آیه 155)
آیا وقت آن نرسیده است که از این لا طائلات و خرافات زشت و رسوا دست بردارید؟ «آیات متذکر نمى شوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
این سخنان به قدرى باطل و بىپایه است که اگر آدمى یک ذره عقل و درایت داشته باشد و اندیشه کند باطل بودن آن را درک مى نماید.
(آیه 156)
بعد از ابطال ادعاى خرافى آنها با یک دلیل حسى و یک دلیل عقلى، به سومین دلیل مى پردازد که دلیل نقلى است، مى گوید: اگر چنین چیزى که شما مى گوئید صحت داشت باید اثرى از آن در کتب پیشین باشد «یا شما دلیل روشنى در این باره دارید»؟! (أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ).
(آیه 157)
اگر دارید «پس کتابتان را بیاورید اگر راست مى گوئید»! (فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
در کدام کتاب؟ در کدام نوشته؟ و در کدام وحى آسمانى چنین چیزى آمده، و بر کدام پیامبر نازل شده است؟!
(آیه 158)
در این آیه به یکى دیگر از خرافات مشرکان عرب مى پردازد، و آن نسبتى است که میان «خدا» و «جن» قائل بودند! سخن را از صورت «خطاب» درآورده و به صورت «غائب» مطرح مى کند، گوئى آنها چنان بى ارزشند که بیش از این شایستگى و لیاقت رویاروئى در سخن را ندارند، مى فرماید: «آنها [مشرکان] میان او [خداوند] و جن (خویشاوندى و) نسبتى قائل شدند»! (وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً).
منظور از «نسب» هر گونه نسبت و رابطه است، هر چند جنبه خویشاوندى نداشته باشد، و مى دانیم که جمعى از مشرکان عرب جن را مى پرستیدند و آنها را شریک خدا مى پنداشتند، و به این ترتیب رابطه اى میان آنها و خداوند قائل بودند.
به هر حال قرآن مجید این عقیده خرافى را سخت انکار کرده، مى گوید: «در حالى که جنیان به خوبى مى دانند که این بت پرستان در دادگاه الهى احضار مى شوند» (وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).
(آیه 159)
بعد مى افزاید: «منزه است خداوند از آنچه توصیف مى کنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).
(آیه 160)
هیچ توصیفى شایسته ذات مقدس پروردگار نیست «مگر (آنچه) بندگان مخلص خدا» از روى آگاهى در مورد او دارند (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
بندگانى که از هر گونه شرک و هواى نفس و جهل و گمراهى مبرا هستند، و خدا را جز به آنچه خودش اجازه داده توصیف نمى کنند.
آرى! باید به سراغ سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و خطبه هاى نهج البلاغه على علیه السّلام و دعاهاى پر مغز امام سجاد در صحیفه سجادیه رفت، و در پرتو توصیف هاى این بندگان مخلص خدا، خدا را شناخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 161)
ادعاهاى دروغین! در آیات پیشین سخن از معبودهاى مختلف مشرکین به میان آمد، قرآن همین مسأله را تعقیب کرده، نخست این بحث را به میان مى آورد که وسوسه هاى شما بت پرستان در دلهاى پاکان و نیکان اثرى ندارد، و تنها قلوب آلوده و ارواح دوزخى و متمایل به فساد شماست که خود را تسلیم این وسوسه ها مى سازد، مى فرماید: «شما و آنچه را پرستش مى کنید ...» (فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ).
(آیه 162)
«هرگز نمى توانید کسى را (با آن) فریب دهید» و با فتنه و فساد از خداوند منحرف سازید (ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ).
(آیه 163)
«مگر آنها که در آتش دوزخ وارد مى شوند»! (إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ).
(آیه 164)
بعد از این سه آیه که مسأله اختیار انسانها را در برابر فتنه جوئى و اغواگرى بت پرستان روشن مى سازد، ضمن سه آیه دیگر از مقام والاى فرشتگان خدا سخن مى گوید، همان فرشتگانى که بت پرستان آنها را دختران خدا مى پنداشتند، و جالب این که سخن را از زبان خود آنها بیان کرده، مى گوید:
«و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومى دارد» (وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ).
(آیه 165)
«و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند به صف ایستاده ایم» و چشم بر امر او داریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ).
(آیه 166)
«و ما همه تسبیحگوى او هستیم»، و او را از آنچه لایق ذات پاکش نیست منزه مى شمریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ).
آرى! ما بندگانیم که جان و دل بر کف داریم، همواره چشم بر امر، و گوش بر فرمانش سپرده ایم، ما کجا و فرزندى خدا کجا؟
در حقیقت آیات سه گانه فوق به سه قسمت از صفات فرشتگان اشاره مى کند: نخست این که هر کدام رتبه و منزلتى دارند که از آن تجاوز نمى کنند.
دیگر این که آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرینش و اجراى اوامر او در پهنه عالم هستى هستند.
سوم این که آنها پیوسته تسبیح خدا مى گویند و او را از آنچه لایق مقامش نیست منزه مى شمرند.
(آیه 167)
سپس در چهار آیه دیگر به یکى از عذرهاى ناموجه این مشرکان در ارتباط با همین مسأله بت پرستى و مطالب دیگر اشاره کرده و پاسخ مى دهد، مى فرماید: «آنها پیوسته مى گفتند:» (وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ).
(آیه 168)
«اگر یکى از کتابهاى پیشینیان نزد ما بود» (لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 169)
«به یقین ما بندگان مخلص خدا بودیم» (لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
این همه از بندگان مخلص و آنان که خدایشان خالص کرده است سخن مگوى، و پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و موسى و غیر آنها را به رخ ما مکش، ما هم اگر مشمول لطف خدا شده بودیم و یکى از کتب آسمانى بر ما نازل مى شد، در زمره این بندگان مخلص بودیم!
(آیه 170)
این آیه مى گوید این آرزوى آنها هم اکنون جامه عمل به خود پوشیده و بزرگترین کتاب آسمانى خدا «قرآن مجید» بر آنان نازل شده، اما این دروغ پردازان پر ادعا «به آن کافر شدند (و از در مخالفت و انکار و دشمنى درآمدند) ولى به زودى (نتیجه کار خود را) خواهند دانست» (فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 171)
حزب اللّه پیروز است! به دنبال بحثهاى گوناگونى که پیرامون مبارزات انبیاى بزرگ و کارشکنی هاى مشرکان بىایمان طى آیات این سوره آمده است، اکنون که به آخرین آیات سوره نزدیک مى شویم مهمترین مسأله را در این رابطه بیان مى کند، و آن خبر از پیروزى نهائى لشکر خدا بر لشکر شیطان و دشمنان حق است، تا مؤمنان در هر عصر و زمان به این وعده بزرگ الهى دلگرم شوند و براى ادامه مبارزه با لشکر باطل آماده و مقاوم گردند.
مى فرماید: «وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده ...»
(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 172)
«که آنان یارى شدگانند» (إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ).
(آیه 173)
«و لشکر ما (در تمام صحنهها) پیروزند»َ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ).
چون عبارت صریح و گویا، و چه وعده روح پرور و امید بخشى؟!
(آیه 174)
سپس در ادامه این آیات، هم براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان و تأکید بر پیروزى، و هم تهدید مشرکان بىخبر مى گوید: «از آنها [کافران] روى بگردان تا زمان معیّنى» که فرمان جهاد فرارسد (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 175)
سپس این جمله را با تهدید دیگرى تأکید کرده، مى فرماید: «وضع آنها را بنگر (چه بى محتواست) اما به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى بینند» (وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ). به زودى پیروزى تو و مؤمنان، و شکست ذلت بار خود را در این دنیا، و مجازات الهى را در جهان دیگر خواهند دید.
(آیه 176)
و از آنجا که این خیره سران بىشرم پیوسته این سخن را تکرار مى کردند که وعده عذاب الهى چه شد؟ و اگر راست مى گوئى چرا معطلى؟ قرآن با لحنى تهدیدآمیز در پاسخ آنها مى گوید: «آیا اینها براى عذاب ما عجله مى کنند»؟
(أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).
گاه مى گویند: این وعده الهى چه شد؟ و گاه مى گویند این پیروزى کى خواهد آمد؟
(آیه 177)
«اما هنگامى که عذاب ما در آستانه خانه هایشان فرود آید انذار شدگان صبحگاه بدى خواهند داشت» (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ).
این تعبیر نزول عذاب را در متن زندگى آنها و مبدل شدن کانون آرامش آنها را به کانونى از وحشت و اضطراب نشان مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
-
پاسخ : صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات
(آیه 178)
به آنها اعتنا مکن! گفتیم آیات آخر این سوره در حقیقت وسیله اى است براى دلدارى پیامبر و مؤمنان راستین و تهدیدى است براى کفار لجوج.
این آیه بار دیگر با لحنى تهدید آمیز مى فرماید: «از آنها روى بگردان (و آنان را به حال خود واگذار) تا زمان معیّنى» (وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 179)
«و وضع کارشان را ببین، آنها نیز به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى بینند»! (وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
این تکرار به خاطر تأکید است که آنها بدانند این یک مسأله قطعى است که به زودى مجازات و شکست و ناکامى خود را خواهند دید، و به نتائج مرارت بار اعمالشان گرفتار مى شوند و پیروزى مؤمنان نیز قطعى و مسلم است.
(آیه 180)
سپس سوره با سه جمله پر معنى در باره «خداوند» و «پیامبران» و «جهانیان» پایان مى یابد.
مى فرماید: «منزه است پروردگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت) از آنچه آنان [مشرکان و جاهلان] توصیف مى کنند» (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ).
گاه فرشتگان را دختران او مى نامند، گاه در میان او و جن نسبتى قائل مى شوند، و گاه موجودات بى ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همردیف او قرار مى دهند.
(آیه 181)
و در جمله دوم همه پیامبران را مورد لطف بى پایان خویش قرار داده، مى گوید: «و سلام بر رسولان» (وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ).
سلامى که نشانه سلامت و عافیت از هرگونه عذاب و کیفر روز قیامت، سلامى که امان در برابر شکستها و دلیل بر پیروزى بر دشمنان است.
(آیه 182)
و سر انجام سخن را با حمد الهى پایان داده، مى گوید: «و حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
سه آیه اخیر مى تواند اشاره و مرورى اجمالى بر تمام مسائل این سوره باشد، چرا که بخش مهمى از این سوره پیرامون توحید و مبارزه با انواع شرک بود، و آیه اول با تسبیح و تنزیه خداوند از توصیفهاى مشرکان، همه را بازگو مى کند.
بخش دیگرى از این سوره بیان گوشه هائى از حالات هفت پیامبر بزرگ بود، آیه دوّم اشارهاى به آنهاست.
و بالاخره بخش دیگرى از نعمتهاى الهى، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى، و پیروزى جنود الهى بر لشکر کفر سخن مى گفت، و حمد و ستایش خدا در پایان کار اشارهاى به همه اینهاست.
در روایات متعددى مى خوانیم: «کسى که مى خواهد در روز قیامت اجر و پاداش او با پیمانه بزرگ و کامل داده شود باید آخرین سخنش در هر مجلسى که مى نشیند این بوده باشد: سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین».
«پایان سوره صافّات»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
-
صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
[golrooz] صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
صٓ وَالْقُرْءَانِ ذِي الذِّكْرِ(1)
صاد سوگند به قرآن پراندرز(1)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ(2)
آري آنان كه كفر ورزيدند در سركشي و ستيزه اند(2)
كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا۟ وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ(3)
چه بسيار نسلها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند و[لي] ديگر مجال گريز نبود(3)
وَعَجِبُوٓا۟ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٌ كَذَّابٌ(4)
و از اينكه هشداردهنده اي از خودشان برايشان آمده درشگفتند و كافران مي گويند اين ساحري شياد است(4)
أَجَعَلَ الْءَالِهَةَ إِلَٰهًا وَٰحِدًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ(5)
آيا خدايان [متعدد] را خداي واحدي قرار داده اين واقعا چيز عجيبي است(5)
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا۟ وَاصْبِرُوا۟ عَلَيٰٓ ءَالِهَتِكُمْ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ(6)
و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] برويد و بر خدايان خود ايستادگي نماييد كه اين امر قطعا هدف [ما]ست(6)
مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي الْمِلَّةِ الْءَاخِرَةِ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا اخْتِلَٰقٌ(7)
[از طرفي] اين [مطلب] را در آيين اخير [عيسوي هم] نشنيده ايم اين [ادعا] جز دروغ بافي نيست(7)
أَءُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنۢ بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي بَل لَّمَّا يَذُوقُوا۟ عَذَابِ(8)
آيا از ميان ما قرآن بر او نازل شده است [نه] بلكه آنان در باره قرآن من دودلند [نه] بلكه هنوز عذاب [مرا] نچشيده اند(8)
أَمْ عِندَهُمْ خَزَآئِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ(9)
آيا گنجينه هاي رحمت پروردگار ارجمند بسيار بخشنده تو نزد ايشان است(9)
أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا۟ فِي الْأَسْبَٰبِ(10)
آيا فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن ايشان است [اگر چنين است] پس [با چنگ زدن] در آن اسباب به بالا روند(10)
جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ(11)
اين سپاهك دسته هاي دشمن در آنجا [=ب در] در هم شكستني اند(11)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ(12)
پيش از ايشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب [عمارت و] خرگاهها تكذيب كردند(12)
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَٰبُ لَْٔيْكَةِ أُو۟لَٰٓئِكَ الْأَحْزَابُ(13)
و ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه [نيز به تكذيب پرداختند] آنها دسته هاي مخالف بودند(13)
إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ(14)
هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ما] را تكذيب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد(14)
وَمَا يَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ(15)
و اينان جز يك فرياد را انتظار نمي ب رند كه هيچ [مجال] سر خاراندني در آن نيست(15)
وَقَالُوا۟ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ(16)
و گفتند پروردگارا پيش از [رسيدن] روز حساب بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده(16)
اصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُۥدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ(17)
بر آنچه مي گويند صبر كن و داوود بنده ما را كه داراي امكانات [متعدد] بود به ياد آور آري او بسيار بازگشت كننده [به سوي خدا] بود(17)
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ(18)
ما كوهها را با او مسخر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مي كردند(18)
وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ(19)
و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم] همگي [به نواي دلنوازش] به سوي او بازگشت كننده [و خدا را ستايشگر] بودند(19)
وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَءَاتَيْنَٰهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ(20)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلام فيصله دهنده عطا كرديم(20)
۞ وَهَلْ أَتَيٰكَ نَبَؤُا۟ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا۟ الْمِحْرَابَ(21)
و آيا خبر دادخواهان چون از نمازخانه [او] بالا رفتند به تو رسيد(21)
إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَيٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا۟ لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَيٰ بَعْضُنَا عَلَيٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَآ إِلَيٰ سَوَآءِ الصِّرَٰطِ(22)
وقتي [به طور ناگهاني] بر داوود درآمدند و او از آنان به هراس افتاد گفتند مترس [ما] دو مدعي [هستيم] كه يكي از ما بر ديگري تجاوز كرده پس ميان ما به حق داوري كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست راهبر باش(22)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت مکملى براى سوره «صافات» است، و استخوان بندى مطالبش شباهت زیادى با استخوان بندى سوره «صافات» دارد.
محتواى این سوره را در پنج بخش مى توان خلاصه کرد:
بخش اول: از مسأله توحید و مبارزه با شرک و مسأله نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و سرسختى و لجاجت دشمنان مشرک در برابر این دو امر سخن مى گوید.
بخش دوم: گوشه هائى از تاریخ نه نفر از پیامبران خدا را منعکس ساخته، و بالخصوص از «داود» و «سلیمان» و «ایوب» بحث بیشترى دارد.
بخش سوم: از سرنوشت کفار طاغى و یاغى در قیامت و تخاصم و جنگ و جدال آنها در دوزخ سخن مى گوید، و به مشرکان و افراد بىایمان نشان مى دهد که پایان کار آنها به کجا خواهد رسید.
چهارمین بخش: از آفرینش انسان و مقام والاى او و سجده کردن فرشتگان براى آدم سخن مى گوید.
پنجمین بخش تهدیدى است براى همه دشمنان لجوج، و تسلى خاطرى است براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و بیان این واقعیت که او در دعوت خود هیچ گونه اجر و مزدى از کسى نمى طلبد.
فضیلت تلاوت سوره:
در فضیلت این سوره- که به خاطر آغازش به نام سوره «ص» نامیده شده- در روایتى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى خوانیم: «کسى که سوره «ص» را بخواند به اندازه هرکوهى که خدا مسخر داود فرموده بود حسنه به او مى دهد، و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغیر و کبیر حفظ مى کند».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام چنین آمده: «کسى که سوره «ص» را در شب جمعه بخواند از خیر دنیا و آخرت آنقدر (از سوى خداوند) به او بخشیده مى شود که به هیچ کس داده نشده، جز پیامبران مرسل، و فرشتگان مقرب، و خدا او و تمام کسانى را که از خانواده اش مورد علاقه او هستند وارد بهشت مى کند، حتّى خدمتگذارى که به او خدمت مى کرده».
البته منظور تلاوتى است اندیشه برانگیز، و تصمیم آفرین، اندیشه و تصمیمى که انگیزه عمل گردد، و محتواى سوره را در زندگى انسان پیاده کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: «ابو جهل» و جماعتى از قریش نزد ابو طالب عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده، و خدایان ما را نیز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدایان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئیم! ابو طالب کسى را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله وارد خانه شد ابو طالب سخنان آنها را براى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شرح داد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در جواب فرمود: «آیا آنها حاضرند جملهاى را با من موافقت کنند و در سایه آن بر تمام عرب پیشى گیرند و حکومت کنند»؟! ابو جهل گفت: بله موافقیم، منظورت کدام جمله است؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «تقولون لا اله الّا اللّه بگوئید معبودى جز اللّه نیست»! و این بتها را که مایه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بریزید.
هنگامى که حضار این جمله را شنیدند آن چنان وحشت کردند که انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند، و مى گفتند: چنین چیزى را تا کنون نشنیده ایم، این یک دروغ است.
اینجا بود که آیات آغاز سوره «ص» نازل شد.
تفسیر:
باز در نخستین آیه این سوره به یکى از حروف مقطعه برخورد مى کنیم «ص» (ص). و همان گفتگوهاى پیشین در تفسیر این حروف مقطعه مطرح مى شود.
اما جمعى از مفسران در اینجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن «ص» نسبت به «اسماء اللّه» یا غیر آن تکیه کرده اند، چرا که بسیارى از اسماء اللّه با «ص» شروع مى شود مانند «صادق» و «صمد» و «صانع» و یا اشاره به جمله «صدق اللّه» است که در یک حرف خلاصه شده است.
سپس مى فرماید: «سوگند به قرآنى که داراى ذکر است» که تو بر حقى و این کتاب، معجزه الهى است (وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ). قرآن هم خودش ذکر است و هم داراى ذکر.
«ذکر» به معنى یادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا، یاد نعمتهاى او، یاد دادگاه بزرگ رستاخیز، و یاد هدف خلقت انسان است.
(آیه 2)
در این آیه مى گوید: اگر مىبینى آنها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدار کننده تسلیم نمى شوند نه به خاطر این است که پردهاى بر این کلام حق افتاده «بلکه کافران گرفتار غرور و اختلافند» (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ).
(آیه 3)
سپس براى بیدار ساختن این مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ بشر مى برد، و سرنوشت اقوام مغرور و متکبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد، شاید عبرت گیرند، مى گوید: «چه بسیار اقوامى که قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهى و ظلم و گناه) هلاک کردیم» (کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ).
«و به هنگام نزول عذاب فریاد مى زدند (و کمک مىخواستند) ولى وقت نجات گذشته بود»! (فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ).
آن روز که پیامبران الهى و اولیاى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان بر حذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلکه به استهزا و سخریه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ویران گشت، و در حالى عذاب استیصال براى نابودى آنها نازل شد که درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فریادهاى استغاثه آنها به جایى نرسید!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 4)
شأن نزول:
در باره این آیه و سه آیه بعد نقل شده: هنگامى که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد سران قریش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: اى ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز مى خواند، و به خدایان ما ناسزا مى گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، و حتّى حاضریم او را به ریاست برگزینیم.
ابو طالب این پیام را به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله عرض کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولى (به جاى این همه وعده ها) یک جمله، با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند، و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود»! ابو طالب این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جاى یک جمله ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به آنها فرمود: «گواهى دهید که معبودى جز اللّه نیست و من رسول خدا هستم».
آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبى؟! (آن هم خدایى که هرگز دیده نمى شود!).
در اینجا آیات مزبور نازل شد!
تفسیر:
آیا به جاى این همه خدا، یک خدا را بپذیریم؟! افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم «مطلق گرا» چیزى را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده اند به رسمیت نمى شناسند.
لذا هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله پرچم توحید را در مکّه برافراشت و بر ضد بتهاى کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر 360 بت مىشد قیام کرد «تعجب مى کردند که چرا پیامبر انذار کنندهاى از میان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).
تعجب آنها از این بود که محمد صلّى اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.
آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تلقى مى کردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند «و کافران گفتند: این ساحر دروغگویى است»! (وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ).
نسبت دادن سحر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام کرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.
(آیه 5)
هنگامى که پیامبر دعوت توحیدى خود را آشکار نمود نگاه به یکدیگر مى کردند و مى گفتند: بیائید چیزهاى ناشنیده بشنوید «آیا او به جاى این همه خدایان یک خدا قرار داده؟ این راستى چیز عجیبى است»؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محیط آن چنان بینش و قضاوت انسان را تغییر مى دهد که از واقعیتهاى روشن تعجب مى کند در حالى که به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاىبند است.
(آیه 6)
«سرکردگان آنها (هنگامى که از مراجعه به ابو طالب و میانجیگرى او مأیوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند:) بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواسته اند» شما را با آن گمراه کنند (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ).
سران بت پرستان مى خواستند با این سخن، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند، و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى به عمل آورند اما چه تلاش بیهوده اى؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 7)
سپس براى اغفال مردم و یا قانع ساختن خویش گفتند: «ما هرگز چنین چیزى در آخرین آیین نشنیده ایم، این تنها یک آیین ساختگى است»! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ).
اگر ادعاى توحید و نفى بتها واقعیتى داشت باید پدران ما با آن عظمت و شخصیت! آن را درک کرده باشند، و ما از آنها شنیده باشیم، اما این یک گفتار دروغین و بىسابقه است!
(آیه 8)
در آیات گذشته سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام بود، در اینجا نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان مکه هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعله ور شد، براى اغفال مردم و قانع کردن خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله، به منطقه اى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پرسن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟! قرآن در دنباله آیه مى فرماید درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی).
ایراد به شخص محمد صلّى اللّه علیه و اله بهانه اى بیش نیست، بلکه سر چشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتهاست.
و سر انجام آنها را با این جمله تهدید مى کند: «آنها هنوز عذاب مرا نچشیده اند» (بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ). که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند.
(آیه 9)
سپس در پاسخ آنها مى افزاید: «مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست» تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ).
(آیه 10)
باز در این آیه همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى گوید: «یا این که مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟ (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند» و جلو نزول وحى را بر قلب پاک محمّد بگیرند! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).
این سخن در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى گفت:
«خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید» حال مى گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خداست، تنها راهى که در پیش دارید این است که به آسمانها بروید و مانع نزول او شوید، و خود مى دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!
(آیه 11)
در این آیه در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخر فروش مى گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).
آن روز پیروزیهاى بدر و احزاب و حنین پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».
امروز هم قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند مى دهد که اگر همچون مسلمانان نخستین بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 12)
تنها یک صیحه آسمانى کارشان را یکسره مى کند! در تعقیب آیه قبل که از شکست مشرکان در آینده خبر مى داد، و آنها را لشکر کوچکى از احزاب مغلوب معرفى مى کرد، در اینجا گروهى از این احزاب را که تکذیب پیامبران کردند و به سرنوشت شومى گرفتار شدند معرفى مى کند.
مى گوید: «قبل از آنها قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ).
(آیه 13)
«و (نیز) قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الأیکه [قوم شعیب] اینها احزابى بودند» که به تکذیب پیامبران برخاستند (وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ).
آرى! اینها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند که بر ضد پیامبران بزرگى قیام کردند. اما سر انجام عذاب الهى دامانشان را گرفت.
(آیه 14)
«هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت» (إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ).
و تاریخ نشان مى دهد که چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدت کوتاهى شهر و دیارشان به ویرانهاى تبدیل شد، و نفراتشان به جسدهائى بىروح!
(آیه 15)
آیا این مشرکان مکه با این کارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مى توانند داشته باشند؟ در حالى که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت؟! لذا در این آیه به عنوان یک تهدید قاطع و کوبنده مى گوید: «اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانى را انتظار نمى کشند که هیچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد» و همگى را نابود مى سازد (وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ).
این صیحه ممکن است همانند صیحه هایى باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقهاى وحشتناک، یا زمین لرزهاى پر صدا، که زندگى آنها را درهم کوبید.
و نیز ممکن است اشاره به «صیحه عظیم پایان جهان» باشد که از آن تعبیر به «نفخه صور اول» مى شود.
(آیه 16)
این آیه به یکى دیگر از سخنان کفار و منکران- که از روى سخریه و استهزا مى گفتند- اشاره کرده، مى گوید: «آنها (از روى خیره سرى) گفتند:
پروردگارا ! بهره ما را (از عذابت هرچه زودتر) قبل از روز حساب به ما بده»! (وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ).
این کوردلان مغرور آن چنان مست باده غرور بودند که حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش را به باد مسخره مى گرفتند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 17)
از زندگى داود درس بیاموز! به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون کارشکنی هاى مشرکان و بت پرستان، و نسبت هاى نارواى آنان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود، قرآن در اینجا براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان اندک آن روز داستان داود را مطرح مى کند.
نخست مى گوید: «در برابر آنچه مى گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود»! (اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
نیروى جسمانیش در حدى بود که در میدان جنگ بنى اسرائیل با «جالوت» جبار ستمگر با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگى که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالاى مرکب به روى خاک افکند، و در خون خود غلط اند.
و از نظر قدرت سیاسى، حکومتى نیرومند داشت که با قدرت تمام در برابر دشمنان مى ایستاد، حتى گفته اند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند! از نظر نعمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصه این که داود مردى بود نیرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حکومت، و هم صاحب نعمت فراوان.
(آیه 18)
سپس طبق روش اجمال و تفصیل که در قرآن مجید به هنگام ذکر مسائل مختلف معمول است، بعد از بیان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتى از آن پرداخته، چنین مى گوید: «ما کوهها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او (خدا را) تسبیح مى گفتند»! (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ).
(آیه 19)
نه تنها کوهها که «پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم» تا همراه او تسبیح خدا گویند (وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً).
همه این پرندگان و کوهها مطیع فرمان داود و هم صدا با او و «بازگشت کننده به سوى او بودند» (کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ).
این تسبیح توأم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درک و شعور بوده که در باطن ذرات عالم است و تمامى موجودات جهان از یک نوع عقل و شعور بر خوردارند، و هنگامى که صداى دل انگیز این پیامبر بزرگ را به وقت مناجات مى شنیدند با او هم صدا مى شدند، و غلغله تسبیح آنها در هم مى آمیخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
-
پاسخ : صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص
(آیه 20)
این آیه همچنان به ذکر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده، مى فرماید: «و حکومت او را استحکام بخشیدیم» (وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ).
آن چنان که همه سرکشان و طاغیان و دشمنان از او حساب مى بردند.
علاوه بر این «دانش به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ).
آخرین نعمت بزرگ خدا بر داود این بود که مى فرماید: ما به او «علم قضاوت و داورى عادلانه» دادیم (وَ فَصْلَ الْخِطابِ).
این احتمال در تفسیر این جمله وجود دارد که خداوند منطق نیرومندى که از فکر بلند، و عمق اندیشه، حکایت مى کرد در اختیار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى که در همه جا سخن آخر و آخرین سخن را بیان مى کرد.
(آیه 21)
آزمون بزرگ داود! به دنبال آیات گذشته که صفات ویژه «داود» و مواهب بزرگ خدا را بر او بیان مى کرد قرآن ماجرائى را که در یک دادرسى براى داود پیش آمد شرح مى دهد.
نخست خطاب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى گوید: «آیا داستان شاکیان هنگامى که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).
(آیه 22)
با این که «داود» محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانکه قرآن در ادامه این بحث مى گوید: «در آن هنگام که (بى مقدمه) بر داود وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد» زیرا فکر مى کرد قصد سوئى در باره او دارند (إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و «گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده» و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ).
«اکنون در میان ما به حق داورى کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
-
صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
[golrooz] صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَٰحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ(23)
اين [شخص] برادر من است او را نود و نه ميش و مرا يك ميش است و مي گويد آن را به من بسپار و در سخنوري بر من غالب آمده است(23)
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَيٰ نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩(24)
[داوود] گفت قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاي خودش بر تو ستم كرده و در حقيقت بسياري از شريكان به همديگر ستم روا مي دارند به استثناي كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و اينها بس اندكند و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد(24)
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(25)
و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم و در حقيقت براي او پيش ما تقرب و فرجامي خوش خواهد بود(25)
يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلْنَٰكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَيٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌۢ بِمَا نَسُوا۟ يَوْمَ الْحِسَابِ(26)
اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كساني كه از راه خدا به در مي روند به [سزاي] آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابي سخت خواهند داشت(26)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَٰطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنَ النَّارِ(27)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كساني است كه كافر شده [و حق پوشي كرده]اند پس واي از آتش بر كساني كه كافر شده اند(27)
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ(28)
يا [مگر] كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند چون مفسدان در زمين مي گردانيم يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مي دهيم(28)
كِتَٰبٌ أَنزَلْنَٰهُ إِلَيْكَ مُبَٰرَكٌ لِّيَدَّبَّرُوٓا۟ ءَايَٰتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(29)
[اين] كتابي مبارك است كه آن را به سوي تو نازل كرده ايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند(29)
وَوَهَبْنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيْمَٰنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(30)
و سليمان را به داوود بخشيديم چه نيكو بنده اي به راستي او توبه كار [و ستايشگر] بود(30)
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّٰفِنَٰتُ الْجِيَادُ(31)
هنگامي كه [طرف] غروب اسبهاي اصيل را بر او عرضه كردند(31)
فَقَالَ إِنِّيٓ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّيٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ(32)
[سليمان] گفت واقعا من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت شد(32)
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًۢا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ(33)
[گفت اسبها] را نزد من باز آوريد پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا](33)
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَٰنَ وَأَلْقَيْنَا عَلَيٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ(34)
و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدي بيفكنديم پس به توبه باز آمد(34)
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٍ مِّنۢ بَعْدِيٓ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ(35)
گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكي به من ارزاني دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويي كه خود بسيار بخشنده اي(35)
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَآءً حَيْثُ أَصَابَ(36)
پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مي گرفت به فرمان او نرم روان مي شد(36)
وَالشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٍ وَغَوَّاصٍ(37)
و شيطانها را [از] بنا و غواص(37)
وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ(38)
تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم](38)
هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ(39)
[گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بي شمار ببخش يا نگاه دار(39)
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(40)
و قطعا براي او در پيشگاه ما تقرب و فرجام نيكوست(40)
وَاذْكُرْ عَبْدَنَآ أَيُّوبَ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَٰنُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ(41)
و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد(41)
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌۢ بَارِدٌ وَشَرَابٌ(42)
[به او گفتيم] با پاي خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه ساري است سرد و آشاميدني(42)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 23)
مسلما نگرانى و وحشت داود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است، ولى آمدن از این راه غیر معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زیادى به داود ندادند و یکى براى طرح شکایت پیشقدم شد گفت: «این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم اما او اصرار مىکند که این یکى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه کرده است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).
(آیه 24)
در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانکه ظاهر آیات قرآن است- رو به شاکى کرد و «گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ).
اما این تازگى ندارد «و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مىکنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
«مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).
آرى! آنها که در معاشرت و دوستى حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانى مىتوانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.
به هر حال چنین به نظر مىرسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترک گفتند.
ولى داود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که مىدانست قضاوت عادلانهاى کرده چه این که اگر طرف ادعاى شاکى را قبول نداشت حتما اعتراض مىکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ولى با این حال آداب مجلس قضا ایجاب مىکند که داود در گفتار خود عجله نمىکرد، بلکه از طرف مقابل شخصا سؤال مىنمود سپس داورى مىکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد.
همان طور که قرآن مىگوید: «و داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
تعبیر به «راکعا» در آیه مورد بحث یا به خاطر آن است که رکوع به معنى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمهاى است براى سجده.
(آیه 25)
به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى بخشید چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 26)
حکم به عدالت کن و از هواى نفس پیروى منما! به دنبال داستان داود، و به عنوان آخرین سخن، وى را مخاطب ساخته و ضمن بیان مقام والاى او، وظائف و مسؤولیتهاى سنگین وى را با لحنى قاطع و تعبیراتى پر معنا شرح داده، مىفرماید: «اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد، کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند» (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ).
محتواى این آیه که از مقام والاى داود و وظیفه مهم او سخن مىگوید نشان مىدهد که افسانههاى دروغینى که در باره ازدواج او با همسر «اوریا» به هم بافتهاند تا چه اندازه بىپایه است «1».
این آیه نشان مى دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشأت گیرد و هر حکومتى از غیر این طریق باشد حکومتى است ظالمانه و غاصبانه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
-
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 27)
سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به میان مى آورد تا جهت حکومت بر زمین که جزئى از آن است مشخص گردد، مى فرماید: «و ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش» دوزخ! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ).
مسأله مهمى که تمام حقوق از آن سر چشمه مى گیرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامى که در جهان بینى خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مى رویم، هدفى که در کلمههاى کوتاه و پر محتواى «تکامل» و «تعلیم» و «تربیت» خلاصه مى شود، و از آنجا نتیجه مى گیریم که حکومتها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه هاى تعلیم و تربیت را محکم کنند و مایه تکامل معنوى انسانها شوند.
(آیه 28)
در این آیه اضافه مى کند: «آیا (ممکن است) کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ).
«یا پرهیزکاران را همچون فاجران قرار دهیم»؟ (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ).
نه بى هدفى در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا که گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر مىدارند و به سوى مقصد پیش مى روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفتهاند.
(آیه 29)
در این آیه به مطلبى اشاره مى کند که در حقیقت تأمین کننده هدف آفرینش است، مى فرماید: «این کتابى پر برکت است که بر تو نازل کردهایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و خردمندان متذکر شوند» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
تعلیماتش جاویدان، و دستوراتش عمیق و ریشهدار، و برنامههایش حیاتبخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است.
هدف از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت کنند بلکه هدف این بوده که آیاتش سر چشمه فکر و اندیشه، و مایه بیدارى وجدانها گردد و آن نیز به نوبه خود حرکتى در مسیر عمل بیافریند.
(آیه 30)
سلیمان از نیروى رزمى خود سان مىبیند قرآن همچنان بحث گذشته را پیرامون داود ادامه مى دهد و در این آیه، خبر از بخشیدن فرزند برومندى همچون «سلیمان» به او مى دهد که ادامه دهنده حکومت و رسالت او بود، مىگوید: «ما سلیمان را به داود بخشیدیم، چه بنده خوبى! زیرا همواره به سوى خدا بازگشت مىکرد» و به یاد او بود (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
این تعبیر که نشان دهنده عظمت مقام سلیمان است شاید براى ردّ اتهامات بىاساس و زشتى است که در مورد تولد سلیمان از همسر «اوریا» در تورات تحریف یافته آمده است و در عصر نزول قرآن در آن محیط شایع بوده.
(آیه 31)
از این آیه داستان اسبهاى سلیمان شروع مى شود که تفسیرهاى گوناگونى براى آن شده که بعضا از سوى ناآگاهان بوده.
قرآن مى گوید: «به خاطر بیاور هنگامى را که عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند» (إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
-
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 32)
سلیمان در اینجا براى این که تصور نشود که علاقه او به این اسبهاى پر قدرت جنبه دنیا پرستى دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم دوست دارم» و مى خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم (فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی).
سلیمان که از مشاهده این اسبهاى چابک و آماده براى جهاد و پیکار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه مى کرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از دیدگانش پنهان شدند» (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ).
(آیه 33)
صحنه آنقدر جالب و زیبا و براى یک فرمانده بزرگ همچون سلیمان نشاط آور بود که او دستور داد: «بار دیگر آنها را نزد من باز گردانید» (رُدُّوها عَلَیَّ).
به هنگامى که مأمورانش این فرمان را اطاعت کردند و اسبها را باز گرداندند سلیمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهاى آنها کشید» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).
و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد، و هم از آنها قدردانى نمود، زیرا معمول است هنگامى که مى خواهند از مرکبى قدردانى کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن، یا بر پایش مى کشند، و چنین ابراز علاقهاى در برابر وسیله مؤثرى که انسان را در هدفهاى والایش کمک مى کند از پیغمبر بزرگى همچون سلیمان تعجبآور نیست.
(آیه 34)
آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او قرآن همچنان قسمت دیگرى از سرگذشت سلیمان را بازگو مى کند، و نشان مى دهد که انسان به هر پایهاى از قدرت برسد باز از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه خداست، مطلبى که توجه به آن پرده هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار مى زند.
نخست در باره یکى از آزمایشهائى سخن مى گوید که خدا در باره سلیمان کرد، آزمایشى که با «ترک اولى» همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روى آورد و از این «ترک اولى» توبه کرد.
قرآن مى گوید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم، سپس به درگاه خداوند توبه کرد، و به سوى او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).
توضیح این که: «سلیمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او کمک کنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مىشوم تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند، ولى چون در اینجا غفلت کرد و «انشاء اللّه»- همان جملهاى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بىروح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.
(آیه 35)
قرآن در این آیه مسأله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو کرده، مىفرماید: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی).
«و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشندهاى» (وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند یک نوع حکومت مىخواست که توأم با معجزات ویژهاى بوده باشد. زیرا مىدانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته و این براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمىشود که براى خود تقاضاى معجزه ویژهاى کنند.
(آیه 36)- سپس قرآن همان گونه که گفتیم این مطلب را بیان مىکند که خدا تقاضاى سلیمان را پذیرفت و حکومتى با امتیازات ویژه و مواهبى بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را مىتوان در پنج موضوع خلاصه کرد.
1- تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه مىفرماید: «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هرجا او اراده نماید برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ).
جزئیات این وسیله مرموز بر ما روشن نیست، ما همین قدر مىدانیم که این از جمله خوارق عاداتى بود که در اختیار پیامبران قرار مى گرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
-
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 37)
دومین موهبت خداوند به سلیمان (ع) مسأله تسخیر موجودات سرکش و قرار دادن آن در اختیار او براى انجام کارهاى مثبت بود.
چنانکه مىگوید: «و شیاطین را (مسخر او ساختیم) و هر بنّا و غوّاصى از آنها را» سر بر فرمان او نهادیم (وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ). تا گروهى در خشکى هر بنایى مىخواهد براى او بسازند و گروهى در دریا به غواصى مشغول باشند.
و به این ترتیب شیاطین که طبیعتشان تمرد و سرکشى است آن چنان مسخر او شدند که در مسیر سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
(آیه 38)
سومین موهبت خداوند به سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمىآمدند، و چارهاى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن مىگوید: «و گروه دیگرى (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم» (وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
(آیه 39)
چهارمین موهبت خداوند به سلیمان اختیارات فراوانى بود که دست او را در اعطا و منع باز مىگذارد.
چنانکه آیه مىگوید: به او گفتیم: «این عطاى ماست به هر کس مىخواهى (و صلاح مىبینى) ببخش و از هر کس مىخواهى امساک کن و حسابى بر تو نیست» تو امین هستى (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
(آیه 40)
پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان مقامات معنوى او بود که خدا در سایه شایستگیهایش به او مرحمت کرده بود.
چنانکه آیه مىفرماید: «و براى او [سلیمان] نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
تعبیر به «حسن مآب» که خبر از عاقبت نیک او مىدهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائى باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سر انجام به آئین بت پرستى تمایل پیدا کرد! و حتى دست به ساختن بتخانهاى زد! قرآن با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و خرافات مىکشد.
نکته: از جمله مسائلى که در لابلاى داستان سلیمان عینیت یافته این است که: داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
-
پاسخ : صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص
(آیه 41)
زندگى پر ماجراى ایوب و مقام صبرش: ایوب سومین پیامبر است که در این سوره گوشهاى از زندگى او مطرح شده، و پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و براى مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.
نام یا سرگذشت ایوب در چندین سوره از قرآن در ردیف پیامبران دیگر آمده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مىکند، بر خلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده بلکه بندهاى متمکن و نیکوکار داراى اموال و فرزندان بسیار مىداند.
نخست مىگوید: «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است» (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
از این آیه مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مىشود، و دیگر این که اشاره سر بستهاى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.
شخصى از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟
امام علیه السّلام در پاسخ او فرمود: خداوند براى این که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر گردد.
این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست.
ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحهدار ساخت، و آن این که جمعى از راهبان بنى اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى کردهاى که به این عذاب الیم گرفتار شدهاى؟! ایوب باز رشته صبر را از کف نداد، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههاى بالا (آیه شریفه) را بیان نمود و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سر انجام نیک صبر و شکیبائى و شکر را دریابند».
(آیه 42)
در میان تمام ناراحتیها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مىداد مسأله شماتت دشمنان بود.
اما سر انجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهى سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پاى خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبى براى شستشو و نوشیدن است» (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
چشمهاى خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهاى «برون» و «درون».
توصیف آب به خنک بودن شاید اشاره اى باشد به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همان گونه که در طب امروز نیز ثابت شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
-
صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
[golrooz]صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَيٰ لِأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(43)
و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتي از جانب ما و عبرتي براي خردمندان باشد(43)
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَٰهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(44)
[و به او گفتيم] يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده اي به راستي او توبه كار بود(44)
وَاذْكُرْ عِبَٰدَنَآ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ أُو۟لِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَٰرِ(45)
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده ور بودند به يادآور(45)
إِنَّآ أَخْلَصْنَٰهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ(46)
ما آنان را با موهبت ويژه اي كه يادآوري آن سراي بود خالص گردانيديم(46)
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ(47)
و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند(47)
وَاذْكُرْ إِسْمَٰعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ(48)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور [كه] همه از نيكانند(48)
هَٰذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مََٔابٍ(49)
اين يادكردي است و قطعا براي پرهيزگاران فرجامي نيك است(49)
جَنَّٰتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَٰبُ(50)
باغهاي هميشگي در حالي كه درهاي [آنها] برايشان گشوده است(50)
مُتَّكِِٔينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ(51)
در آنجا تكيه مي زنند [و] ميوه هاي فراوان و نوشيدني در آنجا طلب مي كنند (51)
۞ وَعِندَهُمْ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ(52)
و نزدشان [دلبران] فروهشته نگاه همسال است(52)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ(53)
اين است آنچه براي روز حساب به شما وعده داده مي شد(53)
إِنَّ هَٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ(54)
[مي گويند] در حقيقت اين روزي ماست و آن را پاياني نيست(54)
هَٰذَا وَإِنَّ لِلطَّٰغِينَ لَشَرَّ مََٔابٍ(55)
اين است [حال بهشتيان] و [اما] براي طغيانگران واقعا بد فرجامي است(55)
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ(56)
به جهنم درمي آيند و چه بد آرامگاهي است(56)
هَٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ(57)
اين جوشاب و چركاب است بايد آن را بچشند(57)
وَءَاخَرُ مِن شَكْلِهِۦٓ أَزْوَٰجٌ(58)
و از همين گونه انواع ديگر [عذابها](58)
هَٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا۟ النَّارِ(59)
اينها گروهي اند كه با شما به اجبار [در آتش] درمي آيند بدا به حال آنها زيرا آنان داخل آتش مي شوند(59)
قَالُوا۟ بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِكُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ(60)
[به رؤساي خود] مي گويند بلكه بر خود شما خوش مباد اين [عذاب] را شما خود براي ما از پيش فراهم آورديد و چه بد قرارگاهي است(60)
قَالُوا۟ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ(61)
مي گويند پروردگارا هر كس اين [عذاب] را از پيش براي ما فراهم آورده عذاب او را در آتش دو چندان كن(61)
وَقَالُوا۟ مَا لَنَا لَا نَرَيٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ(62)
و مي گويند ما را چه شده است كه مرداني را كه ما آنان را از [زمره] اشرار مي شمرديم نمي بينيم(62)
أَتَّخَذْنَٰهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَٰرُ(63)
آيا آنان را [در دنيا] به ريشخند مي گرفتيم يا چشمها[ي ما] بر آنها نمي افتد(63)
إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ(64)
اين مجادله اهل آتش قطعا راست است(64)
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(65)
بگو من فقط هشداردهنده اي هستم و جز خداي يگانه قهار معبودي ديگر نيست(65)
رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(66)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است همان شكست ناپذير آمرزنده(66)
قُلْ هُوَ نَبَؤٌا۟ عَظِيمٌ(67)
بگو اين خبري بزرگ است(67)
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ(68)
[كه] شما از آن روي برمي تابيد(68)
مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍۭ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَيٰٓ إِذْ يَخْتَصِمُونَ(69)
مرا در باره ملاء اعلي هيچ دانشي نبود آنگاه كه مجادله مي كردند(69)
إِن يُوحَيٰٓ إِلَيَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(70)
به من هيچ [چيز] وحي نمي شود جز اينكه من هشداردهنده اي آشكارم(70)
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقٌۢ بَشَرًا مِّن طِينٍ(71)
آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشري را از گل خواهم آفريد(71)
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا۟ لَهُ سَٰجِدِينَ(72)
پس چون او را [كاملا] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده كنان براي او [به خاك] بيفتيد(72)
فَسَجَدَ الْمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(73)
پس همه فرشتگان يكسره سجده كردند(73)
إِلَّآ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(74)
مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد(74)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 43)
نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مىگوید: «و خانوادهاش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزودیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذکرى براى اندیشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
(آیه 44)
تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد مىفرماید: به او گفتیم «بستهاى از ساقههاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).
و بالاخره در پایان این داستان مىفرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
«فرج بعد از شدت» نکته مهمى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مىدهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمهاى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «به هنگامى که سختیها به اوج خود مىرسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقههاى بلا تنگتر مىشود راحتى و آسودگى فرا مى رسد».
(آیه 45)
شش پیامبر بزرگ دیگر: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نام شش تن دیگر از بزرگترین پیامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را که مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بیان مىدارد.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بندگى خدا یعنى وابستگى مطلق به او، یعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا یعنى بىنیازى از غیر او و تنها چشم بر لطف او دوختن، این همان اوج تکامل انسان و برترین شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىکند: «صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها» ى بینا (أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ).
خداوند این پیامبران را به داشتن «درک و تشخیص و بینش قوى» و «قوت و قدرت کافى» براى انجام کار توصیف کرده است.
این الگوئى است براى همه رهروان راه حق که بعد از مقام عبودیت و بندگى خدا با این دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر این دست و چشم در اینجا به معنى دو عضو مخصوص نیست، بلکه کنایه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آیه 46)
در چهارمین توصیف از آنان مىگوید: «ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن یادآورى سراى آخرت بود» (ذِکْرَى الدَّارِ).
افق دید آنها در زندگى چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى این زندگى زود گذر سراى جاویدان با نعمتهاى بىپایانش را مىدیدند، و همواره براى آن تلاش و کوشش داشتند.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
-
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 47)
در توصیف پنجم و ششم آنها مىفرماید: «و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ).
ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خدا آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آیه 48)
بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پیامبر فوق، نوبت به سه پیامبر بزرگ دیگر مىرسد، مىفرماید: «و به یادآور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را که همه از نیکان بودند» (وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ).
هر یک از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند و به همین دلیل «ذبیح اللّه» نامیده شد.
توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و همه مسلمین الهام بخش است، و روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مىکند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در میان این سه پیامبر «اسماعیل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما در باره «الیسع» آیه 86 سوره انعام نشان مىدهد که او از دودمان ابراهیم، و از پیامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 گواه بر این معنى است.
(آیه 49)
این وعده براى پرهیزکاران است: از اینجا فصل دیگرى از آیات این سوره آغاز مىشود که پرهیزکاران و متقین را با گردنکشان طاغى مقایسه کرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قیامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان یک جمع بندى از سرگذشت انبیاى پیشین و نکات آموزنده زندگى آنها مىفرماید: «این یک یادآورى است» (هذا ذِکْرٌ).
آرى! هدف از بیان فرازهایى از تاریخ پرشکوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذکر و تذکر بود.
هدف بیدار ساختن اندیشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نیروى مقاومت و پایدارى در مسلمانانى است که این آیات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بیان زندگى انبیا درآورده، شکل کلى به آن مىدهد، سرنوشت متقین را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرماید:
«و براى پرهیزکاران فرجام نیکوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 50)
بعد از این جمله کوتاه و سر بسته که خوبى حال آنها را اجمالا ترسیم مىکند، با استفاده از روش اجمال و تفصیل- که روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگوید: بازگشت آنها به «باغهاى جاویدان بهشت که درهایش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبیر به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتیان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى که چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىکند و آنها را به درون دعوت مىکند!
(آیه 51)
سپس آرامش و احترام خاص بهشتیان را به این صورت بیان مىکند: «در حالى که در آن بر تختها تکیه کرده اند، و میوههاى بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آیه 52)
بعد از آن سخن از همسران پاک بهشتى به میان آورده، مىگوید: «و نزد آنان همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آیه 53)
سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتیان که در آیات قبل آمده بود اشاره کرده، مىگوید: «این چیزى است که براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذیر و نشاط انگیز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
-
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 54)
و براى تأکید بر جاودانگى این مواهب مىافزاید: «این رزق و روزى ماست، (عطائى است) که هرگز پایان نمىگیرد و فنائى براى آن متصور نیست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر این غم زوال و نابودى که همچون سایه شومى بر نعمتهاى این جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى کاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آیه 55)
و این هم کیفر طاغیان! بعد از بیان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدریغ پروردگار براى پرهیزکاران در اینجا با استفاده از روش مقابله و مقایسه که قرآن زیاد آن را به کار مىگیرد سرنوشت شوم و کیفرهاى گوناگون طاغیان و سرکشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگوید: «این (پاداش پرهیزکاران است) و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آیه 56)
سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل به شرح این جمله سر بسته پرداخته، مىگوید: این بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ که در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جایگاه استراحت است، و باید از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع کسانى که بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
(آیه 57)
سپس به انواع دیگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگوید: «این نوشابه حمیم و غساق [دو مایع سوزان و تیره] است که باید از آن بچشند» (هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حمیم» به معنى آب داغ و سوزان که یکى از نوشابههاى دوزخیان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون مىآید تفسیر شده است.
(آیه 58)
باز به انواع دیگرى از عذابهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و جز اینها، کیفرهاى دیگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ).
(آیه 59)
سپس آخرین مجازات آنها را که همنشینان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگوید: هنگامى که رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبینند که پیروان را نیز به سمت دوزخ مىآورند به یکدیگر مىگویند: «این گروهى است که همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اینها همان سران گمراهیند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).
(آیه 60)
به هر حال این صدا به گوش پیروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگین مىگردند، رو به سوى آنها کرده، «مىگویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما براى ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهى است اینجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پیروان از این تعبیر این است که آنها مىخواهند بگویند هر چه هست این حسن را دارد که شما رؤساى ضلالت نیز در این امر با ما مشترکید، و این مایه تشفى قلب ماست.
(آیه 61)
ولى با این حال پیروان به این سخن راضى نمىشوند، چرا که رؤساى ضلالت را که عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا کرده «مىگویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بیفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ). عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه کردن ما.
آرى! این است سر انجام کسانى که با هم پیمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بیعت کردند که وقتى نتایج شوم اعمال خود را مىبینند به مخاصمت و دشمنى و نفرین بر یکدیگر بر مىخیزند.
قابل توجه این که در این آیات ذکر نعمتهاى پرهیزکاران تنوع بیشترى از ذکر مجازاتها و عذابهاى طغیانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) این شاید به خاطر پیشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «یا من سبقت رحمته غضبه»!
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
-
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 62)
مخاصمه اصحاب دوزخ! در اینجا گفتگوهاى دوزخیان را چنین ادامه داده، مىفرماید: سردمداران ضلالت هنگامى که به اطراف خود در دوزخ مىنگرند «مىگویند: چرا مردانى را که ما از اشرار مىشمردیم (در اینجا) نمىبینیم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى که مىبینند اثرى از «عمار یاسرها» «خبابها» و «صهیبها» و «بلالها» در دوزخ نیست، به خود مىآیند و از یکدیگر این سؤال را مىکنند: پس این افراد چه شدند؟
(آیه 63)
«آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازهاى حقیرند که) چشمها آنها را نمىبیند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما این مردان بزرگ و با شخصیت را به باد مسخره مىگرفتیم، و گاه حتى از این مرحله نیز پائینتر مىشمردیم و آنها را افراد حقیرى مىدانستیم که اصلا به چشم نمىآمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جایگاهشان است.
قابل توجه این که یکى از عوامل عدم درک واقعیتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقایق است، همیشه باید با تصمیم جدى به بررسى واقعیتها پرداخت تا حقیقت روشن گردد.
(آیه 64)
سپس به عنوان یک خلاصهگیرى از گفتگوهائى که میان دوزخیان واقع مىشود و تأکید بر آنچه گذشت مىفرماید: «این یک واقعیت است گفتگوهاى خصمانه دوزخیان» (إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخیان در این جهان نیز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاکم است، و هر روز با کسى درگیر و گلاویز مىشوند، و در قیامت آنچه در درون داشتند ظاهر مىگردد، و در جهنم به جان هم مىافتند.
جالب این که بهشتیان بر سریرها و تختها تکیه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى که دوزخیان در حال جنگ و جدالند که آن خود موهبتى است بزرگ، و این عذابى است دردناک!
(آیه 65)
من یک بیم دهنده ام! از آنجا که تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهدید براى مشرکان و سرکشان و ظالمان دارد، در اینجا همین مسأله را تعقیب کرده، مىگوید: «بگو: من تنها یک بیم دهندهام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بشارت دهنده نیز مىباشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشرکان و مفسدان، و در اینجا روى سخن با گروه اخیر است، تنها تکیه بر انذار شده است.
سپس مىافزاید: «و هیچ معبودى جز خداوند یگانه قهّار نیست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تکیه بر قهر او نیز به همین منظور است، تا کسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ایمن نشمرد، و در گرداب کفر و گناه غوطه ور نشود.
(آیه 66)
و بلا فاصله به عنوان ذکر دلیل براى توحید الوهیت و عبادت پروردگار مىافزاید: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
در این آیه سه وصف از اوصاف خداوند بیان شده نخست مسأله «ربوبیت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصیف او به «عزیز» و «غفار» مىباشد که دلیل دیگرى بر «الوهیت» اوست، چرا که تنها کسى شایسته پرستش است که علاوه بر «ربوبیت» قدرت بر مجازات نیز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نیز گشوده است.
(آیه 67)
سپس در جملهاى کوتاه و تکان دهنده خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىفرماید: «بگو: این (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ).
(آیه 68)
«که شما از آن روى گردانید» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).
(آیه 69)
سپس به عنوان مقدمهاى براى ذکر ماجراى آفرینش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد که فرشتگان همگى در برابر او سجده کردند، مىفرماید: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى که (در باره آفرینش آدم) مخاصمه مىکردند خبر ندارم» (ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ).
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
-
پاسخ : صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص
(آیه 70)
آگاهى من تنها از طریق وحى است، و «تنها چیزى که به من وحى مىشود این است که من انذار کننده آشکارى هستم» (إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همین اندازه که به خداوند عرض کردند: «آیا مىخواهى کسى را بیافرینى که فساد و خونریزى کند»؟ به این گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. که یک اطلاق مجازى است.
(آیه 71)
تکبر کرد و رانده درگاه خدا شد! از این آیه به بعد توضیحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابلیس» و گفتگو در باره آفرینش «آدم».
نخست مىفرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرینم» (إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ).
(آیه 72)
اما براى این که تصور نشود که بعد وجود انسانى همان بعد خاکى است در این آیه مىافزاید: «هنگامى که آن را نظام بخشیدم، و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده افتید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
(آیه 73)
به این ترتیب آفرینش انسان پایان پذیرفت، «روح خدا» و «گل تیره» به هم آمیختند، و موجودى عجیب و بىسابقه که قوس صعودى و نزولیش هر دو بىانتها بود آفرینش یافت، و موجودى با استعداد فوق العاده که مىتوانست شایسته مقام «خلیفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آیه 74)
«جز ابلیس که تکبّر کرد و از کافران بود» (إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).
آرى! بدترین بلاى جان انسان نیز همین کبر و غرور است که او را از درک حقایق محروم مىسازد، و به تمرد و سرکشى وا مىدارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون مىافکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار مىدهد.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
-
صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
[golrooz] صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ يَٰٓإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ(75)
فرمود اي ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري آيا تكبر نمودي يا از [جمله] برتري جوياني(75)
قَالَ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ(76)
گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده اي و او را از گل آفريده اي(76)
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ(77)
فرمود پس از آن [مقام] بيرون شو كه تو رانده اي(77)
وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ الدِّينِ(78)
و تا روز جزا لعنت من بر تو باد(78)
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(79)
گفت پروردگارا پس مرا تا روزي كه برانگيخته مي شوند مهلت ده(79)
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ(80)
فرمود در حقيقت تو از مهلت يافتگاني(80)
إِلَيٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(81)
تا روز معين معلوم(81)
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(82)
[شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگي را جدا از راه به در مي برم(82)
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(83)
مگر آن بندگان پاكدل تو را(83)
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ(84)
فرمود حق [از من] است و حق را مي گويم(84)
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ(85)
هرآينه جهنم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروي كند از همگي شان خواهم انباشت(85)
قُلْ مَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ(86)
بگو مزدي بر اين [رسالت] از شما طلب نمي كنم و من از كساني نيستم كه چيزي از خود بسازم و به خدا نسبت دهم(86)
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(87)
اين [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(87)
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍۭ(88)
و قطعا پس از چندي خبر آن را خواهيد دانست(88)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(1)
نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداي شكست ناپذير سنجيده كار است(1)
إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ(2)
ما [اين] كتاب را به حق به سوي تو فرود آورديم پس خدا را در حالي كه اعتقاد [خود] را براي او خالص كننده اي عبادت كن(2)
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَي اللَّهِ زُلْفَيٰٓ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَٰذِبٌ كَفَّارٌ(3)
آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كساني كه به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براي اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمي پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داوري خواهد كرد در حقيقت خدا آن كسي را كه دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمي كند(3)
لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَيٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ سُبْحَٰنَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(4)
اگر خدا مي خواست براي خود فرزندي بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مي كند آنچه را مي خواست برمي گزيد منزه است او اوست خداي يگانه قهار(4)
خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ الَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(5)
آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمي پيچد و روز را به شب درمي پيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتي معين روانند آگاه باش كه او همان شكست ناپذير آمرزنده است(5)
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزْوَٰجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ خَلْقًا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَٰتٍ ثَلَٰثٍ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّيٰ تُصْرَفُونَ(6)
شما را از نفسي واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براي شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاي مادرانتان آفرينشي پس از آفرينشي [ديگر] در تاريكيهاي سه گانه [م شيمه و رحم و شكم] خلق كرد اين است خدا پروردگار شما فرمانروايي [و حكومت مطلق] از آن اوست خدايي جز او نيست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مي شويد(6)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 75)
اینجا بود که ابلیس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقى که با قدرت خود آفریدم گردید»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ).
تعبیر به «یدى» (دو دست) در اینجا کنایه از قدرت است.
سپس مىافزاید: «آیا تکبر کردى یا از برترینها بودى»؟ برتر از این که فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ).
بدون شک احدى نمى تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که براى خدا سجده کند.
(آیه 76)
اما ابلیس با نهایت تعجب شق دوم را انتخاب کرد، و معتقد بود برتر از آن است که چنین دستورى به او داده شود، لذا با کمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
در حقیقت او با این سخن مىخواست هم حکمت خدا را نفى کند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بىمأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابلیس در این بود که پنداشت، آتش اشرف از خاک است و هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر غیر اشرف سجده کند! و تمام اشتباه ابلیس در این دو مقدمه اخیر بود.
زیرا آدم تنها از خاک نبود، بلکه عظمتش از آن روح الهى بود که در آن دمیده شد، و گر نه خاک کجا و این همه افتخار و استعداد و تکامل کجا؟! دوم این که: خاک نه تنها کمتر از آتش نیست، بلکه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حیات و منابع حیاتى از خاک بر مىخیزد، گیاهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاک مدد مىگیرند.
در حالى که آتش با تمام اهمیتى که در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمىرسد، و تنها ابزارى است براى استفاده کردن از منابع خاکى، آن هم ابزارى خطرناک و ویرانگر.
(آیه 77)
اینجا بود که مىبایست این موجود پلید از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
اینجا جاى پاکان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سرکشان و تاریک دلان.
(آیه 78)
و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود» و همیشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ).
(آیه 79)
مهم این است که انسان هنگامى که از اعمال زشت خود نتیجه شومى مىگیرد بیدار شود، و به فکر جبران بیفتد، اما چیزى خطرناکتر از آن نیست که همچنان بر مرکب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسیر خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و این همان سرنوشت شومى بود که دامن «ابلیس» را گرفت.
اینجا بود که «حسد» تبدیل به «کینه» شد، کینهاى سخت و ریشهدار.
چنانکه قرآن مىگوید: «عرض کرد: پروردگارا! مرا تا روزى که انسانها برانگیخته مىشوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ). مهلتى که از فرزندان آدم انتقام گیرم، و همه را به گمراهى بکشانم.
در حقیقت او مىخواست تا آخرین فرصت ممکن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا که روز رستاخیز پایان دوران تکلیف است، و دیگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر این با این درخواست مرگ را از خود دور کند، و تا قیامت زنده بماند، هر چند همه جهانیان از دنیا بروند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 80)
در اینجا مشیّت الهى- به دلائلى که به زودى اشاره خواهیم کرد- اقتضا نمود که این خواسته ابلیس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، که به صورت مشروط، چنانکه آیه شریفه مىفرماید: «گفت: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).
(آیه 81)
ولى نه تا روز رستاخیز و مبعوث شدن خلایق بلکه «تا روز و زمان معینى» (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
این تعبیر اشاره به پایان این جهان است چرا که در آن روز همه موجودات زنده مىمیرند، و تنها ذات پاک خداوند مىماند. (قصص/ 88)
(آیه 82)
اینجا بود که ابلیس مکنون خاطر خود را آشکار ساخت، و هدف نهائیش را از تقاضاى عمر جاویدان نشان داد، و «گفت: به عزّتت سوگند که همه آنان را گمراه خواهم کرد»! (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).
سوگند به «عزت» نشان مىدهد که او نهایت پافشارى را در تصمیم خویش داشته و دارد، و تا آخرین نفس بر سر گفتار خود ایستاده است.
(آیه 83)
ولى متوجه این واقعیت بود که گروهى از بندگان خاص خدا به هیچ قیمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمىگیرند، لذا ناچار آنها را از گفتار بالا استثنا کرد و گفت: «مگر بندگان مخلص تو از میان آنها»! (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).
همانها که در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مىدارند، تو نیز آنها را پذیرا شدهاى، خالصشان کردهاى، و در حوزه حفاظت خود قرار دادهاى.
سؤال: چرا خداوند درخواست شیطان را در باره ادامه حیاتش پذیرفت، و چرا فورا نابودش نکرد؟! پاسخ این است که عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است- آزمایشى که وسیله پرورش و تکامل انسانهاست- و مىدانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امکان پذیر نیست.
البته اگر شیطان هم نبود هواى نفس و وسوسههاى نفسانى انسان را در بوته آزمایش قرار مىداد، اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغتر شد، چرا که شیطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 84)
آخرین سخن در باره ابلیس! چند آیه آخر سوره ص در حقیقت خلاصهاى است از تمام محتواى این سوره و نتیجهاى است براى بحثهاى مختلفى که در این سوره آمده است.
نخست در پاسخ ابلیس- که تهدید کرد تمام انسانها را به جز «مخلصین» اغوا مىکند- خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مىگویم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).
(آیه 85)
«که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ).
این تأکیدات براى این است که کسى کمترین تردید و شکى در این باره به خود راه ندهد که براى شیطان و پیروانش راه نجاتى نیست و ادامه خط آنها «دار و البوار» منتهى مىگردد.
(آیه 86)
سپس در پایان روى سخن را به پیامبر کرده و چهار مطلب مهم را در عباراتى کوتاه بیان مىکند، در مرحله اول مىفرماید: «بگو: من از شما هیچ اجر و پاداشى نمىطلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
و به این ترتیب به بهانههاى بهانه جویان پایان مىدهد، و روشن مىسازد که من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، پاداش من تنها بر خداست، همان گونه که در آیات دیگرى از قرآن مجید از قبیل آیه 47 سوره سبأ به آن تصریح شده است «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».
این خود یکى از دلائل صدق پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
در مرحله دوم مىگوید: «و من از متکلفین نیستم» (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ).
سخنانم مقرون به دلیل و منطق است، و هیچ گونه تکلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هرگونه ابهام و پیچیدگى است.
(آیه 87)
در مرحله سوم هدف اصلى این دعوت بزرگ و نزول این کتاب آسمانى را بیان کرده، مىفرماید: «این (قرآن) تذکرى براى همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).
آرى! مهم آن است که مردم از غفلت به درآیند و به تفکر و اندیشه پردازند.
(آیه 88)
و در چهارمین و آخرین مرحله مخالفان را با عباراتى کوتاه و پر معنى تهدید کرده، مىگوید: «و خبر آن را بعد از مدتى مىشنوید»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ).
ممکن است شما این سخنان را جدى نگیرید، اما به زودى صدق گفتار من آشکار خواهد شد، هم در این جهان در میدانهاى نبرد اسلام و کفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فکرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم دیگر و مجازاتهاى دردناک خدا خواهید دید، خلاصه تازیانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستکبران و ظالمان فرود خواهد آمد.
«پایان سوره ص»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
سوره زمر [39]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 75 آیه است
محتواى سوره:
این سوره از چند بخش مهم تشکیل یافته است:
1- چیزى که بیش از همه در سراسر این سوره منعکس است مسأله دعوت به توحید خالص مىباشد، توصیه در تمام ابعاد و شاخههایش و تعبیراتش در این زمینه آن چنان مؤثر است که قلب انسان را به سوى اخلاص مىکشاند و جذب مىکند.
2- مسأله دیگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفههاى بهشتى، و سایبانهاى آتشین دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قیامت، و آشکار شدن نتایج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.
این مسائل که بر محور معاد دور مىزند آن چنان با مسائل توحیدى آمیخته است که گوئى تار و پود یک پارچه را تشکیل مىدهد.
3- بخش دیگرى از این سوره که تنها قسمت کوتاهى از آن را اشغال مىکند اهمیت قرآن مجید است.
4- بخش دیگرى که آن هم نسبتا کوتاه است بیان سرنوشت اقوام پیشین و مجازات دردناک الهى نسبت به تکذیب کنندگان آیات حق مىباشد.
5- بالاخره بخشى از این سوره نیز پیرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.
این سوره به نام سوره «زمر» معروف است که از آیه 71 و 73 این سوره گرفته شده.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «کسى که سوره زمر را قرائت کند خداوند امیدش را (از رحمت خود) قطع نخواهد کرد، و پاداش کسانى را که از خدا مىترسند به او عطا مىکند».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «کسى که سوره زمر را تلاوت کند خداوند شرف دنیا و آخرت به او مىدهد، و بدون داشتن مال و قبیله قدرت و عزت به او مىبخشد، آن چنان که هر کس او را ببیند از او حساب مىبرد، و بدن او را بر آتش دوزخ حرام مىکند».
مقایسه فضیلتهاى فوق با محتواى این سوره به خوبى نشان مىدهد که این پاداشها از آن کسانى است که «تلاوت» را مقدمهاى براى «اندیشه» و «اندیشه» را وسیلهاى براى «ایمان و عمل» قرار مىدهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
این سوره با دو آیه در باره نزول قرآن مجید آغاز شده که در یک آیه مبدأ نزول قرآن یعنى ذات پاک خدا مطرح است، و در آیه دیگر محتوا و هدف قرآن.
نخست مىگوید: «این کتابى است که از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
(آیه 2)
سپس به محتواى این کتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مىگوید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).
چیزى جز «حق» در آن نیست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمىکنى از همین رو حق طلبان به دنبال آن مىروند و تشنه کامان وادى حقیقت در جستجوى محتواى آنند.
و از آنجا که هدف از نزول آن دادن دین خالص به انسانهاست در پایان آیه مىافزاید: «پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).
«دین» مجموعه حیات معنوى و مادى انسان را در بر مىگیرد، و بندگان خالص خدا باید تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.
(آیه 3)
در این آیه بار دیگر روى مسأله «اخلاص» تأکید کرده، مىگوید:
«آگاه باشید که دین خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ).
این عبارت تاب دو معنى دارد:
نخست این که: آنچه را خدا مىپذیرد تنها دین خالص و تسلیم بىقید و شرط در برابر فرمان اوست.
دیگر این که: دین و آئین خالص را تنها از خدا باید گرفت، چرا که هر چه ساخته و پرداخته افکار انسانهاست نارساست، و آمیخته با خطا و اشتباه است.
این آیه در حقیقت بیان دلیل براى آیه قبل است، در آنجا مىگوید: خدا را روى اخلاص عبادت کن، و در اینجا مىافزاید: بدانید خدا تنها عمل خالص را مىپذیرد.
سپس به ابطال منطق سست و واهى مشرکان که راه اخلاص را رها کرده و در بیراهه شرک سرگردان شدهاند پرداخته، چنین مىگوید: «و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمىپرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مىکند» و آنجاست که فساد و تباهى اعمال و افکارشان بر همگان آشکار مىشود (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
این آیه در حقیقت تهدیدى است قاطع براى مشرکان که در روز قیامت که روز بر طرف شدن اختلافات و آشکار شدن حقائق است در میان آنها داورى مىکند، و آنان را به کیفر اعمالشان مىرساند، علاوه بر این که در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مىشوند.
قرآن مجید مخصوصا روى این نکته تأکید مىکند که انسان بدون هیچ واسطهاى مىتواند با خداى خود تماس گیرد.
نه او از ما دور است، و نه ما از او دوریم، تا نیازى به واسطه باشد، او از هر کس دیگر به ما نزدیکتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.
بنابر این پرستش واسطهها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- یک عمل بىاساس و دروغین است، به علاوه کفران نعمتهاى پروردگار محسوب مىشود، چرا که بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه این موجودات بىجان یا سراپا نیاز.
لذا در پایان آیه مىگوید: «خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).
چرا که خود مقدمات بسته شدن درهاى هدایت را فراهم ساخته است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 4)
او حاکم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟
مشرکان علاوه بر این که بتها را واسطه و شفیعان نزد خدا مىدانستند عقیده دیگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند که آنها را دختران خدا مىپنداشتند.
آیه شریفه به پاسخ این پندار زشت پرداخته، مىگوید: «اگر (به فرض محال) خدا مىخواست فرزندى انتخاب کند از میان مخلوقاتش آنچه را مىخواست بر مىگزید» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
«منزه است (از این که فرزندى داشته باشد) او خداوند یکتاى پیروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را بر مىگزید که این هدف را تأمین کنند چرا فرزند انتخاب کند؟
ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مىشود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابر این او منزه و پاک است از داشتن فرزند خواه فرزند حقیقى باشد و یا فرزند انتخابى.
(آیه 5)
سپس براى تثبیت این واقعیت که خدا هیچ نیازى به مخلوقات ندارد، و نیز براى بیان نشانههائى از توحید و عظمتش مىفرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حق بودن آنها دلیل بر این است که هدفى بزرگ در کار بوده که آن چیزى جز تکامل موجودات، و در پیشاپیش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخیز نیست.
بعد از بیان این آفرینش بزرگ به گوشهاى از تدبیر عجیب و تغییرات حساب شده و نظامات شگرف حاکم بر آنها اشاره کرده، مىگوید: «شب را بر روز مىپیچد و روز را بر شب» (یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ).
نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته این است که زمین کروى است و به دور خود گردش مىکند و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب و نوار سفید روز دائما گرد آن مىگردند، گوئى از یکسو نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده مىشود.
به هر حال قرآن مجید در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پیدایش شب و روز تعبیرات گوناگونى دارد که هر کدام به نکتهاى اشاره مىکند و از زاویه خاصى به آن مىنگرد.
سپس به گوشه دیگرى از تدبیر و نظم این جهان پرداخته، مىگوید:
«و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد که هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
نه خورشید در حرکتى که به گرد خود دارد، یا حرکتى که با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از کهکشان پیش مىرود کمترین بىنظمى از خود نشان مىدهد، و نه ماه در حرکت خود به دور زمین و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانین آفرینش» اویند، تا سر آمد عمرشان به وضع خود ادامه مىدهند.
در پایان آیه به عنوان تهدید مشرکان در عین گشودن راه بازگشت و لطف و عنایت مىفرماید: «آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
به مقتضاى عزت و قدرت بىانتهایش هیچ گنهکار و مشرکى نمىتواند از چنگال عذابش بگریزد، و به مقتضاى غفاریتش پرده بر روى عیوب و گناهان توبه کاران مىافکند و آنها را در سایه رحمتش قرار مىدهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
-
پاسخ : صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر
(آیه 6)
همه شما را از نفس واحدى آفرید: باز در اینجا سخن از آیات عظمت آفرینش خداوند و بیان قسمت دیگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.
نخست از آفرینش انسان سخن مىگوید، مىفرماید: «او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).
آفرینش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرینش آدم جد نخستین ماست، که این همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به یک ریشه باز مىگردد که آن «آدم» است.
تعبیر به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به این است که خدا آدم را آفرید سپس همسرش را از باقیمانده گل او خلق کرد.
لازم به یادآورى است که آفرینش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلکه از باقیمانده گل او صورت گرفته است، چنانکه در روایات اسلامى به آن تصریح شده.
بعد از آن به مسأله آفرینش چهار پایان که از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از یک سو براى تغذیه خود از شیر و گوشت آنها استفاده مىکنند، و از سوى دیگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مىسازند، و از سوى سوم به عنوان مرکب و وسیله حمل و نقل از آنها بهره مىگیرند- اشاره کرده، مىفرماید: «و براى شما هشت زوج از چهار پایان ایجاد کرد» (وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ).
منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.
سپس به حلقه دیگرى از حلقههاى آفرینش پروردگار که تطورات خلقت جنین بوده باشد پرداخته، مىگوید: «او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکیهاى سه گانه مىبخشد» (یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).
ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شکم مادر، و ظلمت رحم، و مشیمه (کیسه مخصوصى که جنین در آن قرار گرفته است) مىباشد که در حقیقت سه پرده ضخیم است که بر روى جنین کشیده شده.
سید الشهدا، امام حسین علیه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پیشگاه او چنین عرض مىکند: «آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در میان گوشت و پوست و خون ساکن نمودى، آفرینش مرا آشکار نساختى، و در آن مخفیگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هیچیک از امور حیاتى مرا به من واگذار نکردى، سپس مرا به دنیا کامل و سالم منتقل ساختى».
در پایان آیه و بعد از ذکر حلقههاى سه گانه توحیدى پیرامون خلقت انسان، و چهارپایان، و تطورات جنین، مىگوید: «این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستى) از آن اوست، هیچ معبودى جز او نیست پس چگونه از راه حق منحرف مىشوید»؟! (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
گوئى انسان را بعد از مشاهده این آثار بزرگ توحیدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره کرده، مىگوید: «این است خداوند و معبود و پروردگار شما»
با صد هزار جلوه برون آمدى که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
-
صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر
[golrooz] صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِن تَكْفُرُوا۟ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَيٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا۟ يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ ثُمَّ إِلَيٰ رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(7)
اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بي نياز است و براي بندگانش كفران را خوش نمي دارد و اگر سپاس داريد آن را براي شما مي پسندد و هيچ بردارنده اي بار [گناه] ديگري را برنمي دارد آنگاه بازگشت شما به سوي پروردگارتان است و شما را به آنچه مي كرديد خبر خواهد داد كه او به راز دلها داناست(7)
۞ وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَٰنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُوٓا۟ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَٰبِ النَّارِ(8)
و چون به انسان آسيبي رسد پروردگارش را در حالي كه به سوي او بازگشت كننده است مي خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتي عطا كند آن [مصيبتي] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مي كرد فراموش مي نمايد و براي خدا همتاياني قرار مي دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به كفرت اندكي برخوردار شو كه تو از اهل آتشي(8)
أَمَّنْ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ الَّيْلِ سَاجِدًا وَقَآئِمًا يَحْذَرُ الْءَاخِرَةَ وَيَرْجُوا۟ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(9)
[آيا چنين كسي بهتر است] يا آن كسي كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مي كند [و] از آخرت مي ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند(9)
قُلْ يَٰعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَٰسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّٰبِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ(10)
بگو اي بندگان من كه ايمان آورده ايد از پروردگارتان پروا بداريد براي كساني كه در اين دنيا خوبي كرده اند نيكي خواهد بود و زمين خدا فراخ است بي ترديد شكيبايان پاداش خود را بي حساب [و] به تمام خواهند يافت(10)
قُلْ إِنِّيٓ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ(11)
بگو من مامورم كه خدا را در حالي كه آيينم را براي او خالص گردانيده ام بپرستم(11)
وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ(12)
و مامورم كه نخستين مسلمانان باشم(12)
قُلْ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(13)
بگو من اگر به پروردگارم عصيان ورزم از عذاب روزي هولناك مي ترسم(13)
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي(14)
بگو خدا را مي پرستم در حالي كه دينم را براي او بي آلايش مي گردانم(14)
فَاعْبُدُوا۟ مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَٰسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ(15)
پس هر چه را غير از او مي خواهيد بپرستيد [ولي به آنان] بگو زيانكاران در حقيقت كساني اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده اند آري اين همان خسران آشكار است(15)
لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَٰعِبَادِ فَاتَّقُونِ(16)
آنها از بالاي سرشان چترهايي از آتش خواهند داشت و از زير پايشان [نيز] طبق هايي [آتشين است] اين [كيفري] است كه خدا بندگانش را به آن بيم مي دهد اي بندگان من از من بترسيد(16)
وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا۟ الطَّٰغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَيٰ فَبَشِّرْ عِبَادِ(17)
و[لي] آنان كه خود را از طاغوت به دور مي دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوي خدا بازگشته اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه(17)
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ هَدَيٰهُمُ اللَّهُ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمْ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(18)
به سخن گوش فرامي دهند و بهترين آن را پيروي مي كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان(18)
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ(19)
پس آيا كسي كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روي رهايي دارد] آيا تو كسي را كه در آتش است مي رهاني(19)
لَٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا۟ رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ(20)
ليكن كساني كه از پروردگارشان پروا داشتند براي ايشان غرفه هايي است كه بالاي آنها غرفه هايي [ديگر] بنا شده است نهرها از زير آن روان است وعده خداست خدا خلاف وعده نمي كند(20)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر
(آیه 7)
بعد از ذکر این نعمتهاى بزرگ پروردگار، در این آیه به مسأله «شکر و کفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى دهد.
نخست مى گوید: نتیجه کفران و شکر شما به خودتان باز مى گردد «اگر کفران کنید، خداوند از شما بىنیاز است» و همچنین اگر شکر نعمت او را به جا آورید نیازى به آن ندارد (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ).
سپس مىافزاید: این غنا و بىنیازى پروردگار مانع از آن نیست که شما را مکلف به شکر و ممنوع از کفران سازد، چرا که «تکلیف» خود لطف و نعمت دیگرى است، آرى «او هرگز کفران را براى بندگانش نمى پسندد، و اگر شکر او را به جا آورید آن را براى شما مى پسندد» (وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ).
بعد از بیان این دو مطلب به مسأله سومى در این رابطه مىپردازد، و آن «مسؤولیت هر کس در برابر عمل خویش است» چرا که مسأله «تکلیف» بدون این معنى کامل نمىشود، مىفرماید: «و هیچ گنهکارى گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
و از آنجا که تکلیف بدون کیفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره کرده، مىگوید: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امکان پذیر نیست، آیه را با این جمله پایان مىدهد: «چرا که او به آنچه در سینه هاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به این ترتیب مجموعهاى از فلسفه تکلیف و خصوصیات آن، و همچنین مسؤولیت انسانها و مسأله جزا و پاداش و کیفر را در جملههایى کوتاه و منسجم بیان مىدارد.
(آیه 8)
در آیات گذشته سخن از توحید استدلالى و معرفت پروردگار از طریق مطالعه آیات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اینجا از توحید فطرى سخن به میان مىآورد و روشن مىسازد آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش درک مىکند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد که در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مىدهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 213
مىفرماید: «و هنگامى که انسان را زیانى رسد (نور توحید در قلبش درخشیدن مىگیرد) پروردگار خود را مىخواند در حالى که به سوى او باز مىگردد» و از گناه و غفلت خود پشیمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ).
«اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مىخواند از یاد مىبرد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ).
«و براى خداوند همتایانى قرار مىدهد تا (علاوه بر گمراهى خویش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ).
منظور از «انسان» در اینجا انسانهاى عادى و تربیت نایافته در پرتو تعلیمات انبیاء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتیها و راحتیها، در ناکامیها و کامیابیها همواره به یاد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.
در پایان آیه این گونه افراد را با تهدیدى صریح و قاطع مخاطب ساخته، مىگوید: «به او بگو: از کفرت بهره گیر (و چند روزى را به غفلت و غرور طى کن اما بدان) که از دوزخیانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).
مگر چنین انسان کوته فکر گمراه و گمراه کننده سرنوشتى غیر از این مىتواند داشته باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
-
پاسخ : صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر
(آیه 9)
آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟ در این آیه از روش مقایسه- که روش شناخته شده قرآن براى تفهیم مسائل مختلف است- استفاده کرده، مىگوید:
آیا چنین کسى با ارزش است «یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).
آن انسان مشرک و فراموشکار و متلون و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیدار دل و نورانى که با خوف و رجاء خدا را مىخواند، کجا؟! تکیه روى ساعات شب به خاطر آن است که در آن ساعات حضور قلب بیشتر و آلودگى به ریا از هر زمان کمتر است.
در دنباله آیه پیامبر را مخاطب ساخته، مىفرماید: «بگو: آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند»؟! (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
نه، یکسان نیستند «تنها خردمندان متذکر مىشوند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
گر چه سؤال فوق سؤالى است وسیع و گسترده ولى اشارهاى است به سؤال قبل یعنى آیا کسانى که مىدانند آن مشرکان لجوج و کوردل با این مؤمنان پاک و روشن ضمیر و مخلص نابرابرند با کسانى که از این واقعیت روشن آگاه نیستند مساویند؟
این جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است که عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مىسازد، و معلوم مىشود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن.
علم در این آیه و آیات دیگر قرآن به معنى دانستن یک مشت اصطلاحات یا روابط مادى در میان اشیاء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نیست، بلکه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است که انسان را به «قنوت» یعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و امید به رحمت خدا دعوت مىکند، این است حقیقت علم، و علوم رسمى نیز اگر در خدمت چنین معرفتى باشد علم است، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قیل و قالى» بیش نیست.
(آیه 10)
خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقیقت آیات گذشته که مقایسهاى میان مشرکان مغرور و مؤمنان مطیع فرمان خدا و نیز میان عالمان و جاهلان شده بود، در اینجا خطوط اصلى برنامههاى بندگان راستین و مخلص را ضمن «هفت دستور» که در طى چند آیه آمده و هر آیه با خطاب «قل» شروع مىشود بیان شده است.
نخست از تقوا شروع مىکند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد: «بگو: اى بندگان من که ایمان آوردهاید! از (مخالفت پروردگارتان بپرهیزید» (قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ).
آرى! تقوا که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است.
در دومین دستور به مسأله «احسان و نیکوکارى» در این دنیا که دار عمل است پرداخته، و از طریق بیان نتیجه احسان، مردم را به آن تشویق و تحریص مىکند، مىفرماید: «براى کسانى که در این دنیا نیکى کردهاند پاداش نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
آرى! نیکوکارى بطور مطلق در این دنیا در گفتار، در عمل، در طرز اندیشه و تفکر نسبت به دوستان، و نسبت به بیگانگان، نتیجهاش برخوردارى از پاداش عظیم در هر دو جهان است که نیکى جز نتیجه نیک نخواهد داشت.
در حقیقت تقوا یک عامل بازدارنده است، و احسان یک عامل حرکت آفرین که مجموعا «ترک گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مىشود.
سومین دستور تشویق به «هجرت» از مراکز شرک و کفر و آلوده به گناه است مىگوید: «و زمین خداوند وسیع است» اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).
که در حقیقت پاسخى است به بهانه جویان سست ارادهاى که مىگفتند: ما در سرزمین مکه به خاطر سیطره حکومت مشرکان قادر به انجام وظایف الهى خود نیستیم، قرآن مىگوید: سرزمین خدا محدود به مکه نیست، مکه نشد مدینه، دنیا پهناور است، به جاى دیگر نقل مکان کنید.
این به خوبى نشان مىدهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد به هیچ وجه در پیشگاه خدا عذر نیست.
و از آنجا که هجرت معمولا همراه با مشکلات فراوانى در جنبههاى مختلف زندگى است چهارمین دستور را در باره صبر و استقامت به این صورت بیان مىکند:
«صابران اجر و پاداش خود را بىحساب دریافت مىدارند» (إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
تعبیر «بغیر حساب» نشان مىدهد که صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند، و اهمیت هیچ عملى به پایه صبر و استقامت نمىرسد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
-
پاسخ : صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر
(آیه 11)
در پنجمین دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحید خالص از هر گونه شائبه شرک، به میان آمده، اما در اینجا لحن کلام عوض مىشود و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از وظائف و مسؤولیتهاى خودش سخن مىگوید، مىفرماید: «بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).
(آیه 12)
سپس به ششمین دستور اشاره کرده، مىافزاید: «و مأمورم که نخستین مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ).
(آیه 13)
هفتمین و آخرین دستور که مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قیامت است نیز با همین لحن عنوان شده، مىفرماید: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم کنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) مىترسم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
تا این حقیقت روشن شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز بندهاى از بندگان خدا است، او نیز مأمور به پرستش خالصانه است و از کیفر الهى خائف مىباشد، و این خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانیت اوست.
(آیه 14)
بعد از ذکر برنامه هفت مادهاى آیات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسلیم، و خوف) از آنجا که مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگیزههاى مختلف شرک ویژگى خاصى دارد بار دیگر براى تأکید به سراغ آن رفته، و با همان لحن مىفرماید: «بگو: تنها خدا را مىپرستم در حالى که دینم را براى او خالص مىکنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی).
(آیه 15)
«شما هر کس را جز او مىخواهید بپرستید» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).
سپس مىافزاید: «بگو: این راه، راه زیانکاران است چرا که) زیانکاران واقعى آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست دادهاند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نه از وجود خویش بهرهاى گرفتند، و نه از سرمایه عمر نتیجهاى، نه خانواده و فرزندانشان وسیله نجات آنها هستند و نه مایه آبرو و شفاعت در پیشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن این سرمایههاى عظیم، سختترین و دردناکترین عذاب را براى خود فراهم ساخته اند.
«آگاه باشید زیان آشکار همین است»! (أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/281