وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم از نو غمی آمد به مبارك بادم
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکـــش
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا چشمیست خون افشان ز دست ان کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از ان ابرو[gerye]
وفا مجوی زخوبان که در شکستن عهد
چو در شکست سر زلف خود سبک دستند
وفایی نیست در گلها ، منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنـــــــــوش
شنیدم که طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام
می روی و گریه می آید مرا
ساعتی بنشین که باران بگذرد
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد