-
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 33)
این هم نشانه هاى دیگر: از آنجا که بحث در آیات گذشته پیرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرک و بت پرستى بود، همچنین در آیه قبل اشارهاى به مسأله معاد شده بود در اینجا نشانه هایى از توحید و معاد را توأما بیان مى کند تا وسیله اى باشد براى بیدارى منکران و ایمان به مبدأ و معاد.
نخست از احیاى زمینهاى مرده و برکاتى که از آن عائد انسانها مى شود بحث کرده، مى فرماید: «زمینهاى مرده براى آنها نشانه آشکارى است (از مبدأ و معاد) ما آن را زنده کردیم، و دانه هایى از آن خارج ساختیم و آنها از آن تغذیه مى کنند» (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ).
مسأله حیات و زندگى از مهمترین دلائل توحید است و با تمام پیشرفت هاى علمى هنوز کسى به درستى نمى داند تحت تأثیر چه عواملى در روز نخست موجودات بىجان تبدیل به سلولهاى زنده شده است؟
(آیه 34)
این آیه توضیح و تشریحى بر آیه قبل است و چگونگى حیات زمینه اى مرده را بیان مى کند، مى فرماید: «و ما در آن باغهایى از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه هایى از آن جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ).
در آیه قبل سخن از دانه هاى غذایى در میان بود، اما در اینجا از میوه هاى نیرو بخش و مغذى سخن مى گوید که دو نمونه بارز و کامل آنها «خرما» و «انگور» است که هر یک غذایى کامل محسوب مى شود.
(آیه 35)
این آیه هدف آفرینش این درختان پر بار را چنین بیان مى کند:
«غرض این است که از میوه آن بخورند، در حالى که دست آنها در ساختمان آن کمترین دخالتى نداشته، آیا شکر خدا را به جا نمى آورند»! (لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
آرى! میوه هایى که به صورت غذاى کامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شود بىآنکه کمترین نیازى به پختن و یا تغییرات دیگر داشته باشد به مجرد چیدن از درخت قابل استفاده است، و این نهایت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان مى دهد.
هدف آن است که حس حق شناسى و شکر گزارى انسانها را تحریک کند تا از طریق شکر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، که شکر منعم نخستین گام معرفت کردگار است.
(آیه 36)
این آیه سخن از تسبیح و تنزیه پروردگار مى گوید، خط بطلان بر شرک مشرکان که در آیات گذشته از آن سخن بود مى کشد، و راه توحید و یکتا پرستى را به همگان نشان مى دهد، مى فرماید: «منزه است کسى که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین مى رویاند، و از خود آنان، و از آنچه نمى دانند»! (سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است خداوند نیاز به این ندارد که خویشتن را تسبیح و تنزیه کند، این تعلیمى است براى بندگان و دستور العملى است براى پیمودن خط تکامل.
این آیه یکى دیگر از آیاتى است که محدود بودن علم انسان را بیان مى کند و نشان مى دهد که در این جهان حقایق بسیارى است- از جمله «زوجیّت» در موجودات جهان- که از علم و دانش ما پوشیده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
-
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 37)
هر یک از خورشید و ماه آیتى هستند: در اینجا بخش دیگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بیان مى کند.
نخست مى فرماید: «شب براى آنها آیه و نشانه اى است» از عظمت خدا (وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ).
در حالى که نور آفتاب همه جا را فراگرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده «ما نور آفتاب و روز را از آن بر مى داریم، ناگهان تاریکى همه آنها را فرا مى گیرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).
دقت در این تعبیر این نکته را بازگو مى کند که طبیعت اصلى کره زمین تاریکى است، نور و روشنایى صفتى است عارضى که از منبع دیگرى به او داده مى شود، همچون لباس که بر تن کسى بپوشانند که هرگاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعى تن آشکار مى شود!
(آیه 38)
سومین نشانه اى که بعد از آیت شب به آن اشاره شده آیت نور و روشنایى و آفتاب است، مى گوید: «و خورشید نیز (براى آنها آیتى است) که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها).
این آیه به وضوح حرکت خورشید را بطور مستمر بیان مى کند، اما در این که منظور از این حرکت چیست. جدیدترین تفسیر همان است که اخیرا دانشمندان کشف کرده اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به سوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده اند مى باشد.
به هر حال حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است آن هم با حرکت حساب شده در این فضاى بیکران از هیچ کس میسر نیست جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى انتهاست.
و به همین جهت در پایان آیه مى فرماید: «این تقدیر خداوند قادر و داناست» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
در تعبیرات این آیه اشاره اى است پر معنى به نظام سال شمسى که از حرکت خورشید در برج ها حاصل مى گردد و به زندگى بشر نظم و برنامه مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
-
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 39)
لذا در این آیه براى تکمیل این بحث از حرکت ماه و منازل آن که نظام بخش ایام ماه است، سخن مى گوید، و مى فرماید: «و ما براى ماه منزل هایى قرار دادیم، و به هنگامى که این منزلها را طى کرد سر انجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل و زرد رنگ خرما در مى آید»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ).
منظور از «منازل» همان منزلگاه هاى دویست و هشت گانه اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق طى مى کند.
این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و یک تقویم طبیعى آسمانى است که با سواد و بى سواد توانایى خواندن آن را دارد.
(آیه 40)
در این آیه سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار آن چنان برنامه اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها پیدا نمى شود و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات کاملا تنظیم مى گردد.
مى فرماید: «نه براى خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد، و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند»! (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
مى دانیم خورشید دوران خود را در برج هاى دوازده گانه در یک سال طى مى کند، در حالى که کره ماه منزل گاه هاى خویش را در یک ماه طى مى کند.
بنابر این حرکت دورانى ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پاى ماه نمى رسد تا حرکت یک ساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.
از آنچه گفتیم روشن مى شود که منظور از حرکت خورشید در این بحث حرکت آن بحسب حس ما است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
-
پاسخ : صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس
(آیه 41)
حرکت کشتی ها در دریاها نیز آیتى است! در آیات پیشین سخن از نشانه هاى پروردگار در آفرینش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنین زمین و برکات زمین بود، و در این آیه سخن از دریاها و بخشى از نعمتها و مواهب دریا یعنى حرکت کشتی هاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مى باشد.
لذا نخست مى فرماید: «این نیز براى آنها آیت و نشانه اى است از عظمت پروردگار که ما فرزندانشان را در کشتی هایى که مملو (از وسائل زندگى) است حمل کردیم» (وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
حرکت کشتیها که بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر مى باشد، و کارى که از آنها ساخته است هزاران برابر مرکب هاى دیگر است، نتیجه خواص ویژه آب و وزن مخصوص اجسامى که کشتى از آن ساخته شده، و خاصیت بادها (در کشتی هاى بادبانى) و انرژى اتمى (در کشتی هایى که با نیروى اتم کار مى کند) مى باشد.
و همه اینها قوا و نیروهایى است که خدا مسخّر انسان ساخته و هر یک از آنها و نیز مجموعه آنها آیتى از آیات الهى است.
(آیه 42)
و براى این که توهّم نشود که تنها مرکب خداداد کشتی هاست در این آیه مى افزاید: «و ما براى آنها مرکب هاى دیگرى مانند آن آفریدیم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ).
مرکب هایى که در خشکى یا در هوا و فضا راه مى رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
-
صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
[golrooz]صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ(43)
و اگر بخواهيم غرقشان مي كنيم و هيچ فريادرسي نمي يابند و روي نجات نمي بينند(43)
إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَيٰ حِينٍ(44)
مگر رحمتي از جانب ما [شامل آنها گردد] و تا چندي [آنها را] برخوردار سازيم(44)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا۟ مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(45)
و چون به ايشان گفته شود از آنچه در پيش رو و پشت سر داريد بترسيد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد [نمي شنوند](45)
وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ مِّنْ ءَايَٰتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا۟ عَنْهَا مُعْرِضِينَ(46)
و هيچ نشانه اي از نشانه هاي پروردگارشان بر آنان نيامد جز اينكه از آن رويگردان شدند(46)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَآءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(47)
و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزي داده انفاق كنيد كساني كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند مي گويند آيا كسي را بخورانيم كه اگر خدا مي خواست [خودش] وي را مي خورانيد شما جز در گمراهي آشكاري [بيش] نيستيد(47)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(48)
و مي گويند اگر راست مي گوييد پس اين وعده [عذاب] كي خواهد بود(48)
مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ(49)
جز يك فرياد [مرگبار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامي كه سرگرم جدالند غافلگيرشان كند(49)
فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَآ إِلَيٰٓ أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ(50)
آنگاه نه توانايي وصيتي دارند و نه مي توانند به سوي كسان خود برگردند(50)
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَيٰ رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ(51)
و در صور دميده خواهد شد پس بناگاه از گورهاي خود شتابان به سوي پروردگار خويش مي آيند(51)
قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ(52)
مي گويند اي واي بر ما چه كسي ما را از آرامگاهمان برانگيخت اين است همان وعده خداي رحمان و پيامبران راست مي گفتند(52)
إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ(53)
[باز هم] يك فرياد است و بس و بناگاه همه در پيشگاه ما حاضر آيند(53)
فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَئًْا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(54)
امروز بر كسي هيچ ستم نمي رود جز در برابر آنچه كرده ايد پاداشي نخواهيد يافت(54)
إِنَّ أَصْحَٰبَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَٰكِهُونَ(55)
در اين روز اهل بهشت كار و باري خوش در پيش دارند(55)
هُمْ وَأَزْوَٰجُهُمْ فِي ظِلَٰلٍ عَلَي الْأَرَآئِكِ مُتَّكُِٔونَ(56)
آنها با همسرانشان در زير سايه ها بر تختها تكيه مي زنند(56)
لَهُمْ فِيهَا فَٰكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ(57)
در آنجا براي آنها [هر گونه] ميوه است و هر چه دلشان بخواهد(57)
سَلَٰمٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ(58)
از جانب پروردگار[ي] مهربان [به آنان] سلام گفته مي شود(58)
وَامْتَٰزُوا۟ الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ(59)
و اي گناهكاران امروز [از بي گناهان] جدا شويد(59)
۞ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا۟ الشَّيْطَٰنَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(60)
اي فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وي دشمن آشكار شماست(60)
وَأَنِ اعْبُدُونِي هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(61)
و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست(61)
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا۟ تَعْقِلُونَ(62)
و [او] گروهي انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمي كرديد(62)
هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(63)
اين است جهنمي كه به شما وعده داده مي شد(63)
اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(64)
به [جرم] آنكه كفر مي ورزيديد اكنون در آن درآييد(64)
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَيٰٓ أَفْوَٰهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَآ أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(65)
امروز بر دهانهاي آنان مهر مي نهيم و دستهايشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مي ساختند گواهي مي دهند(65)
وَلَوْ نَشَآءُ لَطَمَسْنَا عَلَيٰٓ أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا۟ الصِّرَٰطَ فَأَنَّيٰ يُبْصِرُونَ(66)
و اگر بخواهيم هر آينه فروغ از ديدگانشان مي گيريم تا در راه [كج] بر هم پيشي جويند ولي [راه راست را] از كجا مي توانند ببينند(66)
وَلَوْ نَشَآءُ لَمَسَخْنَٰهُمْ عَلَيٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَٰعُوا۟ مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ(67)
و اگر بخواهيم هرآينه ايشان را در جاي خود مسخ مي كنيم [به گونه اي] كه نه بتوانند بروند و نه برگردند(67)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 43)
این آیه براى روشنتر ساختن این نعمت بزرگ حالتى را که از دگرگون شدن این نعمت به وجود مىآید بیان مىکند، مىگوید: «و اگر بخواهیم آنها را غرق مىکنیم، آن چنان که نه فریادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ).
به یک موج عظیم فرمان مىدهیم کشتى آنها را واژگون کند! یا به یک گرداب مأموریت مىدهیم آنها را در کام خود فرو بلعد! یا به یک طوفان دستور مىدهیم آنها را مانند یک پر کاه بردارد و در وسط امواج پرتاب کند! این ماییم که این نظام را تداوم مىبخشیم، تا آنها بهره گیرند، و اگر گهگاه حوادثى از این قبیل مىفرستیم براى این است که اهمیت نعمتى را که در آن غرقند بدانند.
(آیه 44)
و سر انجام در این آیه براى تکمیل سخن فوق مىافزاید: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معینى (که پایان زندگى آنهاست) از این زندگى بهره گیرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ).
آرى! با هیچ وسیلهاى آنها نمىتوانند نجات یابند جز این که نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یارى آنها بشتابد.
(آیه 45)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آیات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اینجا عکس العمل کفار لجوج را در برابر آیات الهى، و همچنین دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و انذار به عذاب پروردگار بیان مىکند.
نخست مىفرماید: «و هنگامى که به آنها گفته مىشود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهیزید، تا مشمول رحمت الهى شوید» اعراض مىکنند و روى گردان مىشوند (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بین ایدیکم» مجازاتهاى دنیاست که نمونهاى از آن در آیات قبل ذکر شده، و منظور از «ما خلفکم» مجازاتهاى آخرت است که در پشت سر دارند، و تعبیر به «پشت سر» به خاطر آن است که هنوز نیامده، گویى پشت سر انسان در حرکت است، و سر انجام روزى به او مىرسد و دامانش را مىگیرد، و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکنند و به تعبیر دیگر کارى نکنند که مستوجب این عقوبات گردد.
(آیه 46)
در این آیه بار دیگر روى همین معنى تأکید مىکند و لجاجت و پافشارى این کوردلان را در نادیده گرفتن آیات الهى و تعلیمات پیامبران مشخص ساخته، مىفرماید: «هیچ آیهاى از آیات پروردگارشان براى آنها نمىآید مگر این که از آن روى گردان مىشوند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، آنها به کورانى مىمانند که نزدیکترین اشیاء اطراف خود را مشاهده نمىکنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاریکى شب فرق نمى نهند!
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 47)
سپس قرآن انگشت روى یکى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مىگوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى کرده است (در راه او) انفاق کنید کافران به مؤمنان مىگویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مىخواست او را سیر مىکرد، شما تنها در گمراهى آشکارید»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
این همان منطق بسیار عوامانهاى است که در هر عصر و زمان از ناحیه افراد خودخواه و بخیل مطرح مىشود که مىگویند: اگر فلانى فقیر است لابد کارى کرده که خدا مىخواهد فقیر بماند، و اگر ما غنى هستیم لا بد عملى انجام دادهایم که مشمول لطف خدا شدهایم، بنابر این نه فقر آنها و نه غناى ما هیچ کدام بىحکمت نیست! غافل از این که جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگ دستى آزمایش مىکند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو، در بوته امتحان قرار مىدهد که آیا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شکر گزارى را به جا مىآورد؟ یا همه را زیر پا مىگذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختیار دارد در راه او انفاق مىکند یا نه!
(آیه 48)
صیحه هاى رستاخیز! به دنبال ذکر منطق سست و بهانه جویانه کفار در مورد انفاقها که در آیات قبل گذشت، در اینجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قیام قیامت شروع مىکند، و منطق پوسیده آنها را در مورد انکار معاد با جواب قاطع درهم مىکوبد.
به علاوه بحثهایى را که در طى آیات پیشین در زمینه توحید بیان شد با بحثهاى معاد تکمیل کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: اگر راست مىگویید این وعدهاى را که شما مىدهید کى خواهد آمد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این که شما نمىتوانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید!
(آیه 49)
این آیه به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده، مىگوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مسأله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «آنها جز این انتظار نمىکشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال (در مورد دنیاى خویش) هستند»! (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ).
همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هر کدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچهاى را گشودهاند و مشغول معاملهاند پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مىیابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آن که به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مىرسد و جهان پایان مىیابد!
کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهار پایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهار پایان سیراب شوند قیامت بر پا مىشود»! به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مىدهد که قیامت بطور ناگهانى و غافلگیرانه بر پا مىشود، و ثانیا موضوع پیچیده اى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه همه چیز پایان مىگیرد و دنیا به آخر مىرسد.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 50)
لذا در این آیه مىگوید: این مسأله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمىکنند»! (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى که حادثهاى به انسان دست مىدهد و انسان احساس مىکند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مىکند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند.
اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مىدهد؟ و یا به فرض این که مجالى باشد مگر کسى زنده مىماند که توصیههاى انسان را بشنود؟
(آیه 51)
سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مىگوید: «و بار دیگر در صور دمیده مىشود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مىشوند» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ).
خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مىپوشند، و از قبر سر بر مىآورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مىگردند، همان گونه که با یک «صیحه» همگى مردند با یک «نفخه» (دمیدن در صور) جان مىگیرند و زنده مىشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها.
(آیه 52)
سپس مىافزاید: در این هنگام منکران رستاخیز و معاد «مىگویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت»؟! (قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گویا و وحشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مىسپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمىیابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مىکند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، چنانکه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «همان گونه که مىخوابید، مىمیرید و همان گونه که از خواب بر مىخیزید، زنده مىشوید».
(آیه 53)
سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور، مىفرماید: «آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم بر مىخیزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مىشوند» (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
بنابر این براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى لازم نیست، همان گونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!
(آیه 54)
در اینجا بحث پیرامون چگونگى حساب در محشر را سر بسته گذارده و از آن مىگذرد، و به تشریح سر انجام کار مؤمنان صالح و کافران طالح پرداخته، چنین مىگوید: «امروز به هیچ کس ذرّهاى ستم نمىشود» (فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً).
نه از پاداش کسى کاسته مىشود، و نه کیفر کسى افزون مىگردد، و حتى به قدر یک سر سوزن کم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.
سپس به بیانى مىپردازد که در حقیقت دلیل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مىفرماید: «شما جز آنچه را عمل مىکردید جزا داده نمىشوید» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 55)
بهشتیان غرق در مواهب مادى و معنوى! در اینجا به گوشهاى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چیز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مىگوید: «بهشتیان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» که از هر اندیشه ناراحت کننده بر کنار مىباشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ).
«و در نهایت سرور و شادى به سر مىبرند» (فاکِهُونَ).
(آیه 56)
بعد از نعمت آرامش خاطر که خمیر مایه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى دیگر پرداخته، چنین مىگوید: «آنها و همسرانشان در سایههاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تکیه کردهاند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند.
تعبیر به «ظلال» (سایهها) نشان مىدهد که در آنجا نیز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سایه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور دیگرى دارند.
(آیه 57)
علاوه بر این «براى آنها میوه بسیار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ).
و به این ترتیب آنچه امروز در فکر انسان بگنجد و آنچه از فکر او خطور نکند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهیاست، و پذیرایى خداوند از میهمانان خود در بالاترین سطح ممکن انجام مىشود.
(آیه 58)
اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مىفرماید: «براى آنها سلام و تهنیت الهى است، این سخنى است از ناحیه پروردگار رحیم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ).
این نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مىکند، و به او لذت و شادى و معنویت مىبخشد، که با هیچ نعمتى برابر نیست، آرى شنیدن نداى محبوب، ندایى آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پاى بهشتیان را غرق سرور مىکند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مىکند که از همه چیز جز او غافل مىشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مىسپارند.
(آیه 59)
چرا پرستش شیطان مى کنید؟! بخشى از سرگذشت شوق انگیز و پر افتخار بهشتیان در آیات قبل گذشت، و در اینجا به قسمتى از سرنوشت دوزخیان و بندگان شیطان اشاره مىکند.
نخست این که در آن روز با خطابى تحقیر آمیز مخاطب مى شوند و به آنها گفته مى شود: «جدا شوید امروز اى گنهکاران»! (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنها در مى آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید!
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 60)
این آیه به ملامتها و سرزنشهاى پر معنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین مىگوید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى مىدهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.
(آیه 61)
در این آیه براى تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است مىفرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار مىدهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده مىشود که این جهان سراى اقامت نیست، چرا که راه را به کسى ارائه مىدهند که از گذرگاهى عبور مىکند و مقصدى در پیش دارد.
(آیه 62)
باز براى شناسایى هر چه بیشتر این دشمن قدیمى خطرناک مىافزاید: «او گروه زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمىبینید چه بدبختیهایى شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمىگیرید؟ باز با او طرح دوستى مىریزید، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خویش انتخاب مىکنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟
(آیه 63)
آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مىدهد.
آرى! در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعلهور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مىگوید: «این همان دوزخى است که به شما وعده داده مىشد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
-
پاسخ : صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس
(آیه 64)
پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید» (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
(آیه 65)
سپس به گواهان روز قیامت اشاره مى کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جایى براى انکار سخنان آنها نیست، مىفرماید: «امروز بر دهان آنها مهر مىنهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مىگوید و پاهاى آنها کارهایى را که انجام مىدادند براى ما شهادت مىدهند» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار مىشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مىآورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مىسازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «اعضاى پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمىدهد، بلکه گواهى بر ضدّ کسى مىدهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مىدهند (و خودش آن را مىخواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مىخوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد».
(آیه 66)
در این آیه اشاره به یکى از عذابهایى مىکند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، مىفرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو مىکنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مىگیرد، «سپس براى عبور از راه، مىخواهند بر یکدیگر پیشى بگیرند، اما چگونه مىتوانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!
(آیه 67)
مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ مىکنیم (به مجسمههایى بىروح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مىنماییم) به گونهاى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
-
صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
[golrooz] صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ(68)
و هر كه را عمر دراز دهيم او را [از نظر] خلقت فروكاسته [و شكسته] گردانيم آيا نمي انديشند(68)
وَمَا عَلَّمْنَٰهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِينٌ(69)
و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وي نيست اين [سخن] جز اندرز و قرآني روشن نيست(69)
لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَٰفِرِينَ(70)
تا هر كه را [دلي] زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] در باره كافران محقق گردد(70)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَآ أَنْعَٰمًا فَهُمْ لَهَا مَٰلِكُونَ(71)
آيا نديده اند كه ما به قدرت خويش براي ايشان چهارپاياني آفريده ايم تا آنان مالك آنها باشند(71)
وَذَلَّلْنَٰهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ(72)
و آنها را براي ايشان رام گردانيديم از برخي شان سواري مي گيرند و از بعضي مي خورند(72)
وَلَهُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ(73)
و از آنها سودها و نوشيدنيها دارند پس چرا شكرگزار نيستيد(73)
وَاتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ(74)
و غير از خدا[ي يگانه] خداياني به پرستش گرفتند تا مگر ياري شوند(74)
لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ(75)
[ولي بتان] نمي توانند آنان را ياري كنند و آنانند كه براي [بتان] چون سپاهي احضار شده اند(75)
فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ(76)
پس گفتار آنان تو را غمگين نگرداند كه ما آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مي كنند مي دانيم(76)
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقْنَٰهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ(77)
مگر آدمي ندانسته است كه ما او را از نطفه اي آفريده ايم پس بناگاه وي ستيزه جويي آشكار شده است(77)
وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِ الْعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٌ(78)
و براي ما مثلي آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسي اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگي مي بخشد(78)
قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(79)
بگو همان كسي كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشي داناست(79)
الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ(80)
همو كه برايتان در درخت سبزفام اخگر نهاد كه از آن [چون نيازتان افتد] آتش مي افروزيد(80)
أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَيٰ وَهُوَ الْخَلَّٰقُ الْعَلِيمُ(81)
آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند آري اوست آفريننده دانا(81)
إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَئًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ(82)
چون به چيزي اراده فرمايد كارش اين بس كه مي گويد باش پس [بي درنگ] موجود مي شود(82)
فَسُبْحَٰنَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(83)
پس [شكوهمند و] پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست و به سوي اوست كه بازگردانيده مي شويد(83)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالصَّٰٓفَّٰتِ صَفًّا(1)
سوگند به صف بستگان كه صفي [با شكوه] بسته اند(1)
فَالزَّٰجِرَٰتِ زَجْرًا(2)
و به زجركنندگان كه به سختي زجر مي كنند(2)
فَالتَّٰلِيَٰتِ ذِكْرًا(3)
و به تلاوت كنندگان [آيات الهي](3)
إِنَّ إِلَٰهَكُمْ لَوَٰحِدٌ(4)
كه قطعا معبود شما يگانه است(4)
رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَٰرِقِ(5)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و پروردگار خاورها(5)
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ(6)
ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم(6)
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَٰنٍ مَّارِدٍ(7)
و [آن را] از هر شيطان سركشي نگاه داشتيم(7)
لَّا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلَيٰ وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(8)
[به طوري كه] نمي توانند به انبوه [فرشتگان] عال م بالا گوش فرا دهند و از هر سوي پرتاب مي شوند(8)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
(آیه 68)
در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مىکند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا مىکنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مىافکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که مىتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
مىفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه مىکنیم، آیا اندیشه نمىکنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستى روزهایى فرا مىرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت مىتوان تصور کرد.
(آیه 69)
او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهاى زنده و جامعى پیرامون اصول اعتقادى توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از یکى به دیگرى منتقل مىسازد.
در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مىگردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مىکردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزندهاى به آن مىدهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مىگوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مىشدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سر چشمه مىگیرد و بر محور واقعیتها مىگردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مىجوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مىباشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغههاى آن است، تا آنجا که گفتهاند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مىکند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مىگردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مىدارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مىسازند حساب جداگانهاى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مىکند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).
(آیه 70)
«هدف از آن این است که افرادى را که زندهاند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! این آیات «ذکر» است و مایه یادآورى و وسیله بیدارى، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشى با قاطعیت و صراحت بیان مىکند، و به همین دلیل عامل بیدارى و حیات و زندگى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
-
پاسخ : صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
(آیه 71)
منافع سرشار چهار پایان براى شما: بار دیگر قرآن مجید به مسأله توحید و شرک باز مىگردد، و ضمن برشمردن قسمتى از نشانههاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نیازمندیهاى آنها از سوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بینوایى بتها اشاره کرده، در یک مقایسه روشن، حقانیت خط توحید، و بطلان خط شرک را آشکار مىسازد.
نخست مىگوید: «آیا آنها ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهایم چهار پایانى براى آنها آفریدیم که آنان مالک آن هستند» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ).
(آیه 72)
و براى این که به خوبى بتوانند از این چهار پایان بهره گیرند «آنها را رام ایشان ساختیم» (وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ).
این حیوانات زورمند پر قدرت که گاه بطور نادر، به فرمان خدا سر به عصیان و طغیان بر مىدارند، چنان خطرناک مىشوند که دهها نفر در مقابل آنان عاجز مىشود، ولى در حالت عادى گاهى یک قطار شتر را به ریسمانى بسته و به دست کودکى چند ساله مىسپارند.
«پس هم از آنها مرکب راهوار براى خود فراهم مىسازند، و هم از آنها تغذیه مىکنند» (فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ).
(آیه 73)
منافع آنها به همین جا ختم نمىشود، بلکه «براى آنان منافع دیگر در این حیوانات و نوشیدنیهاى گوارایى است» (وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ).
تعبیر به «مشارب» اشاره به شیرهایى است که از چهار پایان مختلف گرفته مىشود، و قسمت مهمى از مواد غذایى انسان از آن و فراوردههاى آن تأمین مىگردد.
«آیا با این حال شکر این نعمتها را به جا نمىآورند»؟! شکرى که وسیله معرفت اللّه و شناخت ولى نعمت است (أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
(آیه 74)
لذا در این آیه به تشریح حال مشرکان پرداخته چنین مىگوید:
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند» و مورد حمایت بتان قرار گیرند (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ).
چه خیال خام و فکر باطلى؟ که این موجودات ضعیف را که هیچ قدرتى بر دفاع از خویشتن ندارند تا چه رسد به دیگران، در کنار خالق زمین و آسمان و بخشنده آن همه مواهب قرار دهند، و در حوادث مشکل زندگى از آنان یارى طلبند؟
(آیه 75)
لذا در این آیه مىافزاید: «آنها قادر به نصرت و یارى عبادت کنندگان خویش نیستند، و این عابدان در قیامت لشکر آنها خواهند بود و همگى در آتش دوزخ حضور مىیابند» (لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ).
چه دردناک است که این پیروان در آن روز به صورت لشکریانى پشت سر بتها قرار گیرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور یابند- حاضر ساختن افراد بىآنکه خودشان تمایل داشته باشند نشانه حقارت آنها است- و بعد از آن همگى به دوزخ فرستاده شوند، بىآنکه بتوانند گرهى را از کار لشکر خود بگشایند.
(آیه 76)
سر انجام در این آیه به عنوان دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و تقویت روحیه او در برابر این همه کار شکنیها و فتنه انگیزیها و افکار و اعمال خرافى، مىفرماید:
«اکنون که چنین است سخنان آنها تو را غمگین نکند (که گاهى تو را شاعر مىخوانند و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى دیگرى مىبندند) چرا که آنچه را آنها در دل مخفى مىدارند و یا با زبان آشکار مىسازند همه را ما مىدانیم» (فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
نه نیات آنها بر ما پوشیده است، و نه توطئههاى مخفیانه آنها، و نه تکذیبها و شیطنتهاى آشکارشان، همه را مىدانیم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مىداریم و تو را از شر آنها در این جهان نیز در امان خواهیم داشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
-
پاسخ : صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
(آیه 77)
شأن نزول:
مردى از مشرکان به نام «ابىّ بن خلف» یا «امیة بن خلف» و یا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسیدهاى را پیدا کرد و گفت: با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد بر مىخیزم، و سخن او را در باره معاد ابطال مىکنم آن را برداشت و نزد پیامبر اسلام آمد (و شاید مقدارى از آن را در حضور پیامبر نرم کرد و به روى زمین ریخت) و گفت چه کسى مىتواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور مىکند).
این آیه و شش آیه بعد از آن که مجموعا هفت آیه را تشکیل مىدهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شکنى به او و هم فکران او داد.
تفسیر:
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد این سوره از قرآن مجید با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بردارد پایان مىیابد.
نخست دست انسان را مىگیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بىارزشى بیش نبود مىبرد، و او را به اندیشه وا مىدارد، مىگوید: «آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
آرى! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خصیم مبین» شود.
(آیه 78)
براى بىخبرى او همین بس که «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد) و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه کسى مىتواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ).
منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده.
مىگوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمىزدى، اى انسان فراموشکار! به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى، از حیوان سرزدى، از عالم حیوان نیز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مىپرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مىکند؟! این استخوان هر گاه کاملا بپوسد تازه خاک مىشود، مگر روز اول خاک نبودى؟
(آیه 79)
لذا بلافاصله به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد که به این خیرهسر مغرور و فراموشکار «بگو: کسى او را زنده مىکند که در روز نخست او را ایجاد کرد» (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فکر مىکنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مىتواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ویژگیهاى آنها را مىداند (وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ).
کسى که داراى چنین «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
-
پاسخ : صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
(آیه 80)
رستاخیز انرژیها! در ادامه بحث پیرامون مسأله امکان معاد مىفرماید: «همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مىافروزید» قادر است که بر این استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در این جا تفسیر دقیقى وجود دارد که به کمک دانشهاى امروز بر آن دست یافتهایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذاردهایم.- البته تفسیرهاى دیگر را نیز ردّ نمىکنیم.
توضیح این که: یکى از کارهاى مهم گیاهان مسأله «کربن گیرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. این سلولز یاختههاى درختان و گیاهان- گاز کربن- را از هوا گرفته و آن را تجزیه مىکنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگاه مىدارد، و سپس آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن مىسازد.
ولى مسأله مهم این است که طبق گواهى علوم طبیعى هر ترکیب شیمیایى که انجام مىیابد یا باید توأم با جذب انرژى اصلى باشد و یا آزاد کردن آن- دقت کنید.
بنابر این هنگامى که درختان به عمل کربنگیرى مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژى دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژى فعال استفاده مىکنند.
به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نیز در دل آنها ذخیره مىشود و به هنگامى که چوبها را به اصطلاح مىسوزانیم همان انرژى ذخیره شده آفتاب آزاد مىگردد، زیرا بار دیگر «کربن» با «اکسیژن» هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل مىدهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقدارى آب) آزاد مىگردد.
و این که مىگویند همه انرژیها در کره زمین به انرژى آفتاب باز مىگردد یکى از چهرههایش همین است.
اینجاست که به «رستاخیز انرژیها» مىرسیم، و مىبینیم نور و حرارتى که در این فضا پراکنده مىشود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مىدهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى که یک شعله آتش به چوب خشکیده مىرسد، رستاخیز آنها شروع مىشود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مىگردد، بىآنکه حتى به اندازه روشنایى یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد!- باز هم دقت کنید.
(آیه 81)
او مالک و حاکم بر همه چیز است! بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین، و آفرینش آتش از درخت سبز این آیه مسأله را از طریق سومى تعقیب مىکند و آن از طریق قدرت بىپایان خداست.
مىفرماید: «آیا کسى که آسمانها و زمین را (با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفتانگیز آفریده) توانایى ندارد که همانند این انسانهاى خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات و زندگى جدیدى بازگرداند) آرى مىتواند، و او آفریننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).
(آیه 82)
این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت، تأکیدى است بر این حقیقت که هر گونه ایجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ایجاد آسمانهاى عظیم، و کره خاکى، با ایجاد یک حشره کوچک براى او یکسان است.
مىفرماید: «فرمان او این است که هر گاه چیزى را اراده کند به آن مىگوید:
موجود باش! آن هم موجود مىشود» همان گونه که خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسى که داراى چنین قدرتى است آیا جاى این دارد که در احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
آرى! تعلق اراده او به چیزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبیر به «امر» و «قول» و جمله «کن» همه توضیحى است براى مسأله خلق و ایجاد، و بیانگر تحقق سریع اشیا بعد از تعلق اراده الهى.
(آیه 83)
این آیه که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجهگیرى کلى در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبایى پایان مىدهد.
مىگوید: «پس منزه است خداوندى که ملکوت همه چیز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مىگردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
«پایان سوره یس»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
-
پاسخ : صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات
سوره صافّات [37]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 182 آیه است
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مىشود.
بخش اول: بحثى پیرامون گروههائى از ملائکه و فرشتگان خداوند، و در مقابل آنها گروهى از شیاطین سرکش و سرنوشت آنها را مطرح مىسازد.
بخش دوم: از کفار، و انکارشان نسبت به نبوت و معاد، و عاقبت کار آنها در قیامت سخن مىگوید، و گرفتارى تمام آنها در چنگال عذاب الهى، و نیز بخشى از نعمتهاى مهم بهشتى و لذات و زیبائیها و شادکامیهاى بهشتیان را شرح مىدهد.
بخش سوم: قسمتى از تاریخ انبیاى بزرگى، مانند «نوح» و «ابراهیم» و «اسحاق» و «موسى» و «هارون» و «الیاس» و «لوط» و «یونس» را به صورت فشرده و در عین حال بسیار مؤثر و نافذ بازگو مىکند، ولى بحث در باره «ابراهیم» قهرمان بت شکن، مشروحتر آمده است.
بخش چهارم: از یکى از انواع شرک که مىتوان آن را «بدترین نوع شرک» دانست. یعنى اعتقاد به رابطه خویشاوندى میان خداوند و جن و خداوند و فرشتگان بحث مىکند.
و سر انجام بخش پنجم که آخرین بخش این سوره است، و در چند آیه کوتاه مطرح شده، پیروزى لشکر حق را بر لشکر کفر و شرک و نفاق، و گرفتار شدن آنها را در چنگال عذاب الهى، ضمن تنزیه و تقدیس پروردگار بیان مىدارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده است:
«کسى که سوره صافات را بخواند به عدد هر جن و شیطانى ده حسنه به او داده مىشود، و شیاطین متمرد از او فاصله مىگیرند، و از شرک پاک مىشود و دو فرشتهاى که مأمور حفظ او هستند در قیامت در باره او شهادت مىدهند که به رسولان خداوند ایمان داشته است».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم: «کسى که سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتى محفوظ مىماند، و هر بلائى در زندگى دنیا از او دفع مىگردد، خداوند وسیعترین روزى را در اختیارش مىگذارد، و او را در مال و فرزندان و بدن، گرفتار زیانهاى شیطان رجیم و گردنکشان عنود نمىسازد، و اگر در آن روز و شب از دنیا برود خداوند او را شهید مبعوث مىکند، و شهید مىمیراند، و او را در بهشت با شهدا هم درجه مىسازد».
هدف از تلاوت، اندیشه و سپس اعتقاد و بعد از آن عمل است، و بدون شک کسى که تلاوت این سوره را با این کیفیت انجام دهد هم از شر شیاطین محفوظ خواهد ماند، هم از شرک پاک مىگردد، و با داشتن اعتقاد صحیح و اعمال صالح در زمره شهیدان قرار خواهد گرفت.
ضمنا نامگذارى این سوره به نام «صافّات» به مناسبت آیه اول آن است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
فرشتگانى که آماده انجام مأموریتند: این سوره نخستین سوره از قرآن مجید است که اولین آیات آن با سوگندها شروع مىشود، سوگندهائى اندیشه انگیز، که فکر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان مىکشاند.
درست است که خداوند از همه راستگویان راستگوتر است، و نیازى به سوگند ندارد، ولى توجه به دو نکته مشکل سوگند را در تمام آیات قرآن که از این به بعد گهگاه با آن سر و کار داریم حل خواهد کرد.
نخست این که: همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد مىکنند، بنابر این سوگندهاى قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت امورى است که به آنها سوگند یاد شده.
دیگر این که سوگند همیشه براى تأکید است، و دلیل بر این است که امورى که براى آن سوگند یاد شده از امور کاملا جدى و مؤکد است.
به هر حال در آغاز این سوره به نام سه گروه برخورد مىکنیم که به آنها سوگند یاد شده است.
نخست مىفرماید: «قسم به آنها که صف کشیدهاند و صفوف خود را منظم ساختهاند»! (وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا).
(آیه 2)
«همانها که قویا نهى مىکنند و باز مىدارند» (فَالزَّاجِراتِ زَجْراً).
(آیه 3)
«و آنها که پى در پى تلاوت ذکر مىکنند» (فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً).
معروف و مشهور آن است که توصیفات فوق اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان.
گروههائى که براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ایستاده و آماده فرمانند.
گروههائى از فرشتگان که انسانها را از معاصى و گناه باز مىدارند، و وسوسههاى شیاطین را در قلوب آنها خنثى مىکنند، و یا مأمور ابرهاى آسمانند و آنها را به هر سو مىرانند و آماده آبیارى سرزمینهاى خشک مىکنند.
و بالاخره گروههائى از فرشتگان که آیات کتب آسمانى را به هنگام نزول وحى بر پیامبران مىخوانند.
(آیه 4)
اکنون ببینیم این سوگندهاى پر محتوا سوگند به صفوف فرشتگان و انسانها براى چه منظورى بوده است؟
آیه شریفه این مطلب را روشن ساخته، مىگوید: «معبود شما مسلما یکتاست» (إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ).
سوگند به آن مقدساتى که گفته شد بتها همه بر بادند، و هیچ گونه شریک و شبیه و نظیرى براى پروردگار نیست.
(آیه 5)
سپس مىافزاید: «همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو قرار دارد، و پروردگار مشرقها»! (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ).
خورشید آسمان در هر روز از سال از نقطهاى غیر از نقطه روز قبل و بعد طلوع مىکند، و فاصله این نقاط با یکدیگر آنقدر منظم و دقیق است که حتى یک هزارم ثانیه کم و زیاد نمىشود، و هزاران هزار سال است که نظم «مشارق شمس» بر قرار مىباشد. در طلوع و غروب ستارگان دیگر نیز همین نظام حکمفرماست.
(آیه 6)
پاسدارى آسمان از نفوذ شیاطین! در آیات گذشته سخن از صفوف مختلف فرشتگان الهى بود و در اینجا از نقطه مقابل آنها، یعنى گروههاى شیاطین و سرنوشت آنها، سخن مىگوید، و مىتواند مقدمهاى باشد براى ابطال اعتقاد جمعى از مشرکان که شیاطین و جن را معبود خود قرار مىدادند.
نخست مىگوید: «ما آسمان نزدیک [پائین] را با ستارگان آراستیم» (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ).
به راستى منظره ستارگان آسمان آنقدر زیباست که هرگز چشم از دیدن آن خسته نمىشود، بلکه خستگى را از تمام وجود انسان بیرون مىکند هر چند این مسائل در عصر و زمان ما براى شهر نشینانى که در دود کارخانهها غوطهورند، و طبعا آسمانى تاریک و سیاه دارند چندان مفهوم نیست، ولى روستانشینان هنوز مىتوانند ناظر این گفته قرآنى یعنى تزیین آسمان با ستارگان درخشان باشند.
(آیه 7)
در این آیه به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شیاطین اشاره کرده، مىگوید: «ما آن را از هر شیطان خبیث و عارى از خیر و نیکى حفظ کردیم» (وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ).
(آیه 8)
سپس مىافزاید: «آنها نمىتوانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف (تیرهاى شهاب) قرار مىگیرند»! (لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
-
صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
[golrooz] صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ(9)
با شدت به دور رانده مي شوند و برايشان عذابي دايم است(9)
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ(10)
مگر كسي كه [از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند كه شهابي شكافنده از پي او مي تازد(10)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَآ إِنَّا خَلَقْنَٰهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍۭ(11)
پس [از كافران] بپرس آيا ايشان [از نظر] آفرينش سخت ترند يا كساني كه [در آسمانها] خلق كرديم ما آنان را از گلي چسبنده پديد آورديم(11)
بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ(12)
بلكه عجب مي داري و [آنها] ريشخند مي كنند(12)
وَإِذَا ذُكِّرُوا۟ لَا يَذْكُرُونَ(13)
و چون پند داده شوند عبرت نمي گيرند(13)
وَإِذَا رَأَوْا۟ ءَايَةً يَسْتَسْخِرُونَ(14)
و چون آيتي ببينند به ريشخند مي پردازند(14)
وَقَالُوٓا۟ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(15)
و مي گويند اين جز سحري آشكار نيست(15)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(16)
آيا چون مرديم و خاك و استخوانهاي [خرد] گرديديم آيا راستي برانگيخته مي شويم(16)
أَوَءَابَآؤُنَا الْأَوَّلُونَ(17)
و همين طور پدران اوليه ما(17)
قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَٰخِرُونَ(18)
بگو آري در حالي كه شما خواريد(18)
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَٰحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ(19)
و آن تنها يك فرياد است و بس و بناگاه آنان به تماشا خيزند(19)
وَقَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَا هَٰذَا يَوْمُ الدِّينِ(20)
و مي گويند اي واي بر ما اين است روز جزا(20)
هَٰذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(21)
اين است همان روز داوري كه آن را تكذيب مي كرديد(21)
۞ احْشُرُوا۟ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ وَأَزْوَٰجَهُمْ وَمَا كَانُوا۟ يَعْبُدُونَ(22)
كساني را كه ستم كرده اند با همرديفانشان و آنچه غير از خدا مي پرستيده اند(22)
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْجَحِيمِ(23)
گرد آوريد و به سوي راه جهنم رهبري شان كنيد(23)
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسُْٔولُونَ(24)
و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند(24)
مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ(25)
شما را چه شده است كه همديگر را ياري نمي كنيد(25)
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ(26)
[نه] بلكه امروز آنان از در تسليم درآمدگانند(26)
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(27)
و بعضي روي به بعضي ديگر مي آورند [و] از يكديگر مي پرسند(27)
قَالُوٓا۟ إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(28)
[و] مي گويند شما [ظاهرا] از در راستي با ما درمي آمديد [و خود را حق به جانب مي نموديد](28)
قَالُوا۟ بَل لَّمْ تَكُونُوا۟ مُؤْمِنِينَ(29)
[متهمان] مي گويند [نه] بلكه با ايمان نبوديد(29)
وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطَٰنٍۭ بَلْ كُنتُمْ قَوْمًا طَٰغِينَ(30)
و ما را بر شما هيچ تسلطي نبود بلكه خودتان سركش بوديد(30)
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَآ إِنَّا لَذَآئِقُونَ(31)
پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد ما واقعا بايد [عذاب را] بچشيم(31)
فَأَغْوَيْنَٰكُمْ إِنَّا كُنَّا غَٰوِينَ(32)
و شما را گمراه كرديم زيرا خودمان گمراه بوديم(32)
فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ(33)
پس در حقيقت آنان در آن روز در عذاب شريك يكديگرند(33)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(34)
[آري] ما با مجرمان چنين رفتار مي كنيم(34)
إِنَّهُمْ كَانُوٓا۟ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ(35)
چرا كه آنان بودند كه وقتي به ايشان گفته مي شد خدايي جز خداي يگانه نيست تكبر مي ورزيدند(35)
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓا۟ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍۭ(36)
و مي گفتند آيا ما براي شاعري ديوانه دست از خدايانمان برداريم(36)
بَلْ جَآءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ(37)
ولي نه [او] حقيقت را آورده و فرستادگان را تصديق كرده است(37)
إِنَّكُمْ لَذَآئِقُوا۟ الْعَذَابِ الْأَلِيمِ(38)
در واقع شما عذاب پر درد را خواهيد چشيد(38)
وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(39)
و جز آنچه مي كرديد جزا نمي يابيد(39)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(40)
مگر بندگان پاكدل خدا(40)
أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(41)
آنان روزي معين خواهند داشت(41)
فَوَٰكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ(42)
[انواع] ميوه ها و آنان مورد احترام خواهند بود(42)
فِي جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(43)
در باغهاي پر نعمت(43)
عَلَيٰ سُرُرٍ مُّتَقَٰبِلِينَ(44)
بر سريرها در برابر همديگر [مي نشينند](44)
يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍۭ(45)
با جامي از باده ناب پيرامونشان به گردش درمي آيند(45)
بَيْضَآءَ لَذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ(46)
[باده اي] سخت سپيد كه نوشندگان را لذتي [خاص] مي دهد(46)
لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنزَفُونَ(47)
نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستي [و فرسودگي] مي افتند(47)
وَعِندَهُمْ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ عِينٌ(48)
و نزدشان [دلبراني] فروهشته نگاه و فراخ ديده باشند(48)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 9)
آرى «آنها به شدت به عقب رانده مى شوند (و از صحنه آسمان طرد مى گردند) و براى آنان مجازاتى دائم است» (دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ).
اشاره به این که نه تنها شیاطین از نزدیک شدن به عرصه آسمان منع و طرد مى شوند بلکه سر انجام گرفتار عذاب دائم نیز مى گردند.
(آیه 10)
در این آیه به گروهى از شیاطین سرکش و جسور اشاره مى کند که قصد صعود به عرصه بلند آسمان مى کنند، مى فرماید: «مگر آنها که در لحظه اى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شوند که شهاب ثاقب آنها را تعقیب مى کند» و مى سوزاند (إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ).
«شهاب» در اصل به معنى شعله اى است که از آتش افروخته زبانه مى کشد، و به شعله هاى آتشینى که در آسمان به صورت خط ممتد دیده مى شود نیز مى گویند.
مى دانیم اینها ستاره نیستند، بلکه شبیه ستارگانند، قطعات سنگهاى کوچکى هستند که در فضا پراکنده اند، و هنگامى که در حوزه جاذبه زمین قرار گیرند به سوى زمین جذب مى شوند، و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواى اطراف زمین مشتعل و برافروخته مى شوند.
«ثاقب» به معنى نافذ و سوراخ کننده است، و در اینجا اشاره به این است که به هر موجودى اصابت کند آن را سوراخ کرده و آتش مى زند.
(آیه 11)
آنها که هرگز حق را پذیرا نمى شوند! قرآن همچنان مسأله رستاخیز و مخالفت منکران لجوج را تعقیب مى کند و به دنبال بحث گذشته از قدرت خداوند و خالق آسمان و زمین بر همه چیز مى فرماید: «از آنها بپرس آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان» و آسمانها و زمین (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا).
آرى «ما آنها را از گل چسبندهاى آفریدیم»! (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ).
گویا مشرکان که منکر معاد بودند بعد از شنیدن آیات گذشته در مورد آفرینش آسمان و زمین و فرشتگان اظهار داشتند، آفرینش ما از آن مهمتر است.
قرآن در پاسخ آنها مى گوید: آفرینش انسانها در مقابل آفرینش زمین و آسمان پهناور و فرشتگانى که در این عوالم هستند چیز مهمى نیست، چرا که مبدأ آفرینش انسان یک مشت خاک چسبنده بیش نبوده است.
زیرا مبدأ آفرینش انسان نخست «خاک» بود سپس با «آب» آمیخته شد، کم کم به «صورت لجن بدبوئى» درآمد و بعد به صورت «گل چسبنده اى» شد و با این بیان میان تعبیرات گوناگون در آیات قرآن مجید جمع مى شود.
(آیه 12)
سپس مى افزاید: «تو از (انکار آنها نسبت به معاد) تعجب مى کنى ولى آنها (معاد را) مسخره مى کنند» (بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ).
تو آنقدر با قلب پاکت مسأله را واضح مى بینى که از انکار آن در شگفتى فرو مى روى، و اما این ناپاک دلان آنقدر آن را محال مى شمرند که به استهزا بر مى خیزند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 13)
عامل این زشتکاریها تنها نادانى و جهل نیست، بلکه لجاجت و عناد است، لذا «هنگامى که به آنها یادآورى شود (یادآورى دلائل معاد و مجازات الهى) هرگز متذکر نمى گردند» و همچنان به راه خویش ادامه مى دهند (وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ).
(آیه 14)
حتى از این بالاتر «هرگاه معجزه اى (از معجزات تو) را ببینند (نه تنها به سخریه و استهزا مى پردازند بلکه) دیگران را نیز به مسخره کردن وا مى دارند»! (وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ).
(آیه 15)
«و مى گویند: این فقط سحر آشکارى است» و نه چیز دیگر! (وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
(آیه 16)
آیا ما و پدرانمان زنده مى شویم؟ قرآن همچنان گفتگوهاى منکران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى دهد.
نخست استبعاد منکران رستاخیز را به این صورت منعکس مى کند: آنها مى گفتند: «آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار دیگر برانگیخته خواهیم شد»؟! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
(آیه 17)
و از این بالاتر این که «و آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته مى شوند»؟! (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ).
همانها که جز مشتى استخوان پوسیده، یا خاکهاى پراکنده وجودشان باقى نمانده است، چه کسى مى تواند این اجزاى متفرق را جمع کند؟ و چه کسى مىتواند لباس حیات بر آنان بپوشاند؟
اما این کوردلان فراموش کرده بودند که روز نخست همه خاک بودند، و از خاک آفریده شدند، اگر در قدرت خدا شک داشتند باید بدانند خداوند یک بار قدرت خود را به اینها نشان داده بود، و اگر در قابلیت خاک مردد بودند، آن هم یک بار به ثبوت رسیده بود.
(آیه 18)
سپس قرآن به کوبنده ترین پاسخها در برابر آنها پرداخته، به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى فرماید: «به آنها بگو: آرى (همه شما، و نیاکانتان مبعوث مى شوید) در حالى که ذلیل و خوار و کوچک خواهید بود»؟! (قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ).
(آیه 19)
گمان مى کنید زنده کردن شما و همه پیشینیان براى خداوند قادر و توانا کار مشکلى است، و عمل مهم سنگینى مى باشد؟ نه «تنها یک صیحه عظیم (از ناحیه مأمور پروردگار زده مى شود) ناگهان همه (از قبرها برمى خیزند، و جان مى گیرند و با چشم خود صحنه محشر را که تا آن روز تکذیب مى کردند) نگاه مى کنند»! (فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ).
(آیه 20)
اینجاست که ناله این مشرکان مغرور و خیره سر که نشانه ضعف و زبونى و بیچارگى آنهاست بر مى خیزد، «و مى گویند: اى واى بر ما این روز جزاست»! (وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ).
آرى! هنگامى که چشمشان به دادگاه عدل الهى، و شهود و قضات این دادگاه، و علائم و نشانه هاى مجازات مى افتد بىاختیار ناله و فریاد سر مى دهند و با تمام وجود اعتراف به حقانیت رستاخیز مىکنند، اعترافى که نمى تواند هیچ مشکلى را براى آنها حل کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 21)
اینجاست که از ناحیه خداوند یا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى «امروز همان روز جدائى است که شما آن را تکذیب مى کردید» (هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ). جدائى حق از باطل، جدائى صفوف بدکاران از نیکوکاران، و روز داورى پروردگار بزرگ.
طبیعت این دنیا آمیزش و اختلاط حق و باطل است، در حالى که طبیعت رستاخیز جدائى این دو از یکدیگر مى باشد.
(آیه 22)
سپس خداوند به فرشتگانى که مأمور کوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: «ظالمان و هم ردیفان آنها و آنچه را مى پرستیدند جمع آورى کنید» (احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ).
(آیه 23)
آرى آنچه را «جز خدا (مى پرستیدند) حرکت دهید و به سوى دوزخ هدایتشان کنید»! (مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِیمِ).
آرى! یک روز به سوى «صراط مستقیم» هدایت شدند ولى پذیرا نگشتند، اما امروز باید به «صراط جحیم» هدایت شوند و مجبورند بپذیرند! این سرزنشى است گرانبار که اعماق روح آنها را مى سوزاند.
(آیه 24)
دانستیم که فرشتگان مجازات، ظالمان و هم فکران آنها را به ضمیمه بتها و معبودان دروغین یک جا کوچ مى دهند و به سوى جاده جهنم هدایت مى کنند.
در ادامه این سخن قرآن مى گوید: در این هنگام خطاب صادر مى شود «آنها را متوقف سازید چون باید مورد بازپرسى قرار گیرند» (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ).
آرى! در این که پیرامون چه چیز سؤال مى شود؟ در روایت معروفى که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده آمده است که از «ولایت على علیه السّلام سؤال مى شود».
ولى این یک مصداق روشن است، چرا که در آن روز از همه چیز سؤال مى شود، از عقائد، از توحید، و ولایت، از گفتار و کردار، و از نعمتها و مواهبى که خدا در اختیار انسان گذارده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 25)
به هر حال این دوزخیان بینوا که به مسیر جهنم هدایت مى شوند دستشان از همه جا بریده و کوتاه مى گردد، در این هنگام به آنها گفته مى شود شما که در دنیا در مشکلات به هم پناه مى بردید، و از یکدیگر کمک مى گرفتید «چرا در اینجا از هم یارى نمى طلبید»؟! (ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ).
آرى! تمام تکیه گاههائى که در دنیا براى خود مى پنداشتید همه در اینجا ویران گشته است، نه از یکدیگر مى توانید کمک بگیرید، و نه معبودهایتان به یارى شما مى شتابند، که آنها خود نیز بیچاره و گرفتارند.
(آیه 26)
در این آیه مى افزاید: «بلکه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسلیم و خاضعند» و قدرت هیچ گونه اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ).
(آیه 27)
اینجاست که آنها به سرزنش یکدیگر بر مى خیزند و هر یک اصرار دارد گناه خویش را به گردن دیگرى بیندازد، دنباله روان، رؤسا و پیشوایان خود را مقصر مى شمرند، و پیشوایان پیروان خود را، و در این حال «رو به یکدیگر کرده و از هم مى پرسند ...» (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 28)
پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده خود «مى گویند: (شما رهبران گمراهى بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهى و نیکى وارد شدید» اما جز فریب چیزى در کارتان نبود! (قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ).
ما که به حکم فطرت طالب نیکیها و پاکیها و سعادتها بودیم دعوت شما را لبیک گفتیم، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است، ما جز حسن نیت و پاکدلى سرمایهاى نداشتیم و شما دیو سیرتان دروغگو نیز جز فریب و نیرنگ چیزى در بساط نداشتید!
(آیه 29)
به هر حال پیشوایان آنها نیز سکوت نخواهند کرد و در پاسخ «مى گویند: شما خودتان اهل ایمان نبودید» تقصیر ما چیست! (قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
اگر مزاج شما آماده انحراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شیطنت نبودید، کجا به سراغ ما مى آمدید؟ چرا به دعوت انبیا و نیکان و پاکان پاسخ نگفتید؟
و همین که ما یک اشارت کردیم با سر دویدید؟ پس معلوم مى شود عیب در خود شماست، بروید و خودتان را ملامت کنید!
(آیه 30)
دلیل ما روشن است «ما هیچ گونه سلطهاى بر شما نداشتیم»
و زور و اجبارى در کار نبود! (وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ).
«بلکه خود شما قومى طغیانگر و متجاوز بودید» و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختیتان شد (بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ).
و چه دردناک است که انسان ببیند رهبر و پیشواى او که یک عمر دل به او بسته بود موجبات بدبختى او را فراهم کرده است، سپس از او بیزارى مى جوید.
حقیقت این است که هر کدام از این دو گروه از جهتى راست مى گویند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 31)
لذا این گفتگوها به جایى نمى رسد، و سر انجام این پیشوایان گمراه به این واقعیت اعتراف مى کنند، مى گویند: «اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده (و حکم عذاب در باره همه صادر گردیده) و همگى از عذاب او مى چشیم» (فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ).
شما طاغى بودید و سرنوشت طغیانگران همین است، و ما هم گمراه و گمراه کننده.
(آیه 32)
«ما شما را گمراه کردیم همان گونه که خود گمراه بودیم» (فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ).
بنابر این چه جاى تعجب که همگى در این مصائب و عذابها شریک باشیم؟
(آیه 33)
سرنوشت این پیشوایان و آن پیروان: به دنبال بیان مخاصمه پیروان و پیشوایان گمراه در قیامت در کنار دوزخ که در آیات گذشته آمد، در این آیه سرنوشت هر دو گروه را یک جا بیان کرده، و عوامل بدبختى آنها را شرح مى دهد که هم بیان درد است و هم ذکر درمان.
نخست مى فرماید: «همه آنها [پیشوایان و پیروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشترکند» (فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
البته اشتراک آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف درکات آنها در دوزخ و عذاب الهى نیست، چرا که مسلما کسى که مایه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات، همسان یک فرد عادى گمراه نخواهد بود.
(آیه 34)
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «ما این گونه با مجرمان رفتار مى کنیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ).
این سنّت همیشگى ماست، سنتى که از قانون عدالت نشأت گرفته است.
(آیه 35)
در این آیه به بیان ریشه اصلى بدبختى آنها پرداخته، مى گوید:
«آنها چنان بودند که وقتى کلمه توحید و لا اله الا اللّه به آنان گفته مى شد استکبار مى کردند» (إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ).
آرى! ریشه تمام انحرافات آنها تکبر و خود بر تر بینى، و زیر بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقالید باطل اصرار و لجاجت ورزیدن، و به همه چیز غیر از آن با دیده تحقیر نگریستن بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 36)
ولى آنها براى این گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مى آوردند «و پیوسته مى گفتند: آیا ما خدایان و بتهاى خود را به خاطر شاعر دیوانهاى رها کنیم»؟! (وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ).
شاعرش مى نامیدند چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مى برد که گوئى موزونترین اشعار را مى سراید، در حالى که گفتارش ابدا شعر نبود، و مجنونش مى خواندند به خاطر این که رنگ محیط به خود نمى گرفت، و در برابر عقائد خرافى انبوه متعصبان لجوج ایستاده بود، کارى که از نظر توده هاى گمراه یک نوع انتحار و خودکشى جنون آمیز است، در حالى که بزرگترین افتخار پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله همین بود که تسلیم این شرائط نشد!
(آیه 37)
سپس قرآن براى نفى این سخنان بىاساس و دفاع از مقام وحى و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى افزاید: «چنین نیست، او حق آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است» (بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).
محتواى سخنان او از یک سو، و هماهنگى آن با دعوت انبیا از سوى دیگر دلیل صدق گفتار اوست.
(آیه 38)
«اما شما (اى مستکبران کوردل و گمراهان بدزبان) بطور مسلم عذاب دردناک الهى را خواهید چشید» (إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ).
(آیه 39)
ولى گمان نکنید که خداوند انتقامجو است و مى خواهد انتقام پیامبرش را از شما بگیرد چنین نیست شما «جز به آنچه انجام مى دادید کیفر داده نمى شوید» (وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در حقیقت همان اعمال شماست که در برابر شما مجسم مى شود و با شما مى ماند و شما را شکنجه و آزار مى دهد.
(آیه 40)
این آیه که در حقیقت مقدمه اى است براى بحثهاى آینده یک گروه را استثنا کرده، مى گوید: «جز بندگان مخلص پروردگار (کسانى که خدا آنها را خالص کرده است) که از همه این کیفرها به دور و برکنارند» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
آرى! تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمى شوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار مى کند و بى حساب پاداش مى گیرند.
(آیه 41)
گوشه اى از نعمتهاى بهشتى: در آیه قبل سخن از (عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) به میان آمد، در اینجا مواهب و نعمتهاى بى شمارى را که خداوند به آنها ارزانى مى دارد، بیان مى کند که مى توان آن را در هفت بخش خلاصه کرد.
نخست مى گوید: «براى آنان [بندگان مخلص] روزى معین و ویژه اى است» (أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ).
این جمله اشاره به مواهب معنوى و لذات روحانى و درک جلوهه اى ذات پاک حق، و سرمست شدن از باده طهور عشق اوست، همان لذتى که تا کسى نبیند نمى داند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
-
پاسخ : صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات
(آیه 42)
سپس به بیان نعمتهاى دیگر بهشتى پرداخته، آن هم نعمتهایى که با نهایت احترام به بهشتیان داده مى شود، مى گوید: «میوه ها (ى گوناگون پر ارزش) و آنها گرامى داشته مى شوند ...» (فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ). و به صورت میهمانهاى عزیزى با نهایت احترام از آنها پذیرائى مى شود.
(آیه 43)
از نعمت میوهه اى رنگارنگ و احترام و گرامى داشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مى آید، مى فرماید: جایگاه آنها «در باغهاى (سرسبز) و پر نعمت بهشت است» (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است.
(آیه 44)
و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و با صفاست، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده، مى گوید: «بهشتیان در حالى که بر تختها رو به روى یکدیگر تکیه زده اند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
(آیه 45)
در پنجمین مرحله از بیان مواهب بهشتیان، سخن از نوشابه و شراب طهور آنهاست، مى فرماید: «و گرداگردشان قدح هاى لبریز از شراب طهور را مى گردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).
این ظرفها در گوشهاى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر (یُطافُ عَلَیْهِمْ) گرد آنها مى گردانند!
(آیه 46)
سپس به توصیفى از آن شراب طهور پرداخته، مى گوید: «شرابى سفید و درخشنده و لذت بخش براى نوشندگان» (بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
شرابى پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف.
(آیه 47)
از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در این آیه با ذکر جمله کوتاه و گویائى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مى شوید و مى گوید: «شرابى که نه در آن مایه تباهى عقل است، و نه از آن مست مى شوند» (لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ).
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
(آیه 48)
و سر انجام در ششمین مرحله به همسران پاک بهشتى اشاره کرده، مى گوید: «نزد آنها همسرانى است که جز به شوهران خود عشق نمى ورزند، به غیر آنان نگاه نمى کنند و چشمان درشت و زیبا دارند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
-
صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
[golrooz]صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(49)
[از شدت سپيدي] گويي تخم شتر مرغ [زير پ ر ]ند(49)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(50)
پس برخي شان به برخي روي نموده و از همديگر پرس وجو مي كنند(50)
قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ(51)
گوينده اي از آنان مي گويد راستي من [در دنيا] همنشيني داشتم(51)
يَقُولُ أَءِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ(52)
[كه به من] مي گفت آيا واقعا تو از باوردارندگاني(52)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَدِينُونَ(53)
آيا وقتي مرديم و خاك و [مشتي] استخوان شديم آيا واقعا جزا مي يابيم(53)
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ(54)
[مؤمن] مي پرسد آيا شما اطلاع داريد [كجاست](54)
فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِي سَوَآءِ الْجَحِيمِ(55)
پس اطلاع حاصل مي كند و او را در ميان آتش مي بيند(55)
قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدتَّ لَتُرْدِينِ(56)
[و] مي گويد به خدا سوگند چيزي نمانده بود كه تو مرا به هلاكت اندازي(56)
وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(57)
و اگر رحمت پروردگارم نبود هرآينه من [نيز] از احضارشدگان بودم(57)
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ(58)
[و از روي شوق مي گويد] آيا ديگر روي مرگ نمي بينيم(58)
إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَيٰ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(59)
جز همان مرگ نخستين خود و ما هرگز عذاب نخواهيم شد(59)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(60)
راستي كه اين همان كاميابي بزرگ است(60)
لِمِثْلِ هَٰذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَٰمِلُونَ(61)
براي چنين [پاداشي] بايد كوشندگان بكوشند(61)
أَذَٰلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ(62)
آيا از نظر پذيرايي اين بهتر است يا درخت زقوم(62)
إِنَّا جَعَلْنَٰهَا فِتْنَةً لِّلظَّٰلِمِينَ(63)
در حقيقت ما آن را براي ستمگران [مايه آزمايش و] عذابي گردانيديم(63)
إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِيٓ أَصْلِ الْجَحِيمِ(64)
آن درختي است كه از قعر آتش سوزان مي رويد(64)
طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَٰطِينِ(65)
ميوه اش گويي چون كله هاي شياطين است(65)
فَإِنَّهُمْ لَءَاكِلُونَ مِنْهَا فَمَالُِٔونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(66)
پس [دوزخيان] حتما از آن مي خورند و شكمها را از آن پر مي كنند(66)
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ(67)
سپس ايشان را بر سر آن آميغي از آب جوشان است(67)
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحِيمِ(68)
آنگاه بازگشتشان بي گمان به سوي دوزخ است(68)
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا۟ ءَابَآءَهُمْ ضَآلِّينَ(69)
آنها پدران خود را گمراه يافتند(69)
فَهُمْ عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِمْ يُهْرَعُونَ(70)
پس ايشان به دنبال آنها مي شتابند(70)
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ(71)
و قطعا پيش از آنها بيشتر پيشينيان به گمراهي افتادند(71)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ(72)
و حال آنكه مسلما در ميانشان هشداردهندگاني فرستاديم(72)
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُنذَرِينَ(73)
پس ببين فرجام هشدارداده شدگان چگونه بود(73)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(74)
به استثناي بندگان پاكدل خدا(74)
وَلَقَدْ نَادَيٰنَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ(75)
و نوح ما را ندا داد و چه نيك اجابت كننده بوديم(75)
وَنَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(76)
و او و كسانش را از اندوه بزرگ رهانيديم(76)
وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ(77)
و [تنها] نسل او را باقي گذاشتيم(77)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(78)
و در ميان آيندگان [آوازه نيك] او را بر جاي گذاشتيم(78)
سَلَٰمٌ عَلَيٰ نُوحٍ فِي الْعَٰلَمِينَ(79)
درود بر نوح در ميان جهانيان(79)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(80)
ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم(80)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(81)
به راستي او از بندگان مؤمن ما بود(81)
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْءَاخَرِينَ(82)
سپس ديگران را غرق كرديم(82)
۞وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَٰهِيمَ(83)
و بي گمان ابراهيم از پيروان اوست(83)
إِذْ جَآءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(84)
آنگاه كه با دلي پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد(84)
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ(85)
چون به پدر[خوانده] و قوم خود گفت چه مي پرستيد(85)
أَئِفْكًا ءَالِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ(86)
آيا غير از آنها به دروغ خداياني [ديگر] مي خواهيد(86)
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(87)
پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست(87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ(88)
پس نظري به ستارگان افكند(88)
فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ(89)
و گفت من كسالت دارم(89)
فَتَوَلَّوْا۟ عَنْهُ مُدْبِرِينَ(90)
پس پشت كنان از او روي برتافتند(90)
فَرَاغَ إِلَيٰٓ ءَالِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ(91)
تا نهاني به سوي خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت آيا غذا نمي خوريد(91)
مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ(92)
شما را چه شده كه سخن نمي گوييد(92)
فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًۢا بِالْيَمِينِ(93)
پس با دست راست بر سر آنها زدن گرفت(93)
فَأَقْبَلُوٓا۟ إِلَيْهِ يَزِفُّونَ(94)
تا دوان دوان سوي او روي آور شدند(94)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 49)
در این آیه توصیف دیگرى براى همین همسران بهشتى بیان کرده و پاکى و قداست آنها را با این عبارت بیان مىکند: «گویى (از لطافت و سفیدى) همچون تخم مرغهایى هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده» و دست انسانى هرگز آن را لمس نکرده است! (کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ).
مواهب گوناگونى که در باره بهشتیان در آیات گذشته ذکر شد مجموعهاى از مواهب مادى و معنوى است، گر چه حقیقت نعمتهاى بهشتى آن گونه که هست از اهل دنیا مکتوم خواهد بود، جز این که بروند و ببینند و دریابند!
(آیه 50)
جستجو از دوست جهنّمى! بندگان مخلص پروردگار که طبق آیات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، ناگهان بعضى از آنها به فکر گذشته خود و دوستان دنیا مىافتند، همان دوستانى که راه خود را جدا کردند و جاى آنها در جمع بهشتیان خالى است، مىخواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسید.
آرى! در حالى که آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مىگویند «بعضى رو به بعضى دیگر کرده مىپرسند ...» (فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 51)
ناگهان «یکى از آنها (خاطراتى در نظرش مجسم مىشود رو به سوى دیگران کرده و) مىگوید: من همنشینى (در دنیا) داشتم ...»! (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 52)
متأسفانه او به انحراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرار گرفت، «او پیوسته مىگفت: آیا (به راستى) تو این سخن را باور کردهاى ...»
(یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ).
(آیه 53)
«که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم (بار دیگر) زنده مىشویم و جزا داده خواهیم شد» من که این سخنان را باور ندارم! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ).
اى دوستان! کاش مىدانستم الآن او کجاست؟ و در چه شرائطى است؟
آه جاى او در میان ما خالى است!
(آیه 54)
سپس «مىافزاید: (اى دوستان!) آیا شما مىتوانید از او خبرى بگیرید»! (قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ).
(آیه 55)
«اینجاست که نگاهى (به سوى دوزخ) مىکند ناگهان او را در میان دوزخ مىبیند»! (فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ).
(آیه 56)
او را مخاطب ساخته «مىگوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانى»! (قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ).
(آیه 57)
چیزى نمانده بود که وسوسههاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى که در آن بودى وارد کنى «و اگر (لطف الهى یار من نشده بود و) نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم»! (وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).
این توفیق الهى بود که رفیق راه من شد، و این دست لطف هدایتش بود که مرا نوازش داد و رهبرى کرد.
(آیه 58)
سپس به یاران خود مىگوید: اى دوستان! «آیا ما هرگز نمىمیریم» و در بهشت جاودانه خواهیم بود؟ (أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).
(آیه 59)
«و جز همان مرگ اول مرگى به سراغ ما نخواهد آمد، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد» (إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
(آیه 60)
به هر حال این گفتگو را با یک جمله پر معنى و بسیار احساس انگیز و مؤکد به انواع تأکیدات پایان داده، مىگوید: «راستى این همان پیروزى بزرگ است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى و رستگارى از این برتر که انسان غرق نعمت جاودانى و حیات ابدى و مشمول انواع الطاف الهى باشد؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 61)
و سر انجام خداوند بزرگ با یک جمله کوتاه و بیدار کننده و پر معنى به این بحث خاتمه داده، مىفرماید: «براى مثل این باید، عمل کنندگان عمل کنند» و به خاطر این مواهب تلاشگران بکوشند (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ).
چه تعبیر زیبائى! مىگوید: تلاشگران براى این چنین هدفى باید تلاش کنند، براى بهشتى مملو از لذات روحانى، و پر از نعمتهاى جسمانى که شراب طهورش انسان را در نشئهاى ملکوتى فرو مىبرد، و همنشینى دوستان باصفایش غمى بر دل نمىگذارد.
(آیه 62)
گوشهاى از عذابهاى جانکاه دوزخیان: بعد از بیان نعمتهاى روح بخش و پر ارزش بهشتى، به بیان عذابهاى دردناک و غم انگیز دوزخى مىپردازد، و آن چنان ترسیمى از آن مىکند که در مقایسه با نعمتهاى پیشین در نفوس مستعد عمیقا اثر مىگذارد و آنها را از هر گونه زشتى و ناپاکى باز مىدارد.
نخست مىفرماید: «آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقوم»؟! (أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ).
واژه «شجره» همیشه به معنى «درخت» نیست گاه به معنى گیاه نیز مىآید، و قرائن نشان مىدهد که منظور از آن در اینجا «گیاه» است.
(آیه 63)
سپس قرآن به بعضى از ویژگیهاى این گیاه پرداخته، مىگوید: «ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ).
اشاره به این که آنها هنگامى که نام «زقوم» را شنیدند به سخریه و استهزا پرداختند و از این رو وسیلهاى براى آزمایش این ستمگران شد.
(آیه 64)
سپس مىافزاید: «آن درختى است که در قعر جهنم مىروید» (إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ).
ولى این ظالمان مغرور به سخریه ادامه دادند و گفتند: مگر ممکن است گیاه یا درختى از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا و درخت و گیاه کجا؟
گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولى که بر زندگى آن جهان (آخرت) حاکم است با این جهان بسیار تفاوت دارد.
(آیه 65)
سپس مىافزاید: «شکوفه آن مانند سرهاى شیاطین است»! (طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ).
این تشبیه براى بیان نهایت زشتى و چهره تنفر آمیز آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 66)
سر انجام قرآن مىگوید: آنها [مجرمان] از آن مىخورند و شکمها را از آن پر مىکنند»! (فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
این همان فتنه و عذابى است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخى با آن بوى بد و طعم تلخ با آن شیرهاى که تماسش با بدن مایه سوزندگى و تورم است، آن هم خوردن به مقدار زیاد، عذابى است دردناک.
(آیه 67)
بدیهى است خوردن از این غذاى ناگوار و تلخ تشنگىآور است، «سپس روى آن آب داغ متعفنى مىنوشند» (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ).
(آیه 68)
آن غذاى دوزخیان، و این هم نوشابه آنان، اما بعد از این پذیرائى به کجا مىروند، قرآن مىگوید: «سپس بازگشت آنها به سوى جهنم است»! (ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ).
(آیه 69)
در این آیه قرآن دلیل اصلى گرفتارى دوزخیان را در چنگال این مجازاتهاى دردناک در دو جمله کوتاه و پر معنى بیان مىکند، مىگوید: «چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند» (إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ).
(آیه 70)
اما «با این حال بسرعت به دنبال آنان کشانده مىشوند» (فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ).
اشاره به این که چنان دل و دین بر تقلید نیاکان باختهاند که گوئى آنها را بسرعت و بىاختیار به دنبالشان مىدوانند و این اشاره به نهایت تعصب و شیفتگى آنها به خرافات نیاکان است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 71)
اقوام گمراه پیشین: از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصى از زمان و مکان ندارد قرآن به تعمیم و گسترش آن مىپردازد، و ضمن چند آیه کوتاه و فشرده زمینه را براى شرح احوال بسیارى از امتهاى پیشین- که اطلاع بر احوالشان سند گویائى براى مباحث گذشته است- فراهم مىسازد.
نخست مى فرماید: «قبل از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند» (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 72)
سپس اضافه مى کند: گمراهى آنها به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، «ما در میان آنها انذار کنندگانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ).
پیامبرانى که آنها را از شرک و کفر و ظلم و بیدادگرى و تقلید کورکورانه از دیگران بیم مى دادند، و آنها را به مسؤولیت هایشان آشنا مى ساختند.
(آیه 73)
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى مىگوید: «اکنون بنگر عاقبت انذار شوندگان و این اقوام لجوج گمراه به کجا رسید»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 74)
و در این آیه به عنوان یک استثنا مىفرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
در واقع این جمله اشاره به آن است که عاقبت این اقوام را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکى گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند.
(آیه 75)
گوشهاى از داستان نوح: از اینجا شرح داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مىشود که در آیات پیشین بطور سر بسته به آن اشاره شده بود، نخست از «نوح» شیخ الانبیا و نخستین پیامبر اولوا العزم شروع مىکند، و قبل از هر چیز به دعاى پر سوز او هنگامى که از هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده، مىفرماید: «و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کنندهاى هستیم» (وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ).
این دعا ممکن است اشاره به همان دعایى باشد که در سوره نوح آیه 26 و 27 آمده است «نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مىکنند ...»
(آیه 76)
و لذا در این آیه بلا فاصله مىفرماید: «و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
این اندوه بزرگ ممکن است اشاره به سخریههاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پى در پى این قوم لجوج.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 77)
سپس مى افزاید: «و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ).
(آیه 78)
به علاوه ذکر خیر و ثناء جمیل «و نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
از او به عنوان یک پیامبر مقاوم و شجاع و دلسوز و مهربان یاد مىکنند، و او را «شیخ الانبیاء» مىنامند.
(آیه 79)
«سلام و درود باد بر نوح در میان جهانیان» (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ).
(آیه 80)
و براى آن که این برنامه براى دیگران الهام بخش گردد، مى افزاید:
«ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»! (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 81)
«چرا که او از بندگان با ایمان ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت مقام عبودیت و بندگى و همچنین ایمان توأم با احسان و نیکوکارى که در دو آیه اخیر آمده، دلیل اصلى لطف خداوند نسبت به نوح و نجاتش از اندوه بزرگ و سلام و درود الهى بر او بود که اگر این برنامه از ناحیه دیگران نیز تعقیب شود مشمول همان رحمت و لطفند چرا که الطاف پروردگار جنبه شخصى و خصوصى ندارد.
(آیه 82)
در این آیه با جملهاى کوتاه و کوبنده سرنوشت آن قوم ظالم و شرور و کینه توز را بیان کرده، مى گوید: «سپس دیگران [دشمنان او] را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
از آسمان سیلاب آمد، و از زمین آب جوشید، و سر تا سر کره زمین به اقیانوس پر تلاطمى مبدل شد! کاخهاى بیدادگران را درهم کوبید، و جسدهاى بىجانشان بر صفحه آب باقى ماند!
(آیه 83)
طرح جالب بت شکنى ابراهیم! به دنبال گوشههایى از تاریخ پر ماجراى نوح در اینجا بخش قابل ملاحظهاى از زندگى ابراهیم را ذکر مىکند.
نخست ماجراى ابراهیم را به این صورت با ماجراى نوح پیوند داده، مىفرماید: «و از پیروان نوح ابراهیم بود» (وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ).
او در همان خط توحید و عدل، در همان مسیر تقوا و اخلاص که سنت نوح بود گام بر مىداشت، که انبیا همه مبلغان یک مکتب و استادان یک دانشگاهند.
(آیه 84)
بعد از بیان این اجمال به تفصیل آن پرداخته، مى فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
جالبترین تفسیر را براى «قلب سلیم» امام صادق علیه السّلام بیان فرموده در آنجا که مى خوانیم: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد».
در باره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنانکه در سوره شعراء آیه 88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) مى خوانیم: «روزى که اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى بخشند، جز کسى که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 85)
آرى! ابراهیم با قلب سلیم و روح پاک و ارادهاى نیرومند و عزمى راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنانکه قرآن مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مىپرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بىارزش تعظیم کند؟ عقلتان کجاست؟!
(آیه 86)
سپس این تعبیر را که توأم با تحقیر آشکار بتها بود با جمله دیگرى تکمیل کرد و گفت: «آیا غیر از خدا (که بر حق است) به سراغ این معبودان دروغین مىروید»؟ (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ).
(آیه 87)
سر انجام سخنش را با جمله کوبنده دیگرى در این مقطع پایان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان مىبرید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
روزى او را مىخورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بىارزشى را همردیف او قرار دادهاید.
(آیه 88)
در تواریخ و تفاسیر آمده است که بت پرستان بابل هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند غذاهائى در بتخانه آماده مىکردند و در آنجا مىچیدند به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مىرفتند و در پایان روز باز مىگشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مىآمدند.
لذا هنگامى که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهى به ستارگان افکند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).
(آیه 89)
«پس گفت: من بیمارم» و با شما به مراسم جشن نمى آیم! (فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ). و به این ترتیب عذر خود را خواست!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
-
پاسخ : صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات
(آیه 90)
«آنها از او روى برتافته و به او پشت کردند» و بسرعت دور شدند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ).
(آیه 91)
به این ترتیب ابراهیم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى کرده و بیرون رفتند، ابراهیم نگاهى به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتى را که از مدتها قبل انتظارش را مىکشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختى بر پیکر آنان وارد سازد، ضربهاى که مغزهاى خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن مىگوید: او وارد بتخانه شد «مخفیانه نگاهى به معبودانشان کرد و از روى تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمىخورید»! (فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).
(آیه 92)
سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمىگوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).
(آیه 93)
«سپس به سوى آنها رفت (آستین را بالا زد تبر را به دست گرفت) و ضربهاى محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد» و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست (فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ).
و چیزى نگذشت که از آن بتخانه آباد و زیبا ویرانهاى وحشتناک ساخت.
(آیه 94)
بت پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهتآورى! لحظاتى چند مات و مبهوت، خیره خیره به آن ویرانه نگاه کردند. سپس سکوت جاى خود را به خروش و نعره و فریاد داد ... چه کسى این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟! و چیزى نگذشت که به خاطرشان آمد جوان خداپرستى در این شهر وجود دارد، به نام ابراهیم «آنها با سرعت به او روى آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
-
صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
[golrooz] صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ(95)
[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مي تراشيد مي پرستيد(95)
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ(96)
با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمي سازيد آفريده است(96)
قَالُوا۟ ابْنُوا۟ لَهُ بُنْيَٰنًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ(97)
گفتند برايش [كوره]خانه اي بسازيد و در آتشش بيندازيد(97)
فَأَرَادُوا۟ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَٰهُمُ الْأَسْفَلِينَ(98)
پس خواستند به از نيرنگي زنند و[لي] ما آنان را پست گردانيديم(98)
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَيٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ(99)
و [ابراهيم] گفت من به سوي پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد(99)
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّٰلِحِينَ(100)
اي پروردگار من مرا [فرزندي] از شايستگان بخش(100)
فَبَشَّرْنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٍ(101)
پس او را به پسري بردبار مژده داديم(101)
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَيٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّيٓ أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَيٰ قَالَ يَٰٓأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّٰبِرِينَ(102)
و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد گفت اي پسرك من من در خواب [چنين] مي بينم كه تو را س ر مي برم پس ببين چه به نظرت مي آيد گفت اي پدر من آنچه را ماموري بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهي يافت(102)
فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ(103)
پس وقتي هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشاني بر خاك افكند(103)
وَنَٰدَيْنَٰهُ أَن يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(104)
او را ندا داديم كه اي ابراهيم(104)
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَآ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(105)
رؤيا[ي خود] را حقيقت بخشيدي ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(105)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَٰٓؤُا۟ الْمُبِينُ(106)
راستي كه اين همان آزمايش آشكار بود(106)
وَفَدَيْنَٰهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ(107)
و او را در ازاي قرباني بزرگي باز رهانيديم(107)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(108)
و در [ميان] آيندگان براي او [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(108)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِبْرَٰهِيمَ(109)
درود بر ابراهيم(109)
كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(110)
نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(110)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(111)
در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود(111)
وَبَشَّرْنَٰهُ بِإِسْحَٰقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(112)
و او را به اسحاق كه پيامبري از [جمله] شايستگان است مژده داديم(112)
وَبَٰرَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَيٰٓ إِسْحَٰقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ(113)
و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخي نيكوكار و [برخي] آشكارا به خود ستمكار بودند(113)
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(114)
و در حقيقت بر موسي و هارون منت نهاديم(114)
وَنَجَّيْنَٰهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(115)
و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانيديم(115)
وَنَصَرْنَٰهُمْ فَكَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(116)
و آنان را ياري داديم تا ايشان غالب آمدند(116)
وَءَاتَيْنَٰهُمَا الْكِتَٰبَ الْمُسْتَبِينَ(117)
و آن دو را كتاب روشن داديم(117)
وَهَدَيْنَٰهُمَا الصِّرَٰطَ الْمُسْتَقِيمَ(118)
و هر دو را به راه راست هدايت كرديم(118)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْءَاخِرِينَ(119)
و براي آن دو در [ميان] آيندگان [نام نيك] به جاي گذاشتيم(119)
سَلَٰمٌ عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(120)
درود بر موسي و هارون(120)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(121)
ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(121)
إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(122)
زيرا آن دو از بندگان با ايمان ما بودند(122)
وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(123)
و به راستي الياس از فرستادگان [ما] بود(123)
إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ أَلَا تَتَّقُونَ(124)
چون به قوم خود گفت آيا پروا نمي داريد(124)
أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَٰلِقِينَ(125)
آيا بعل را مي پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامي گذاريد(125)
اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(126)
[يعني] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست(126)
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ(127)
پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد(127)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(128)
مگر بندگان پاكدين خدا(128)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(129)
و براي او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(129)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِلْ يَاسِينَ(130)
درود بر پيروان الياس(130)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(131)
ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مي دهيم(131)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(132)
زيرا او از بندگان با ايمان ما بود(132)
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ(133)
و در حقيقت لوط از زمره فرستادگان بود(133)
إِذْ نَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(134)
آنگاه كه او و همه كسانش را رهانيديم(134)
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَٰبِرِينَ(135)
جز پيرزني كه در ميان باقي ماندگان [و خاكسترشدگان] بود(135)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 95)
نقشه هاى مشرکان شکست مىخورد: سر انجام ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضیح دهد.
قرآن شرح این ماجرا را در سوره انبیا بیان کرده و در اینجا تنها به یک فراز حساس آن قناعت مىکند و آن آخرین سخن ابراهیم با آنان در زمینه باطل بودن بت پرستى است مىگوید: ابراهیم «گفت: آیا چیزى را مىپرستید که با دست خود مىتراشید»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آیا هیچ آدم عاقلى مصنوع خود را پرستش مىکند؟
(آیه 96)
معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقى را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده، و هم بتهائى را که مىسازید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ).
آسمان و زمین همه مخلوق اویند و زمان و مکان همه از اوست، باید سر بر آستان چنین خالقى نهاد و او را پرستش و نیایش کرد.
این دلیلى است بسیار قوى و دندان شکن که هیچ پاسخى در مقابل آن نداشتند.
(آیه 97)
ولى مىدانیم زورگویان و قلدران هرگز با منطق و استدلال آشنا نبودهاند، و چون پیشرفت این منطق توحیدى را مزاحم منافع خویش مىدیدند با منطق زور و سرنیزه و آتش به میدان آمدند، تکیه بر قدرت خویش کردند «گفتند:
بناى مرتفعى براى او بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را در جهنمى از آتش بیفکنید»! (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ).
(آیه 98)
در اینجا قرآن به ریزه کاریها و جزئیات این مسأله که در سوره انبیا آمده است اشاره نمىکند، تنها در یک جمع بندى فشرده و جالب پایان این ماجرا را چنین بیان مىکند: «آنها طرحى براى نابودى ابراهیم ریخته بودند، ولى ما آنان را پست و مغلوب ساختیم» (فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ).
(آیه 99)
ابراهیم (ع) از این مهلکه به سلامت بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته مىدید تصمیم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوى پروردگارم مىروم، او مرا هدایت خواهد کرد» (وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ).
بدیهى است خداوند مکانى ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک و سرزمین انبیا مهاجرت به سوى خداست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 100)
و در اینجا نخستین تقاضایش از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههاى نیمه تمامش را به پایان برساند، اینجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش» (رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ).
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحى همچون «اسماعیل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود.
(آیه 101)
ابراهیم در قربانگاه! در اینجا سخن از اجابت این دعاى ابراهیم به میان آورده، مىگوید: «پس ما او [ابراهیم] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ).
در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.
(آیه 102)
سر انجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسید.
در اینجا قرآن مىگوید: «پس هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید» (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ).
یعنى به مرحلهاى رسید که مىتوانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى دهد.
به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت سیزده ساله بود که ابراهیم خواب عجیب شگفت انگیزى مىبیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب مىبیند که از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانهاش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.
ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرفراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولى باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرد و «گفت:
پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم، نظر تو چیست»؟! (قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى).
فرزندش که نسخهاى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستور دارى اجرا کن» (قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
این تعبیرات پدر و پسر چقدر پر معنى است از یک سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند سیزده ساله مطرح مىکند و براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مىشود، از سوى دیگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى گذرانند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 103)
در این میان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مىگذارد.
بعضى نوشتهاند: فرزند فداکار براى این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى اوست، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظه هاى حساسى فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولى باز کارگر نیفتاد.
آرى! ابراهیم «خلیل» مىگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان مىدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
(آیه 104)
اینجاست که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى به همه انتظارها پایان داده، مىگوید: در این هنگام «او را ندا دادیم که: اى ابراهیم!» (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 105)
«آن رؤیا را تحقق بخشیدى» و به مأموریت خود عمل کردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).
«ما این گونه نیکوکاران را جزا مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى دهیم، و هم نمى گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود.
(آیه 106)
سپس مى افزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست.
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
(آیه 107)
اما براى این که برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مىگوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
یکى از نشانه هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى کنند و خاطرهاش را زنده نگه مى دارند.
(آیه 108)
نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در این آیه مىگوید: «و نام نیک او را در امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 109)
«سلام بر ابراهیم» آن بنده مخلص و پاکباز (سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ).
(آیه 110)
آرى «این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبیح اللّه کیست؟
آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است.
روایات بسیارى نیز در منابع اسلامى آمده است که نشان مى دهد ذبیح «اسماعیل» بوده است نه اسحاق.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 111)
ابراهیم بنده مؤمن خدا: این آیه و دو آیه بعد آخرین آیاتى است که ماجراى ابراهیم و فرزندانش را در اینجا تعقیب و تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «او از بندگان با ایمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت این جمله دلیلى است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان مىکند که اگر ابراهیم همه هستى و وجود خویش و حتى فرزند عزیزش را یک جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.
(آیه 112)
سپس به یکى دیگر از مواهب خدا به ابراهیم سخن مى گوید:
مى فرماید: «ما او را به اسحاق- پیامبرى از شایستگان- بشارت دادیم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 113)
و در این آیه، سخن از برکتى در میان است که خدا به ابراهیم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مىفرماید: «ما به او و اسحاق برکت دادیم» (وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ).
برکت در همه چیز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آینده، در تاریخ و مکتب و در همه چیز.
اما براى این که توهّم نشود که این برکت در خاندان ابراهیم جنبه نسب و قبیلهاى دارد بلکه در ارتباط با مذهب و مکتب و ایمان است، در آخر آیه مىافزاید: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نیکوکار و افرادى (که به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ).
و به این ترتیب آیه فوق به گروهى از یهود و نصارى که افتخار مىکردند ما از فرزندان انبیا هستیم پاسخ مىگوید که پیوند خویشاوندى به تنهائى افتخار نیست، مگر این که در سایه پیوند فکرى و مکتبى قرار گیرد.
(آیه 114)
مواهب الهى بر موسى و هارون: در اینجا به گوشهاى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مىگوید: «ما به موسى و هارون منت بخشیدیم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختیم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
(آیه 115)
در نخستین مرحله مى فرماید: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم» (وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
چه اندوهى از این بزرگتر که بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مىبریدند، و زنانشان را به خدمتکارى و مردان را به بردگى و بیگارى وا مىداشتند.
(آیه 116)
در مرحله دوم مى فرماید: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائیل) را یارى کردیم تا (بر دشمنان خود) پیروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ).
در آن روز که لشکر خونخوار فرعونى با قدرت و نیروى عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنى اسرائیل قومى ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح کافى بودند، اما دست لطف خدا به یارى آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشید و کاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونیان را به آنها سپرد.
(آیه 117)
در سومین مرحله به مواهب معنوى که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، مىگوید: «ما به آن دو کتاب روشنگر دادیم» (وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ).
آرى «تورات» کتاب مستبین یعنى کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهاى دین و دنیاى بنى اسرائیل در آن روز پاسخ مىگفت، همان گونه که در آیه 44 سوره مائده نیز مى خوانیم: «ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنائى».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
-
پاسخ : صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات
(آیه 118)
در مرحله چهارم باز به یکى دیگر از مواهب معنوى- موهبت هدایت به صراط مستقیم- اشاره کرده، مىگوید: «و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم» (وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
همان راه راست و خالى از هر گونه کجى و اعوجاج که راه انبیا و اولیا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.
(آیه 119)
در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقاى نام نیک آنها رفته، مىگوید: «و نام نیکشان را در اقوام بعد باقى گذاردیم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 120)
در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مىفرماید: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
سلامى که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامى که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
(آیه 121)
و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مىگوید: آرى! «ما این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بىدلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانى باید مشمول این همه پاداش شوند.
(آیه 122)
سر انجام در این آیه به همان دلیلى اشاره مىکند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمد، مىگوید: «آن دو (موسى و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند» (إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند مىسازد که به سراغ احسان و نیکوکارى و پاکى و تقوا مىرود.
(آیه 123)
پیامبر خدا الیاس در برابر مشرکان: چهارمین سرگذشتى که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشردهاى از «الیاس» است، مىفرماید: «و الیاس از رسولان (ما) بود» (وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 124)
سپس براى شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، مى گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید»؟ (إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 125)
در این آیه با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى گوید: «آیا بت بعل را مىخوانید و بهترین آفریدگارها را رها مىسازید»؟! (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ).
گفته اند این بت طلائى به قدرى بزرگ بود که طولش به بیست زراع مىرسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!
(آیه 126)
به هر حال «الیاس» این قوم بت پرست را سخت نکوهش کرد، و ادامه داد: «خدائى (را رها مىکنید) که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» (اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
مالک و مربى همه شما او بوده و هست، هر نعمتى دارید از اوست، و حل هر مشکلى با دست قدرت او میسر است، غیر از او نه سر چشمه خیر و برکتى وجود دارد و نه دفع کننده شر و آفتى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271