نميدانم که سرگردان چرايم
گهي نالان گهي گريان چرايم
همه دردي بدوران يافت درمان
ندانم مو که بيدرمان چرايم
نمایش نسخه قابل چاپ
نميدانم که سرگردان چرايم
گهي نالان گهي گريان چرايم
همه دردي بدوران يافت درمان
ندانم مو که بيدرمان چرايم
محرم راز دل شيداي خود -------------------- كس نمي بينم ز خاص و عام را
از من ای اهل نظر علم نظر آموزید
ناز کست آن رخ از و چشم و نظر بردوزید
دوستان به كه ز وي ياد كنند
دل بي دوست دلي غمگين است
ترا رحمی بان چشمان اگر باشد عجب باشد
مسلمانی بتر کستان اگر باشد عجب باشد
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي اخر امد دوستداران را چه شد
دل به امید سرا پرده وصلت هیهات
رفت چندانکه ره عمر به پایان آمد
دو چشم باز نهاده نشستهام همه شب / چو فرقدین و نگه میکنم ثریا را