دردم ایــــــــــــــن نبـــــــــــــــــــود…
که منو دوستم نداره
دردم ایــــــــــــــن بـــــــــــــــــــود…
“درکــــــــــــش”به”در م”نرســــــــــــــــید !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
نمایش نسخه قابل چاپ
دردم ایــــــــــــــن نبـــــــــــــــــــود…
که منو دوستم نداره
دردم ایــــــــــــــن بـــــــــــــــــــود…
“درکــــــــــــش”به”در م”نرســــــــــــــــید !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
به نبودنت عادت کرده ام
اما
مشکل اینجاست که به بودنت کنار کسی جز خودم
عادت نمیکنم …
بَهــاے سَنگیـــنــے دادم
تــا فَهمـــیـدم
ڪـَســے را ڪـہ “قـَـصـد” مــانـدن نـَـدارد
بــایـد راهــے ڪـَــرد !
می نویسم تا بدانی...
اگر تمامی داشته هایم به نبود تو منتهی شوند،
و اگر تمامی شادی هایم، در اشک های تو گره خورد :
تو بدان که بی تو نه تحمل گذر ثانیه ها باقیست و نه رنگ و رمقی برای خوشی.
می نویسم تا بدانی...
اگر روزی لحظه ها سپری شد و روزگار خاموشی و فراموشی گرفت،
واگر روزی دست تقدیر، عاشقان را از هم جدا کرد :
تو بدان که من، نه توانم که تو را به فراموشی سپرم و نه گذارم که تقدیر رشتۀ احساس
تو را از من جدا کند.
می نویسم تا بدانی...
اگر روزی زندگی، وسعت آرامش دنیا را درهم شکند،
و اگر خاطره ها در دل خاک محو شوند:
تو بدان که من، با تو آرامشی خواهم ساخت به بلندای افق، تا در آن خاطره هایت نقش
بندد.
http://gallery.avazak.ir/albums/user...64686061_n.jpg
می نویسم تا بدانی...
اگر در ژرفای خیال، شب ، رنگ سیاهی اش را از یاد برد،
و اگر روزی، جهان، همه زیبایی های خود را به یکباره رها کند :
تو بدان که من، از رنگ چشمانت به شب خواهم بخشید و تو را به جای تمامی زیبایی های
جهان خواهم نشاند.
شاید که با تو ، قصۀ لیلی و مجنون تکرار شود.
گـ ـاهــی آدمـــ دلــش مـ ـیـ ـخـ ـواهـ ـد
کـ ـفـ ـش هـ ـایـ ـش را در بــیـ ـاورد…
یـ ـواشـ ـکــی نـ ـوکـ ِـ پـ ـا نـ ــوکــِـ پـ ــا از خـ ـودش دور شـ ــود!
بـ ـعـ ــد بــ ـزنـ ــد بـ ــه چـ ــاکـ ــ …
فـــرار کــنـ ــد از خــودش…!
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
وجدان تنها محکمه ای است که نیاز به قاضی ندارد
وجدان من راحت .....ولی وجدان توام راحت؟؟؟
نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــه! وجدان تو ناراحت.........
همه میگن که تو رفتی، همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی
…
دروغه sh_dokhtar3
خسته شدم از حرفهاي لفظ قلم و شاعرانه و ادبی که همه اش زاييده ی فكر ديگران بوده !
چه آدمهای خوبي هستيم ما !
چقدر خدارو دوست داريما !
چقدر انسان دوستیما !
چقدر به همديگه احترام ميذاريما !
چقدر روابط ما کنترل شده و منطقيه ها !
چقدر زيبا روابط عاطفي مون رو با کلمه داداش و آبجي توجيه ميكنیما !
چقدر راحت ميگيم اينجا فضاي مجازيه و مهم نيست و بعدش به خودمون ميايم و ميبينيم دلبسته شديما !
چقدر راحت با دل خودمون و مخاطبمون بازي ميكنيم و بعدش در دلنوشته پست عاشقانه ميزنيم و ميگيم عاشق تر از ما ننه نزاييده !
چه جالب ! فكر ميكنيم يک انسان باشخصيت و متمدن هستيم كه درفضاي مجازي استاديم !
برو نيما دلت خوشه !
برو از ادعات كم كن و آدم شو ؛ برو يادبگير چطور به يک پيرزن و پيرمرد و زن باردار كه كنارخيابون با يک زنبيل خريد ایستادن؛ کمک كنی !
برو ياد بگير مردانگي رو !
نيما بلبل نباش و چهچه بزن ؛ عقاب باش و حرف نزن ولي عمل كن !
نيما ؛ برو ساده باش و به سادگي درست رفتار كردنو يادبگير ؛ از همون پيرمرد موسفيدي كه بي منت کمکت كرد و رفت ...
نيما ! آدم شو
از پشت این سکوت، از این نقاب و نقش/حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم، حوا بیا ببین/دلتنگ من مباش، من مرده ام... همین!!