تا کی به تمنای وصال تو یگانه ...................اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
نمایش نسخه قابل چاپ
تا کی به تمنای وصال تو یگانه ...................اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم...
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی، طاقت اسرار نداری
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش