اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد....
نمایش نسخه قابل چاپ
اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد....
جــــدایــــــــی
نــــقـــطـــهـــ ای ســـــت
کــــه بـــعـــد از پــــایــــان
جــــای یـــکــی بــــودهـــــــــا
و یــکــی نـــبـــودهـــــــا را،
اشـــغـــال مــــــی کــــنـــــد.
گواهی می دهد قلبم تو با من آشنا هستی
تو مثل نم نم بــاران لطیـف و با صـفا هستی
گواهی می دهد قلبم که حتی در قنوت عشق
تـو ، تنـــها رابـط پنـهانی مـن بـا خــــــدا هستی
همــیشه بـــوی تـو دارد سکــوت ســرد آغــــــوش
به دنبال تو می گردم ، تو خوب من ! کجا هستی ؟
شبـی کـه بی خبـر بـر در زدی بـاور نمـی کـردم
که تو با آن همه احساس آبی ، بی وفا هستی
اگر چه دفتـر عشقـم اسیــر بــرگ ریـزان است
تو ، فصل تازه ای از رویش سبزینه ها هستی
فقط باید امید خسته بود ، عاشق بود ، تا فهمید
کـه تـو در بینـهایت هــای مـن یـک ابتــدا هستی
نمی دانم که هستی از کجای عشق می آیی
ولـی همـواره می گویـم تو با من آشنـا هستی
هر رابطه ای به هر دلیلی برایت تمام شد ! پی اش را دیگر نگیر
هیچ شوک مصنوعی آدمها و رابطه های مرده را زنده نمی کنه ...!
من برعکس همه پشت خنده هام غمه
تو برعکس منی، شادی و غمگین میزنی!
یک عمر درون خویش تکرار شدم
در گوشه ای از خودم تلنبار شدم
گنجشک به خواب رفته بودم دیشب
امروز ولی کلاغ بیدار شدم .
این چشم دریده چشمه ی فریاد است
پژواک سکوت سنگ ها در باد است
با من به چه چیز زندگی خیره شده
این آینه ای که کور مادر زاد است?
تخمی از لانه بیرون می افتد
و می شکند
زندگی
بچه گنجشکی را غافلگیر می کند!
مانند علفهای لب مردابیم
خوابیم و همیشه تا کمر در خوابیم
مرگ آمده است زندگی را بخورد
ما هم گاهی کرم سر قلابیم !
در حنجره هاي ما صدا را بفشار
صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار
تاريكي از اين قشنگ تر مي خواهي؟
اي مرگ بيا گلوي ما را بفشار!