شب زمستان بود کپی سرد یافت
کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشته آتش بدو برداشتند
ببخشید من قبلی رو دیر زدم
نمایش نسخه قابل چاپ
شب زمستان بود کپی سرد یافت
کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشته آتش بدو برداشتند
ببخشید من قبلی رو دیر زدم
ياري اندر کس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي کي آخر آمد دوست داران را چه شد[shaad]
در درگه ما دوستی یک دله کن
هرچیز به غیر ماست آنرا یله کن
یک روز به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو برنیامد آنگه گله کن
[esteghbal]
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
نبايد بستن اندر چيز و کس دل که دل برداشتن کاريست مشکل
لطیفه ای به میان آر و خوش بخندانش
به نکته ای که دلش را بدان رضا باشد
درون کوچه قلبم،
چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی ،
به جز تو دل نمی بندم
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
سلسله موی دوست حلقه جام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها
و کاش صبح ببینم کا باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق ، چه کوتاست بین آدم ها
میان تک تک لبخند ها غمی سرخ است
و غم به وسعت یلداست بین آدم ها
به خاطر تو سرودم ، چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها