-
پاسخ : صفحه ی 243 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی لقمان
(آیه 6)
شأن نزول:
این آیه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مىکرد، و در ضمن، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مىنمود، و مىگفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مىکند، من داستانهاى رستم و اسفندیار، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مىگویم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترک مىگفتند.
بعضى دیگر گفتهاند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 552
خوانندهاى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىکرد و او را از یاد خدا غافل مىساخت.
تفسیر:
غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در اینجا سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرد! نخست مىفرماید: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مىکنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند» (وَ یَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
«لهو الحدیث» مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سر گرم کننده و غفلتزا که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مىکشاند در بر مىگیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوتانگیز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مىدهد.
تحریم غنا:
بدون شک غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع کلمات فقهاى اسلام استفاده مىشود که: «غنا» آهنگهایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد، و قواى شهوانى را در انسان تحریک مىنماید.
این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به این ترتیب که اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مىباشد.
نکته دیگر اینکه آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است.
(آیه 7)
این آیه به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مىکند و مىگوید:
«و هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند، گویى آن را نشنیده، گویى اصلا گوشهایش سنگین است» و هیچ سخنى را نمىشنود (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً).
و در پایان، کیفر دردناک چنین کسى را این گونه بازگو مىکند: «او را به عذابى دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
(آیه 8)
در این آیه به شرح حال مؤمنان راستین باز مىگردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد، در پایان نیز به آنان ختم مىگردد، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ).
(آیه 9)
مهمتر اینکه این باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «همیشه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
«این وعده حتمى الهى است» و عدهاى تخلفناپذیر (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغین مى دهد، و نه از وفاى به وعده هاى خود عاجز است، چرا که «اوست عزیز و حکیم» شکست ناپذیر و دانا (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
-
پاسخ : صفحه ی 243 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی لقمان
(آیه 10)
این آفرینش خداست، دیگران چه آفریده اند؟ این آیه از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسىترین اصول اعتقادى است سخن مىگوید.
نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مىکند، این موارد عبارتند از: آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنهاست.
مىفرماید: «خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر این، جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه 2 سوره رعد (در جلد دوم) آوردیم.
سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مىگوید: «خداوند در زمین کوههایى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند» (وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش، و آرامش زمین به وسیله کوهها تأمین شد نوبت به آفرینش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مىگوید: «و در روى زمین از هر جنبندهاى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ).
اما پیداست که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جملههاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده، مىگوید: «و از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن (در روى زمین) انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پرارزش رویاندیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).
سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مىکند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است، چرا که در آن زمان، زوجیت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.
(آیه 11)
بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش، و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد، مىگوید: «این آفرینش خداست، اما به من نشان دهید معبودان غیر او چه چیز را آفریدهاند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچ یک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است.
لذا در پایان آیه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مىگوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
مىدانیم «ظلم» معنى گستردهاى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر محل خودش مىشود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مى گذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
-
پاسخ : صفحه ی 243 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی لقمان
(آیه 12)
به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم: «به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
آیه مىفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکر گزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران کند (زیانى به خدا نمىرساند) چرا که خداوند، بىنیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهاى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنا بر این «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مىگردند.
(آیه 13)
بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده، مىفرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مىکرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!
(آیه 14)
احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مىفرماید: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ).
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مىگوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مىشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مىافزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مىیابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیر خوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
سپس مىگوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى فرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
-
پاسخ : صفحه ی 243 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی لقمان
(آیه 15)
و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مىافزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مىدانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بىحرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آن دو، در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مى افزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مىکردید آگاه مىکنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 16)
دومین اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل مىکند.
مىگوید: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشهاى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در دادگاه قیامت) مىآورد (و حساب آن را مىرسد چرا که) خداوند دقیق و آگاه است» (یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
«خردل» گیاهى است که داراى دانههاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مىباشد.
اشاره به این که اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و کیفر حاضر مىکند، و چیزى در این دستگاه گم نمىشود! توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بدیهاست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
-
صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان
[golrooz] صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰبُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَوٰةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَيٰ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(17)
اي پسرك من نماز را برپا دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار و بر آسيبي كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش اين [حاكي] از عزم [و اراده تو در] امور است(17)
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ(18)
و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمي دارد(18)
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَٰتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ(19)
و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ خران است(19)
أَلَمْ تَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَٰهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًي وَلَا كِتَٰبٍ مُّنِيرٍ(20)
آيا ندانسته ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است و برخي از مردم در باره خدا بي[آنكه] دانش و رهنمود و كتابي روشن [داشته باشند] به مجادله برمي خيزند(20)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا۟ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا۟ بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَآ أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَٰنُ يَدْعُوهُمْ إِلَيٰ عَذَابِ السَّعِيرِ(21)
و چون به آنان گفته شود آنچه را كه خدا نازل كرده پيروي كنيد مي گويند [نه] بلكه آنچه كه پدرانمان را بر آن يافته ايم پيروي مي كنيم آيا هر چند شيطان آنان را به سوي عذاب سوزان فرا خواند(21)
۞ وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَيٰ وَإِلَي اللَّهِ عَٰقِبَةُ الْأُمُورِ(22)
و هر كس خود را در حالي كه نيكوكار باشد تسليم خدا كند قطعا در ريسمان استوارتري چنگ درزده و فرجام كارها به سوي خداست(22)
وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحْزُنكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(23)
و هر كس كفر ورزد نبايد كفر او تو را غمگين گرداند بازگشتشان به سوي ماست و به [حقيقت] آنچه كرده اند آگاهشان خواهيم كرد در حقيقت خدا به راز دلها داناست(23)
نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَيٰ عَذَابٍ غَلِيظٍ(24)
[ما] آنان را اندكي برخوردار مي سازيم سپس ايشان را در عذابي پر فشار درمانده مي كنيم(24)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(25)
و اگر از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است مسلما خواهند گفت خدا بگو ستايش از آن خداست ولي بيشترشان نمي دانند(25)
لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(26)
آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست در حقيقت خدا همان بي نياز ستوده[صفات] است(26)
وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَٰمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنۢ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَٰتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(27)
و اگر آن چه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياي ديگر به ياري آيد سخنان خدا پايان نپذيرد قطعا خداست كه شكست ناپذير حكيم است(27)
مَّا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَٰحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(28)
آفرينش و برانگيختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرينش] يك تن نيست كه خدا شنواي بيناست(28)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِيٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(29)
آيا نديده اي كه خدا شب را در روز درمي آورد و روز را [نيز] در شب درمي آورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه] هر يك تا وقت معلومي روانند و [نيز] خدا به آنچه مي كنيد آگاه است(29)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَٰطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ(30)
اين[ها همه] دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مي خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است(30)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان
(آیه 17)
بعد از تحکیم پایههاى مبدأ و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مسأله نماز پرداخته، مىگوید: «پسرم! نماز را برپا دار» (یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مىسازد.
آثار گناه را از جانت مىشوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتو افکن مىدارد، و تو را از فحشا و منکرات باز مىدارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، مىگوید: «و (مردم را) به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مىگوید: «و در برابر مصائبى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
(آیه 18)
سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده، مىگوید: «با بىاعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مىکند: یکى تکبر و بىاعتنائى، و دیگر غرور و خود پسندى که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربینى فرو مىبرند، و رابطه او را از دیگران قطع مىکنند.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین، و کسانى که در زیر زمین خفته اند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مىکنند»!
(آیه 19)
در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت- بیان کرده، مىگوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
«از صداى خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).
«چرا که زشتترین صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بینى»، و «خود پسندى»، که یکى سبب مىشود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مىشود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.
و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.
و به راستى کسى که این صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مى شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
-
پاسخ : صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان
(آیه 20)
تکیهگاه مطمئن! بعد از پایان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمینه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تکمیل آن به سراغ بیان نعمتهاى الهى مىرود تا حسّ شکر گزارى مردم را بر انگیزد، شکرى که سر چشمه «معرفة اللّه» و انگیزه اطاعت فرمان او مىشود.
روى سخن را به همه انسانها کرده، مىگوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر فرمان شما کرد» که در مسیر منافع و سود شما حرکت کند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
سپس مىافزاید: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پایان آیه از کسانى سخن مىگوید که نعمتهاى بزرگ الهى را که از درون و برون، انسان را احاطه کرده، کفران مىکنند، و به جدال و ستیز در برابر حق برمىخیزند، مىفرماید: «بعضى از مردم هستند که در باره خداوند بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنى، مجادله مىکنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
و به جاى این که بخشنده آن همه نعمتهاى آشکار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرک و انکار، از سر جهل و لجاجت مىآورند.
در حقیقت این گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مىجویند، و چون راه هدایت در این سه امر منحصر است لذا با ترک آن به وادى گمراهى و وادى شیاطین کشیده شده اند.
(آیه 21)
این آیه به منطق ضعیف و سست این گروه گمراه اشاره کرده، مى گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل کرده پیروى کنید، مىگویند: نه، ما از چیزى پیروى مىکنیم که پدران خود را بر آن یافته ایم»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
و از آنجا که پیروى از نیاکان جاهل و منحرف، جزء هیچ یک از طرق سه گانه هدایت آفرین فوق نیست، قرآن از آن به عنوان راه شیطانى یاد کرده، مى فرماید: «آیا اگر حتى شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند» باز هم تبعیت مىکنند؟! (أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ).
(آیه 22)
سپس به بیان حال دو گروه مؤمن خالص و کفار آلوده پرداخته، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده، مورد توجه قرار داده، مىگوید: «کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکو کار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده» و به تکیهگاه مطمئنى تکیه کرده است (وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى).
چنگ زدن به دستگیره محکم، تشبیه لطیفى از این حقیقت است که انسان براى نجات از قعر درّه مادّیگرى و ارتقا به بلندترین قلّههاى معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد این وسیله چیزى جز ایمان و عمل صالح نیست، غیر آن، همه پوسیده و پاره شدنى و مایه سقوط و مرگ است، علاوه بر این آنچه باقى مىماند این وسیله است، و بقیه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پایان آیه مىفرماید: «و عاقبت همه کارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام از پیامبر گرامى اسلام چنین آمده:
«بعد از من فتنهاى تاریک و ظلمانى خواهد بود تنها کسانى از آن رهایى مىیابند که به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض کردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چیست؟
فرمود: ولایت سید اوصیا است.
عرض کردند: یا رسول اللّه سید اوصیا کیست؟
فرمود: امیر مؤمنان.
عرض کردند: امیر مؤمنان کیست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پیشواى آنان بعد از من.
باز براى این که پاسخ صریحترى بگیرند، عرض کردند: او کیست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبی طالب علیه السّلام.
روایات دیگرى نیز در همین زمینه که منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بیت علیهم السّلام یا دوستى آل محمد صلّى اللّه علیه و آله یا امامان از فرزندان حسین علیه السّلام است نقل شده.
بارها گفتهایم که این تفسیرها بیان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصادیق دیگرى همچون توحید و تقوا و مانند آن ندارد.
(آیه 23)
سپس به بیان حال گروه دوم پرداخته، مىگوید: «و کسى که کافر شود (و این حقایق روشن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد» (وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ). چرا که تو وظیفهات را به خوبى انجام دادهاى، اوست که بر خویشتن ظلم و ستم مىکند.
و نیز نگران مباش که گروهى در دنیا با این که کفر مىورزند و ظلم و ستم مىکنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتایج شوم آن) آگاه مىسازیم» (إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهیم که از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز با خبریم «زیرا خداوند به آنچه درون سینههاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/234
-
پاسخ : صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان
(آیه 24)
سپس مى افزاید: بهره آنها از زندگى دنیا تو را شگفتزده نکند، «ما اندکى از متاع دنیا در اختیار آنان مى گذاریم (و متاع هر چه باشد، کم و ناچیز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدى وادار مى سازیم» عذابى مستمر و دردناک (نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که آنها تصور نکنند، در این جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مىخواهد آنها را براى آزمایش و اتمام حجت و مقاصدى دیگر آزاد بگذارد.
(آیه 25)
ده وصف از اوصاف پروردگار: در این آیه و پنج آیه بعد از آن مجموعهاى از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنى را بیان مىکند:
غنى، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حق، على و کبیر.
این از یک نظر، و از سوى دیگر در این آیه از «خالقیت» خداوند سخن مىگوید و در آیه دوم از «مالکیت مطلقه» در آیه سوم از «علم بىانتهایش» بحث مىکند و در آیه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهیش».
و در آخرین آیه نتیجه مىگیرد کسى که داراى این صفات است «حق» است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.
نخست مىفرماید: «و هرگاه از آنان سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما مىگویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این تعبیر از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و از سوى دیگر دلیل بر فطرى بودن توحید و تجلى این نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مىگوید: حال که آنها به توحید خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولى بیشتر آنان نمىدانند» که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 26)
سپس به مسأله «مالکیت» حق مىپردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگرى بر مالکیت او نیست، مىفرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بدیهى است آن کس که «خالق» و «مالک» است مدبر امور جهان نیز مىباشد.
و کسى که چنین است از همه چیز بىنیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه مى افزاید: «خداوند غنى و حمید است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حمید از هر نظر است، چرا که هر موهبتى در جهان است به او باز مىگردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد.
(آیه 27)
این آیه ترسیمى از علم بى پایان خداست، که با ذکر مثالى بسیار گویا و رسا مجسّم شده است، مىگوید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود اینها همه تمام مىشود ولى کلمات خدا پایان نمىگیرد، خداوند عزیز و حکیم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هر کدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودى «کلمة اللّه» اطلاق شده، و به همین مناسبت «کلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به کار رفته است.
(آیه 28)
بعد از ذکر علم بىپایان پروردگار، سخن از قدرت بىانتهاى او به میان آورده، مى فرماید: «آفرینش و بر انگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بیناست» (ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/234
-
پاسخ : صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان
(آیه 29)
این آیه تأکید و بیان دیگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «آیا ندیدى که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مىکند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). و نیز آیا ندیدى که خداوند «خورشید و ماه را (در مسیر منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهند» (کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
و این که «خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 30)
و در این آیه به صورت یک نتیجه گیرى جامع و کلى مى فرماید:
«اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او مى خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
مجموع بحثهایى که در آیات قبل پیرامون خالقیت و مالکیت و علم و قدرت بى انتهاى پروردگار آمده بود، این امور را اثبات کرد که «حق» تنها اوست و غیر او زائل و باطل و محدود و نیازمند است، و «علىّ و کبیر» که از هر چیز برتر و از توصیف بالاتر است ذات پاک او مى باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
-
صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 8 از سوره ی السجدة
[golrooz] صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 8 از سوره ی السجدة [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ ءَايَٰتِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(31)
آيا نديده اي كه كشتيها به نعمت خدا در دريا روان مي گردند تا برخي از نشانه هاي [قدرت] خود را به شما بنماياند قطعا در اين [قدرت نمايي] براي هر شكيباي سپاسگزاري نشانه هاست(31)
وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا۟ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّيٰهُمْ إِلَي الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ(32)
و چون موجي كوه آسا آنان را فرا گيرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براي او خالص گردانند و[لي] چون نجاتشان داد و به خشكي رساند برخي از آنان ميانه رو هستند و نشانه هاي ما را جز هر خائن ناسپاسگزاري انكار نمي كند(32)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا۟ يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَئًْا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(33)
اي مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزي كه هيچ پدري به كار فرزندش نمي آيد و هيچ فرزندي [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آري وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگي دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد(33)
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌۢ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌۢ(34)
در حقيقت خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مي فرستد و آنچه را كه در رحمهاست مي داند و كسي نمي داند فردا چه به دست مي آورد و كسي نمي داند در كدامين سرزمين مي ميرد در حقيقت خداست [كه] داناي آگاه است(34)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓ(1)
الف لام ميم(1)
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَٰلَمِينَ(2)
نازل شدن اين كتاب كه هيچ [جاي] شك در آن نيست از طرف پروردگار جهانهاست(2)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّآ أَتَيٰهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(3)
آيا مي گويند آن را بربافته است [نه چنين است] بلكه آن حق و از جانب پروردگار توست تا مردمي را كه پيش از تو بيم دهنده اي براي آنان نيامده است هشدار دهي اميد كه راه يابند(3)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ(4)
خدا كسي است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش [قدرت] استيلا يافت براي شما غير از او سرپرست و شفاعتگري نيست آيا باز هم پند نمي گيريد(4)
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(5)
كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين اداره مي كند آنگاه [نتيجه و گزارش آن] در روزي كه مقدارش آن چنان كه شما [آدميان] برمي شماريد هزار سال است به سوي او بالا مي رود(5)
ذَٰلِكَ عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(6)
اوست داناي نهان و آشكار كه شكوهمند مهربان است(6)
الَّذِيٓ أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَٰنِ مِن طِينٍ(7)
همان كسي كه هر چيزي را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد(7)
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَٰلَةٍ مِّن مَّآءٍ مَّهِينٍ(8)
سپس [تداوم] نسل او را از چكيده آبي پست مقرر فرمود(8)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
(آیه 31)
در این آیه سخن از دلیل نظم به میان مى آید، و در آیه بعد سخن از توحید فطرى است و مجموعا بحثهایى را که در آیات قبل آمد تکمیل مىکند.
مىگوید: «آیا ندیدى کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت مىکنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف این است: «تا بخشى از آیاتش را به شما نشان دهد» (لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ).
آرى «در اینها نشانههایى است براى کسانى که بسیار شکیبا و شکر گزارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
بدون شک حرکت کشتیها بر صفحه اقیانوسها نتیجه مجموعهاى از قوانین آفرینش است.
(آیه 32)
در گرداب بلا! بعد از بیان نعمت حرکت کشتیها در دریاها که هم در گذشته و هم امروز، بزرگترین و مفیدترین وسیله حمل و نقل انسانها و کالاها بوده است، اشاره به یکى از چهرههاى دیگر همین مسأله کرده، مىگوید: «و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص مىخوانند» (وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
یعنى امواج عظیم دریا آن چنان بر مىخیزد، و اطراف آنها را احاطه مىکند که گویى ابرى بر سر آنان سایه افکنده است، سایهاى وحشتناک و هولانگیز.
اینجاست که انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى که براى خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان مىبیند.
و اینجاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه مىکند، و دین و آئین و پرستش را مخصوص او مىداند.
سپس اضافه مىکند: «اما وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مىگیرند» و به ایمان خود وفادار مىمانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر را پیش مىگیرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پایان آیه به گروه دوم اشاره کرده، مى فرماید: «ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمى کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
(آیه 33)
در این آیه به صورت یک جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحید و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قیامت توجه مى دهد، سپس از غرور ناشى از دنیا و شیطان بر حذر مى دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چیز مى پردازد.
مىفرماید: «اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید و بترسید از روزى که نه پدر کیفر (اعمال) فرزندش را تحمل مىکند و نه فرزند چیزى از کیفر (اعمال) پدرش را» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً).
در حقیقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نیروى مراقبت را در انسان زنده مى کند، و دستور دوم احساس پاداش و کیفر را، و بدون شک کسى که این دو دستور را به کار بندد کمتر آلوده گناه و فساد مى شود.
به هر حال در آن روز هر کس چنان به خود مشغول است و در پیچ و خم اعمال خویش گرفتار که به دیگرى نمىپردازد، حتى پدر و فرزند که نزدیکترین رابطهها را با هم دارند هیچ کدام به فکر دیگرى نیستند.
در پایان آیه انسانها را از دو چیز برحذر مىدارد، مىفرماید: «به یقین وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
(آیه 34)
وسعت علم خداوند! در آخرین آیه این سوره به تناسب بحثى که پیرامون روز رستاخیز در آیه قبل به میان آمده، سخن از علومى به میان مىآورد که مخصوص پروردگار است مىگوید: «آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست که باران را نازل مىکند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ).
و نیز «آنچه را که در رحمها (ى مادران) است مىداند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ).
«و هیچ کس نمىداند فردا چه به دست مىآورد» (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً).
«و هیچ کس نمىداند در چه سر زمینى مىمیرد»؟ (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
گویى مجموع این آیه پاسخ به سؤالى است که در زمینه قیامت مطرح مىشود همان سؤالى که بارها مشرکان قریش از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند و گفتند: «مَتى هُوَ روز قیامت کى خواهد بود». (اسراء/ 51)
«پایان سوره لقمان»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
سوره سجده [32]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه است
نامهاى این سوره:
نام این سوره در بعضى از روایات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» یا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مىخوانند، چرا که بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.
در بعضى از روایات نیز از آن به «الم تنزیل» یاد شده است.
محتواى سوره:
این سوره به حکم آنکه از سورههاى «مکّى» است خطوط اصلى سورههاى مکى یعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قویا تعقیب مىکند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مىکند.
1- قبل از هر چیز سخن از عظمت قرآن است.
2- سپس بحثى پیرامون نشانههاى خداوند در آسمان و زمین دارد.
3- بحث دیگرى پیرامون آفرینش انسان از «خاک» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگیرى علم و دانش مىباشد.
4- بعد از آن از رستاخیز و حوادث قبل از آن یعنى مرگ سخن مىگوید.
5 و 6- بحثهاى مؤثر و تکان دهندهاى از بشارت و انذار دارد.
به این ترتیب هدف اصلى سوره تقویت مبانى ایمان به مبدأ و معاد و ایجاد موج نیرومندى از حرکت به سوى تقوا، و بازدارى از سرکشى و طغیان است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره الم تنزیل و تبارک را بخواند مانند آن است که شب قدر را احیا گرفته باشد».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «هر کس سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند نامه اعمال او را به دست راست او مى دهد، و گذشته او را مى بخشد، و از دوستان محمد صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او خواهد بود».
بدون شک تلاوتى که سر چشمه اندیشه، و اندیشهاى که مبدأ تصمیم گیرى و حرکت بوده باشد، مى تواند آن چنان انسان را بسازد که مشمول این همه فضیلت و افتخار گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
عظمت قرآن، و مبدأ و معاد: باز در این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، میم» (الم). رو به رو مى شویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سورههاى قرآنى این گونه حروف را مى یابیم.
بحثى که در باره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است بار دیگر بیانگر این حقیقت است که «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمایى عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پر محتوا که معجزه جاویدان محمد صلّى اللّه علیه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.
(آیه 2)
مى فرماید: «این کتابى است که از سوى پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدى در آن نیست» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویى نخست از محتواى این کتاب آسمانى سؤال مى شود، در پاسخ مىگوید: محتواى آن حق است و جاى کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال در باره ابداع کننده آن به میان مى آید، در پاسخ مى گوید: این کتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.
(آیه 3)
سپس به تهمتى که بارها مشرکان و منافقان بىایمان به این کتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: (محمّد) اینها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ ادعاى بىدلیل آنها مى گوید: این افترا نیست، «بلکه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است.
سپس به هدف نزول آن پرداخته، مى گوید: «هدف این بوده که گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده اى براى آنها نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
منظور از «نذیر» در اینجا پیامبر بزرگى است که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آشکار سازد، و مىدانیم چنین انذار کنندهاى در جزیره عربستان و در میان قبائل «مکّه» قیام نکرده بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
(آیه 4)
بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى دیگر از مهمترین پایه هاى عقائد اسلامى یعنى توحید و نفى شرکت پرداخته چنین مى گوید: «خداوند کسى که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
بعد از مسأله آفرینش به مسأله «حاکمیت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مىگوید: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر کل عالم هستى حکومت کرد (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
قرار گرفتن خداوند بر عرش به این معنى است که او هم خالق جهان هستى است، و هم حاکم بر کل عالم.
و در پایان آیه با اشاره به مسأله توحید «ولایت» و «شفاعت» مراحل توحید را کامل کرده، مىفرماید: «جز او ولى و شفیعى براى شما نیست» (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ).
با این دلیل روشن چرا بیراهه مىروید و دست به دامن بتها مىزنید؟ «آیا متذکر نمىشوید»؟! (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلى بر دیگرى محسوب مىشود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود.
(آیه 5)
در این آیه نخست به توحید پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مىکند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت) در اینجا با ذکر توحید ربوبیت- یعنى تدبیر جهان هستى تنها به وسیله خداوند- تکمیل مى گردد.
مىفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوى زمین تدبیر مىکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).
و مىافزاید: «سپس تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مىشمارید به سوى او باز مىگردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منظور از این روز، روز قیامت است یعنى خداوند این جهان را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر مىچیند و به دنبال آن طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع مى گردد، یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
-
پاسخ : صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 11 از سوره ی السجدة
(آیه 6)
مراحل شگفتانگیز آفرینش انسان: این آیه تأکیدى است بر بحثهاى توحیدى که در آیات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مى شد (توحید خالقیت، حاکمیت ولایت و ربوبیت) مى فرماید: کسى که با این صفات گفته شد «او خداوندى است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست ناپذیر و مهربان است» (ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
(آیه 7)
این آیه اشارهاى به نظام احسن آفرینش بطور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او بطور خصوص است، مىفرماید: «او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد و بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تص ور نمىشد.
دهندهاى که به گل نکهت و به گل جان داد به هر که آنچه سزا دید حکمتش آن داد!
قرآن سپس با ذکر این مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مىشود و همان گونه که در بحث آیات آفاقى از چند شاخه توحید سخن گفت در اینجا نیز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مىگوید.
نخست مى فرماید: خداوند «آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمدهاى و به کجا خواهى رفت.
پیداست این آیه سخن از آفرینش «آدم» مىگوید، نه همه انسانها، چرا که ادامه نسل او در آیه بعد مطرح است، و ظاهر این آیه دلیل روشنى است بر خلقت مستقل انسان که بدون واسطه از گل صورت گرفته است.
(آیه 8)
این آیه به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده، مى گوید: «سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بى قدر آفرید» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
-
صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
[golrooz] صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ سَوَّيٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(9)
آنگاه او را درست اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براي شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مي گزاريد(9)
وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍۭ بَلْ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمْ كَٰفِرُونَ(10)
و گفتند آيا وقتي در [دل] زمين گم شديم آيا [باز] ما در خلقت جديدي خواهيم بود [نه] بلكه آنها به لقاي پروردگارشان [و حضور او] كافرند(10)
۞ قُلْ يَتَوَفَّيٰكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَيٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11)
بگو فرشته مرگي كه بر شما گمارده شده جانتان را مي ستاند آنگاه به سوي پروردگارتان بازگردانيده مي شويد(11)
وَلَوْ تَرَيٰٓ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا۟ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآ أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ(12)
و كاش هنگامي را كه مجرمان پيش پروردگارشان سرهاشان را به زير افكنده اند مي ديدي [كه مي گويند] پروردگارا ديديم و شنيديم ما را بازگردان تا كار شايسته كنيم چرا كه ما يقين داريم(12)
وَلَوْ شِئْنَا لَءَاتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَيٰهَا وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(13)
و اگر مي خواستيم حتما به هر كسي [از روي جبر] هدايتش را مي داديم ليكن سخن من محق ق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه جنيان و آدميان خواهم آكند(13)
فَذُوقُوا۟ بِمَا نَسِيتُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَآ إِنَّا نَسِينَٰكُمْ وَذُوقُوا۟ عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(14)
پس به [سزاي] آنكه ديدار اين روزتان را از ياد برديد [عذاب را] بچشيد ما [نيز] فراموشتان كرديم و به [سزاي] آنچه انجام مي داديد عذاب جاودان را بچشيد(14)
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بَِٔايَٰتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا۟ بِهَا خَرُّوا۟ سُجَّدًا وَسَبَّحُوا۟ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ۩(15)
تنها كساني به آيات ما مي گروند كه چون آن [آيات] را به ايشان يادآوري كنند سجده كنان به روي درمي افتند و به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و آنان بزرگي نمي فروشند(15)
تَتَجَافَيٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(16)
پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مي گردد [و] پروردگارشان را از روي بيم و طمع مي خوانند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي كنند(16)
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَآءًۢ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(17)
هيچ كس نمي داند چه چيز از آنچه روشني بخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مي دادند براي آنان پنهان كرده ام(17)
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُۥنَ(18)
آيا كسي كه مؤمن است چون كسي است كه نافرمان است يكسان نيستند(18)
أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمْ جَنَّٰتُ الْمَأْوَيٰ نُزُلًۢا بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(19)
اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند به [پاداش] آنچه انجام مي دادند در باغهايي كه در آن جايگزين مي شوند پذيرايي مي گردند(19)
وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا۟ فَمَأْوَيٰهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَآ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا۟ عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(20)
و اما كساني كه نافرماني كرده اند پس جايگاهشان آتش است هر بار كه بخواهند از آن بيرون بيايند در آن بازگردانيده مي شوند و به آنان گفته مي شود عذاب آن آتشي را كه دروغش مي پنداشتيد بچشيد(20)
وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَيٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(21)
و قطعا غير از آن عذاب بزرگتر از عذاب اين دنيا [نيز] به آنان مي چشانيم اميد كه آنها [به خدا] بازگردند(21)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَآ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ(22)
و كيست بيدادگرتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شود [و] آنگاه از آن روي بگرداند قطعا ما از مجرمان انتقام كشنده ايم(22)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَآئِهِ وَجَعَلْنَٰهُ هُدًي لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(23)
و به راستي [ما] به موسي كتاب داديم پس در لقاي او [با خدا]ترديد مكن و آن [كتاب] را براي فرزندان اسرائيل [مايه] هدايت قرار داديم(23)
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ(24)
و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مي كردند(24)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
(آیه 9)
این آیه اشارهاى است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مىفرماید:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).
«و از روح خویش در وى دمید»! (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).
«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
«اما کمتر شکر (نعمتهاى) او را به جا مىآورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
در آغاز که نطفه منعقد مىشود تنها داراى یک نوع «حیات نباتى» است، یعنى فقط تغذیه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانى» است و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانى» است در آن خبرى نیست.
اما تکامل نطفه در رحم به مرحلهاى مىرسد که شروع به حرکت مىکند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مىشود، و این همان مرحلهاى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مىکند.
اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد.
(آیه 10)
ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اینجا بحث گویائى را در باره «معاد» آغاز مىکند، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مىکند، و مجموعا تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مىگفت، زیرا مىدانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید غالبا توأم با یکدیگر است.
نخست مىگوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما (مردیم و خاک شدیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازهاى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
تعبیر به «گم شدن در زمین» اشاره به این است که انسان پس از مردن خاک مىشود، همانند سایر خاکها، و هر ذرهاى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى به گوشهاى پرتاب مىشود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمىرسد تا آن را در قیامت دوباره بازگردانند.
ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار نیستند «بلکه آنان لقاى پروردگارشان را انکار مىکنند» و مىخواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).
در واقع این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره قیامت دارد آنجا که مىگوید: «آیا انسان گمان مىکند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد! ما حتى قادریم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مىکند روز قیامت کى خواهد بود»؟ (قیامت/ 3- 6) بنا بر این آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.
(آیه 11)
این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مىکند، مى گوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مىدهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مىگیرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندى مىتوان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مى دهد که: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
(آیه 12)
سپس وضع همین مجرمان کافر و منکران معاد را که در قیامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشیمان مىشوند چنین مجسّم کرده، مى گوید: «و اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده مى گویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم (ما پشیمانیم) ما را بازگردان تا کار شایستهاى انجام دهیم، ما به (قیامت) یقین داریم» در تعجب فرو خواهى رفت (وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ).
به راستى تعجب مى کنى که آیا این افراد سر به زیر و نادم همان مغروران سرکش و چموش هستند که در دنیا در برابر هیچ حقیقتى سر فرود نمىآوردند.
منظور از «مجرمان» در اینجا، کافران و بخصوص منکران قیامتند.
(آیه 13)
و از آنجا که این همه اصرار و تأکید براى پذیرش ایمان، ممکن است این توهّم را ایجاد کند که خداوند توانائى ندارد نور ایمان را در قلب آنها پرتو افکن کند، در این آیه مىافزاید: «و اگر مىخواستیم به هر انسانى هدایت لازمش را (از روى اجبار بدهیم) مى دادیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها).
مسلما ما چنین قدرتى داریم، ولى ایمانى که از طریق اجبار و الزام ما تحقق یابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر این تعلق گرفته که نوع انسان «مختار» باشد.
لذا در پایان آیه مىفرماید: «ولى (من آنها را آزاد گذاردهام و) سخن و وعدهام حق است که دوزخ را (از افراد بىایمان و گنهکار) از جن و انس همگى پر کنم»! (وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
آرى! آنها با سوء اختیار خود این راه را طى کرد هاند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داریم بر این که دوزخ را از آنان پر کنیم.
(آیه 14)
لذا در این آیه مى گوید: ما به این دوزخیان خواهیم گفت: «بچشید (عذاب جهنم را) به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم»! (فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ).
«و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالى که انجام مىدادید» (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بار دیگر از این آیه استفاده مىشود که فراموش کردن دادگاه عدل قیامت سر چشمه اصلى بد بختیهاى آدمى است، و در این صورت است که خود را در برابر قانون شکنیها و مظالم آزاد مىبیند، و نیز از این آیه به خوبى روشن مىشود که مجازات ابدى در برابر اعمالى است که انسان انجام مى دهد و نه چیز دیگر.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
(آیه 15)
پاداش هاى عظیمى که هیچ کس از آن آگاه نیست! مىدانیم روش قرآن این است که بسیارى از حقایق را در مقایسه با یکدیگر بیان مى کند، تا کاملا مفهوم و دلنشین گردد.
در اینجا نیز بعد از شرحى که در باره مجرمان و کافران در آیات پیشین بیان شد به صفات بر جسته مؤمنان راستین مى پردازد، و اصول عقیدتى و برنامههاى عملى آنها را بطور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت، بیان مى دارد.
نخست مى فرماید: «تنها کسانى به آیات ما ایمان مىآورند که هر وقت این آیات به آنان یادآورى شود به سجده مىافتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مىآورند و تکبر نمىکنند» (إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ) «این آیه سجده واجب دارد.».
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
1- به محض شنیدن آیات الهى به سجده مىافتند.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته ترین صفات انبیا ذکر شده است، چنانکه خداوند در باره گروهى از پیامبران بزرگ مىگوید: «هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاک مى افتادند و سجده مى کردند و گریه شوق سر مى دادند» (مریم/ 58) 2 و 3- نشانه دوم و سوم آنها «تسبیح» و «حمد» پروردگار است، از یک سو خدا را از نقائص پاک و منزه مى شمرند، و از سوى دیگر او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى نمایند.
4- وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هر گونه استکبار است.
(آیه 16)
سپس به وصف پنجم آنها اشاره کرده، مى گوید: «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود» «این تعبیر کنایه از بر خاستن از خواب و پرداختن به نماز شب و عبادت پروردگار در دل شب است.» و به پا مىخیزند و رو به درگاه خدا مىآورند (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).
آرى! آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است و آرامش و خاموشى همه جا را فراگرفته و خطر آلودگى عبادت و ریا کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند و آنچه در دل دارند با او در میان مى گذارند.
و در وصف ششم و هفتم مى افزاید: «آنها پروردگار خود را با بیم و امید مىخوانند» (یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
نه از غضب و عذاب او ایمن مىشوند، و نه از رحمتش مأیوس مىگردند، چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستى مى کشاند. و غلبه رجا و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خداست.
آخرین و هشتمین ویژگى آنها این است که: «و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مى کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال خویش به نیازمندان مى بخشند که از علم و دانش، نیرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فکرى خود، از نیازمندان مضایقه ندارند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
(آیه 17)
در این آیه به پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه هاى مذکور در دو آیه قبل هستند پرداخته، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى کند، مى فرماید: «هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشم هاست براى آنها نهفته شده»! (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ).
«این پاداش کارهایى است که انجام مى دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
در حدیثى مىخوانیم که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىگوید: «خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است»!
(آیه 18)
این آیه مقایسه اى را که در آیات گذشته بود بطور صریحتر روشن مى سازد مى گوید: «آیا کسى که با ایمان باشد همانند کسى است که فاسق است؟! نه هرگز این دو برابر نیستند» (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ).
در این آیه، «فاسق» در مقابل «مؤمن» قرار گرفته، و این دلیل بر آن است که فسق، مفهوم گستردهاى دارد که هم کفر را شامل مى شود، و هم گناهان دیگر را.
(آیه 19)
این آیه، این عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بیان کرده، مى فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود» (أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى).
سپس مى افزاید «این (جنات مأوى) وسیله پذیرایى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى
دادند» (نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 20)
و در این آیه به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى گوید: «اما کسانى که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سر باز زدند) جایگاه همیشگى آنها آتش (دوزخ) است» (وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ).
آنها براى همیشه در این جایگاه وحشتناک زندانى و محبوسند به گونهاى که:
«هر زمان بخواهند از آن خارج شوند به آن بازگردانده مىشوند» (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها).
«و به آنان گفته مى شود: بچشید عذاب آتشى را که پیوسته انکار مى کردید» (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ).
بار دیگر در اینجا مى بینیم که عذاب الهى در برابر «کفر و تکذیب» قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر «عمل».
اشاره به اینکه «ایمان» به تنهائى کافى نیست، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد ولى «کفر» به تنهائى براى عذاب کافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
(آیه 21)
مجازاتهاى تربیتى: به دنبال بحثى که پیرامون گنهکاران و مجازات دردناک آنها در آیات قبل گذشت، در اینجا به یکى از الطاف خفىّ الهى در مورد آنان که همان مجازاتهاى خفیف دنیوى و بیدار کننده است اشاره مى کند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى خواهد بنده اى گرفتار عذاب جاویدان شود، به همین دلیل از تمام وسائل بیدار کننده براى نجات آنها استفاده مى کند.
مى فرماید: «به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مىچشانیم، شاید باز گردند» (وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
مسلما «عذاب ادنى» معنى گستردهاى دارد که احتمالاتى را در بر مى گیرد.
از جمله این که منظور مصائب و درد و رنجهاست. یا قحطى و خشکسالى شدید هفت سالهاى که مشرکان در مکّه به آن گرفتار شدند، تا آنجا که مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذیه کنند! یا ضربه شدیدى است که بر پیکر آنها در جنگ «بدر» وارد شد.
و اما «عذاب اکبر» به معنى عذاب روز قیامت است که از هر مجازاتى بزرگتر و دردناکتر است.
(آیه 22)
و از آنجا که هر گاه هیچ یک از وسائل بیدار کننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از این گروه که ظالمترین افرادند وجود ندارد. در این آیه مى فرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یاد آورى شده و او از آن روى گردانده است» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها).
«مسلما ما از این مجرمان بىایمان انتقام خواهیم گرفت» (إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ).
اینها در حقیقت کسانى هستند که نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤثر افتاده، و نه عذاب و بلاى هشدار دهنده او، بنا بر این ظالمتر از اینها کسى نیست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه کسى انتقام گرفته شود؟!
(آیه 23)
در اینجا اشاره کوتاه و زود گذرى به داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» مى کند تا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین را تسلّى و دلدارى دهد.
نخست مى گوید: «ما به موسى، کتاب آسمانى دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).
«و شک نداشته باش که او، آیات الهى را دریافت داشت» (فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ).
«و ما آن (کتاب آسمانى موسى، تورات) را وسیله هدایت بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 24)
در این آیه به افتخاراتى که نصیب بنى اسرائیل در سایه استقامت و ایمان شد اشاره مى کند، تا درسى براى دیگران باشد، مى فرماید: «و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند زیرا آنها شکیبائى کردند و به آیات ما یقین داشتند» (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ).
در اینجا رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، دیگر صبر و استقامت و شکیبائى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
-
پاسخ : صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان
اول از شما تشکر می کنم به خاطر این پست خوب
و بعد از دوستان می خواهم که از این آیه ها استفاده کنند در زندگیشون
-
صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
[golrooz] صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(25)
در حقيقت پروردگار تو خود روز قيامت در آنچه با يكديگر در باره آن اختلاف مي كردند ميانشان داوري خواهد كرد(25)
أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ(26)
آيا براي آنان روشن نگرديده كه چه بسيار نسلها را پيش از آنها نابود گردانيديم [كه اينان] در سراهايشان راه مي روند قطعا در اين [امر] عبرتهاست مگر نمي شنوند(26)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا نَسُوقُ الْمَآءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَٰمُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ(27)
آيا ننگريسته اند كه ما باران را به سوي زمين باير مي رانيم و به وسيله آن كشته اي را برمي آوريم كه دامهايشان و خودشان از آن مي خورند مگر نمي بينند(27)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(28)
و مي پرسند اگر راست مي گوييد اين پيروزي [شما] چه وقت است(28)
قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِيمَٰنُهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(29)
بگو روز پيروزي ايمان كساني كه كافر شده اند سود نمي بخشد و آنان مهلت نمي يابند(29)
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانتَظِرْ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ(30)
پس از ايشان روي برتاب و منتظر باش كه آنها نيز در انتظارند(30)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَٰفِرِينَ وَالْمُنَٰفِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا(1)
اي پيامبر از خدا پروا بدار و كافران و منافقان را فرمان مبر كه خدا همواره داناي حكيم است(1)
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَيٰٓ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا(2)
و آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوي تو وحي مي شود پيروي كن كه خدا همواره به آنچه مي كنيد آگاه است(2)
وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا(3)
و بر خدا اعتماد كن همين بس كه خدا نگهبان [تو]ست(3)
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَٰجَكُمُ الَِّٰٓٔي تُظَٰهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَآءَكُمْ أَبْنَآءَكُمْ ذَٰلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَٰهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ(4)
خداوند براي هيچ مردي در درونش دو دل ننهاده است و آن همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مي دهيد مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعي] شما قرار نداده است اين گفتار شما به زبان شماست و[لي] خدا حقيقت را مي گويد و او[ست كه] به راه راست هدايت مي كند(4)
ادْعُوهُمْ لِءَابَآئِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوٓا۟ ءَابَآءَهُمْ فَإِخْوَٰنُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَآ أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَٰكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(5)
آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمي شناسيد پس برادران ديني و موالي شمايند و در آنچه اشتباها مرتكب آن شده ايد بر شما گناهي نيست ولي در آنچه دلهايتان عمد داشته است [مسؤوليد] و خداست كه همواره آمرزنده مهربان است(5)
النَّبِيُّ أَوْلَيٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَٰجُهُ أُمَّهَٰتُهُمْ وَأُو۟لُوا۟ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَيٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَٰبِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَٰجِرِينَ إِلَّآ أَن تَفْعَلُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَوْلِيَآئِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَٰبِ مَسْطُورًا(6)
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند و خويشاوندان [طبق] كتاب خدا بعضي [نسبت] به بعضي اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدمند] مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن] خود [وصيت يا] احساني كنيد و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است(6)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی لقمان و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
(آیه 25)
و از آنجا که بنى اسرائیل- همچون سایر امم- بعد از این پیشوایان راستین باز دست به اختلاف زدند راه هاى مختلفى را پیمودند و منشأ تفرقه در میان مردم شدند، در این آیه با لحن تهدیدآمیزى مى گوید: «پروردگار تو میان آنها در روز قیامت در مورد اختلافاتى که داشتند داورى مىکند»، و هر کس را به سزاى اعمالش مىرساند (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
آرى! سر چشمه اختلاف همیشه آمیختن «حق» با «هوى و هوسها» است، و از آنجا که قیامت روزى است که هوى و هوسها در آن بى رنگ و محو مى شود.
اینجاست که خداوند با فرمان خود به اختلافات پایان مى دهد، و این یکى دیگر از فلسفه هاى معاد است.
(آیه 26)
آیات گذشته با تهدید مجرمان بىایمان آمیخته بود، و این آیه توضیح و تکمیلى بر این تهدید است، مى فرماید: «آیا همین براى هدایت آنها کافى نیست که افراد زیادى از مردمى که در قرون پیش از آنها زندگى داشتند هلاک کردیم و آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم»؟ (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ).
«اینها در مساکن ویران شده آنان راه مى روند» و آثار آن اقوام نفرین شده را با چشم خود مى بینند (یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ).
لذا در پایان آیه مى افزاید: «در این نشانه هائى است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان) آیا نمى شنوند»؟ (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ).
(آیه 27)
در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهاى الهى که مایه آبادى همه سرزمینها و وسیله حیات همه موجودات زنده است اشاره مىکند تا روشن شود همان گونه که خداوند قدرت بر ویران ساختن سر زمین تبهکاران دارد، قدرت بر آباد کردن زمینهاى ویران و مرده، و اعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد.
مى فرماید: «آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمینهاى خشک مى رانیم، و به وسیله آن زراعتهایى مى رویانیم که هم چارپایانشان از آن مى خورند، و هم خودشان تغذیه مى کنند؟ آیا نمى بینند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی لقمان و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
(آیه 28)
و از آنجا که آیات گذشته مجرمان را تهدید به انتقام، و مؤمنان را بشارت به امامت و پیشوایى و پیروزى مىداد، در اینجا کفار از روى غرور و نخوت این سؤال را مطرح مىکنند که این وعدهها و وعیدها کى عملى خواهد شد؟
چنانکه قرآن مىفرماید: «آنان مىگویند: اگر راست مى گویید این پیروزى شما کى خواهد بود»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 29)
قرآن بلافاصله به آنها پاسخ مى گوید و به پیامبر دستور مى دهد:
«بگو: روز پیروزى (فرا مىرسد، اما در آن روز) ایمان آوردن سودى به حال کافران نخواهد داشت، و به آنها هیچ مهلت داده نمى شود»! (قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
یعنى اگر منظورتان این است که صدق وعدههاى الهى را که از زبان پیامبر شنیدهاید ببینید و ایمان بیاورید، آن روز دیگر دیر شده است، و ایمان براى شما هیچ فایدهاى ندارد.
(آیه 30)
سر انجام در آخرین آیه با یک تهدید گویا و پر معنى سخن را پایان داده، مى گوید: اى پیامبر! «اکنون که چنین است از آنها روى بگردان و منتظر باش، آنها نیز منتظرند» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ).
حالا که نه بشارت در آنها اثر مى کند و نه انذار، نه اهل منطقند تا با مشاهده آثار الهى در پهنه آفرینش، او را بشناسند و غیر او را پرستش نکنند و نه وجدانى بیدار دارند که از درون جان به نغمه توحید گوش فرا دهند، از آنها روى بگردان. تو منتظر رحمت خدا باش و آنها منتظر عذاب او، که آنها فقط لایق عذابند!
«پایان سوره سجده»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
سوره احزاب [33]
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 73 آیه است
محتواى سوره:
این سوره یکى از پربارترین سوره هاى قرآن مجید است، و مسائل متنوع و بسیار مهمى را در زمینه اصول و فروع اسلام تعقیب مى کند.
بحثهایى را که در این سوره آمده است مىتوان به هفت بخش تقسیم کرد:
بخش اول سر آغاز سوره است که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را به اطاعت خداوند و ترک تبعیت از کافران و پیشنهادهاى منافقان دعوت مى کند.
بخش دوم به پارهاى از خرافات زمان جاهلیت مانند مسأله «ظهار» که آن را وسیله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مى دانستند، و همچنین مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره کرده و قلم بطلان بر آنها مى کشد.
بخش سوم که مهمترین بخش این سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تکان دهنده آن، و پیروزى اعجازآمیز مسلمین بر کفار است.
بخش چهارم مربوط به همسران پیامبر است که باید در همه چیز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم به داستان «زینب» دختر «جحش» که روزى همسر پسر خوانده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله «زید» بود و از او جدا شد اشاره مى کند.
بخش ششم از مسأله حجاب سخن مى گوید و همه زنان با ایمان را به رعایت این دستور اسلامى توصیه مى کند.
بخش هفتم که آخرین بخش را تشکیل مى دهد، اشارهاى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظیم و همچنین مسأله امانت دارى بزرگ انسان یعنى مسأله تعهد و تکلیف و مسؤولیت او را شرح مى دهد.
از آنجا که بخش مهمى از این سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مىپردازد این نام براى آن انتخاب شده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى خوانیم: «کسى که سوره احزاب را تلاوت کند و به خانواده خود تعلیم دهد از عذاب قبر در امان خواهد بود».
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده: «کسى که سوره احزاب را بسیار تلاوت کند در قیامت در جوار پیامبر و خاندان او خواهد بود».
البته این گونه فضائل و افتخارات براى تلاوتى است که مبدأ اندیشه گردد و اندیشه اى که افق فکر انسان را چنان روشن سازد که پرتوش در اعمال او ظاهر گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد، گفته اند: این آیات در مورد «ابو سفیان» و بعضى دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که بعد از جنگ «احد» از «پیامبر اسلام» صلّى اللّه علیه و آله امان گرفتند و وارد مدینه شدند و خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند: «اى محمّد! بیا و از بدگویى به خدایان ما صرف نظر کن، و بگو آنها براى پرستش کنندگانشان شفاعت مىکنند.»
این پیشنهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را ناراحت کرد، عمر بر خاست و گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشیر بگذرانم! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من به آنها امان دادم چنین چیزى ممکن نیست» اما دستور داد آنها را از مدینه بیرون کنند.
این آیات نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که به این گونه پیشنهادها اعتنا نکند.
تفسیر:
تنها از وحى الهى پیروى کن! از خطرناکترین پرتگاه هایى که بر سر راه رهبران بزرگ قرار دارد مسأله پیشنهادهاى سازشکارانه اى است که از ناحیه مخالفان مطرح مى گردد.
مشرکان «مکّه» و منافقان «مدینه» بارها کوشیدند که با طرح پیشنهادهاى سازشکارانه پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله را از خط «توحید» منحرف سازند.
اما نخستین آیات سوره احزاب نازل شد و به توطئه آنها پایان داد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به ادامه روش قاطعانهاش در خط توحید بدون کمترین سازش دعوت نمود.
این آیات مجموعا چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى دهد:
دستور اول: در زمینه تقوا و پرهیزکارى است که زمینه ساز هر برنامه دیگرى مى باشد، مىفرماید: «اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ).
حقیقت «تقوا» همان احساس مسؤولیت درونى است و تا این احساس مسؤولیت نباشد انسان به دنبال هیچ برنامه سازندهاى حرکت نمى کند.
دستور دوم: نفى اطاعت کافران و منافقان است، مى فرماید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن»! (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
و در پایان این آیه براى تأکید این موضوع مى گوید: «خداوند عالم و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً). اگر فرمان ترک پیروى آنها را به تو مى دهد روى علم و حکمت بىپایان اوست.
به هر حال، بعد از تقوا و احساس مسؤولیت، نخستین وظیفه، شستشوى صفحه دل از اغیار و ریشه کن نمودن خارهاى مزاحم از این سر زمین است.
(آیه 2)
در سومین دستور مسأله بذر افشانى توحید و تبعیت از وحى الهى را مطرح کرده، مى گوید: «و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مىشود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).
و مراقب باش و بدان «که خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
بنا بر این نخست باید دیو را از درون جان بیرون راند تا فرشته در آید.
باید طاغوت زدایى کرد تا حکومت اللّه و نظام الهى جانشین آن گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
(آیه 3)
و از آنجا که در ادامه این راه مشکلات فراوان است و تهدید و توطئه و کارشکنى بسیار زیاد، چهارمین دستور را به این صورت صادر مى کند:
«و بر خدا توکل کن» و از توطئه هایشان نترس! (وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
«و همین بس که خداوند ولى و حافظ و مدافع (انسان) باشد» (وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا). اگر هزار دشمن قصد هلاکت تو را دارند، چون من دوست و یاور توام از دشمنان باکى نداشته باش.
گر چه مخاطب در این آیات شخص پیامبر است، ولى پیداست که دستورى است براى همه مؤمنان، و همه مسلمانان جهان در هر عصر و هر زمان.
(آیه 4)
ادعاهاى بیهوده! در تعقیب آیات گذشته که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى داد تنها از وحى الهى تبعیت کند نه از کافران و منافقان، در اینجا نتیجه تبعیت از آنها را منعکس مى کند که پیروى از آنان انسان را به یک مشت خرافات و اباطیل و انحرافات دعوت مى نماید که سه مورد آن در این آیه بیان شده است.
نخست مى فرماید: «خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافریده»! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).
جمله فوق معنى عمیقى دارد و آن این که انسان یک قلب بیشتر ندارد و در این قلب جز عشق یک معبود نمى گنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مى کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند! لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود:
«دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک قلب نمى گنجد چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه که طلا در کوره خالص مى شود هر کس مى خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند اگر چیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم».
بنا بر این قلب واحد، کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مى کند چرا که انسان نمىتواند حقیقتا معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.
قرآن سپس به خرافه دیگرى از عصر جاهلیت مى پردازد و آن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت مى شدند و مى خواستند نسبت به او اظهار تنفر کنند به او مى گفتند: «انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! و با این گفته او را به منزله مادر خود مى پنداشتند و این سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله این آیه مى گوید: «خداوند هرگز همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید مادران شما قرار نداده» و احکام مادر را، در مورد آنان مقرر نکرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ).
اسلام این برنامه جاهلى را امضا نکرد، بلکه براى آن مجازاتى قرار داد و آن این که: شخصى که این سخن را مى گوید حق ندارد با همسرش نزدیکى کند تا این که کفاره لازم را بپردازد، و اگر کفاره نداد و به سراغ همسر خود نیز نیامد همسر مى تواند با توسل به «حاکم شرع» او را وادار به یکى از دو کار کند یا رسما و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد و از او جدا شود، و یا کفاره دهد و به زندگى زناشویى همچون سابق ادامه دهد.
سپس به سومین خرافه جاهلى پرداخته، مى گوید: «و (نیز، خداوند) فرزند خوانده هاى شما را، فرزند حقیقى شما قرار نداده است» (وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ).
توضیح اینکه: در عصر جاهلیت معمول بوده که بعضى از کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى کردند، و آن را پسر خود مى خواندند و به دنبال این نامگذارى تمام حقوقى را که یک پسر از پدر داشت براى او قائل مى شدند از پدر خوانده اش ارث مى برد و پدر خوانده نیز وارث او مى شد، و تحریم زن پدر یا همسر فرزند در مورد آنها حاکم بود.
اسلام، این مقررات غیر منطقى و خرافى را به شدت نفى کرد.
لذا قرآن بعد از این جمله مى افزاید: «این سخن شماست که به دهان خود مى گویید» سخنى باطل و بىپایه (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ).
مى گویید فلان کس پسر من است، در حالى که در دل مى دانید قطعا چنین نیست، این امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مى پیچد و خارج مى شود، و هرگز از اعتقاد قلبى سر چشمه نمىگیرد.
اینها سخنان باطلى بیش نیست «اما خداوند حق را مى گوید و او به راه راست هدایت مى کند» (وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ).
سخن حق به سخنى گفته مى شود که با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، و مى دانیم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهلیت، و یا «پسر خواندگى» که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال مى کرد نه واقعیت عینى داشت و نه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
-
پاسخ : صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب
(آیه 5)
سپس قرآن براى تأکید بیشتر و روشن ساختن خط صحیح و منطقى اسلام چنین مى افزاید: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و براى رفع بهانه ها اضافه مى کند: «و اگر پدرانشان را نمى شناسید آنها برادران دینى و موالى شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ).
یعنى عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمى شود که نام شخص دیگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذارید، بلکه مى توانید آنها را به عنوان برادر دینى یا دوست و هم پیمان خطاب کنید.
ولى از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، و یا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسى را به غیر پدرش نسبت دهد و این از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل و حکیم، چنین کسى را مجازات نخواهد کرد.
لذا در ذیل آیه مى افزاید: «اما گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سر مى زند» و بىتوجه آنها را به نام دیگران صدا مى زنید (وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولى آنچه را از روى عمد و اختیار مى گویید» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). گذشته ها را بر شما مى بخشد، سهو و نسیان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار مى دهد.
(آیه 6)
این آیه به مسأله مهم دیگرى یعنى ابطال نظام «مؤاخات» مى پردازد.
توضیح اینکه: هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلى برید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت و پیمان برادرى را در میان آنها بر قرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى بردند، ولى این یک حکم موقت و مخصوص به این حالت فوق العاده بود.
آیه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوریکه جانشین نسب شود ابطال کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.
منتهى در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنى «اولویّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین»، و «بودن زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.
مى فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). یعنى، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مى باشد.
البته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمى گیرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوى و روحانى، همانگونه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پدر روحانى و معنوى امت است.
این ارتباط و پیوند معنوى، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالى که هیچ کس با دختر مادر خود نمىتواند ازدواج کند، و نیز مسأله محرمیّت و نگاه کردن به همسران پیامبر براى هیچ کس جز محارم آنها مجاز نبود.
با این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچگاه از آنها ارث نمىبرند، چگونه مىتوان انتظار داشت که پسر خواندهها وارث گردند.
سپس مى افزاید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ).
ولى با این حال براى این که راه را بکلى به روى مسلمانان نبندد و بتوانند براى دوستان و کسانى که مورد علاقه آنها هستند چیزى به ارث بگذارند- هر چند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشد- در پایان آیه اضافه مى کند: «مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید» و سهمى از اموال خود را به آنها بدهید (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرین جمله براى تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، مى فرماید:
«این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
-
صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
[golrooz] صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّۦنَ مِيثَٰقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَيٰ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظًا(7)
و [ياد كن] هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي پسر مريم و از [همه] آنان پيماني استوار گرفتيم(7)
لِّيَسَْٔلَ الصَّٰدِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَٰفِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا(8)
تا راستان را از صدقشان باز پرسد و براي كافران عذابي دردناك آماده كرده است(8)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اذْكُرُوا۟ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا(9)
اي كساني كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خود به ياد آريد آنگاه كه لشكرهايي به سوي شما [در]آمدند پس بر سر آنان تندبادي و لشكرهايي كه آنها را نمي ديديد فرستاديم و خدا به آنچه مي كنيد همواره بيناست(9)
إِذْ جَآءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَٰرُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا۠(10)
هنگامي كه از بالاي [سر] شما و از زير [پاي] شما آمدند و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاه ها رسيد و به خدا گمانهايي [نابجا] مي برديد(10)
هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا۟ زِلْزَالًا شَدِيدًا(11)
آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند(11)
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَٰفِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا(12)
و هنگامي كه منافقان و كساني كه در دلهايشان بيماري است مي گفتند خدا و فرستاده اش جز فريب به ما وعده اي ندادند(12)
وَإِذْ قَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ يَٰٓأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا۟ وَيَسْتَْٔذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا(13)
و چون گروهي از آنان گفتند اي مردم مدينه ديگر شما را جاي درنگ نيست برگرديد و گروهي از آنان از پيامبر اجازه مي خواستند و مي گفتند خانه هاي ما بي حفاظ است و[لي خانه هايشان] بي حفاظ نبود [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزي نمي خواستند(13)
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا۟ الْفِتْنَةَ لَءَاتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا۟ بِهَآ إِلَّا يَسِيرًا(14)
و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مي شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مي خواندند قطعا آن را مي پذيرفتند و جز اندكي در اين [كار] درنگ نمي كردند(14)
وَلَقَدْ كَانُوا۟ عَٰهَدُوا۟ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَٰرَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسُْٔولًا(15)
با آنكه قبلا با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن] نكنند و پيمان خدا همواره بازخواست دارد(15)
قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا(16)
بگو اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد هرگز اين گريز براي شما سود نمي بخشد و در آن صورت جز اندكي برخوردار نخواهيد شد(16)
قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوٓءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(17)
بگو چه كسي مي تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براي شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند و غير از خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت(17)
۞ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَآئِلِينَ لِإِخْوَٰنِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا(18)
خداوند كارشكنان [و مانع شوندگان] شما و آن كساني را كه به برادرانشان مي گفتند نزد ما بياييد و جز اندكي روي به جنگ نمي آورند [خوب] مي شناسد(18)
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَآءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَيٰ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ أُو۟لَٰٓئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا۟ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَٰلَهُمْ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا(19)
بر شما بخيلانند و چون خطر فرا رسد آنان را مي بيني كه مانند كسي كه مرگ او را فرو گرفته چشمانشان در حدقه مي چرخد [و] به سوي تو مي نگرند و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايي تند نيش مي زنند بر مال حريصند آنان ايمان نياورده اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده و اين [كار] همواره بر خدا آسان است(19)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
(آیه 7)
پیمان محکم الهى: از آنجا که در آیه قبل اختیارات وسیع و گسترده پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان شد، در اینجا وظائف سنگین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سایر پیامبران بزرگ را بیان مى کند، زیرا مى دانیم همواره اختیارات توأم با مسؤلیت هاست.
نخست مى فرماید: به خاطر بیاور «هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم» که در اداى مسؤلیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند! (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً).
به این ترتیب نخست تمام پیامبران را در مسأله میثاق مطرح مىکند، سپس از پنج پیامبر اولوا العزم نام مىبرد که در آغاز آنها شخص پیامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى که دارد آمده است.
این پیمان مؤکد همان ادا کردن مسؤلیت تبلیغ و رسالت و رهبرى و هدایت مردم در تمام زمینهها و ابعاد است.
و نیز موظف بودند یکدیگر را تأیید نمایند، و پیامبران پیشین، امتهاى خود را براى پذیرش پیامبران بعد آماده سازند، همانگونه که پیامبران بعد باید دعوت پیامبران پیشین را تصدیق و تأکید نمایند.
(آیه 8)
در این آیه هدف از بعثت انبیاء و پیمان مؤکدى را که از آنها گرفته شده است چنین بیان مى کند: «هدف این است که خداوند از صدق راستگویان پرسش کند و براى کافران عذاب دردناک آماده ساخته است» (لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً). منظور از «الصَّادِقِینَ» مؤمنانى مى باشند که در میدان حمایت از آیین خدا، و جهاد و ایستادگى در برابر مشکلات، و بذل جان و مال، صداقت و راستگویى خود را به ثبوت رسانده اند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
-
پاسخ : صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
(آیه 9)
آزمایش بزرگ الهى در میدان احزاب: این آیه و چندین آیه بعد از آن که مجموعا هفده آیه را تشکیل مىدهد پیرامون یکى از بزرگترین آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مىگوید.
این آیات از یکى از مهمترین حوادث تاریخ اسلام، یعنى جنگ احزاب، که در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مىکند.
جنگ «احزاب» چنانکه از نامش پیداست مبارزه همه جانبهاى از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود که با پیشرفت این آیین منافع نامشروعشان به خطر مىافتاد.
نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهى از یهود «بنى نضیر» روشن شد که به مکّه آمدند و طایفه «قریش» را به جنگ با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشویق کردند و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان بایستند، سپس به سراغ قبیله «غطفان» رفتند، و آنها را نیز آماده کارزار کردند.
این قبائل از هم پیمانان خود مانند قبیله «بنى اسد» و «بنى سلیم» نیز دعوت کردند، و چون همگى خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را براى همیشه یکسره کنند.
مسلمانان به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدینه را خندقى کندند- و به همین جهت یکى از نامهاى این جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسیار سخت و خطرناکى بر مسلمانان گذشت منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمى لشکریان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر نوشتهاند- و آمادگى آنها از نظر تجهیزات جنگى آینده سخت و دردناکى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مىساخت.
ولى خدا مىخواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید وصف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد.
سر انجام این غزوه به پیروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و خرگاه و زندگى کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدى در قلب آنها افکند، و نیروهاى غیبى فرشتگان را به یارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نماییهاى شگرفى همچون قدرتنمایى امیر مؤمنان على علیه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشرکان بىآنکه بتوانند کارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آیات هفدهگانه نازل شد و با تحلیل هاى کوبنده و افشاگرانه خود به عالیترین وجه از این حادثه مهم براى پیروزى نهایى اسلام و کوبیدن منافقان بهره گیرى کرد.
قرآن این ماجرا را نخست در یک آیه خلاصه مى کند سپس در شانزده آیه دیگر به بیان خصوصیات آن مى پردازد.
مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایى (عظیم) به سراغ شما آمدند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ).
«ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستادیم و لشکریانى که آنها را نمى دیدید» و به این وسیله آنها را در هم شکستیم (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند همیشه به آنچه انجام مى دهید (و کارهایى که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند) بینا بوده است» (وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).
(آیه 10)
این آیه که ترسیمى از وضع بحرانى جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگى دشمنان، و نگرانى شدید بسیارى از مسلمان است چنین مى گوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و هنگامى را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى بردید» (إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
-
پاسخ : صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
(آیه 11)
اینجا بود که کوره امتحان الهى سخت داغ شد، چنانکه در این آیه مى گوید: «آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند» (هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً).
طبیعى است هنگامى که انسان گرفتار طوفانهاى فکرى مى شود، جسم او نیز از این طوفان بر کنار نمى ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو مى رود.
آرى! فولاد را در کوره داغ مى برند تا آبدیده شود، مسلمانان نخستین نیز باید در کوره حوادث سخت قرار گیرند تا آبدیده و مقاوم شوند.
(آیه 12)
منافقان و ضعیف الایمانها در صحنه احزاب گفتیم کوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگى در این امتحان بزرگ درگیر شدند.
در اینجا مسلمانان به گروههاى مختلفى تقسیم شدند: جمعى مؤمنان راستین بودند، گروهى خواص مؤمنان، جمعى افراد ضعیف الایمان، جمعى منافق، جمعى منافق لجوج و سر سخت، گروهى در فکر خانه و زندگى خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعى سعى داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهى تلاش مى کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند.
در این آیه گفتگوى منافقان و بیماردلان منعکس شده است.
مى فرماید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که منافقان و بیماردلان مى گفتند: خدا و پیامبرش چیزى جز وعده هاى دروغین به ما نداده اند»! (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً).
در تاریخ جنگ احزاب چنین آمده است که، در اثناى حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت و بزرگى بر خورد کردند که هیچ کلنگى در آن اثر نمىکرد، خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگى را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را به مغز سنگ فرود آورد، قسمتى از آن متلاشى شد و برقى از آن جستن کرد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکبیر پیروزى گفت، مسلمانان نیز همگى تکبیر گفتند.
بار دوم ضربه شدید دیگرى بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگرى در هم شکست و برقى از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند.
سر انجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشى شد، حضرت صلّى اللّه علیه و آله باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «در میان برق اول سر زمین حیره و قصرهاى پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز مىشوند! و در برق دوم قصرهاى سرخفام شام و روم نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى صنعا و یمن را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم بر آنها نیز پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان»! منافقان نگاهى به یکدیگر کردند و گفتند: چه سخنان عجیبى؟ و چه حرفهاى باطل و بىاساسى؟ او از مدینه دارد سر زمین حیره و مدائن کسرى را مى بیند، و خبر فتح آن را به شما مى دهد، در حالى که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعى به خود گرفتهاید) و حتى نمىتوانید به بیت الحذر بروید (چه خیال باطل و پندار خامى؟!).
آیه فوق نازل شد و گفت که این منافقان و بیمار دلان مى گویند خدا و پیغمبرش جز فریب و دروغ وعدهاى به ما نداده است، (آنها از قدرت بىپایان پروردگار بى خبرند.)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
-
پاسخ : صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
(آیه 13)
در این آیه به شرح حال گروه خطرناکى از همین منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت و آلودگى بیشترى داشتند پرداخته، مى گوید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب! (اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود باز گردید» (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا).
و به این ترتیب مى خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این از یکسو، از سوى دیگر «و گروهى از آنان از پیامبر اجازه باز گشت مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است، در حالى که بى حفاظ نبود آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار کنند» (وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً).
«یثرب» نام قدیمى مدینه است، پیش از آنکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنجا هجرت کند، بعد از آن کمکم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان «مدینه» بود.
(آیه 14)
این آیه به سستى ایمان این گروه اشاره کرده، مى گوید: «آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مى شدند و پیشنهاد باز گشت به سوى شرک به آنان مىکردند مى پذیرفتند، و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمى کردند» (وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً).
پیداست مردمى که این چنین ضعیف و بى پاشنه اند نه آماده پیکار با دشمنند و نه پذیراى شهادت در راه خدا.
(آیه 15)
سپس قرآن، این گروه منافق را به محاکمه مى کشد و مى گوید:
«آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند، و (بر سر عهد خود در دفاع از توحید و اسلام و پیامبر بایستند، مگر آنها نمى دانند که) عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت» و در برابر آن مسؤلند (وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا).
اصولا هر کسى ایمان مى آورد و با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیعت مى کند این عهد را با او بسته که از اسلام و قرآن تا سر حدّ جان دفاع کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
-
پاسخ : صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب
(آیه 16)
بعد از آنکه خداوند نیّت منافقان را افشا کرد که منظورشان حفظ خانه هایشان نیست، بلکه فرار از صحنه جنگ است، با دو دلیل به آنها پاسخ مى گوید.
نخست به پیامبر مى فرماید: «بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمى از زندگانى نخواهید گرفت» (قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا).
(آیه 17)
دیگر اینکه مگر نمى دانید تمام سر نوشت شما به دست خداست، و هرگز نمى توانید از حوزه قدرت و مشیت او فرار کنید.
مى فرماید: اى پیامبر! به آنها «بگو: چه کسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدى یا رحمتى را براى شما اراده کند»! (قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً).
«و آنها جز خدا هیچ سر پرست و یاورى براى خود نخواهند یافت» (وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
بنا بر این اکنون که همه مقدرات شما به دست اوست فرمان او را در زمینه جهاد که مایه عزت و سر بلندى در دنیا و در پیشگاه خداست به جان بپذیرید، و حتى اگر شهادت در این راه به سراغ شما آید با آغوش باز از آن استقبال کنید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/241
-
صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب
[golrooz] صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا۟ وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا۟ لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسَْٔلُونَ عَنْ أَنۢبَآئِكُمْ وَلَوْ كَانُوا۟ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓا۟ إِلَّا قَلِيلًا(20)
اينان [چنين] مي پندارند كه دسته هاي دشمن نرفته اند و اگر دسته هاي دشمن بازآيند آرزو مي كنند كاش ميان اعراب باديه نشين بودند و از اخبار [مربوط به] شما جويا مي شدند و اگر در ميان شما بودند جز اندكي جنگ نمي كردند(20)
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا۟ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْءَاخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا(21)
قطعا براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيكوست براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند(21)
وَلَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا۟ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّآ إِيمَٰنًا وَتَسْلِيمًا(22)
و چون مؤمنان دسته هاي دشمن را ديدند گفتند اين همان است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند و جز بر ايمان و فرمانبرداري آنان نيفزود(22)
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا۟ مَا عَٰهَدُوا۟ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَيٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا۟ تَبْدِيلًا(23)
از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند(23)
لِّيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّٰدِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا(24)
تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستي شان پاداش دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد كه خدا همواره آمرزنده مهربان است(24)
وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا۟ خَيْرًا وَكَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا(25)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيده اند بي آنكه به مالي رسيده باشند به غيظ [و حسرت] برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت و خدا همواره نيرومند شكست ناپذير است(25)
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا(26)
و كساني از اهل كتاب را كه با [مشركان] همپشتي كرده بودند از دژهايشان به زير آورد و در دلهايشان هراس افكند گروهي را مي كشتيد و گروهي را اسير مي كرديد(26)
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَٰرَهُمْ وَأَمْوَٰلَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَُٔوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا(27)
و زمينشان و خانه ها و اموالشان و سرزميني را كه در آن پا ننهاده بوديد به شما ميراث داد و خدا بر هر چيزي تواناست(27)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا(28)
اي پيامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگي دنيا و زينت آنيد بياييد تا م هرتان را بدهم و [خوش و] خرم شما را رها كنم(28)
وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْءَاخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا(29)
و اگر خواستار خدا و فرستاده وي و سراي آخرتيد پس به راستي خدا براي نيكوكاران شما پاداش بزرگي آماده گردانيده است(29)
يَٰنِسَآءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَٰعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا(30)
اي همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكاري كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است(30)
۞ وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَٰلِحًا نُّؤْتِهَآ أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا(31)
و هر كس از شما خدا و فرستاده اش را فرمان ب ر د و كار شايسته كند پاداشش را دو چندان مي دهيم و برايش روزي نيكو فراهم خواهيم ساخت(31)
يَٰنِسَآءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا(32)
اي همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيماري است طمع ورزد و گفتاري شايسته گوييد(32)
صدق الله العلي العظيم
-
پاسخ : صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب
(آیه 20)
این آیه ترسیم گویاترى از حالت جبن و ترس این گروه است، مىگوید: «آنها (به قدرى وحشتزده شدهاند که) گمان مىکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند» (یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا).
کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، گویى سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مىروند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزهها را به آنها حواله مىکنند! سپس اضافه مىکند: «و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مىدارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند» (وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ).
آرى! بروند و در آنجا بمانند «و (مرتبا) از اخبار شما جویا گردند» (یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ). لحظه به لحظه از هر مسافرى جویاى آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویاى حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله مىافزاید: «و اگر در میان شما باشند جز اندکى پیکار نمىکنند» (وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا).
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادى بىارزش و بىخاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر!
(آیه 21)
نقش مؤمنان راستین در جنگ احزاب: تاکنون از گروههاى مختلف و برنامههاى آنها در غزوه «احزاب» سخن به میان آمد.
قرآن مجید در پایان این سخن از «مؤمنان راستین» و روحیه عالى و پایمردى و استقامت و سایر ویژگیهاى آنان در این جهاد بزرگ، سخن مىگوید.
و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مىکند، مىگوید: «براى شما در (زندگى) رسول خدا (و عملکرد او در میدان احزاب) سرمشق نیکویى بود براى آنها که امید به (رحمت) خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند» (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً).
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگى، شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
این ناخداى بزرگ به هنگامى که سفینهاش گرفتار سختترین طوفانها، مىشود کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمىدهد، او هم ناخداست هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
جمله «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مفهومش این است که براى شما در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأسى و پیروى خوبى است، مىتوانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید.
این نکته نیز قابل توجه است که على علیه السّلام مىفرماید: «هر گاه آتش جنگ، سخت شعلهور مىشد ما به رسول اللّه پناه مىبردیم و هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود».
(آیه 22)
بعد از ذکر این مقدمه به بیان حال مؤمنان راستین پرداخته، مىگوید: «هنگامى که مؤمنان، لشکریان احزاب را دیدند (نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلکه) گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده فرموده (و طلایه آن آشکار گشته) و خدا و رسولش راست گفتهاند، و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود» (وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً).
این وعده اشاره به سخنى است که قبلا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته بود که به زودى قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم مى دهند و به سراغ شما مى آیند، اما بدانید سر انجام پیروزى با شماست.
به آنها گفته شده بود که شما در بوته هاى آزمایش سختى آزموده خواهید شد، و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شدند و بر ایمانشان افزود.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/241
-
پاسخ : صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب
(آیه 23)
این آیه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است که در تأسّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از همه پیشگامتر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنى فداکارى تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند.
مىفرماید: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند، بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضى دیگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا).
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف مىافکند، و هر روز فکر شوم و تازهاى در مغز ناتوان خود مىپروراندند.
آیه چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل مىشود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خداى خویش ایستاده اند و آماده جهاد و شهادتند.
(آیه 24)
این آیه نتیجه و هدف نهایى عملکردهاى مؤمنان و منافقان را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مىکند: «هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مىماند، و نه سستىها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر.
(آیه 25)
این آیه که آخرین سخن را در باره جنگ احزاب مىگوید و به این بحث خاتمه مىدهد در عبارتى کوتاه جمع بندى روشنى از این ماجرا کرده در جمله اول مىفرماید: «خدا کافران را با دلى پر از خشم باز گرداند بىآنکه نتیجهاى از کار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً).
در جمله بعد مىافزاید: «و خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بىنیاز ساخت» و پیروزى را نصیبشان کرد (وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملى فراهم کرد که بىآنکه احتیاج به درگیرى وسیع و گستردهاى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادى شوند جنگ پایان گرفت، زیرا از یکسو طوفان شدید و سردى اوضاع مشرکان را به هم ریخت، و از سوى دیگر رعب و ترس و وحشت را که آن هم از لشکرهاى نامرئى خدا است بر قلب آنها افکند، و از سوى سوم ضربهاى که «علىّ بن ابی طالب علیه السّلام» بر پیکر بزرگترین قهرمان دشمن «عمرو بن عبد ود» وارد ساخت و او را به دیار عدم فرستاد، سبب فرو ریختن پایههاى امید آنها شد، دست و پاى خود را جمع کردند و محاصره مدینه را شکستند و ناکام به قبائل خود باز گشتند.
و در آخرین جمله مىفرماید: «خداوند قوى و شکستناپذیر است» (وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً).
ممکن است کسانى «قوى» باشند اما «عزیز» و شکست ناپذیر نباشند یعنى شخص قویترى بر آنان پیروز شود، ولى تنها «قوى و شکستناپذیر» در عالم خداست که قوت و قدرتش بىانتهاست.
پیامدهاى جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود و توازن نظامى و سیاسى را براى همیشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه مىتوان پیامدهاى پر بار این جنگ را در چند جمله بیان کرد:
الف) ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایى آنها.
ب) رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلى.
ج) جبران خاطره دردناک شکست احد.
د) ورزیدگى مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان.
ه) بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگى که در آن میدان مشاهده کردند.
و) تثبیت موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در داخل و خارج مدینه.
ز) فراهم شدن زمینه براى تصفیه مدینه از شرّ یهود بنى قریظه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/242
-
پاسخ : صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب
(آیه 26)
غزوه بنى قریظه یک پیروزى بزرگ دیگر! در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگى مى کردند: «بنى قریظه»، «بنى النضیر» و «بنى قینقاع».
هر سه گروه با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکارى و به نفع آنها جاسوسى نکنند.
ولى طایفه «بنى قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفه «بنى نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانهاى پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست زدند، سر انجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند.
بنا بر این در سال پنجم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طایفه «بنى قریظه» در مدینه باقى مانده بودند، که به مشرکان عرب پیوستند و به روى مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوه احزاب، جبرئیل به فرمان خدا بر پیغمبر وارد شد، و گفت:
چرا سلاح بر زمین گذاردى؟ فرشتگان آماده پیکارند، هم اکنون باید به سوى «بنى قریظه» حرکت کنى، و کار آنها یکسره شود.
منادى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قریظه حرکت کنید، مسلمانان بسرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعههاى محکم بنى قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید و بعدا همگى تسلیم شدند، گروهى به قتل رسیدند و پیروزى بزرگ دیگرى بر پیروزى مسلمانان افزوده شده این آیه و آیه بعد، پس از حصول این پیروزى نازل شد، و خاطره این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.
نخست مىفرماید: «و خداوند گروهى از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعههاى محکمشان پایین کشید» (وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ).
از اینجا روشن مىشود که یهود قلعههاى خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خویشتن مشغول مىشدند.
سپس مىافزاید: «و خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افکند» (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
و سر انجام کارشان به جایى رسید که «گروهى را به قتل مى رساندید و گروهى را اسیر مى کردید» (فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً).
(آیه 27)
«و زمینها و خانه ها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد» (وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: «همچنین زمینى (در اختیار شما قرار داد) که هرگز در آن گام ننهاده بودید» (وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها).
ظاهرا این جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است که در اختیار «بنى قریظه» بود واحدى حق ورود به آن را نداشت، چرا که یهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مىکوشیدند.
«و خداوند بر هر چیزى قادر و تواناست» (وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).
پیامدهاى غزوه بنى قریظه: پیروزى بر این گروه ستمگر و لجوج نتایج پر بارى براى مسلمانان داشت از جمله:
الف) پاک شدن جبهه داخلى مدینه و آسوده شدن خاطر مسلمان از جاسوسهاى یهود.
ب) فرو ریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه و قطع امید آنان از شورشى از درون.
ج) تقویت بنیه مالى مسلمین به وسیله غنایم این جنگ.
د) هموار شدن راه پیروزی هاى آینده، مخصوصا فتح خیبر! ه) تثبیت موقعیت حکومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدینه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/242