مگر ، آن نازنين عياروش لوطي ؟
شكايت مي كند ز آن عشق نافرجام ديرينه
وز او پنهان به خاطر مي سپارد گفته اش طوطي ؟
كدامين شهسوار باستان مي تاخته چالاك
فكنده صيد بر فتراك روي جاده ي نمناك ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
مگر ، آن نازنين عياروش لوطي ؟
شكايت مي كند ز آن عشق نافرجام ديرينه
وز او پنهان به خاطر مي سپارد گفته اش طوطي ؟
كدامين شهسوار باستان مي تاخته چالاك
فكنده صيد بر فتراك روي جاده ي نمناك ؟
كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد
من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش
اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل النهار آید
دلم ز وعده،بر آتش نهادي و رفتي....بيا كه سوختن اين كباب نزديك است!
ترا در دل ز ما گفتی چه شادیست
غلام تست دل ؛ شادی همین است
تو را من چشم در راهم شبا هنگام ...که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
یاری گزیده ایم که در حاصل حیات
گر سر کنیم در سر کارش کرا کند
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
نیست ما را به بهای سر زلفت جانی
ور نه آن زلف سیه بر سر سود است هنوز
زرقيب ديو سيرت بخداي خود ئناهم
مگر ان شهاب ثاقب مددي دهد خدا را