تـــــــنها اگر به خلوت دنیا نشسته ام
شادم چرا که بایاد تو تنها نشسته ام
نمایش نسخه قابل چاپ
تـــــــنها اگر به خلوت دنیا نشسته ام
شادم چرا که بایاد تو تنها نشسته ام
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدین
تا غنچه ی خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی؟
یــــــــاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
ای عشــــــــق! به چه دردی تو؟ که درمانت نیست
ای جـــــــــــان! به چه زنده ای؟ که جانانت نیست [tashvigh]
یـــارم همه نیش. برسر نیش زند
كویم كه مزن ستیزه را. بیش زند
دل حافظ که به دیار تو خو گر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش