نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر ای نشان نمی بینم
نمایش نسخه قابل چاپ
من به احساس خودم مدیونم
تو به تنهایی من
که چنین سخت و مغرور به خودت می نازی
[negaran]
هر ناکس و کس میکند آزار دل من
با آنکه به گیتی سر آزار کسم نیست
تا با غم عشــق تو مرا کار افتاد
بـیـچاره دلم درغـم بسـیار افتاد
در فلسفه وفا چنین آمده است:
دل وقف شکستن است بیهوده نرنج
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دیدی کوهکن!
دیدی به جای کوه غم ،تیشه ات قلب من نشانه گرفت
دیدی قایق عشقم ز دریای محبت کناره گرفت
کبوتر دلم هوای آشیانه گرفت
آسمان غم ابر ناله گرفت
دیدی ...عشقت حباب بود و در هوا شکست
دیدی دلم شکست
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی
یارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست